www.montazer.ir
جمعه 4 اکتبر 2024
شناسه مطلب: 796
زمان انتشار: 4 نوامبر 2014
خانواده آسمانی،جلسه 192 ، 92/02/12

خانواده آسمانی،جلسه 192 ، 92/02/12

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

بحث درباره حمله های شیطان بود که به حمله از جلو شیطان یعنی نگرانی درباره آینده رسیدیم. مؤمن هرقدر از سابقه ایمانی اش می گذرد دارایی اش بیشتر می شود و هر قدر دارایی او بیشتر می شود توانایی اش نیز افزایش می یابد و سطح دلشوره هایش کاهش می یابد. اساساً شخص در هر رشته ای فعالیت می کند، به مرور مهارتهایش افزایش می یابد. بعضی افراد نابینا هستند هنگامی که قصد کسب مهارتهایی را دارند ابتدا برایشان دشوار است ولی پس از مدتی به راحتی آنها را انجام می دهند تا حدی که برخی افراد بینا قادر به انجام آن ها نمی باشند این توانایی نتیجه تمرین کردن است.

«ایمان» هم با عمل کردن تقویت می گردد. هرقدر از سابقه ایمانی شخص بگذرد روز به روز قوی تر شده و غم و ترس او کاهش می یابد. اگر با کسی مواجه شدیم که علیرغم رعایت صورتهای مذهبی مانند نماز، روزه، حج، کربلا و اهل هیأت بودن و ... ولی باز هم مضطرب، زودرنج و حساس است معلوم می شود که جذب خوبی نداشته و اعمالش فایده ای نداشته است، اما بعضی ها با این که مدت زمان کوتاهی است که به اهل ایمان گرویده اند ولی به دلیل این که میزان توانایی شان بالاست بسیار قدرتمند عمل کرده اند. مؤمن حقیقی به اموری دل می بندد که دائماً در او تولید شادی و آرامش می کند. «مؤمن» اسم فاعل است؛ یعنی کسی که به امنیت و آرامش رسیده است. اساساً فطرت انسان با چیزی که ثابت است رابطه برقرار کرده و آرام می گیرد ولی با امور متحول، متغیر و متلوّن انس نگرفته و به آرامش نمی رسد. بنابراین به عمر جاودانه عشق می ورزد و از مرگ به معنای نیستی می ترسد. انسان عاشق «حیّ قیوم» است فلذا نامه ای که در بهشت از خداوند دریافت می کند هم خدا و هم انسان با «حیّ قیوم» معرفی شده اند؛ «... من الحیّ القیوم الذی لا یموت، الی الحیّ القیوم الذی لا یموت...» بشر از تزلزل متنفر بوده و سکون و آرامش را دوست دارد. مؤمن اگر قلبش را به یک امر ثابت پیوند داد قلبش آرام یافته و اضطرابی او را فرا نمی گیرد. خداوند فرموده: تا من زنده هستم غصه نخورید. در صورتی که شخص قلبش را به امور متغیر پیوند دهد با هر تغییری دل او هم متغیر می شود. خیال، حس و وهم بخشهای پایینی هستند عقل بخش میانه است اگر دریافتهایش به حد باور برسند برای ما مفید است (امور عقلی حقیقی) ولی اگر در حدّ اطلاعات بمانند به درد نخورده و توهم است مثل اینکه انسان علیرغم اینکه نباید بترسد، می ترسد، یا اینکه می داند فلان صفتها او را جهنمی می کند ولی دست بردار نیست. چنین کسی توهمش بر عقلش غلبه دارد پس عقل به درد او نمی خورد. باید عقل بر وهم غلبه کند. اگر کسی دل به غیب ببندد چون غیب امر ثابتی است هرگز دچار ترس و اضطراب نمی گردد. غیب کانون قدرتمند عشق و عاطفه است و با پیوند با آن شخص دچار کمبود نمی شود و گدایی عاطفه نمی کند و شکست عشقی و خلاء عاطفی برایش بی معناست، چون معشوقش همیشه در کنار اوست.

شکست عشقی مربوط به واهمه است. پیوند با ثابتها باعث می شود شخص در برخورد با امور پایین، متزلزل نشود چون اساساً می داند که آنها متغیر هستند. فهم ماهیت دنیا باعث می شود که انسان با آن پیوند نخورد، «الدنیا دارُ مَمَرّ» دنیا خانه گذراست، مانند رحم که جای ماندن نیست و جنین از آن عبور و به دنیا وارد می گردد.

همین که لقاح صورت گرفته و نطفه تشکیل می شود دائماً در حال رشد و تکامل است تا اینکه زمان خروجش از رحم و ورودش به دنیا فرا می رسد. اگر دل که ماهیتش ثبات یافتن و قرار است با امر غیر ثابت و ناپایدار رابطه برقرار کرده و وابسته به آن شود، آرامش نمی یابد. مثلاً اگر کسی به زیبایی اش دلبسته گردد هنگامی که در او تغییر ایجاد شده و زیبایی اش رو به زوال رفته و پوستش چروک و موهایش سفید شده یا بریزد غصه دار می شود.

دنیا صادق و معصوم است، چون از مظاهر حق تعالی است و به ما می گوید: اطرافیان تو مرده اند عبرت بگیر که تو هم خواهی مرد. با هر کسی که پیوند برقرار می کنیم بدانیم که او را باید به اندازه ساختار و میزان ماندگاری اش دوست بداریم و اگر با غیر ثابت، پیوند خوردیم منتظر ترس و اضطراب باشیم: «لِدُوا للموت و ابنُوا للخراب» بزایید برای مردن و بسازید برای خراب شدن. کسی که بگوید اگر فرانی بمیرد من هم می میرم عاقل نیست که به امر ناپایدار دلبستگی پیدا کرده است. چه عروس و دامادهایی که شب عروسی به برزخ رفته و از هم جدا شده اند و چه بچه هایی که از بدو تولد یا اوایل طفولیت از دنیا رفته اند! چه آبروها، قدرتها، شهرتها و ثروتها که از بین رفتند پس نباید دل ببندیم. «ما أکثر العِبَر و أقلّ الاعتبار» چه بسیار مایه عبرت و عبرت گیرنده کم است. چه کسانی که همنشین ما بوده و در عرض چند لحظه از دنیا رفته اند و به قول علی «علیه السلام» اثر بودند و تبدیل به خیر شدند، «إنا لله و إنا إلیه راجعون» امور اعتباری ماندگار نیستند و اگر به آنها دل ببندیم حماقت کرده ایم.

دل به این و آن نده ای بوالهوس                                دل به آن ده کان دلت دادست و بس

باید کسی را دوست بداریم که تحت هیچ شرایطی ما را رها نکرده، و همیشه دوست مان دارد و حمایت مان می کند در این صورت دیگر خلاء نداریم. البته مؤمن حقیقی باید عاشقانه ترین رفتار را با خویشان خود داشته باشد ولی در عین حال بداند روزی از آنها جدا خواهد شد. مؤمن دلش را فقط به معشوق ماندگار می دهد. حضرت ابراهیم «علیه السلام» برای آموزش به مردم ابتدا ماه و خورشید را ربّ خود خواند و وقتی که آنها افول کردند فرمودند: «إنّی لا اُحبّ الآفلین» من افول کنندگان را دوست ندارم. علی «علیه السلام» می فرمایند: «رغبتُک فی من لا تبقی له و لا یبقی لک من اعظم الجهل» از بزرگترین جهالتها، رغبت تو به آنچه که برایش نمی مانی و آن هم برای تو نمی ماند، است. همین که انسان با چیزی انس می گیرد او را از دست می دهد. زمانی که چنین اتفاقی می افتد بعضی ها با خدا یعنی معشوق اصلی شان در می افتند.

امام «رضوان الله» بر بالین عالِمی در حال احتضار رفتند که «لا اله الا الله» نمی گفت و با خدا درافتاده بود و می گفت: ظلمی که خدا به من کرده کس دیگر در حق من نکرده چون من تازه خانه ای ساخته بودم و با خانواده ام انس گرفته و لذت می بُردم که دارم از دنیا می روم. بخش اصلی مؤمن با امور اعتباری رابطه دارد ولی پیوند نمی خورد، پیوند اصلی اش با «الله» است.

لذا خداوند صابرین را اینگونه معرفی می کند: «... الذین إذا أصابتهم مصیبه قالوا انّا لله و انّا الیه راجعون» کسانی که وقتی دچار مصیبت می شوند می گویند: ما از خدا بوده و به سوی او می رویم. کسی که خودش را حیوان دانسته و با امور دنیایی پیوند عمیق برقرار کند باطنش هم شبیه حیوان می گردد، زیرا معشوق بخش انسانی اش را نیافته است. پیامبر «صلی الله علیه و آله» می فرمایند: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» یعنی از همان اول به الله دل ببندید تا هر اتفاقی افتاد متزلزل نشوید. زن و شوهری که صرف نظر از هر چیزی یکدیگر را دوست دارند عشق شان پایدار است و هر آن چه از دارایی هایشان دستخوش حوادث گردد عشق آنها آسیب نمی بیند. چنین عشقی روز به روز افزایش یافته و در اثر تغییر شرایط متزلزل نمی گردد. دنیا هر لحظه ما را پند می دهد که به آن دل نبندیم چون اصلاً ثبات ندارد.

دنیا هر لحظه در حال دگرگونی است. «الدنیا حُلمٌ والإغتَرارُ بها ندمٌ» دنیا خواب است و مغرور شدن به آن پشیمانی به همراه دارد. هر کس مدتی را در این دنیا زندگی کرده باشد این را خوب می فهمد. به دوران گذشته عمرمان که باز می گردیم مانند خوابی بود که گذشت. مؤمن به سه بخش پایینی (حس، خیال و وهم) نه مغرور می شود و نه با از دست دادن شان مضطرب نمی شود: «الذین إذا أصابتهم ...» ما باید از همان اول تعلقات ناپایدار را از خودمان بگیریم یعنی به آنها دل نبندیم. درست مانند زمانی که در سفر در هتلی مجلل چند روزی اقامت داریم ولی بعد از آن به راحتی از آن دل می کَنیم. باید از اولِ هر پیوندی آخرش را ببینیم:

از پی هر گریه آخر خنده ایست مرد آخربین مبارک بنده ایست

پیامبر «صلی الله علیه و آله» و خاندان ایشان که سلاطین دنیا و آخرت هستند از دنیا رفتند، گذشتگان ما هم از دنیا رخت بربسته و ما هم به زودی به آنها ملحق می شویم: «انتم لنا سبق انّا ان شاء الله بکم لاحقون...» شما بر ما سبقت گرفتید و ما اگر خدا بخواهد بشما ملحق خواهیم شد. ما به جای اینکه به پایدارها دلبسته شویم به امور ناپایدار اشتیاق یافته ایم و شیطان از این حالت خیلی سوء استفاده کرده و چنین شخصی را به راحتی فریب می دهد. ما از بچهایی که در شهربازی مدتی را به بازی های مختلف پرداخته و موقع رفتن حاضر نیستند دل بکنند و گریه و شیون می کنند، ایراد می گیریم ولی خودمان از آنها بدتریم و حاضر نیستیم از مکان موقت و امور اعتباری جدا شویم. علی «علیه السلام» در قبرستان خطاب به مردگان فرمود: «همسرانتان با کسان دیگر ازدواج کردند، در خانه هایتان هم دیگران زندگی می کنند این خبری بود که من دادم حالا شما خبر دهید! و رو به دیگران ادامه دادند اگر آنها اجازه داشتند با شما حرف بزنند به شما می گفتند: بهترین توشه برای ابدیت انسان تقوی است. اینهمه به ما می گویند دست از معشوقهای پایینی بردارید و معشوق پایدار را برگزینید ولی ما با سرسختی دلبستگی های زمینی را ترجیح می دهیم. زمانی که آنها را از دست می دهیم غمگین می شویم و زبان به ناسزا گویی به دنیا می گشاییم. در حدیث داریم: وقتی کسی دنیا را لعنت می کند، دنیا می گوید: خدا معصیت کار بین من و تو را لعنت کند من که تا به حال معصیت نکرده ام و فرمانبردار خداوند بوده ام. دنیا به ما فهمانده که اگر با او پیوند بخوریم ما را رها خواهد کرد و کاملاً راست گفته است.

اسکندر وصیت کرده بود وقتی مُرد دستهایش را از تابوت بیرون بگذارند تا همه بفهمند او که جهانگیر بوده دست خالی می رود. شاهان و سلاطین و اطرافیان ما رفته اند و ما باید عبرت بگیریم.

 

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed