مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی
در فضیلت اهل بیت «علیهمالسلام» و عشق به ایشان شعری را از مرحوم فیض برای شما بیان میکنیم:
ز مهر اولیاء الله شأنی کردهام پیدا برای خویش عیش جاودانی کردهام پیدا
رسا گر نیست دست من به قرب دوست یکتا ز مهر دوستانش نردبانی کردهام پیدا
ولای آل پیغمبر بود معراج روح من به جـز این آسمانها آسمانی کردهام پیدا
به حبـل الله مهر اهل بیت است اعتصام من برای نظم ایمان ریسمانی کردهام پیدا
این شعر حکایت از مستیهایی ناشی از بینش و معرفت خاص به اهل بیت «علیهمالسلام» دارد. تعابیر این شعر عبارتاند از: شأن، عیش، نردبان، معراج، آسمان، ریسمان، اعتصام و ... است. اگر کسی در دنیا به این بینش نرسد از تواناییها و قدرتهای بیشمار محروم مانده است. «شأن» که مرحوم فیض به آن اشاره کردهاند در واقع در وجود همه ما هست و باید آن را شناسایی و کشف نموده و به آن توجه کنیم. این شأن بدون عشق به اهل بیت، به حق تعالی نخواهد رسید. کسانی که اهل بیت «علیهمالسلام» را ندارند شناختی که از «الله» دارند ناقص و چه بسا اشتباه است و محبتشان به «الله» هم از دریچه کمالات جمادی، نباتی یا حیوانی و نهایتاً عقلانی است. عشق حقیقی از دریچه کمالات فوق عقلانی به «الله» است. برای رسیدن به کمال مطلق باید به سراغ کاملترین جلوه از حق تعالی برویم. «الله» در مقام «هُو» در غیب الغیوب بوده و قابل دستیابی نمیباشد چون ظهور ندارد. وقتی ظهور میکند شناخته شده و به او عشق ورزیده میشود. برای شناخت او هم باید ظهور کامل را شناخت.
ظهورهای ناقص از قبیل گلها، گیاهان، آسمان، کهکشانها و ... نمیتوانند «الله» را کامل به ما بشناسانند. ظهور کامل اسماءالله فقط در چهارده معصوم «علیهمالسلام» وجود دارد. بدون شناخت ایشان نمیتوان «الله» را شناخت و بدون عشق به ایشان امکان ندارد به «الله» عشق ورزید و به او رسید. خدایی که بدون عشق به اهل بیت «علیهمالسلام» شناخته میشود ناقص است. «الله» با تمام اسماء و صفاتش فقط با شناخت ایشان، شناخته شده و به او عشق ورزیده میشود: «من ارادالله بدأ بکم...» رابطه ما با اهل بیت «علیهمالسلام» یک رابطه صرفاً حقوقی نیست و مانند استاد انسان در رشتههای مختلف نمیباشد که اگر احترامی هم داشته باشد از حیث استاد و شاگردی باشد. تبعیت از استاد تدریجاً انسان را شبیه استاد از جهت مهارت مینماید. شیعه و سنی هر دو معتقدند که اولین تجلی حق تعالی اهل بیت «علیهمالسلام» میباشند. همین موضوع باعث میشود که ما علاوه بر رابطه حقوقی با ایشان، رابطه حقیقی هم داشته باشیم زیرا ما از نور ایشان خلق شدهایم. روح بی نهایت طلب ما از ایشان است و پدر و مادر آسمانی ما هستند. انسان زمانی که میفهمد از ایشان است و آنها معدن همه خیرات و کمالات هستند، شأن پیدا میکند و دارای افتخار و بزرگی میشود.
با این وجود انسان گرفتار کمالات شئون پایینش نمیشود. و اصلاً احساس کمبودی نمیکند که بخواهد با کمالات شأنهای پایینیاش آن را جبران کند. بنابراین انسان با کسی مشکل ندارد و حسادت، رقابت و چشم و هم چشمی و عصبانیت و ... وجود ندارد و اینگونه شادی و آرامش شخص تأمین میشود. با وجود خانواده آسمانی شخص دارای ریشه و اصل و نسب است و هدفش نیز مشخص میباشد. مسئله تنظیم سبک زندگی که مقام معظم رهبری هم روی آن تأکید دارند بسیار مهم است. درباره خانواده آسمانی در جامعه کبیره داریم: «... ان ذکرالخیر کنتم اوله و اصله و فرعه و معدنه و مأویه و منتهاه...» وقتی که منتهای خیر را اهل بیت «علیهمالسلام» ذکر میکند، یعنی هر انتخابی که ما میکنیم حتماً باید به اهل بیت «علیهمالسلام» ختم گردد، اعم از انتخاب شغل، همسر، رشته تحصیلی، فعالیت اقتصادی، سیاسی و هنری و ... چنانچه هر ارتباط و اقدامی که انسان میخواهد برقرار کند اصرار دارد که باید با خانوادهاش هماهنگ باشد، در صورتی که اهل بیت «علیهمالسلام» ریشه حقیقی ما بوده باید به مراتب بیشتر بلکه قبل از هر چیز و هر کس ملاحظه شده در اولویت تصمیم گیریها باشند. هر تصمیمی بدون امام زمان مان سبب باختن ما میشود. هر کاری که انجام میدهیم باید ما را به اهل بیت «علیهمالسلام» برساند نه اینکه صرفاً دنیا و یا حداکثر بهشت را تأمین کند. مهم این نیست که شوهر یا فرزند ما کیست باید دید که میتوان از طریق آنها به بهشت رسید.
آسیه به حدی زیرک است که با شوهری مثل فرعون به خدا میرسد: «... ربّ ابن لی عندک بیتاً فی الجنه...» (سوره تحریم) درباره 5% از اختلافات زناشویی میتوان طلاق را توصیه کرد ولی در مورد سایر موارد میتوان از اختلافات در جهت بهشت بهره برداری کرد، مگر دو طرف یا یکی از طرفین بخواهند به جهنم ختم شود. 95% طلاقها بچه گانه، بوده و ناشی از ترس و عدم اعتماد به نفس و سبک زندگی نداشتن و عدم شناخت خود است که نتیجهاش فرار است. ما باید بتوانیم از مشکلاتمان به «الله» برسیم و با انبیاء و اولیاء الهی رفیق شویم و به بهشت و بالاتر از آن برسیم که البته اگر در همین حد عُرضه داشته باشیم که جهنمی نشویم هم خیلی غنیمت است، یعنی کفر نگفته و عصبانی نشویم و ... بنابراین اول باید سبک زندگی مان را عوض کنیم. اگر میخواهیم در بخشهای پایینی (حس، خیال، وهم و عقل) رشد کنیم اول باید بخش پنجم یعنی فوق عقل ما رشد کرده باشد. اگر انسان، بزرگی انسانی نداشته باشد هر چه در چهار بخش پایینی رشد کند در واقع کوچک میشود. رد شدن شتر با بارش از سوراخ سوزن، راحت تر است از رفتن یک ثروتمند به بهشت. ثروت تا این حد میتواند مانع باشد. تحصیلات عالی هم اینطور است. زمانی ثروت و تحصیل در رشد مؤثر است که تحت حاکمیت فوق عقل باشند بزرگیهای بدون خدا انسان را مست و غافل میکند، و به عبارتی میتوان گفت: فوق عقلی که باید سلطنت کند تحت حاکمیت قوای پایین تر از خود قرار گرفته است و همیشه کودک عزیز روان در اولویت آخر قرار میگیرد. کسی که عاشق خود حقیقیاش است هر پیشنهادی که به او میشود اول حقیقت وجودش را در نظر میگیرد. حتماً قَدَری را انتخاب میکند که قضایش الله و بهشت باشد.
اینکه میفرمایند: «ان ذکرالخیر کنتم اوّله و اصله و فرعه و معدنه و مأویه و منتهاه...» باید با اهل بیت «علیهمالسلام» انتخاب کرده و با ایشان هم به پایان برسانیم. اگر در انتخابهایمان خانواده آسمانی مان را در نظر نگیریم از سعادت جاودانه مان کاستهایم. چه بسا افرادی که انواع فعالیتها را در جامعه عهده دار شدهاند و تنها هدفشان «دیده شدن» است. غافل از اینکه هر مقامی را که انسان کسب کند بالاتر از مقامی که نزد خانواده آسمانی دارد، نمیباشد. آنها به قدری به ما علاقهمند هستند که تأکید دارند ما دائماً بگوییم: «... ان یجعلنی معکم فی الدنیا و الاخره» و «ان یبلغنی المقام المحمود لکم عندالله» ولی از آنجایی که سبک زندگی ما درست نیست هر آنچه را که میخواهیم مستقل و بدون در نظر گرفتن ایشان است لذا بین ما و آنها فاصله می افتد. کسی که خود حقیقیاش را شناخته و عاشقش شود به شادی و آرامش و روشنایی زندگی میرسد، آرمان داشته و بلاتکلیف نیست و هر حادثه ای در مراتب پایینی او را غصه دار نمیکند: «شغل من الجنّه و النّار امامه» چنین شخصی بیکار نیست و فرصت غصه خوردن ندارد. شخصی در وصیتنامه اش نوشته بود: من به بزرگی محمد و آل محمد «صلی الله علیه و آله» و اهدافشان، خودم را بزرگ میبینم و نمیخواهم یک لحظه از عمرم را از دست بدهم. اگر کسی این دغدغه را داشته باشد حتی اگر این طرف هم نرسد حتماً آن طرف میرسد. ایشان به خواب آمده و گفته بودند: آنچه ما سر کلاسها میآموختیم اینجا در یک لحظه به ما دادند. الان هم حضرت سیدالشهدا «علیهالسلام» منتظر من هستند. در این صورت است که ما سالم و قوی متولد میشویم:
ز مهر اولیاء الله شأنی کردهام پیدا برای خویش عیشی جاودانی کردهام پیدا
ریشه ما کسانی هستند که اول و اصل و فرع، و معدن و آخر هر خیری میباشند. کسی که این حقیقت را دریافت کرده، افتخار را از جای دیگر گدایی نمیکند و اگر مقام و موقعیتی هم کسب کند به دیگران تفاخر نمیکند. پیامبر «صلی الله علیه و آله» میفرمایند: من سید فرزندان عالم هستم و بزرگترین پیامبر خدا میباشم ولی به کس فخر نمیفروشم. چه زن و شوهرهایی که سر هم منت گذاشته یا بچههای توهم زده ای که مقابل پدر و مادر فخرفروشی میکنند. کسی نزد پیامبر «صلی الله علیه و آله» آمد و شکایت کرد که پدرش ضمن اینکه وضع مالی خوبی دارد پولهای او را نیز از او میگیرد. حضرت فرمودند: «انت و مالک لابیک» خودت و مالت متعلق به پدرت هستید. کسی حق ندارد از اینکه پدرش هزینه او را میدهد خود را زیر بار منت بداند مگر اینکه پدر منت گذار باشد. ما هر کاری هم بکنیم زیر بار منت والدین مان هستیم حتی اگر آنها هزینه ما را ندهند (نیاز نداشته باشیم). با این وجود حق خانواده آسمانی خیلی بیش از اینهاست و ما از لحاظ ابراز عشق و عاطفه و کمک گرفتن از ایشان ضعیف هستیم. کسی که از این عواطف بهره نمیبرد و به دنبال مقامات دنیایی است مانند کسی است که در خانواده ای ثروتمند، گدا و فقیر زندگی میکند. ما ژن خانواده مان یعنی تمام کمالات را بالقوه داریم و خیلی بزرگ خلق شدهایم. «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم، ثمّ رددناه اسفل السّافلین» پس از آن به دنیا که اسفل السافلین است در قوس نزول آمدیم. البته معصومین «علیهمالسلام» را همراه ما فرستادهاند لذا در همین دنیا هم عزیزیم و میتوانیم به احسن تقویم برسیم و در معاد و بازگشت رو سفید بازگردیم. «برای خویش عیشی جاودانه کردهام پیدا» عیش چیزی غیر از خوبی و کمالات است: انسان با انتساب به این خانواده سرشار از محبوبیت و کرامت و محبت و عزت است و بی مهری دیگران او را متأثر نمیکند. اینکه انسان چیزی یا کسی را نشناسد آن قدرها مهم نیست این مهم است که انسان خودش را نشناسد. در عالم خواب خدا ما را به خودمان نشان میدهد ولی ما خود را به بدنمان میشناسیم و دائماً غصهاش را میخوریم. مولوی میگوید: شخصی شبها میرفته و در زمینش ساختمان میساخته بعد از پایان بنا، روزی به آنجا رفته و متوجه میشود که بنایش را در زمین همسایه ساخته است. ما غصه حس، خیال، وهم و عقلمان را میخوریم که هیچ کدام ما نیستیم و آنها برای حقیقت ما (فوق عقل) خلق شدهاند و متأسفانه ما خودمان را به استخدام این چهار بخش درآوردهایم و این حکایت تمثیل مولوی است. ما به حدی مشغول بخشهای پایین هستیم که بعد از سالها نماز و قرآن خواندن به عیش نمیافتیم و لذت نمیبریم. شخصی از نزدیکان مقام معظم رهبری تعریف میکرد: اوایل انقلاب خدمت ایشان رسیده بودند ایشان آیاتی از قرآن را چنان با اشتیاق گوش میکردند که به گریه افتادند. واقعاً ما تا به حال اینگونه قران خواندهایم؟ بسیاری از ما از قرآن به اندازه یک سریال تلویزیونی لذت نمیبریم. اگر انسان خودش را پیدا کند چقدر در دنیا میتواند شاد و سرمست زندگی کند. چه تأسف انگیز است که انسان در برزخ بفهمد عمرش را صرف کسی کرده که «او» نبوده است و چیزی از لوازم برزخ برای آنجا نیاورده است. برزخی که امام درباره آن فرمودند: عمر دنیا در برابر برزخ یک لحظه است و این در حالی است که هر لحظه ممکن است نوبت ما شده و به برزخ منتقل شویم. اگر ممکن است در قبر خوابیده و تمرین رفتن کنیم. خواب هم نزدیک به مرگ است برای همین از ما خواستهاند که وقتی بیدار میشویم بگوییم: «الحمدلله الذی احیانی بعد ما اماتنی» کسی که در دنیا درست عمل نکرده وقتی به برزخ منتقل میشود میگوید: «... ربّ ارجعونی، لعلی اعمل صالحاً فیما ترکت...» پروردگارا مرا باز گردان، شاید در آنچه که ترک کردم عمل صالحی انجام دهم... و به او گفته میشود: «... کلّاً انّها کلمه هو قائلها....» چنین نیست بلکه این فقط سخنی است که او میگوید. ما نباید تعلل کنیم تا مرگمان فرا برسد عمر ما فرصت مناسبی است. هنگامی که متوجه میشویم وقت رفتن است دلمان میخواهد که یک لحظه دیگر هم به ما فرصت بدهند. کسی که موفق شود خودش را بشناسد این خود را همراه با «الله» و خانواده حقیقیاش میخواهد. در این صورت است که نماز، حرم، قرآن خواندن و ... معنادار و لذت بخش میشود. کسی که به «عیش جاودانه» برسد داراییهای دشمنان او را تحقیر نمیکند قرآن میفرماید: کسانی که با خدا قهر کردهاند خدا سرشان را به جیفه دنیا گرم کرده است. ما فقط در مقابل بزرگان معنوی میتوانیم احساس حقارت داشته باشیم. اگر برای بزرگان دنیایی خودمان را کوچک کنیم در واقع خودفروشی کردهایم:
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.
کلیدواژه ها:
آثار استاد