مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی
در جلسات قبل رابطه ی تصوری، تصدیقی و وجودی را توضیح دادیم و اینکه دارایی انسان که منشأ اثر دنیایی و آخرتی است رابطه ی وجودی ای است که با هرچیز برقرار کرده است غیب اساساً به میزانی اثرگذار است که با آن رابطه ی وجودی برقرار کرده باشیم. همه ی گزارههایی که در قرآن درباره ی مؤمن آمده مربوط به مؤمنی است که به رابطه ی وجودی رسیده است. رابطههای تصوری و تصدیقی مقدمه ی رابطه ی وجودی است و اگر کسی در آنها توقف کند و لو کتاب بنویسد، سخنرانی کند و ... به شادی و آرامش نمیرسد. فقط کسی که به رابطهی وجودی با خدا و مفاهیم آسمانی رسیده است «دائم النشاط» و مصداق سلاماً سلاماً است. آنچه قرار است در بهشت انسان تجربه کند باید در دنیا اتفاق افتاده باشد، و الا: «من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی» کوری دنیا، کوری آخرت و سلامت دنیا، سلامت آخرت را به همراه دارد. اینکه میفرمایند: «آه من طول الطریق و قلّه الزّاد...» زاد آن چیزهایی است که انسان در سکرات موت و برزخ و قیامت و بعد از آن با خود برده و کمکش میکنند و این فقط در گرو برقراری رابطه ی وجودی است.
شخصی آلزایمر داشت علیرغم اینکه همهی اقوامش را فراموش کرده بود ولی نماز میخواند، با روضه گریه میکرد و روزهاش را میگرفت چون رابطهاش با آنها وجودی بوده است. آلزایمر عارضهی مغزی است. اما اموری در انسان که از مغز عبور کرده و به دل سرازیر شده و فوق عقل با آن تغذیه شده با آسیب مغزی زایل نمیگردد. متأسفانه امور منفی هم که با ما پیوند خورده و جزء وجود ما شده به شدت ما را گرفتار میکنند. مانند جنینی که اعضای اضافه با خود به دنیا آورده است. ما در هر موقعیت شغلی و اجتماعی که باشیم زاد و توشهی ما آن چیزهایی هستند که با آنها پیوند خوردهایم. نشانهی آن هم حساسیت داشتن ما نسبت به آنچه رابطهمان با آنها وجودی شده میباشد. اکثر انسانها دغدغههایشان مربوط به امور پایینتر از فوق عقل است. قیمت هر کس به نوع دغدغههایش مربوط است. آنچه از حقیقت انسانها که اولیاء خدا در خواب یا بیداری میبیند همان چیزی است که با آن پیوند خوردهاند. بهرهی ما در آخرت به چیزهایی بستگی دارد که با آنها رابطهی وجودی برقرار کردهایم. در جامعهی کبیره دربارهی اهل بیت «علیهمالسلام» میگوییم: «... عناصر الابرار...» یعنی ایشان جزء وجود ابرار شدهاند و هر مؤمنی باید بهرهای از معصومین «علیهمالسلام» در وجودش برده باشد.
کسی که به آدم، نوح، ابراهیم، عیسی و پیامبر «صلوات الله علیهم اجمعین» و... در زیارت سلام میکند در صورت رابطهی وجودی، جواب خواهد داشت. کسی که ضریح را میبوسد به همین میزان رابطه برقرار کرده و ما باید هر طور که میتوانیم تمرین عاشقی کنیم: در دل دوست رهی باید کرد. البته در زیارت، «عارفاً به حقّه» بودن، خیلی مهم است که در این صورت بهشت بر او واجب میشود. برقراری رابطه از طریق هر قوهای باشد اعم از حسی، خیالی، وهمی و عقلی (علمی) فرقی نمیکند. فقط به معرفت و ظرفیت افراد بستگی دارد ولی آنچه مهم است رابطهی وجودی با آسمان است. چه بسا افراد کم سوادی که رابطهی وجودی فوق العاده ای دارند. استاد امامی میفرمودند: پیرزنی از اقوام، خیلی زحمت میکشید و حاصل دسترنجش را به کسی میداد تا به جای او به کربلا و مشهد رفته و زیارت کند. وقتی بعد از مرگ او را در خواب دیده بودند گفته بود: حضرت زهرا «سلام الله علیها» او را به نزد خودش برده بود. مهم موقعیت اجتماعی، تحصیلات و ... نیست. مهم این است که این رابطه به وجود آمده باشد و شخص به بزرگواری رسیده باشد. سعادت و خوشبختی، نیرو، نشاط و عزت فقط مربوط به داراییهای بخش پنجم است. هر کس میخواهد بداند که خدا در نزدش چقدر منزلت دارد ببیند خدا در نزد او چقدر ارزش و منزلت دارد و این دربارهی مطلق غیب، صادق است. باید با تکیه بر غیب رذایل اخلاقی را نابود و فضایل را کسب نماییم:
عاشق شو ورنه کار جهان سرآید ناخوانده درس مقصود از کارگاه هستی
هدف خلقت عاشق شدن است. «لا اله الا الله» و به فرمایش حضرت نه ایشان و نه هیچ پیامبری کلامی بالاتر از این نیاوردهاند. بالاتر از این کلام، کلام دیگری نداریم. «لا حبیب الا هو و اهله...» خداوند به حضرت داود «علیهالسلام» فرمودند: «بی فافرح و به ذکری فتلّذذ» ولی واقعاً چه کسی میتواند اینگونه باشد و هرگز احساس پوچی، خود کم بینی و عقده نداشته باشد؟ و بگوید: «بی همگان به سر شود بی تو به سر نمیشود» یعنی با داشتن خدا هر کدام از چهار بخش پایینی به مشکل برخورد کرد نباید غصهدار شویم. فرمودند: هر کس قرآن داشته باشد و از نداشتن چیزی غصهدار شود قرآن را کوچک و آن چیز را بزرگ کرده است. امام سجاد «علیهالسلام» فرمودند: اگر قرآن با من باشد و همهی چیزهای روی زمین بمیرند من وحشت نمیکنم. قرآن دوست و مونس خوبی است. قرآن شراب است حقیقتاً باید با وجود آن مشکلات فراموش گردند و این در گرو برقرار رابطهی وجودی است که انسان دین دار باش بدون ترس و طمع باشد. در این صورت دینداری فقط با عشق است و به نیت وجوب نمیباشد و تحمل سختی معنا ندارد. رابطهی مادر و پدر با فرزند از همین مقوله است و بعضی از همسران هم رابطهشان اینطور است، طبق آمار حدوداً 25% بعضی خواهر و برادرها و دوستان هم نسبت به یکدیگر اینطور هستند. با توجه به اینکه رابطهی وجودی با غیب سلامت دنیا و سعادت آخرت ما را تضمین میکند، باید بلندترین همت ما جذب اطلاعات باشد نه صرفاً کسب آنها. «من شرفت همّته عظمت قیمته» کسی که همتش شریف گردد قیمتش افزون میگردد. «همّت» هم یعنی مهمترین موضوع زندگی. کسی که آخرت را باور کند سرمایه گذاری اش را به سمت رابطه برقرار کردن میبرد.
عشق با انسان کاری میکند که هر چهار مرحلهی پایین تحتالشعاع بخش پنجم قرار میگیرند. ورزشکاران برای موفقیت در مسابقات، همهی کارهایشان را با فعالیت ورزشیشان هماهنگ میکنند. چه بسا بعضی از آنها ماهها از خانوادهشان فاصله گرفته تا بالاخره مدال کسب میکند. برای هر موفقیتی اعم از علمی، سیاسی، ورزشی و ... اهمیت ویژه دادن به آن گرایش واجب است. بعضی از هنرمندان بارها همسرشان را برای نیل به اهدافشان عوض میکنند. وقتی کسی عاشق خودش یا در واقع عاشق «الله» میشود باید همه چیزش را تحتالشعاع قرار دهد: «و لا تکونوا کالذین نسوالله فانسهم انفسهم...». اله حس محسوسات، اله خیال مخیلات، اله وهم موهومات و اله عقل معقولات است و فقط اله فوق عقل بینهایت است. کسانی که خدا را فراموش کردهاند در واقع فوق عقل (بخش پنجم) را فراموش کردهاند نه چهار بخش پایینی. توجه به عقل موجب کسب علم، و عدم توجه باعث بیسوادی میشود.
توجه به «من حقیقی» خدا را به همراه میآورد و عدم توجه هم منجر به فراموشی خداست:
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
یکی از شادی بخشترین آیات «انا لله و انا الیه راجعون» است. همه ی دارایی ما غیب است و باید تمام همت ما نیز باشد. تمام قیمت ما وابسته به میزان اهمیتی است که به غیب میدهیم. غیب شامل خدا، خانوادهی آسمانی، ملائکه الله و .... است. «شُغِلَ من الجنه و النار امامه» کسی که بهشت و جهنم مقابلش است فرد مشغولی است. اهل بیت «علیهمالسلام» با چه وضعیتی بالای سر ما خواهند آمد؟ مکاشفات انسان تابع عناصر وجودیاش است. خوابهای ما هم تابع عنصر وجودی ماست. ممکن است کسی کربلا و مکه رفته و کارهای عبادی بسیاری هم انجام دهد ولی خواب بد ببیند این مسئله مربوط به رابطهی وجودیاش است. (البته گاهی استثنائاتی وجود دارند). با توجه به اینکه قبر انسان همان نفس اوست همین الان انسان متوجه میشود چه کسانی و چه چیزهایی وارد قبر او خواهند شد. آرامش یعنی چهار مرتبهی پایینی (طبیعی) انسان را به حسادت، غصه، و عصبانیت و ... نکشاند. علم اگر در اختیار فوق عقل قرار بگیرد ارزش دارد و الا میشود: «کم من عقلٍ اسیرٍ تحت هوی امیرٍ» هر کس باور کند بهشت یا جهنم را پیش رو دارد بیکار نیست. کسی که دنیا را باور کرده و مشغول تجارت است لحظهای فکرش آزاد نیست دائماً مشغول فعالیت بوده و حتی شب در همان زمینه خواب میبیند.
ما اصلاً نمیتوانیم تصوری از بهشت داشته باشیم. خداوند میفرماید: «فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرّه اعین» انسان اگر بفهمد جهنم و بهشت چگونه جاهایی هستند خواب به چشمانش نمیآید. اصلاً بدون اینکه پای عشق در میان باشد همین صرف ترس و طمع کافی است. چنین شخصی همیشه شاد است و غصه نمیخورد. پیامبر «صلی الله علیه و آله» میفرمایند: «من بکی علی الدنیا دخل النار» خنده و گریه برای چیزی است که انسان با آن رابطهی وجودی دارد. گریه برای عزیزانی که از دنیا رفتهاند از حیث عاطفی اشکال ندارد ولی به شرط اینکه نشاط معنویاش از بین نرود. بعضیها وجودشان غنی نیست و شادیشان وابسته به افراد و یا چیزهای پیرامونشان است. این افراد خودشان شوق دیدار ندارند و اگر دوستانشان آنها را همراهی کنند زیارتی هم میروند. کدام عاشق است که به دنبال همراه است برای دیدار معشوقش؟ اگر دوستان در زیارت همراهی کردند که افراد بیشتری به ثواب میرسند و روح جمعی هم بسیار مؤثر است و هیئت داشته و دعا کنند به هر حال بزم و میکده برقرار است. اما اگر انسان به تنهایی به زیارت رفت یعنی عاشق است. باید ببینیم که آوارگی و تنهایی اماممان چقدر برایمان مهم است: «... الطرّید الشرید و الفرید و الوحید...» خوش به حال کسی که با خانوادهی آسمانیاش رابطهی وجودیای دارد که میتوانند عمر او را پر کنند و مشغلهی حقیقی او بشوند. مشغلهها، حسی، خیالی، وهمی و یا عقلی و فوق عقلی هستند. فقط کسی که مشغلههایش فوق عقلی است انسان است. البته مشغلههای چهار مرتبهی دیگر هم که رنگ فوق عقل داشته باشند و در خدمت انسانیت انسان باشند باعث شکوفایی فوق عقل میشوند. در حقیقت همهی شئون شخص رنگ الهی دارد. پس کسی که بهشت و جهنم را در پیش روی خود میبیند با کسی کاری ندارد مگر به ضرورت. چنین شخصی اگر هم به سراغ مردم میرود قصد خدمت داشته البته نه از نوع حیوانی آن، بلکه با اسم «رحمان» حق تعالی. مبنای تشخیص این دو، انگیزه این است که کسی که برای خدا خدمت میکند اگر با ناسپاسی دیگران مواجه شود ناراحت نمیشود: «انّما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاء و لا شکورا» اگر زن و مرد برای خدا وظایفشان را انجام دهند اگر طرفشان لیاقت نداشت اصلاً پیشمان نمیشوند. اگر به غیر از این باشد خودشان را مفت فروختهاند. کسی که با خدا معامله کرده به قول مرحوم الهی قمشهای «رضوان الله علیه» زبان حالشان چنین است:
من طایر قدوسیام، مرغ گلستان نیستم مست می لاهوتیام زین میپرستان نیستم
مِهر است و انجم در برم حور است و قلمان چاکرم خورشید چرخ اخضرم شمع شبستان نیستم
گر من فقیرم هر شبی دارم ز یا رب یا ربی جشنی نوایی مطـربی کمتر ز سلطان نیستم
این خاکیان تیره دل مستند و غرق آب و گِل من مست از آن ماه چو گل هستم کز اینان نیستم
از مهرت ای خورشید جان چون ذرهام هر سو روان مجذوب حسن دیگران ای ماه خوبان نیستم
قلب ما گواهی میدهد که در دل ما چه میگذرد و به چه سویی گرایش دارد. علی «علیهالسلام» میفرمایند: «سلوا القلوب عن القلوب فانّها شواهد لا تقبل الرّشاد» از قلوبتان بپرسید چون آنها شاهدهایی هستند که رشوه قبول نمیکنند. اینکه معصومین «علیهمالسلام» یکایکشان به طور ویژه ما را دوست دارند برای عاشقی کافی نیست؟ دل تنگیها و وقت گذاریهای ما میزان ارادتمان را معین میکنند. در یک کلام، سبک زندگیمان قیمت ما را معین میکنند.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
کلیدواژه ها:
آثار استاد