www.montazer.ir
یک‌شنبه 19 می 2024
شناسه مطلب: 725
زمان انتشار: 2 نوامبر 2014
خانواده آسمانی،جلسه 140 ، 91/06/30

خانواده آسمانی،جلسه 140 ، 91/06/30

از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی

درباره ی «احتساب» باید بگوییم: احتساب یعنی کار را به حساب خدا گذاشتن. انسان وقتی کار را برای خدا انجام دهد مزدش را همان لحظه دریافت می‌کند و آن این است که از آنِ خدا می‌شود. یعنی طبیعت می‌دهد و خدا دریافت می‌کند. وقتی برای محبوب کاری انجام می‌دهیم از او رضایت و قرب می‌خواهیم. در کار برای خدا ما تشبّه به «الله» پیدا کرده و اسم دریافت می‌کنیم که این همان فرد ماست. ولی اگر اجر طبیعی بخواهیم در واقع تجارت کرده‌ایم. اجری که در قرآن و روایات آمده یعنی «شدن» و «طبیعت دادن و فطرت دریافت کردن». «لا نرید منک جزائاً و لا شکوراً انّما نطعمکم لوجه الله». احتساب هیچ منافاتی با مقامات عرفانی ندارد.

در برخورد با هر اسم یا معصوم «علیه‌السلام» اگر می‌خواهیم رابطه‌ی حقیقی پیدا کنیم (محتوای غیب بسیار متنوع است ممکن است معصومین و فرزندان ایشان باشند ممکن است هر کدام از اسماء الهی باشند و یا فرشتگان و ...) ابتدا در ذهنمان از آن‌ها تصوری می‌کنیم (رابطه‌ی تصوری)، اعم از اشخاص یا اسماء، جواد با کریم متفاوت است و نیز «سبحان» و «قدوس» علیرغم اینکه در فارسی یک معنا دارند تفاوت‌هایی با هم دارند سطح «قدوس» بالاتر است. ما ابتدا باید هر کدام از معصومین «علیهم‌السلام»، اسماء و به طور کلی مصادیق غیب را تصور کنیم (البته باید تصور درستی داشته باشیم). بعد باید به مرحله‌ی تصدیق برسیم یعنی باورش کنیم. بعد از باور و پذیرش قلب که به صورت ملاک و خواسته‌ی ما درآمده است به سمت ارتباط پیش می‌رویم. ما با هر چه رابطه‌ی وجودی پیدا کنیم و جزء وجودمان شده­باشد با خودمان به آن طرف می‌بریم و غیر از آن را در سکرات موت از دست می‌دهیم. چنانچه که در فاجعه‌ای مانند زلزله ممکن است انسان حتی بچه‌اش را فراموش کند، واقعه‌ی مرگ به حدی هول و هراس دارد که در یک لحظه همه‌ی عمر انسان پوچ می‌شود. فرصتی برای وصیت به انسان نمی‌دهند و بلافاصله وارد برزخ می‌شود. ما مردن و برزخ را اصلاً جدی نگرفته‌ایم، فقط چیزهایی با ما می‌رمانند که جزء وجودمان شده باشند.

شخصی است که دچار آلزایمر شده است و هیچ‌کس را نمی‌شناسد ولی سر وقت نمازش را خوانده و برای اهل بیت «علیهم‌السلام» گریه می­کند معلوم است که فقط با غیب رابطه‌ی وجودی داشته است. مرحوم جلیلی نویسنده‌ی کتاب «عترت در قرآن» دچار سکته مغزی شده بود و قادر به سخن گفتن نبود وقتی به عیادت ایشان رفتم و با او صحبت کردم او نمی‌توانست سخن بگوید ناگهان گفتم: «صلی الله علیک یا صاحب الزمان» او هم لب به سخن گشود و این جمله را تکرار کرد و گریه کرد. ایشان با حضرت رابطه شان از نوع وجودی بود نه تصدیقی که زبانشان گشوده شد. امام علی و امام حسین «علیهماالسلام» تا جزء وجود ما نشوند فایده‌ای به حال ما ندارند: «... و عناصر الابرار...» چند درصد از عنصر وجود ما را اهل بیت «علیهم‌السلام»، صالحین و بهشت تشکیل می‌دهند؟

وقتی ما با حضرت معصومه «سلام الله علیها» رفاقت نکرده و دل‌تنگشان نمی‌شویم یعنی رابطه‌ی وجودی نداریم و در باطن ما چیزی به عنوان ایشان وجود ندارد. البته این مسئله منافاتی با محبت به ایشان ندارد ممکن است کسی این بزرگواران را دوست بدارد ولی رابطه‌ی وجودی هم نداشته باشد. پس ما باید تصور درست داشته باشیم سپس تصدیق کرده و بعد رابطه‌ی وجودی مانند ازدواج برقرار کنیم. در ازدواج اول شخص را می‌بینیم، بعد می‌شناسیم و بعد از آن اقدام به ازدواج می‌کنیم و یکی می‌شویم: «انفسکم فی النفوس» یعنی دو بدن است ولی یکی می‌شوند. مانند ما با فرزندان، والدین و برخی از دوستانمان. ما از «مرده» تصوری داریم که وقتی بفهمیم واقعاً با ما کاری ندارد مخصوصاً بعد از اینکه دفن می‌شود به مرحله‌ی تصدیق رسیده‌ایم ولی اگر از رفتن به قبرستان هراس داشته باشیم قلبمان هنوز نپذیرفته است. در رابطه‌ی تصدیقی انسان صرفاً می‌داند ولی در رابطه‌ی وجودی قلب انسان پذیرفته است. و شخص به مرحله باور رسیده است. یعنی معرفت یا علم جزئی پیدا کرده است. معرفت عینی است و جزء وجود شده است. انسان اول که تصدیق (گواهینامه‌ی رانندگی) می‌گیرد در همان مرحله‌ی تصدیق است ولی ترس دارد وقتی مدتی تمرین کرد دیگر نترسیده و با این مهارت رابطه‌ی وجودی برقرار می‌کند. کسانی که زبان می‌آموزند تا سال‌ها باید تصدیقی کار کنند یعنی کلمات را کنار هم قرار داده و جمله‌ی مورد نظر را بسازند. اما یک بچه انگلیسی زبان نیاز به این کارها نداشته و زبان مادری‌اش جزء وجود اوست. قدرت، شادی، آرامش، عزت و هدف‌دار بودن محصول رابطه‌ی وجودی با غیب است.

کسی مشمول این آیه: «... الذین اذا اصابتهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون» است که به رابطه‌ی وجودی رسیده باشد. حضرت زینب «سلام الله علیها» بعد از آن همه مصیبت که دیده بودند و در حالی که در بدترین وضع اسارت قرار داشتند فرمودند: «و ما رأیت الا جمیلا» به این دلیل است که حضرت با «الله» رابطه‌ی وجودی برقرار کرده‌اند. البته ناراحتی عاطفی که کاملاً عادی است. نباید در دل انسان غصه باشد و او مچاله شود. قرآن و نماز در صورتی شراب است که برای شخص جزء وجودش شده باشد. تا زمانی که معنا و تفسیر می‌خوانیم کارمان تصدیقی است. بعضی‌ها همه‌ی عمرشان به مطالعه و تحقیق می‌گذرد بدون اینکه رابطه پیدا کرده باشند. گاهی یک شخص بی‌سواد که رابطه‌ی وجودی دارد از یک استاد عرفان که فقط در مرحله‌ی تصدیق است جلوتر می‌باشد. این استاد یک عمر را در حال تصور، فهم، رابطه، فرمول و قواعد و تصدیق گذرانده و شخص عامی همین حدی که فهمیده را عمل می‌کند. چه بسا عوامی که راحت با امام رضا «علیه‌السلام» مرتبط شده و حاجت می‌گیرند. دوستی تعریف می‌کرد: در دوران دفاع مقدس تعدادی از روستاییان هم تحت

آموزش نظامی بودند که یک شب بچه‌ها به نام منافق به این افراد حمله می‌کنند و یکی از آن‌ها را گرفته و او التماس می‌کرد که من را نکش... گفتم اگر می‌خواهی تو را نکشم باید به امام فحش بدهی. یک بطری از زمین برداشت به سرم زد و با من گلاویز شد و اسلحه‌ام را گرفت و نزدیک بود مرا بکشد که به او گفتم من پاسدارم و این‌ها که دیدی فیلم بود. معلوم است این شخص رابطه‌ی وجودی با امام «رضوان الله علیه» پیدا کرده است.

رابطه‌ی وجودی، شهود، باور و شدن است. کسی که عصبانی نشده، حسادت نکرده و زودرنج نیست به باور و رابطه‌ی وجودی رسیده است و جهنم را می‌بیند و جهنمی شدن با این صفات را می‌بیند. اگر چنین شخصی احیاناً مرتکب رذایل شود به شدت خودش را مذمّت می‌کند. کسی که راحت عصبانی می‌شود واقعاً نمی‌فهمد با خودش چه‌کار می‌کند. ممکن است از نظر تصوری سال‌ها کلاس آمده و مطلب بداند ولی به لحاظ تصدیقی هیچ‌چیز نمی‌فهمد. قبل از سال‌های جنگ برای کمک به مناطق محروم رفته بودیم که وارد دریا شدم و شنا کردم. عروس دریایی هم بسیار زیباست و هم خیلی خطرناک. من بین آن‌ها شنا می‌کردم و ظاهراً آن‌ها هم فهمیده بودند من احساس خطر نمی‌کنم کاری به کار من نداشتند. ناخدا تا دید فریاد کشید که بیا بیرون هفته‌ی پیش این‌ها یک ناخدا را کشتند. در بیمارستان به من گفتند که تا به حال عروس‌های دریایی افراد زیادی را نیش زده و کشته‌اند. با این اطلاعات من از عروس‌ها ترسیدم و در واقع خطرشان را تصدیق کردم. ما وقتی با کسی رابطه‌ی وجودی پیدا می‌کنیم خیلی فرق دارد با کسی که هنوز رابطه‌ی وجودی برقرار نکرده‌ایم. افراد اگر کمکی هم به خانواده‌ی آسمانی‌شان کنند جنبه‌ی تصدیقی دارد نه وجودی، زیرا یک هزارم آنچه که برای اعضای خانواده‌ی زمینی‌شان هزینه می‌کنند برای اصل و ریشه‌شان نمی‌پردازند. وقتی نیاز خانواده‌ی زمینی مطرح است بی‌حساب خرج می‌کنند ولی برای امام زمان «عجل الله تعالی فرجه» چرتکه می‌اندازند. این مطلب که می‌خواهم بگویم یک رمز بزرگ است سعی کنید خوب یاد بگیرید؛ در آن صورت خیلی نشاط یافته و قدرت می‌گیرید. ما در قرآن آیه‌ای داریم که می‌فرمایند: «... لا یکلّف الله نفساً الا وسع‌ها...» خداوند کسی را بیشتر از وسعش مکلف نکرده است. ممکن است ما به کسی بگوییم چند میلیون تومان برای امام زمانت بپرداز و او بگوید که من چنین توان مالی ندارم. همین شخص اگر پزشک تشخیص بدهد سرطان دارد حاضر است ده‌ها میلیون تومان برای درمانش هزینه کند. آنجا که می‌گوید ندارد دارایی‌اش را در نظر گرفته و زمانی که می‌گوید دارم و می‌توانم وسعش را در نظر گرفته است. ما بر هر کس و چیزی رابطه‌ی وجودی داشته باشیم وسع خود را فعال می‌کنیم. خدا هم روز قیامت ما را براساس وسعمان مؤاخذه می‌کند.

«وُسع» یعنی نهایت توانایی. ما برای کسانی که با آن‌ها رابطه‌ی وجودی داریم حاضریم قرض کنیم و خیّر جذب نماییم. اینجا معلوم می‌شود که ما با امام زمانمان رابطه‌ی وجودی داریم یا نه. ما با آسمان به اندازه‌ی وسعمان برخورد نمی‌کنیم، نه نماز شبی، نه قرآنی و نه مستحبات را اصلاً مقیّد نیستیم. غیب در را به روی کسی باز می‌کند که وُسعش را برای غیب به کار ببرد. وقتی در زیارت عاشورا می‌گوییم: «... ان یجعلنی معکم فی الدّنیا و الاخره...» امام زمان و امام حسین «علیهم‌السلام» خطاب به ما می‌فرمایند: تو اگر تلاشت را بکنی حتماً به ما خواهی رسید. ولی ما واقعاً تلاش نمی‌کنیم و هر رفتاری که می‌خواهیم به راحتی انجام می‌دهیم. سال‌ها در کلاس شرکت کرده و حرف شنیده‌اند ولی دریغ از تمرین و شدن. عوام همان مقداری که می‌دانند تلاش کرده و شده‌اند. ولی خواص آنقدر مشغول کمالات تصدیقی هستند و فرصتی برای «شدن» ندارند. رابطه‌ی وجودی یعنی وقتی اسم نماز، قرآن، حرم، سحر و .... را می‌شنویم دچار اشتیاق شده و بال پرواز در می‌آوریم. وقتی نام امام حسین «علیه‌السلام» می‌آید ناخودآگاه گریه‌مان گرفته و اشک می‌ریزیم. بعضی‌ها در یک فیلم هندی کلی منقلب شده و گریه می‌کنند ولی در روضه‌ی اهل بیت «علیهم‌السلام» باید کلی تلاش کرده تا شاید بتوانند قطره اشکی بریزند. ما باید وُسعمان را برای خانواده‌ی آسمانی‌مان به کار بگیریم. ما باید بتوانیم صادقانه به امام زمانمان بگوییم که من شبانه‌روز واقعاً برای تو تلاش کرده‌ام و اگر حضرت تأیید کنند برده‌ایم.

ما برای زندگی دنیایی‌مان خیلی خودمان را به زحمت می‌اندازیم. کار کردن برای آسمان امکان ندارد بدون سختی باشد نباید گله کنیم که چرا از وقتی توبه کرده و روش زندگی‌مان را عوض کرده‌ایم وضع مالی‌مان خراب شده یا فلان کس که برایش دعا کردیم شفا نگرفته و مرد. ما که نباید تجارت کنیم باید به وظایفمان عمل کنیم. در غیب فقط برای قماربازها گشوده می‌شود. یعنی روی کسانی که اعتماد کنند، زحمت کشیده و خرج کنند. این راه زحمت، فحش شنیدن، سیلی خوردن و تحقیر شدن و ... دارد. کسی می‌گفت در خانواده مرا به خاطر خدمت به امام زمان «عجل الله تعالی فرجه» مسخره می‌کنند. من دیگر روحیه‌ام را از دست داده‌ام. خدمت به امام یعنی همین؛ عزیزترین کسان انسان نتوانند او را درک کنند و تحقیرش کنند. کسی که تحمل ندارد وارد نشود. علت عدم تحمل ما، تصدیقی بودن رابطه‌مان با غیب است. کسانی که بلا را می‌پذیرند به رابطه‌ی وجودی رسیده‌اند. بنابراین در رابطه برقرار کردن با خانواده‌ی آسمانی اول تصور عضویت دوم فهمیدن و تصدیق آن، و آخرین مرحله ایجاد رابطه‌ی وجودی است. عمل هم باید به اندازه‌ی وسع باشد نه دارایی که بدون آن ادعایی دروغ بیش نیست.

 

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed