مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
از سلسله مباحث استاد محمد شجاعی
بحث درباره ی غذای روح بود که عرض کردیم علی «علیهالسلام» ذکر خدا را غذای جانها بیان فرمودهاند: «ذکرالله قوت المؤمن؛ همانطور که محسوسات غذای حس، مخیلات غذای خیال، موهومات خوراک وهم و معقولات خوراک عقل میباشد. از آنجا که انسانیت ما به واسطهی فوق عقل ماست ارزش هر کس به میزان ذکری است که از حق تعالی دارد.
و چقدر «الله» جذب وجودش شده و چه اندازه آن چیزهایی که رنگ و بوی الهی دارند جذب جانشان شده است. در قیامت هم انسان را با همین معیار میسنجند. «الوزن یومئذ الحق» و این بر مبنای ساختار انسانی انسان است. با توجه به این معیار بی اشتهایی به مظاهر حق و لذت نبردن از آن نشانهی عدم سلامت انسان است. همچنان که چشم سالم طالب طول موج و گوش سالم خواهان فرکانس است و اگر غیر از این باشد حکایت از بیماری چشم و گوش دارد.
و در این صورت شخص بسیار رنج میبرد. انسان اگر تخیلش دچار اشکال شود و نتواند مطالب را به ذهنش بسپارد ناراحت میشود. در توهمات هم اگر نتواند احساساتش را کنترل کند و دچار اختلال شود با مشکل مواجه میشود. در عقل هم همینطور است اگر انسان مطالب عقلی و علمی را خوب درک نکند برایش دشوار است، و دوست دارد که درسهای حوزه و دانشگاه را بفهمند. اینکه ما احساس نیاز به ذکر الله را داریم یا نه، تابع این است که ما چقدر خودمان را انسان میبینیم.بعضیها نفهمیدن مطالب علمی برایشان اصلاً مهم نیست. ولی بعضی دیگر مطالعات خود و مدارک علمی را شرافت میدانند حتی ممکن است ادعای دروغین هم داشته باشند. افراد معمولاً متوجه بیاشتهایی و عوارض ناشی از عدم تغذیه در ابعاد حیوانی خودش میشود. و به فکر درمان است. ولی در مشکلات روحی غالباً فرافکنی میکنیم و سعی در مراجعه به روانپزشک مینماییم ولی بنده به ضرس قاطع اعلام میکنم که اکثر مراجعات به دلیل نشناختن خود حقیقی است. قرآن میفرماید: «الا بذکرالله تطمئن القلوب» هر شأنی از ما با غذای خودش تأمین شده و آرام میگیرد. مثل اینکه وقتی تشنه میشویم فقط نوشیدنی نیازمان را برطرف میکند.
ولی وقتی کم میآوریم و از لحاظ روحی به هم میریزیم و ناراحت میشویم از اینکه مثلاً کسی محبتش را از ما دریغ کرده توجه نمیکنیم که غذا نخوردهایم و از ذکر الهی دور شدهایم که چنین احساسی داریم. عصبانیتها، زودرنجیها، حسادتها و ... در اثر همین غذا نخوردن است و قهر بودن با خداست. روح اگر غذای خودش را دریافت کند این مشکلات به وجود نیامده ونیازی به مراجعه به روانپزشک نیست. وقتی انسان بیماری میشود و پزشک برای او انواع داروها را تجویز کند. یعنی بدن او کمبودهایی دارد که دارو جبران میکند. روح هم وقتی بیمار میشود حتماً کمبود دارد. و آنچه که در ظاهر انسان بروز کرده حکایت از باطن دارد: «الظاهر عنوان الباطن» ظاهر نمایانگر باطن است. خشکی پوست ناشی از مشکلی در درون است: «از کوزه همان برون تراود که در اوست» پیامبر «صلی الله علیه و آله» میفرمایند که اگر میخواهید بدانید شخص چقدر ایمان دارد از میزان علاقهاش به همسرش بفهمید. اگر کسی پس از گذشت سالها علاقهاش به همسرش افزایش نیافته «والله بالله و تالله» ایمانش مشکل دارد و لو مکه و کربلا و ... را مکرر رفته باشد. اگر کسی به مرور نرمتر و قدرتمندتر نشود و فداکار نشده و شجاعت عشقی پیدا نکرده باشد یقیناً ایمانش متوقف بوده و اصلاً اسم جذب نکرده است. انسان وقتی مشکل فهمیدن پیدا میکند اساتید توصیه میکنند که ریاضیات کار کنید، تا درکتان افزایش پیدا کند. ریاضی تمرین ذهن است. پس ما هر جا ضعف داریم دچار سوء تغذیه شدهایم. اینکه انسان حس تجاوز و فضولی دارد نشاندهندهی کمبود است. در همین حد که حس میکنیم باید کتاب یا تلفن همراه کس را نگاه کنیم و اگر نتوانیم ادامهی سریالی را دنبال نکنیم حتماً مشکل داریم. کسی که چشمش هرزه است حتماً ضعف دارد. بعضیها در میهمانی همه چیز و همه کس را زیر نظر دارند این خیلی بد است و نشانهی کمبود است.بعضیها نفهمیدن مطالب علمی برایشان اصلاً مهم نیست. ولی بعضی دیگر مطالعات خود و مدارک علمی را شرافت میدانند حتی ممکن است ادعای دروغین هم داشته باشند.
افراد معمولاً متوجه بیاشتهایی و عوارض ناشی از عدم تغذیه در ابعاد حیوانی خودش میشود. و به فکر درمان است. ولی در مشکلات روحی غالباً فرافکنی میکنیم و سعی در مراجعه به روانپزشک مینماییم ولی بنده به ضرس قاطع اعلام میکنم که اکثر مراجعات به دلیل نشناختن خود حقیقی است. قرآن میفرماید: «الا بذکرالله تطمئن القلوب» هر شأنی از ما با غذای خودش تأمین شده و آرام میگیرد. مثل اینکه وقتی تشنه میشویم فقط نوشیدنی نیازمان را برطرف میکند. ولی وقتی کم میآوریم و از لحاظ روحی به هم میریزیم و ناراحت میشویم از اینکه مثلاً کسی محبتش را از ما دریغ کرده توجه نمیکنیم که غذا نخوردهایم و از ذکر الهی دور شدهایم که چنین احساسی داریم. عصبانیتها، زودرنجیها، حسادتها و ... در اثر همین غذا نخوردن است و قهر بودن با خداست. روح اگر غذای خودش را دریافت کند این مشکلات به وجود نیامده ونیازی به مراجعه به روانپزشک نیست. وقتی انسان بیماری میشود و پزشک برای او انواع داروها را تجویز کند. یعنی بدن او کمبودهایی دارد که دارو جبران میکند. روح هم وقتی بیمار میشود حتماً کمبود دارد. و آنچه که در ظاهر انسان بروز کرده حکایت از باطن دارد: «الظاهر عنوان الباطن» ظاهر نمایانگر باطن است. خشکی پوست ناشی از مشکلی در درون است: «از کوزه همان برون تراود که در اوست» پیامبر «صلی الله علیه و آله» میفرمایند که اگر میخواهید بدانید شخص چقدر ایمان دارد از میزان علاقهاش به همسرش بفهمید.
اگر کسی پس از گذشت سالها علاقهاش به همسرش افزایش نیافته «والله بالله و تالله» ایمانش مشکل دارد و لو مکه و کربلا و ... را مکرر رفته باشد. اگر کسی به مرور نرمتر و قدرتمندتر نشود و فداکار نشده و شجاعت عشقی پیدا نکرده باشد یقیناً ایمانش متوقف بوده و اصلاً اسم جذب نکرده است. انسان وقتی مشکل فهمیدن پیدا میکند اساتید توصیه میکنند که ریاضیات کار کنید، تا درکتان افزایش پیدا کند. ریاضی تمرین ذهن است. پس ما هر جا ضعف داریم دچار سوء تغذیه شدهایم. اینکه انسان حس تجاوز و فضولی دارد نشاندهندهی کمبود است. در همین حد که حس میکنیم باید کتاب یا تلفن همراه کس را نگاه کنیم و اگر نتوانیم ادامهی سریالی را دنبال نکنیم حتماً مشکل داریم. کسی که چشمش هرزه است حتماً ضعف دارد. بعضیها در میهمانی همه چیز و همه کس را زیر نظر دارند این خیلی بد است و نشانهی کمبود است.
پیامبر «صلی الله علیه و آله» میفرمایند که مسلمان بر گردن مسلمان سی حق دارد که اگر یکی را اجابت نکند روز قیامت علیه او حاکم خواهد شد یکی از آنها «یستر عیوبه» است. یعنی اگر عیبی سراغ دارد بپوشاند. اگر کسی دنبال بیان عیوب و لغزشهای دیگران است حتماً مریض است. در روایت داریم: «الغیبه جهد العاجز» غیبت تلاش شخص ناتوان است. وقتی انسان مایل است از مردم عیب بگیرد و آنها را بیان کند غذا نخوردهاست. کسی که عیبهای دیگران را به سرشان میزند خودش کمبود دارد. شخص سیر، غذا و نوشیدنی در کنارش هم باشد توجه نمیکند. شیر درنده هنگامی که سیر است به هیچ کس حمله نمیکند انسان هم در کنارش باشد او را نمیدرد.
اگر بخش انسانی تغذیه نشود انسان مشکل پیدا میکند. اگر علامت ایمان حقیقی را در خودش نمیبیند یعنی شادی و آرامش ندارد لذا باید اقدام به تغذیهی بخش انسانی با خلوت و ذکر و ... نماید. خلوت گاهی مکه، مدینه، کربلا و سوریه و ... رفتن است گاهی کم کردن ارتباط با دیگران و در خانه ماندن است. کسی که شب جمعه، سحر و جمعه و ... دارد آرامش دارد.
محال است کسی نماز جمعه برود و شاد برنگردد زیرا در روایت داریم که خدا همهی گناهانش را میبخشد. مرحوم علاقه نقل میکردند که من شبها که با استادم نماز میخواندم هنگام سحر استادم به حدی انبساط داشت که شعر میخواند و برای من سؤال میشد که چرا ایشان ذکر نمیگویند. بعضیها آنقدر با نشاط میشوند که در قنوت غزل حافظ میخوانند. بعضی از اولیای الهی را میشناسم که هنگام رفتن از دنیا غزل میخواندند. علامه میفرمود که بعد از مدتی خودم هم مانند استادم شدم:
مهر خوبان دل و دین یکسره از یاد ببرد رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
مرحوم علامه عجب اشعار شادی سرودهاند و به تفریح خودشان خیلیها را از بین بردهاند. رزمندگان شب عملیات مست بودند چون میدانستند که چه کسانی منتظرشان هستند و به کجا میخواهند بروند. در شبهای عملیات بارها پیش آمده بود که از من خداحافظی میکردند و میدانستند که حتماً میروند. و نیز اینکه کجا خواهند رفت و کیفیت رفتنشان را هم میدانستند. چطور ممکن است که کسی بداند تا دو ساعت دیگر خانوادهی آسمانیاش او را تحویل میگیرد به شعر خواندن و مستی نیفتد؟ ترانه و رقص برای همین لحظه است. به قول امام (رضوان الله) «شادی وصول» و «قهقهی مستانه». انسان اگر اهل ذکر شود دیگر بدبین و حساس و زودرنج و عصبانی و تجاوزگر نمیشود و به قرص نیاز ندارد. کسی که دنبال غذای حقیقیاش نیست در واقع حقیقت انسانیاش را نشناخته است. هر وقت به ذکر بیمیلی خودت را از دست دادهای و باید ببینی که گرفتار چه ماجرایی شدهای که به شأن حقیقیات نمیپردازی. مهمترین عامل این غفلت و پرداختن به شئون غیر انسانی کمبود است.
بعضیها اصلاً مستطیع نیستند ولی قرض میکنند تا حج بروند که شأن حاجی شدن پیدا کنند. هر کس اینچنین باشد حتماً کمبود دارد. مقایسه فقط در عشق پسندیده است. «سابقوا» باید سعی کنیم مانند فاطمهی زهرا «سلام الله علیها» امام حسین، حضرت ابوالفضل «علیهمالسلام» و ... باشیم از شهدای کربلا و اولیاء الهی و علمای ربّانی الگو بگیریم. اگر غبطهی غیر از اینها را بخوریم یعنی در حیوانیت سقوط کردهایم و اصل خودمان را گم کردهایم. تنها غذایی که همیشه و بینهایت و رایگان در اختیار ماست یاد خداست.
اگر کسی فکر میکند باید از سایرین متمایز شود حتماً کمبود دارد. امام صادق «علیهالسلام» میفرماید که اگر کسی با بند کفشش به دیگران فخر میفروشند. و قرآن میفرماید که این شخص سر از بهشت در نمیآورد، مگر اینکه توبه کند: «تلک الدار الاخره نجعلها للذین لا یریدون علوّاً و لا فساداً» آخرت مخصوص کسانی است که شهوت علوّ و مطرح شدن نداشته باشند. کسانی که میخواهند جایگاهی داشته باشند و دیگران به آنها توجه کنند کمبود دارند. این آدم فقیر و بیچاره است. کسی که میخواهد با دزدی از بیتالمال و تخریب دیگران و خلاصه به هر قیمتی رأی بیاورد بسیار بیشخصیت است. کسی که برای خدا میخواهد مجلس برود یا مثلاً رئیس جمهور شود اگر رأی هم نیاورد خدا را شکر میکند که وظیفهاش را انجام داده است. و کسی که از رأی نیاوردن ناراحت میشود شخصیت ندارد و شخصیت مربوط به بخش اصلی است. کسی که در بخشهای پایین دچار اضطراب میشود شخصیتش ضعیف است و اصلاً غذا نخورده است.
قرص خوردن و خودکشی کردن از ضعف شخصیتی است. شاگردی هست که اگر استاد تحویلش نگیرد اصلاً به او بر نمیخورد. و شاگردی هم هست که استادش سر کلاسی او را راه نمیدهد یا شاگردی را به او ترجیح میدهد طغیان میکند. یکی از شاگردان امام زمان «عجل الله تعالی فرجه» که بسیار برجسته بود و توقع داشت امام ایشان را نمایندهی خودشان کنند اتفاقاً حضرت کسی دیگری را گذاشت به او برخورد که چرا حضرت مرا نماینده نکرده؟ افرادی بودند که به حدی ریاضت میکشیدند که امام به آنها اعتراض میکردند وقتی بعد از انقلاب امام «رضوان الله» به ایشان سِمَت ندادند از کشور خارج و سالها در کنار صدام علیه انقلاب تبلیغ کردند. کسی که خودش را آدم با کمالی میداند و توقع دارد همه تحویلش بگیرند خیلی گداست. شیطان هم اینگونه به ضلالت افتاد. «خلقتنی من نار و خلقته من طین» و برایش فرمان الهی مهم نیست، بلکه مهم این است که نادیده گرفته شده است. هر وقت از نادیده گرفته شدن ناراحت شدید بدانید که کمبود دارید. اگر مثلاً من شما را شام دعوت نکنم شما ناراحت میشوید؟ شما اصلاً احتیاج به شام من ندارید.
گرسنه و بیشخصیت است اگر کسی ناراحت شود. کسی که ادعا میکند من برادر بزرگتر هستم و چرا پدرم مرا وصی خود نکرده و برادر کوچکتر وصی او شده، خیلی گرفتار است. به اینها میگویند: «توهّم» وقتی فوق عقل تغذیه نشود انسان دچار توهم شده و میخواهد از این طریق خودش را سرپا نگه دارد. این شخص حتماً برای مناجات شب پذیرفته نشده است که تا این حد محتاج است. هرجا با بندگان خدا دچار مشکل شدیم حتماً کمبود غذا داشتهایم. جنگ و صلح مان هم با موهومات است. در واقع اگر فوق عقل غذا نخورد اثر آن در تمام شئونات انسان ظاهر میشود. اگر «ذکرالله» نباشد انتظار هر اتفاق بدی را باید داشت. «ذکرالله دواء اعلال نفوسکم» یاد خدا داروی بیماریهای جان شماست. وقتی انسان میفهمد که بیمار است باید با ذکر خدا خودش را درمان کند. ذکر «یا طبیب» خیلی مؤثر است. بعضیها به خودشان زحمت نمیدهند که سجاده پهن کنند تا نماز بخوانند. آیا اینها برای غذا خوردن مقید به سفره انداختن نیستند؟ البته که رعایت میکنند.
انسان در یک مهمانی که میخواهد شرکت کند آراسته و مسواک زده و معطر میرود البته که پسندیده است چون سفارش شده برای برادران دینی خودمان را بیاراییم. البته این خودنمایی نیست رعایت حرمت دیگران است. البته اشخاص بیمار و موارد خاص از این قاعده مستثنی هستند. بعضیها در سفر به حدی دقیق هستند تا حتی آن چیزهایی را که کمترین احتمال ضرورت را دارند از قلم نمیاندازند ولی برای نمازشان یک مهر ساده به همراه ندارند. اینها اصلاً حرف زدن با خدا برایشان موضوعیت نداشته و خیال پرواز ندارند. کسی که حوصلهی اذان و اقامه و تعقیبات را ندارد خودش را نشناخته و نمیداند با چه کسی میخواهد حرف بزند.
بیاشتهایی اولاً ناشی از نشناختن خود، ثانیاً گناه و ثالثاً محصول شک و تردید است. کمی آن طرف تر از شک، کفر است. انسان اگر به خودش معرفت پیدا کند غذایش را هم میشناسد. اگر «الله» اله ما نیست به این دلیل است که ما «من حقیقی مان» را نشناختهایم. اگر شوق امام زمان «عجل الله تعالی فرجه» را نداریم حقیقت خودمان که امام «علیهالسلام» پدرش است را نمیشناسیم.
والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته
کلیدواژه ها:
آثار استاد