مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
هشت سال دفاع مقدس داستان غیرت و رشادت مردانی است که شجاعانه ایستادند و از دین و مرز بوم شان دفاع کردند. استاد محمد شجاعی از کسانی است که افتخار بودن در این جبهه های مقدس را دارد. برای گرامیداشت هفته دفاع مقدس قسمتی از نظرات و خاطرات ایشان از حضور در جبهه ها و 8 سال دفاع مقدس را نقل می کنیم.
ایشان می گوید: «من از اعضای گروه تخریب چی و اطلاعات عملیات بودم و چون پرورش نیروی تخریب چی در آن زمان خیلی سخت بود. یادم هست هر دفعه فرمانده ما می گفتند: شما حق ندارید در عملیات شرکت کنید، چون نیروی تخصصی هستید. وقتی برای شکسته شدن خط جلو رفتید و پاکسازی کردید، زود برگردید. ما خیلی برای شما هزینه کرده ایم. این درست نیست که خودتان را به راحتی به کشتن بدهید». ما هم می گفتیم: «چشم» و مطیع بودیم. ولی این طور نبود که ما برویم و ضرورت نداشته باشد که به خط بزنیم. همیشه خودمان به خط می زدیم و منطقه مورد نظر را تثبیت می کردیم و بر می گشتیم.
در یکی از عملیاتها بعد از پایان عملیات وقتی برگشتیم، متوجه شدم، یکی از رزمنده ها خیلی گریه می کند. پرسیدم:« چه شده؟» گفت: «بلایی سرم آمده که به خاطرش دارم می سوزم». گفتم:«چه بلایی؟»، گفت: «دیشب خواب دیدم، عملیات شده، فرشته ها دست عده ای را گرفته اند و می برند. یعنی دیدم که فرشته ها گروه گروه می آیند و یک عده ای را بر می دارند و با خود می برند». یکی از اقوام این رزمنده هم با او در این عملیات همراه بود. وی ادامه داد:« در این صحنه ای که فرشته ها عده ای را با خودشان میبردند، یک فرشته دست این فامیل ما را گرفت و او هم دست من را گرفت و گفت: بیا برویم». گفت: من یک دفعه یاد خانواده ام افتادم، چنان دلتنگ شان شدم که دیدم آمادگی ندارم با آن فرشته بروم و دلم هنوز به روی زمین بند است و محکم دستم را از دستش کشیدم و سقوط کردم و زمین خوردم. در این هنگام از خواب پریدم. گفت: آن بلایی که برسر من آمده همین بود و حالا فهمیدم که او رفت و شهید شد و من هنوز مانده ام.
ع.ل/3
کلیدواژه ها:
آثار استاد