مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
قرآن دارد راجع به حیاتی صحبت میکند که آن حیات را فقط خود دین و قرآن میتوانند تأمین کنند. اما حیات بخش فوق عقلانی یا حیات قلب چگونه تأمین میشود؟
خداوند متعال در آیه 24 سوره مبارک انفال راجع به حیات قلب میفرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ= اى كسانى كه ايمان آورده ايد چون خدا و پيامبر شما را به چيزى فرا خواندند كه به شما حيات مى بخشد آنان را اجابت كنيد و بدانيد كه خدا ميان آدمى و دلش حايل مى گردد و هم در نزد او محشور خواهيد شد».
گفتیم که قوای انسان درجات مختلفی از حیات را برای انسان تأمین میکند. انسان حیات جمادی، نباتی، حیوانی و عقلانی دارد. اما بالاتر از اینها، حیات فوق عقلانی یا فوق انسانی اوست. کمالات حیوانی عبارتند از ازدواج و تشکیل خانواده، کار، تفریح، مسکن گزینی، زندگی اجتماعی، تلاش برای طی سلسله مراتب و مقامات اجتماعی، شغل، دفاع از حریم خود و خانواده، همنوعان و غیر همنوعان، و خدمت به آنان است. این بخش از حیات را حیوانات هم دارند و به چیز خاصی هم احتیاج ندارند، جز همان روح و بخش حیوانی که از اقتضائات حیات حیوانی است. حیات عقلانی هم زمانی است که ما به کار و درس و بحث و مطالعه و تحقیق و آزمایش و فکر و اکتشاف و اختراع میپردازیم. این 4 مرحله، یعنی مراحل «جمادی، نباتی، حیوانی و عقلانی» مقدمه بخش فوق عقلانی هستند که خداوند تبارک و تعالی به خاطر همین بخش، انسان و جهان را آفریده و اگر این بخش نبود، اساساً خداوند تبارک و تعالی خلقتی انجام نمیداد. اله بخش های «جمادی، نباتی، حیوانی و عقلی»، الله نیست. الله فقط اله بخش فوق عقلانی ماست. بنابراین، گزاره «لا اله الا الله» برای بخش فوق عقل بیان شده است.
پس اینکه در دین گفته میشود:«لا إله إلا الله»؛ دین از زبان کدام بخشِ وجودیِ انسان دارد صحبت میکند؟ از زبان بخش فوق عقلانی ما دارد صحبت میکند. از دیدگاه دین، انسان یعنی فوق عقل. نگاه دین به ما نگاه فوق عقلانی است. توجه و رشد در هر یک از چهار بخش پایینی خوب است، ولی به شرطی که مزاحم انس انسان با الله نشود. اگر این فعالیتها مزاحم شد، شخص حالت تعادلش را از دست میدهد و وارونه میشود. پس زمانی انسان متعادل است که سرپا باشد و زمانی سر پا است که فوق عقل او بر بخش های دیگر حاکم باشد.
قرآن دارد راجع به حیاتی صحبت میکند که آن حیات را فقط خود دین و قرآن میتوانند تأمین کنند. حال، چگونه حیات 4 بخش پایینی مثلِ حیات حسی، گیاهی، حیوانی و عقلانی مان تحت مدیریت حیات انسانی یا فوق عقلانی مان قرار میگیرد. این آیه ای که برایتان خواندم به این سؤال جواب میدهد. زیرا همانطور که میدانیم قرآن انسانها را به 6 دسته تقسیم کرده که از این 6 دسته فقط یک دسته ایمان دارند و مؤمن هستند و 5 دسته دیگر باطن انسانی ندارند.
علاوه بر این، هر وقت فرمود:«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» یعنی ای انسانهای حقیقی. فقط مؤمن، انسان حقیقی است. در سوره عصر[1] هم میفرماید همه آدمها در خسران هستند، مگر کسانی که ایمان آوردهاند و این مؤمنین عمل صالح انجام میدهند و اهل توصیه یکدیگر به حق و صبر هستند. اینها انسانهای حقیقی هستند. باطن شان هم انسان است. وقتی دارد میگوید ای کسانی که ایمان آوردهاید! خطابش با گروههای پایینتر که فقط در سه بخش دیگر فعال هستند، نیست.
پس این آیه با عبارت «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» میگوید ای کسانی که باطن انسانی دارید! «اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ» اجابت کنید خدا و رسول را هنگامی که شما را دعوت میکنند به چیزی که آن چیز به شما حیات میدهد. این حیات قطعاً حیات خاصی است. چون فقط تحت اجابت خدا و رسول تأمین میشود. وگرنه این همه آدم هستند که خدا و رسول را اجابت نمی کنند و معصیت هم میکنند، هیچ کدام از دستورات خدا را هم اجرا نمیکنند و حیات هم دارند. این همه کافر در عالم داریم که اینها زنده اند. اما این حیات ویژه را ندارند. این حیات فقط و فقط زمانی تأمین میشود که شخص تحت مدیریت و ربوبیت الله و معصومین (علیهمالسلام) قرار بگیرد. اگر این را از دست بدهد، دیگر حیات حقیقی ندارد.
حیات ویژه چیست؟
در بحث «نسبت» گفتیم که رابطه دنیا با آخرت، مثل رابطه رحم مادر با دنیا است. جنین وقتی که در رحم مادر هست، زنده است و حیات دارد. ممکن است این جنین وقتی متولد میشود، تولد بیمار یا ناقص و معلول[2] داشته باشد؛ اما در هر صورت در رحم مادر زنده بوده و حیات داشته، اما از حیات ویژهای که منجر به تولد سالمِ قوی بشود، بیبهره بودهاست. یک فرد کافر هم، در رحم دنیا حیات دارد و زنده است، اما از حیات ویژهای که او را به تولد سالم قوی در آخرت رهنمون میشود بهرهای ندارد. پس جنین باید دو حیات داشته باشد. یک حیات مناسب با فضای رحم مادر که بتواند در آنجا زندگی کند و حیات دیگری که مناسب با شرایط زیستی دنیا باشد. این همان حیات ویژه است، زیرا نیاز به لوازم مخصوص به خود دارد که متناسب با شرایط دنیا است. یعنی یک جنین برای اینکه بتواند در دنیا زندگی کند، باید دست، پا، چشم، گوش، قلب، مغز و ... تهیه کند. با وجودی که هیچ کدام از اینها در رحم مادر به درد جنین نمیخورد، ولی همه را تحصیل میکند برای زمانی که به دنیا متولد شده و وارد یک شرایط زیستی جدید شود.
الان کسی که در رحم دنیا هست، میتواند خدا و رسول را اجابت نکند و هر طور که دلش بخواهد زندگی کند. مسئله ازدواج، حجاب، لقمه، شغل، تجارت، کار سیاسی، کار فرهنگی، کار هنری، روابط دوستی و دوستانه و رفت و آمدهایش هر طوری باشد. میخواهد آزاد باشد. کسی مانع او نمیشود و خدا هم نمیگوید زندگی نکن. این الان در دنیا زنده است. اما آیا متناسب با شرائط بهشت دارد تربیت میشود؟ خیر. این شخص اصلاً حیات انسانی ندارد و حیاتش، حیات حیوانی است. حتی اگر این شخص حیات عقلانی هم داشته باشد، یعنی یک فرد اهل مطالعه و تحصیل و تحقیق هم باشد، باز نمیتوان گفت که حیات انسانی و ویژه، که همان حیات فوق انسانی است را دارد. وقتی بمیرد، متناسب با بهشت نیست. چون نیازهای بهشت که تحصیل «قلب سلیم» است را تأمین نکرده است. باید این را تهیه میکرد که به محض خروج از رحم دنیا، بتواند از آن استفاده کند. این حیات باید با اجابتِ دعوتِ خدا و رسول و چهارده معصوم و مربی گری ایشان انجام شود. یعنی تحت قاعده باشد. اگر اینطوری شد کم کم چیزی در آدم فعال میشود به نام قلب و حیات انسانی و این حیات، حیاتی ویژه است. این آدم با زن داری با شوهرداری، با تربیت بچه اش با ارتباطاتی که با خانواده همسر دارد و با همین شغل و تجارتش دارد چیزی را میسازد که مناسب است با بهشت و شرائط زیستی آخرت. کسانی که تحت مراقبت و مدیریت خدا نیستند هم، همان کارها را انجام میدهند، اما تفاوت شان در این است که آن کسی که تحت مدیریت الله است، ضمن اینکه دارد این کارها را انجام میدهد، شکل و ساختار روحی اش با بهشت متناسب میشود.
چه زمانی حیات، ویژه و انسانی میشود؟
زمانی که ما انتخابها، ارتباطها و افکار مان را دقیقاً زیر نظر یک متخصص معصوم انجام دهیم و زمانی که بتوانیم فرزندمان و شاگردان مان را طوری تربیت کنیم که در کلاس و دانشگاه معصومین شرکت کنند و همه انتخابها، ارتباطها، رفتار و افکارشان را زیر نظر معصومین و الله انجام دهند. نه اینکه هوای نفس یا آدمهای ضعیف را به عنوان مربی خود انتخاب کنند. اینجاست که حیات ما انسانی میشود.
هنر متخصص معصوم این است که ما را مناسب و مطابق با بهشت تربیت میکند. بعضیها نادان هستند و از حیات بخش انسانی و فوق عقلانی خبر ندارند و میگویند هر طوری دلمان خواست و هر طور سنت مان عمل کرد ما هم همان کار را میکنیم.
کسی که در دانشگاه درس میخواند، بعد از 4 سال باید لیسانس معتبر بگیرد. اگر کسی در دانشگاه چهارده معصوم و در دانشگاه خدا در دانشگاه قرآن ثبت نام کرد و الله مربی اش بود، این حتماً باید 3 ماه بعد یک آدم دیگری باشد. 6 ماه بعد باید یک ذره قویتر شده باشد. علامت قوی شدن هم شادی و آرامش در نظام درونی است. این آدم باید روزبه روز آدم خوش اخلاق تر، مهربان تر، باگذشت تر، بی کینه تر و قوی تری بشود. اما اگر زودرنج و حساس، کینه ای، حسود و بدبین است، معلوم است در این دانشگاه خوب درس نخوانده است. هر کس در دانشگاه اهل بیت و در دانشگاه خدا ثبت نام میکند، باید بعد از یک مدت به استاد شباهت پیدا کند.
اگر مربی ات الله و چهارده معصوم است، باید نمره بیاوری. نمره شوهرداری، نمره انتخاب همسر، نمره انتخاب رشته، نمره کار اقتصادی، نمره کار تجاری، نمره کار بازرگانی و کار سیاسی ات، چقدر است؟ ریز نمره باید بیاوری. وقتی در دنیا هستی، کسی از تو ریز نمره نمیگیرد. همین که سرت را زمین گذاشتی و این بدن را رها کردی، فرشته ها از تو ریز نمره میخواهند. مانند دنیا که از یک نوزاد بعد از تولد مطالبه میکند. دنیا و شرایط زیستی آن مثل یک فرشته است که از نوزادی که حالا دیگر جنین نیست، مطالبه خواهند کرد. چشم آوردی یا نیاوردی؟ قلب، دست، پا، پوست، بینی، لثه، لب، مژه، گوش، لاله گوش، همه را مطالبه میکنند. دیدهاید دنیا چقدر سریع از انسان ریز نمره میگیرد؟ به محضی که بچه به دنیا میآید در همان چند ساعت اول معلوم میشود که کجا در رحم مادر خراب کرده است. همان جا هم جزایش را به او میدهند. «إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ= همانا خداوند سریع حساب میکند». سرعت حساب خدا فوق العاده است. یک بچه 9 ماه در شکم مادر زندگی کرده، ولی ظرفِ چند ثانیه همه اش محاسبه میشود. بچهای که ضعیف باشد، باید مدتی در دستگاه نگه داری شود.
در بحث «انسان در گستره منازل آخرت» گفتیم که انسان تا میخواهد از دنیا برود، قبل از رفتن این آدم، معلوم است که چه کار کرده است.
ماندن در محدوده حیات فوق انسانی، نیاز به محاسبه از خود دارد
ما اصلاً برای بهشت شوق و ذوق نداریم. انسانی که شوق و ذوق برای زندگی جاودانه داشته باشد، حتماً یا هر شب یا هفته ای یک شب مینشیند و خود را با شرایط بهشتی محاسبه میکند. محاسبه یعنی موجودی ات را بسنج. طرف که تاجر است، هر شب یا لااقل هفته ای یک بار حساب میکند که ببیند وضعیتش چطوری است و چقدر بدهی دارد. در حیات حیوانی یک نفر مرتب خودش را چکاب میکند. وزنش را میسنجد. آزمایش میدهد که میزان هورمون و قند و اوره اش را اندازه بگیرد. سالی یک بار حداقل این محاسبه را انجام میدهد. برای حیات ابدی و معنوی نیز باید یکسره خودمان را در آزمایشگاههای آخرتی ببریم و با ملاکهایی که در قرآن و روایات آمده بسنجیم. باید بدانیم الان برزخ مان چگونه است. از خودمان ریز نمرات بگیریم. مگر نمیگوید در قیامت 50 سؤال میپرسند. قرآن فرمود 50 هزار سال است. یعنی 50 نمره باید داشته باشید. اصلاً ما دنبال دانستنِ این نمرات رفتهایم؟ اصلاً میدانیم از چه چیزهایی امتحان میگیرند؟ باید برویم آنها را شناسایی کنیم. کسی که دنبال این شناسایی نمیرود و مواد و احکام امتحان را نمیداند، رساله نمیداند چیست و اصلا در خانه اش رساله ندارد، یعنی این نمیخواهد روحش مناسب با بهشت تربیت شود.
مثلاً شما الان اگر یک بچه 8-9 ساله را ببینید و بپرسید که کلاس چندم هستی؟ و او بگوید مدرسه نمیروم. آیا تعجب نمیکنید؟ این که الان 9 سالش است، باید کلاس سوم باشد. چرا مدرسه نرفته؟ یا بچهای 9 سالش باشد و بگوید کلاس اول هستم. باز هم تعجب میکنید که این بچه باید کلاس سوم باشد، ولی چرا کلاس اول است؟ کلی هم از او سوال میکنیم و ملامتش میکنیم که چرا هنوز کلاس اول است؟ حالا شاید به هر دلیلی نتوانسته، یا رد شده، عیبی ندارد میتواند خودش را برساند. خدا رحمت کند علامه طباطبایی گفت من حوزه رفتم 4 سال اول اصلاً هیچ چیز از درس نمیفهمیدم. حوزه و بزرگان حوزه هیچ وقت به علامه نگفتند تو کودن هستی. گفتند بایست و استقامت کن. آدم باید به دیگران فرصت بدهد. کسی که اعتماد به نفس و امید به خدا داشته باشد، یک دفعه زنده میشود. ما اگر بچه مان یک سال رد و یا روفوزه یا تجدید شود، نگران میشویم. ولی خودمان 40 سال است که اصلاً برای کسب درجات بهشت هنوز ثبت نام نکردهایم و هنوز پایه اول را هم نداریم. هنوز نه اصول و عقائدمان تکمیل است، نه نظام اخلاقی داریم، نه استاد داریم، نه مربی داریم و نه رساله را بلد هستیم. 40 – 50 سال است که رد هستیم، اما نگران نمیشویم. چرا؟ چون ما حیات دنیا و نظامهای آن را باور کردهایم، اما حیات آخرت را باور نکردهایم.
سوالاتی که پاسخ آنها داشتنِ حیات انسانی را روشن میکند
یکی از آن 50 سؤال، سؤال راجع به پدر و مادر است. آدم باید بداند آیا پدر و مادرم از من راضی هستند؟ سؤال دیگر راجع به شوهرداری و زن داری است. از همه مهمتر سؤال در مورد رضایت امام زمان (علیهالسلام) است که خیلی هم کمرشکن است. باید بفهمیم که آیا امام زمان از ما راضی است یا نیست. اصلاً با او زندگی کردهایم؟
یکی از سؤالهای قیامت صله ارحام است. میفرماید، بوی بهشت از 500 سال راه میرسد. اما کسی که قطع رحم کرده باشد، بوی بهشت را استشمام نمیکند. اما گاهی طرف کافر یا فاسق است. مجالس شان گناه آلود است و شرکت نمیکنید. بعد از مجلس میروید و هدیه میبرید و عذرخواهی میکنید و تبریک میگویید. قهر از طرف ما نباید باشد. اهل رحم کافر هم که باشد، آدم با کافر هم میتواند ارتباط داشته باشد. حضرت بزرگترین رحم ماست. پدر ما است. کسی که با پدرش قطع ارتباط کند، یا با اهل بیت قطع ارتباط کند، یا اصلاً با اهل بیت زندگی نکند این چگونه میخواهد عاقبت به خیر شود؟ کسی که با مربی اش رابطه نداشته باشد، چگونه عاقبت به خیر میشود؟ تو اگر در مکتب اهل بیت هستی، مهمترین کسی که باید با او زندگی بکنی بالاتر از شوهرت، بالاتر از زنت، بالاتر از بچه هایت و بالاتر از اقوامت، خانواده آسمانی ات یعنی اهل بیت هستند.
خدا وکیلی الان اهل بیت چقدر در زندگی ما رفت و آمد دارند و ما چقدر با آنها محشور هستیم؟ مثلاً کسی بگوید من برای حرم امام رضا اینقدر طلا دادم. برای حضرت زهرا اینقدر خرج کردم. این کار مثل این است که کسی پدر و مادرش را در بهترین خانه سالمندان بگذارد یا در خانه سالمندان خصوصی بگذارد و چند تا پرستار برایش بگیرد و بگوید خودم کنارت نیستم و تو را هم به خانهام نمیبرم. ارادت بعضیها به اهل بیت (علیهمالسلام) اینگونه است. به اهل بیت میگویند برایتان خرج میکنیم، ولی حوصله خودتان را نداریم. پول برای شما میدهیم، حسینیه ای، کار خدماتی، هیئتی برگزار میکنیم، ولی با خودتان زندگی نمیکنیم و رفت و آمدی نداریم. رفت و آمد با مادرمان فاطمه زهرا یعنی اینکه شخص با این خانم زندگی کند. با این خانم مراوده روحی داشته باشد. به او هدیه بدهد و هدیه بگیرد.
نباید مثل آن شخصی باشیم که میگفت: من 40 سال است در مشهد زندگی میکنم، ولی تا حالا حرم نرفتهام. رفت و آمد با خانواده آسمانی تکلیف است. کربلا را باید رفت. زیارت کربلا واجب است. قبر پیغمبر و قبر بزرگان، اینها رحم های ما هستند و با اینها قرار است تا ابدیت در آخرت زندگی کنیم.
از شب اول قبر به بعد، بلکه از همان سکرات موت، میزان رفت و آمد انسان و میزان ارتباطش با بهشت و اهل بیت (علیهمالسلام) معلوم میشود. خدا رحمت کند مرحوم آقا شیخ مرتضی را، پسر مرحوم آیت الله حائری مؤسس حوزه علمیه، وقتی به خواب یکی از دوستانش آمده بود گفته بود دوست داری به دنیا برگردی؟ گفته بود بله من 53 بار به ملاقات امام رضا (علیهالسلام) رفتم و امام رضا هر 53 بار پیش من آمده است. ای کاش بیشتر رفته بودم.
یکی از سؤالهای قیامت دربارهی مسجد است. دیگری دربارهی قرآن است. ما چقدر قرآن میخوانیم؟ میبینی زبان بلد است، کامپیوتر بلد است، دکتر و مهندس شده، چند تا رشته بلد است، چند تا زبان بلد است، ولی از قرآن هیچ چیزی نمیفهمد. به کتابی که خدا فرستاده تا این انسان حیات فوق انسانی پیدا بکند، هیچ محلی نمی گذارد. کسی که قرآن در دلش نباشد، چطور میتواند حیات انسانی پیدا کند؟ نه عربی بلد است، نه صرف و نحو بلد است، نه معنی اش را بلد است، نه تفسیرش را حوصله دارد بخواند، اصلاً هیچ انسی با این قرآن ندارد.
ما باید وقت مان را تنظیم کنیم. حیات آخرت را جدی بگیریم. ببینیم آن طرف چه چیزهایی واقعاً به درد میخورد.
بعد از «اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما یُحْیِیكُمْ» میفرماید:«وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ= بدانید كه خدا میان آدمى و دلش حایل مى گردد و هم در نزد او محشور خواهید شد».
یک روزی شما تنهای تنها، در جایی که حتی فرشته ها هم آنجا نیستند، با خدا رو در رو خواهید شد. عجب صحنه باشکوهی است آن صحنه ای که انسان میخواهد خودش خصوصی با خدا حرف بزند. یک موقع است انسان میخواهد با اهل بیت صحبت کند، این یک داستان دیگر است. ولی یک موقع است، میگویند خودت و خدا.
خدایی که 60 سال به تو عمر داده و حالا میگوید باید بیایی پیش خودم و بگویی این 60 سال چه کار کردی؟ قرآن در مورد نشانه های بهشتی میگوید:«تَعْرِفُ فِی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعِیمِ[3]= از چهره هایشان طراوت نعمت [بهشت] را درمىیابى». بعضیها وقتی پیش خدا میروند، خیلی شاد هستند. «نضرۀ» یعنی خرمی. یعنی اینها خیلی شاد و شنگول هستند. اما گروه دیگری که میروند: «وَ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْها غَبَرَةٌ تَرْهَقُها قَتَرَةٌ[4]= و در آن روز چهره هایى است كه بر آنها غبار نشسته و آنها را تاریكى پوشانده است». غبار، غم، خجالت، شرمندگی در چهرهاش هست. اصلاً دوست ندارد با خدا روبهرو شود. چون یک عمر از او فرار کرده است.
پی نوشت:
[1] . بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ.
[2] . در بحث انسان شناسی توضیح دادیم که همانطور که جنین از رحم مادر به دنیا ممکن است سالم متولد شود یا بیماری و نقص و معلولیت به دنیا بیاید؛ و براساس قاعده «نسبت دنیا به آخرت مثل نسبت رحم مادر است به دنیا» ما 6 نوع تولد به آخرت داریم تولد (سالم قوی، سالم، بیمار، معلول، ضعیف و ناقص).
[3] . سوره مطففین/24.
کلیدواژه ها:
آثار استاد