مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
انسان برای مصون بودن از بلا و حادثه صدقه زبانی میدهد. نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود:«أمسِكْ لِسانَكَ؛ فإنّها صَدَقةٌ تَصَدَّقُ بها على نَفسِكَ[1] = زبانت را نگهدار؛ زيرا ايـن كـار صـدقهاى است كه براى خودت مىدهى».
زبان را حفظ کن تا دچار حادثه و بلا نشوی. خودِ نفسِ حفظ کردن زبان صدقه است. لازم نیست، فرد پولی پرداخت کند، یا کاری انجام دهد. همین که بتواند زبانش را کنترل کند، در هر مورد و هر مجلس و هر جریانی این خودش صدقه است که او را از خطراتِ واقعه حفظ می کند.
اهمیت حفظ زبان در کلام معصومین (علیهم السلام)
روایات زیبایی درباره اهمیت حفظ زبان وجود دارد که به خاطر لطافت و حکمتی که دارند بیان میکنیم.
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) میفرماید:«اِعلَمْ أنّ اللِّسانَ كَلبٌ عَقورٌ، إن خَلَّیتَهُ عَقَرَ[2]= بدان كه زبان سگ گیرندهاى است كه اگر رهایش كنى، گاز مىگیرد». یعنی زبان یک سگ درنده است، «كَلبٌ عَقورٌ= سگ درنده» اگر رها شود، دیگران را گاز میگیرد، یعنی باطن قضیه این است. کسی که زبانش را نمیتواند کنترل کند، دقیقاً صحنهی آخرتی آن از نظر باطنی مثل کسی است که چاقو دستش گرفته و در قلب و صورت و گلو و چشم خودش فرو میکند. یعنی آن طرف در نظام برزخی، او در وضعیتی قرار دارد که دائماً خودش را میزند و میگزد.
مثلاً تعبیر دیگر و باطن دیگری که از حفظ نکردن زبان یا بد استفاده کردن از زبان در برزخ بیان میکنند، این است که زبان در قیامت دراز میشود. دیگران میآیند و روی آن پا میگذارند و از روی آن رد میشوند. این برایش یک شکنجه است. چون زبان حس دارد، اگر زبانتان لای دندان شما بماند، چه حسی دارید؟ حال تصور کنید این زبان دراز شود و از دهان بیرون بیاید و دیگران پا بگذارند رویش و راه بروند. این کاری است که خود آدم در دنیا با خودش کرده است. یعنی با هر جریانی حرف میزده است؛ در کارهایی که به او ربطی نداشته، دخالت و اظهار نظر میکرده و انواع و اقسام تجاوزهای زبانی داشته است.
چون طبق قاعده «هو أنت» شما به مقداری که با زبانت به دیگران نیش میزنی و آنها را میگزی، به همان میزان خودت هم نیش میخوری. در واقع داری خودت را میزنی و دائماً گزیده میشوی.
خواسته ی دیگر اعضای بدن از زبان
امام سجاد (علیهالسلام) میفرماید: «ان لسان ابن آدم یشرف کل یوم علی جوارحه فیقول: کیف اصبحتم؟ فیقولون بخیر ان ترکتنا و یقولون: الله الله فینا و یناشدونه و یقولون انما نثاب بک و نعاقب بک[3]= زبان بنی آدم هر روز به سایر اعضایش می گوید: حالتان چطور است. پس می گویند: حال ما خوب است، اگر تو ما را رها کنی؛ و می گویند ای زبان! بترس از خدا بترس از خدا درباره ی ما، ما با تو پاداش داده می شویم و با تو عقاب می شویم». یعنی ای زبان اگر تو خوب باشی ما هم خوبیم و اگر بد باشی ما هم به وسیله بدی تو عقاب میشویم.
امیرمؤمنان فرمودند:«إحذروا اللسان فانه سهم = از زبان بترسید كه آن تیری است كه (بسیار) به خطا میرود».
«إحذروا اللسان» معنی دو وجهی دارد. یعنی مواظب زبان خودت باش که به کسی تیر نخورد. معنی دیگر این است که کسان دیگری هستند که هارند، سگ هار را آدم نباید تحریک کند که گاز بگیرد. یا این که طرف یک بچه است که عقلش نمیرسد. نباید بچه را در موقعیتی قرار داد که مجبور باشد کلماتی بگوید که شایسته نیست؛ نه برای خودش نه برای شما.
امام صادق (علیهالسلام) فرمود:« إذا أرادَ اللّه ُ بعَبدٍ خِزیا أجرى فَضیحَتَهُ على لِسانِهِ[4] = هرگاه خداوند رسوایى بندهاى را بخواهد، از طریق زبانش او را رسوا مىكند». (خِزی) یعنی رسوایی، اگر خدا رسوایی یک نفر را بخواهد و بخواهد آبروی یک نفر را ببرد، از طریق زبان رسوایش میکند.
مثلاً دامادی یک دفعه مطرود خانواده عروس بشود، یا عروسی یک دفعه مطرود خانواده داماد بشود. کسی در جایی مطرود شود، اینها نوعاً از زبان میخورند و مفتضح و رسوا میشوند. بیان این روایات ما را به نتایج مهمی در بحث سلوک مان بگیریم.
ملاک بهشت رفتن و دوری از جهنم حفظ زبان است
شخصی به نام «معاذ بن جبل» از اصحاب پیامبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) است و از حضرت سوال میکند: «چه چیزهایی ما را وارد بهشت و چه چیزهایی ما را از جهنم دور میکند؟» پیغمبر یک تعداد چیزهایی را نام میبرند و میگویند، اینها ما را به بهشت میبرد و این چیزها ما را به جهنم میبرد. سپس حضرت در آخر میفرمایند: «میخواهی ملاک کل این چیزهایی که برایت نام بردم را در یک جمله بگویم؟» یعنی در کل ملاک بهشت رفتن و دوری از جهنم را بگویم چیست؟ گفت: «بله یا رسول الله». پیامبر با دست به زبان اشاره کردند که این را نگه دار، یعنی این زبان را نگه دار. کل این خیراتی که تو را میبرد به بهشت؛ و کل چیزهایی که نمیگذارد به جهنم بروی، همه در حفظ کردن زبان خلاصه میشود.
بعد از این که این حرفها را معاذ میشنود از پیغمبر میپرسد: « آیا ما مواخذه میشویم به کلماتی که از دهنمان بیرون میآید؟» حضرت میفرماید: «مگر چیزی غیر از زبان مردم را با روی شان در جهنم میاندازد؟». همه بدبختی انسان از زبان است.
بعضی ها میگویند گناه نکردن معصومین هنر نیست، زیرا آنها معصومند
بعضیها میگویند معصومین معصوم بودند، مگر هنر کردند که گناه نکردند. خدا آنها را معصوم قرار داده، این چه هنری است که بگوییم آنها گناه نمیکنند؟ در جواب آنها باید گفت: خداوند به اینها عصمت میدهد، اما مسئولیت حفظ عصمتشان در دنیا با خودشان است. میبینید که چه وظیفهی سخت و خطرناکی به دوششان میافتد. یعنی آنقدر بار معصوم سنگین است که حد ندارد.
خداوند میگوید: من به شما عصمت میدهم، اما شما باید در تمام مدت عمرتان عصمتتان را نگه دارید. این خیلی کار وحشتناک و کمرشکنی است. معصومین باید آنقدر مراقبت بکنند تا خودشان را حفظ کنند که حد ندارد. آنقدر باید کَفِّ نفس بکنند و سختی بکشند و صبوری و بزرگواری کنند.
شما فکر میکنید شوخی است که کسی مثل امام سجاد(علیهالسلام) در کربلا آن همه مصیبت دیده، بعد یک دفعه یزید بیاید به او بگوید: «من میخواهم توبه کنم». شما بودید، چه کار میکردید؟ یزید با آن همه جنایات میپرسد:«توبهی من قبول است؟» حضرت میفرماید:« بله». این کار راحتی نیست. یا روی سرت شکمبه بیندازند؛ خاکستر رویت بریزند؛ یاران و اصحابت را بکشند؛ شکنجه کنند؛ بعد بگویی: همه شان را بخشیدم. چقدر به نفس فشار میآید.
بنابراین یک قاعده خیلی مهم و اصلی وجود دارد و آن این است که ما ذاتاً از بهشت و بالاتر از بهشت هستیم. یعنی جنس ما از نور اهل بیت (علیهمالسلام) است که مقامشان بالاتر از بهشت است. انسان این را باید بداند که جنس ما و خانواده آسمانی ما اهل بیت (علیهمالسلام) هستند. ما ذاتاً برای این مقام ساخته شدهایم و ذاتاً برای بهشت و بالاتر از بهشت هستیم. از این رو وقتی ما به دنیا میآییم، نباید کاری کنیم که از این مقام بیفتیم. این مراقبت برای ما تقوی محسوب میشود و همانگونه که معصومین (علیهمالسلام) عصمتشان را حفظ میکنند، ما نیز در حفظ تقوی باید بکوشیم.
تقوی یعنی مراقب باشیم تا سقوط نکنیم
تقوی را معنا کردهایم، «تقوی» ترس از خدا نیست. تقوی یعنی مراقب باشیم سقوط نکنیم. مراقب باشیم دور نشویم.
همانطور که حفظ عصمت کاری بس سنگین است، در حفظ تقوی هم باید کوشید، هر چند سنگین باشد. چون ما از جنس محمد و آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) هستیم. ما باید خودمان را حفظ کنیم. یعنی دائماً مراقبت کنیم که از آن مقام سقوط نکنیم. یا اگر سقوط کردیم، دوباره خود را برسانیم، این کار ماست.
پس ببینید چیزی وجود دارد که میتواند ما را نگه دارد که به آن اصطلاحاً میگویند «تقوی». تقوی یعنی ترس از خودت، زبانت، چشمت، نگاهت، عملکردت، فکرت، خیالت، اخلاقت، بداخلاقی، حسادت، از تندخویی، بیصبری و... . تقوی یعنی مراقبت بکنی که از عضویت در خانواده پیغمبر، بهشت و از معیت با اهل بیت دور نشوی. این میشود تقوی.
تقوی یعنی انسان همه وجود خودش یعنی 5 بخش «حس، خیال، وهم، عقل و فعالیتهای فوق عقلانیاش» را کنترل کند تا آتش نگیرد. گاهی انسان با فعالیتهای فوق عقلانی با خوبیها و عبادتها، گریهها و نماز شبها میرود جهنم. باید مراقبت کنم تا هیچ کدام از فعالیتهای حسی، خیالی، وهمی، عقلی و فوق عقلی من به من آسیب نزنند. یکی از راه های تقوی و مراقبت، نگه داشتن زبان است، از این رو امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمود: «آدم باید زبانش را نگه دارد، چون زبان انسان در برابر صاحبش سرکشی میکند». سرکشی میکند، یعنی از اختیار انسان در میآید. انسان یک جاهایی خود به خود شخصیتاً این طوری است که قبل از این که بخواهد فکر کند و بخواهد تقوی داشته باشد، حرف میزند. نمیتواند نزند. آنقدر به او فشار میآید که نتواند حرف نزند.
پایهی تقوی، نگه داشتن زبان است
یکی از راههای مراقبت از خود که همان تقوی است حفظ زبان است. بلکه پایه و اساس تقوی، نگه داشتن زبان است.
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) قسم میخورند:« وَ اللهِ مَا اَرَی عَبداً یَتَّقِی تَقوَی تَنفَعُهُ حَتَّی یَحزُنَ لِسانَهُ[5]= به خدا قسم ندیدم تقوایی که برای صاحبش مفید باشد، مگر وقتی زبانش را مهار کند». یعنی شما تقوای چشمی داشته باش، تقوای خیال داشته باش، هر تقوایی میخواهی داشته باش، اما میگوید: پایه کل این تقواها نگه داشتن زبان است. همهی مواعظ، اخلاقیات، ریاضتها یک طرف؛ و نگه داشتن زبان یک طرف. پایهی همهی پاکیها همین است. برای همین حضرت میفرماید: اصلاً کسی که زبانش را نگه نمیدارد، تقوایش به دردش نمیخورد.
مثل پیرزنی که شبها را تا صبح عبادت میکرد، روزها روزه میگرفت، اما چون زبان تندی داشت و همسایهها از دست او آزار میدیدند، پیامبر فرمودند: در او هیچ خیری نیست. این زن جهنمی است. «زبان بد» تقوا و کارهای خیر دیگر را از بین میبرد. حال هر چقدر کلاس بروید، نزد این استاد و آن استاد بروید، کلاس این عارف و آن عارف بروید و سیر و سلوک بکنید، هر چقدر ذکر بگویید، هر چقدر کار خیر بکنید، اگر زبانت را کنترل نکنی هیچ فایدهای ندارد. سعد در رکاب پیامبر شهید شد و با چه شکوهی با 70 هزار فرشته تشییع شد و پیامبر شخصاً او را کفن و دفن کردند و بر جنازهاش نماز خواندند و برایش طلب مغفرت کردند. یعنی کسی را که پیامبر برایش طلب مغفرت کند، دیگر تمام است. اما پیامبر میفرماید: سعد الان فشار قبر دارد. زیرا در خانه نسبت به خانوادهاش بداخلاق بود. این حق الناسی است که فرمودند با شهادت هم از بین نمیرود. تو شهید هم بشوی، فایده ندارد. چون کج خلقی و زبانت دیگران را گزیده. گاهی زبان ما خدا را هم آزار میدهد. اهل بیت را هم آزار میدهد.
گاهی شخصی گناهی مرتکب میشود و تو با زبان آن گناه را برای دیگران تعریف کرده و پخش میکنی. یا فردی گناه کسی را پیش دیگران بیان میکند و غیبت او را میکند و با این روش گناه را اشاعه میدهد.
با این کار، اوضاع خودش را خرابتر میکند و ممکن است چیزی بدتر از گناه آن شخص سرش بیاید. هر چه که میگویی ممکن است سر خودت هم بیاید.
وقتی داری به دیگران نقل قول و اشاعهی فحشا میکنی، این یعنی گناه تو را ۱۰۰ برابر بیشتر از او مینویسند. فردی یک فیلم از کسی گرفته و آن را پخش میکند، یک صدا از کسی ضبط کرده و آن راپخش میکند. میدانی چه کار داری با خودت میکنی؟ این همان صحنه برزخی است که گفتم، مثل این است که انسان یک چاقو بردارد و با آن چشم خودش، زبان و صورت و گلوی خودش را پاره کند.
حقیقت ایمان را با حفظ زبان باید به دست آورد
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمود: « و لا یعرف عبد حقیقة الایمان حتی یخزن من لسانه[6]= هیچ بندهای حقیقت ایمان را نمیشناسد، مگر این که زبانش را حفظ بکند».
حقیقت ایمان در حالت انسان نورانیت و شیرینی و رؤیت و بهجت و سرور است. برخی میگویند:«نمیدانم چرا با این که حافظ قرآنم، مفسرم، درس دین میدهم و میگیرم؛ نماز شب میخوانم؛ روزه میگیرم؛ صدقه میدهم و خادم مسجدم و... چرا حالم خوب نیست و حال خوشی ندارم؟». برای این که حقیقت ایمان نیست. حقیقت ایمان اگر باشد، واقعاً بهجت و سرور و شادی و آرامش و نشاط و خوابهای قشنگ، دیدنیهای قشنگ، شنیدنیهای قشنگ سراغ انسان میآید. حقیقت ایمان یعنی تو دائماً با خانواده آسمانیات در ارتباط هستی و از آن لذت میبری. کسی که دائماً با خانواده آسمانیاش رفت و آمده داشته باشد، دیگر برای او در این دنیا غصهای نمیماند. تا زبانت را حفظ نکنی، درهای غیب به رویت باز نمیشود.
باطن انسان اینگونه است که تا انسان یاد نگیرد دهانش را ببندد، این اتفاقات نیک برایش نمیافتد. آدم باید با حساب و کتاب زبانش را باز بکند. امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در حدیثی دیگر فرمودند:«صلاح الانسان فی حبس اللسان = صلاح انسان در حبس زبان است». حضرت دارد به ما میگوید مصلحتت این است که زبانت را حبس کنی و حتی آنجایی که حق با تو است، مراء نکنی. پیامبر فرمود: «کسی که حتی اگر حق با او است، زبانش را میگشاید به قیل و قال، من شفاعتش نمیکنم». پس در خانه قیل و قال راه نینداز که بخواهی ثابت بکنی که حق با تو است.
اما گاهی انسان چیزی میگوید و حرفی میزند تا اعلام برائتی بکند و قسمی میخورد برای این که دیگران به گناه نیفتند، اما خیلی دنبال این نیست که خودش را ثابت بکند. خیلی دنبال این نیست که آبرویش را حفظ بکند. در ازای آن، حتماً خدا او را حفظ میکند. خدا به او عزت و قدرت میدهد. خدا به او رؤیت میدهد. خدا ناز و نوازشش میکند. خدا برایش جبران میکند.
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) فرمودند:«ما مِن شیءٍ أحَقَّ بطُولِ السِّجنِ مِن اللِّسانِ= هیچ چیز به اندازه ی زبان مستحق زندانی کردن طولانی نیست». یعنی باید این خصوصیت طولانی زندانی شدن زبان، حقیقتی و بخشی از وجود ما باشد. به خصوص برای کسانی که شاخصتر هستند و بیشتر میدانند و بیشتر میفهمند، آنها به سکوت و طولانی حبس کردن، مستحقتر هستند.
زبان/ حفظ زبان/
[1] - الكافی : 2 / 114 / 7 .
[2] - بحار الأنوار : 71/287/43.
[3] - بحار، ج 71،ص 278 25
[4] - بحار الأنوار : 78/228/101.
[5] - نهج البلاغه/ خطبه ۱۷۶ .
[6] - بحار ج 71،ص 298 85.
کلیدواژه ها:
آثار استاد