مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
مسئله حضور شیطان در سکرات موت یکی از مسائلی است که بزرگان دین(علیهمالسلام) به ما آموخته اند. شیطان در سکرات موت نزد شخص در حال احتضار حاضر می شود و وسوسه هایی ایجاد می کند تا ایمانش را بگیرد و کاری بکند که با کفر وفات کند.
در مباحث دشمن شناسی انواع وسوسه های شیطان را توضیح دادیم و گفتیم که وجود شیطان برای نظام خلقت و به تعبیر بزرگان دین، برای رشد انسانی لازم است. شیطان با ایجاد وسوسه در انسان، ابزاری میشود برای بالا بردن قدرت ایمان و توانمندیهای انسانی و انسان با مقابله در برابر وسوسه های شیطان، ایمان و تقوا و عشق خود را به خداوند و معصومین (علیهمالسلام) ثابت میکند. یک محبّ و مؤمن حقیقی در مشکلات و خطرها و آزمایشها شناخته می شود. سنت امتحان و آزمایش برای مؤمنین و حتی انبیا و اولیاء یک سنت لایتغیر الهی است.
قرآن کریم میفرماید:«لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِیمَ ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ[1]=[شیطان] گفت پس به سبب آنكه مرا به بیراهه افكندى؛ من هم براى [فریفتن] آنان حتما بر سر راه راست تو خواهم نشست، آنگاه از پیش رو و از پشت سرشان و از طرف راست و از طرف چپشان بر آنها مى تازم». سه بار تأکید دارد، حتماً ِحتماً ِحتماً، در صراط مستقیمِ تو سر راه بندگانت مینشینم و حتماً ِحتماً ِحتماً به آنها از جلو و عقب و راست و چپ حمله میکنم». این حملهها معنادار است و در مباحث دشمن شناسی آنها را توضیح دادیم. از طرف دیگر فرشته ها نیز کارهای خوب و خیر را به انسان الهام میکنند و انسان باید بین این وسوسه و الهام یکی را انتخاب کند.
همانطور که شیطان در طول عمر ما را وسوسه میکند، در موقع مرگ هم به سراغ انسان میآید و آن وسوسهها را ادامه میدهد.
در موقع مرگ، شیطان از طریق خیال، خانواده و مال و ثروت را جلوی چشم انسان میآورد تا توجه انسان را به آنها جلب کرده و به جای اینکه در آن لحظه به یاد خدا، ائمه و انبیا و به یاد آخرت باشد، فقط به یاد اطرافیان و دارایی ها و دل نگرانِ این دارایی ها است.
چه کسانی با وسوسه های شیطان در لحظه مرگ فریب می خورند؟
شیطان در لحظه مرگ با وسوسه هایش یاد خدا و آخرت و لحظه وفات را از یاد انسان می برد. سوال این است که چه کسانی به این وسوسههای لحظه مرگ گوش می دهند و چه کسانی گوش نمیدهند؟ و موفق می شوند از دام شیطان فرار بکنند؟
در پاسخ باید گفت، کسانی که در طول عمر خود، در حمله شیطان از جلو، عقب، چپ و راست، جواب منفی به شیطان داده و او را شکست داده اند، در لحظه مرگ هم به وسوسه های شیطان گوش نمیدهند. چون آنها سابقه شکست شیطان و بیاعتنایی به وسوسههای او را دارند، در آن لحظه هم موفق هستند و اصلاً به وسوسههای او توجه نمیکنند و این توجه نکردن برای آنها یک درجه و مقام و امتیاز است.
اما کسانی که در طول مدت عمرشان دائماً از شیطان شکست خوردهاند و دائماً به وسوسهها، ترسها و اضطراب ها، غصهها و احساس پوچیها جواب مثبت دادند، نمیتوانند در لحظه سکرات موت حریف شیطان شوند. چون وضعیت انسان در سکرات موت سختتر و انسان ضعیفتر است. کسی که یک عمر حرف شیطان را گوش کرده و دائماً وسوسههای منفی شیطان را نسبت به خودش و اشخاص و نسبت به دین، آینده، خدا و اطرافیان پذیرفته، نمی تواند در لحظه سکرات موت در مقابل شیطان مقاومت کند. در آنجا هم اسیر همین وسوسهها خواهد شد و شکست خواهد خورد و به هر حال این نوع مُردن مُردن خوبی نیست.
دشمنیِ با شیطان یعنی اطاعت نکردن از شیطان
دشمنی کردن با شیطان یعنی اطاعت نکردن از او و مقابله با افکار منفیای که شیطان در ما تولید می کند.
حمله شیطان حمله فیزیکی نیست. چون جنس شیطان از جن است، ما خود شیطان را نمیبینیم. اما شیطان در ما افکار منفی، غم، اضطراب تولید می کند. خداوند در قرآن به ما دستور داده تا از شیطان اطاعت نکنیم:«إِنَّ الشَّیْطانَ لَكُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا = شیطان دشمن شماست، شما هم با او دشمنی کنید». پس اگر کسی بخواهد لحظه مرگ از سکرات مرگ نجات پیدا بکند و آسان و شیرین جان بدهد و آن طرف هم در برزخ گرفتار نشود، باید تا وقتی زنده است برای شناختِ شیطان و دادنِ پاسخ منفی به او تمرین کند. اگر تمرین کافی نداشته باشد، آن موقع هم خوار و اسیر میشود و آن وسوسهها را میپذیرد و ایمانش را به شیطان خواهد داد. پس بر ماست که شیطان را دشمن بگیریم. یعنی به وسوسهها و افکار منفی که در ما تولید می کند، جواب ندهیم.
بعضی از ایمان ها «مستقر» هستند، یعنی استقرار دارند و هرگز از بین نمی روند. بعضی از ایمان ها «مستودع» هستند، یعنی ایمانی که استقرار ندارد و تا انسان به گناهی، پولی، حرامی می رسد، ایمان به خدا و دین، آخرت و قبر و معاد را کنار می گذارد.
به در زبان عامیانه میگوییم: «لعنت خدا بر شیطان» یا «شیطان میگوید این کار را بکن». یعنی هرگاه فکرِ بدی به ذهن کسی می آید، ناراحت می شود و خودش می فهمد که این فکر مال فرشته ها نیست، بلکه فکر شیطانی است. پس برای این که از سکرات موت نجات پیدا کنیم، باید تمرین کافی برای دشمن گیری شیطان در زندگی انجام بدهیم. افرادی که دائما این وسوسهها را میپذیرند، موقع مُردن زبانشان بند میآید و اساساً نمی توانند «لا إله إلاّ الله» بگویند و با ایمان از این دنیا بروند.
راهِ دشمنی کردن با شیطان چیست؟
راه دشمن داشتنِ شیطان، تمرین کافی برای پاکیزه نگه داشتن خودمان است. هر چقدر خود را پاکیزه نگه داریم، شیطان بیشتر شکست می خورد و هنگام مرگ، سکرات موت برایمان آسان تر می شود.
هر چقدر تعلقات مان به دنیا کمتر باشد، شیطان نمیتواند از ناحیه تعلقات ما را فریب دهد و حواس ما را پرت کند و هر چقدر با او بیشتر مبارزه کنیم، سکرات را با موفقیت پشت سر خواهیم گذاشت.
امام صادق(علیهالسلام) میفرماید:« ما مِنْ أحَدٍ یحْضُرهُ الْمَوتُ الّا وَکلَ بِه ابلیسُ مِنْ شَیطانِهِ انْ یأمُرَهُ بِالْکفْرِ وَ یشَککهُ فِی دینِهِ، حَتّی تَخْرُجُ نَفْسُهُ فَمَنْ کانَ مُؤمِناً لَمْ یقْدِرْ عَلَیهِ، فَاذا حَضَرتُمْ مَوْتاکمْ فَلَقِّنُوهُمْ شَهادَةَ انْ لا الهَ اللَّهُ وَ انَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ حَتّی یمُوتَ[2] = کسی نیست که مرگش فرا رسد، مگر اینکه ابلیس، شیطانی از شیاطینش را مأمور میکند تا او را به کفر وا دارد و در دینش او را به شبهه اندازد و مرگش با همین حال برسد. البته اگر محتضر مؤمن باشد. شیطان را بر او توانی نیست. پس هر گاه بر بالین محتضر حاضر شدید، تا از دنیا رفتنش، شهادتین را به او تلقین کنید».
کسانی بودند که چند روز قبل از مرگشان کسی به آنها گفته که شما یک عمر آلوده زندگی کردی، حال که نزدیک مرگ تو است، بیا این دو سه روز آخر را، چند ساعت آخر را توبه کن، دو رکعت نماز بخوان. اینها نتوانستند انجام دهند، چون یک عمر این کار را نکرده، یک عمر به شیطان پاسخ مثبت داده. عابد خدا نبوده، بلکه عابد شیطان بوده: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْكُمْ یا بَنِی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ= آیا ما از شما تعهد نگرفتیم؟ که شیطان را عبادت نکنید». این تعهد، تعهد فطری است. انسان در فطرت خودش میفهمد، این افکار افکار خوبی نیست، افکار شیطانی است. کسی که دائماً عابد شیطان بوده، نمی تواند لحظه آخر عابد خدا شود. بنابراین حضرت می فرماید: شیطان در او طمع می کند و می خواهد کاری کند که او کافر شود.
اگر مؤمن باشی، حمله شیطان هنگام مرگ آسیبی به تو نمی رساند
«فَمَن کانَ مُومِناً لَم یَقدِرَ عَلَیه= پس اگر شخص مؤمن باشد، شیطان هیچ کاری با او نمیتواند بکند». علاوه بر این، آن لحظه که شیطان حاضر میشود، خداوند فرشتهها را به کمک مؤمن میفرستد و صحنههایی به مؤمن نشان میدهند که او اصلاً توجهی به وسوسه های شیطان نمی کند، با قدرت و با آرامش می رود. به شرطی که مؤمن باشد.
سپس حضرت می فرماید، زمانی که بالای سر مُردههایتان رفتید که حالت احتضار داشتند، «فَلَقِّنُوهُم» به آنها شهادت به وحدانیت خدا و شهادت به نبوت و رسالت پیغمبر را تلقین کنید تا این که بمیرند. در رساله هم که مراجعه بکنید 4، 5 مسئله در این موضوع هست. سورههایی از قرآن مشخص شده که برای محتضر باید خوانده شود. باید چیزهایی را که به آنها علاقه دارد و از نظر مذهبی آمادگی دارد، بالای سرش باشد. اگر نمازخوان بوده، حتما ببرید در محلی که نماز میخوانده بدنش را بگذارید، یعنی در مصلای خودش بگذارید. چون آنجا آرامش بیشتری دارد. اطرافش صورتهای مقدس، علائم و شعائر الهی که با آنها انس دارد، باشد. این اعمال از وظایف خود ماست نسبت به اطرافیان و نزدیکان و دوستان مان که کمکش بکنیم و نگذاریم که اتفاق بدی برایش بیفتد.
امام صادق(علیهالسلام) می فرماید: شیطان در هنگام مرگ دوستان ما، از طرف راست و چپ میآید تا او را از حق باز بدارد. ولی خدای عزیز و بزرگ، نمیخواهد که شیطان بر مؤمن مسلط شود. چون این مؤمن یک عمر به شیطان اجازه نداده که بر او مسلط شود. مصداقِ این آیه شریفه است که می فرماید:«یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ = خداوند تثبیت میکند مؤمنین را در دنیا و آخرت با قول و عقیده ثابت، کمکشان می کند». خداوند در زمان احتضار مؤمن به کمکش می آید، فرشته ها به کمکش میآیند و حتی در قبر هم خدا به کمک مؤمن میآید و در پاسخگویی به سئوالاتِ فرشتهها تثبیتش می کند. ائمه، اولیاء، دوستان خودش را به کمک مؤمن می فرستد تا بتواند از آن مراحل شیرین و بیدردسر رد بشود.
منزل دومِ این سفر پرماجرا، «قبر» است
قبر دومین منزل است که بعد از قبض روح انسان وارد آن می شود. ما در این مورد هم چه در رساله و چه در احادیث خودمان، دستورالعملهایی داریم که بعد از موت هم باید به عزیزان مان کمک بکنیم.
چون عالم قبر شرائط جدید و سختی است. انسان حتماً باید به کمک میّت برود. میت در قبر با چند مسئله روبروست: یکی «وحشت قبر» است. چون انسان وارد خانهی جدیدی می شود که قبلاً با آن اُنسی نداشته است.
انسان در قبر، وحشت قبر دارد. سپس سؤال است و این که انسان فرشته های نکیر و منکر یا بشیر و مبشر را می بیند.
نبی اکرم(صلیاللهعلیهوآله) می فرماید:« أوَّلُ عَدلِ الآخِرَةِ القُبورُ؛ لا یُعرَفُ فیها شَریفٌ مِن وَضیعٍ[3] = نخستین مرحله عدالت آخرت، گورهایند كه در آنها میان شریف و دون پایه، فرقى نهاده نمى شود».
چون دنیا خیلی کوچکتر از آن است که جزای نفس و جزای کارهای خوب یا بد انسان در آن داده شود. اگر قرار باشد آخرتی، برزخی، قبری و قیامتی نباشد، حقیقتاً عدالت خداوند و خلقت پوچ محسوب میشود و عدالت خدا زیر سوال میرود که این چطور خلقتی است؟ ما به این دنیا آمدیم، یک عده در حق ما ظلمهایی کردند، پس این ظلمهایی که به ما شده کی جبران میشوند؟ آخرت و قبر برای همین است که عدالت رعایت شود، ما اگر همه حیات را همین عالم محدود تولد تا مرگ ببینیم، اساساً عدل در نظام خلقت معنایی نخواهد داشت و خود حیات هم بیمعنا خواهد بود.
بنابراین، حضرت تعبیر زیبایی دارد و می فرماید:«أَوَّلُ عَدلِ الآخِرَۀ= آغاز عدل، آخرت و قبر است». انسان نسبت به ظلمهایی که کرده، باید پاسخگو باشد. اگر هم ظلمهایی به او شده، آنجا جبران شود و به هر حال در مملکت خدا به انسان ظلمی نشده باشد.
شبهای قدر در دعای جوشن کبیر میخوانیم: «سُبحانَ الَّذی لا یَعتَدی عَلی أَهلِ مَملِکَتِه = پاک و منزه است خدایی که در مملکت او به کسی ظلم نمی شود». خداوند اجازه نمیدهد در مملکت او به کسی ظلم شود. اگر تو ظلمی به کسی کردی، باید پاسخگو باشی و اگر ظلمی هم به تو شده، خودِ خداوند جبران می کند.
«اَوّلُ عَدلِ الآخِرَۀ» یعنی جای حساب کتاب و جای محاکمه است. چند لحظه حالت محتضر را در نظر بگیرید، می داند که چند لحظه دیگر به عالمی می رود که باید نسبت به کل انتخابها و ارتباطها و رفتارها و افکار و عقایدش پاسخگو باشد. حال که وارد این عالم شده، نسبت به آن وحشت دارد.
برای همین در فرمایش بعد حضرت میفرماید:«لم یَأتِ علَى القَبرِ یَومٌ إلاّ تَكَلَّمَ فیهِ، فیقولُ: أنا بَیتُ الغُربَةِ و أنا بَیتُ الوَحدَةِ و أنا بَیتُ التُّرابِ و أنا بَیتُ الدُّودِ؛ فإذا دُفِنَ العَبدُ المؤمنُ، قالَ لَهُ القَبرُ: مَرحَبا و أهلاً ···و إذا دُفِنَ العَبدُ الفاجِرُ أو الكافِرُ ، فقالَ لَهُ القَبرُ: لا مَرحَبا و لا أهلاً[4] = هیچ روزى بر قبر نیاید، مگر این كه در آن روز زبان به سخن گشاید و گوید: منم غربت سرا، منم خانه تنهایى، منم خاكدان، منم خانه كرمها؛ پس چون بنده مؤمن به خاك سپرده شود، قبر به او گوید: خوش آمدى···و چون بنده بد كردار یا كافر دفن شود، قبر به او گوید: خوش نیامدی».
قبر در هر روز این سخن را به انسانها می گوید. همه ما هم این را می شنویم. همه ما هم با رفتن به قبرستان و دفن کردن دوستان و نزدیکان مان این کلمات را می شنویم.
«فَیَقُولُ أَنَا بَیتُ الغُربَۀ=پس قبر میگوید من خانه غربت هستم». اما انسان می تواند قبر خودش را، خانه آشنایی و وطن خود قرار دهد و هم می تواند نوعی رفتار کند که قبر برایش خانه غربت شود. این خیلی درس مهمی است. ما باید نگذاریم، قبر ما خانه غربت ما شود. خانهای که ما در آنجا به خانواده خودمان ملحق می شویم به عزیزترین کسان مان، به خانواده اصلیمان، به دوستان، به صدیقین، به صالحین، به شهدا و به خانواده آسمانی مان ملحق شویم. چرا باید خانهای که آغاز شادی و آسایش ابدی ماست، بشود خانه غربت ما؟
قبر برای چه کسانی خانه تنهایی است؟
قبر میگوید:«أَنَا بَیتُ الُغربَۀ، أَنَا بَیتُ الوَحدَۀ» من خانه غربت و تنهایی هستم». قبر برای کسانی خانه تنهایی است که در طول زندگی دنیا هیچ اُنسی با آن نداشته اند. همه دلدادگیها و آشناییهایشان در دنیا بوده. اصلا با دوستان عالم قبر، با فرشتههای آنجا، با اهل برزخ، با انبیاء، اولیا، صدیقین، صالحین، رابطه نداشته اند.
مثلاً شما اگر وارد کشوری شوید که در آن کشور 100 نفر دوست یا حتی 5 نفر دوست دارید، به هیچ وجه احساس غربت نمی کنید، در حالی که وطن خودتان هم نیست. چون رفقا و دوستان تان هستند. اما آنها که خارج از کشور می روند و کسی را ندارند که به استقبال شان بیاید و یا در آنجا دوست و آشنایی ندارند، اضطراب و نگرانی سراغ شان می آید.
حال تصور کنید، انسان بخواهد از عالم دنیا سفر کند و به عالم برزخ برود و اگر قبلاً هم به هیچ وجه تدارک لازم را ندیده باشد یا اگر هم کم تدارک دیده باشد در قبر اضطراب دارد.
عاقل، قبر و خانه آخرتش را آباد میکند
آدم باید عقلش را به کار بگیرد و خانه آخرتش را بسازد. همانطور که علی (علیهالسلام) فرمود:«مَن عَمَّرَ دارَ إِقامَتِهِ فَهُوَ العاقِل = کسی که آباد بکند خانه آخرتش را، پس او عاقل است».
کسی که آخرتش را خراب کند، در دنیا بالاترین دانشمندان هم که باشد، باسوادترین آدمها هم باشد، احمق است. عقل حکم می کند که انسان تا زنده است، رفقا و دوستان و خاندانش را آنجا پیدا بکند. کسی که در دنیا اگر 4 ساعت در خانه تنها باشد، دچار اضطراب می شود، یعنی نیاز دارد که تنهایی اش را با دیگران پر کند، پس معلوم است وقتی در خانه وحدت، وحشت و خانه تنهایی و غربت می رود، با ترس و اضطراب قبر روبرو خواهند شد. وقتی تحمل تنها بودن با خودت را نداری، یعنی تحمل قبرِ خودت که خودت هستی را نداری. چون گفتیم قبر ما نفس ماست.
مؤمن که تنها می شود می گوید: خدا را شکر که تنها شدم، حالا بروم قرآن و نمازی بخوانم؛ دعایی بخوانم؛ ذکری بگویم؛ زیارتی بروم؛ این خیلی آدم شادی است و به هیچ وجه تنهایی نمی تواند او را از پای درآورد. این آدم اصلاً غربت را احساس نمی کند. در قبر هم برایش غربتی وجود ندارد. آنجا انبیاء و اولیاء و امامزادهها و شهداء و صدیقین و صالحین و مومنین و فرشتهها با تشریفات عظیمی به استقبال او میآیند. به شرطی که انسان در دنیا رفت و آمد با اینها را شروع کرده باشد. با اینها زندگی کرده باشد.
هر کس باید از خودش سئوال کند. آیا ما این زندگی را شروع کرده ایم یا نه؟ رفیقهای آخرتی برای خودمان تدارک دیده ایم یا خیر؟ از جمع شهدا با چند تا شهید رفت و آمد داریم؟ با چند تا از اولیاء خدا رفت و آمد داریم؟ با چند تا از صدیقین و صالحین؟ با چند تا از انبیا و چهارده معصوم؟ حتی با فرشتهها؟ فرشتهها با ما ارتباط دارند؟ ما را دوست دارند؟ با ما سلام علیک و حشر و نشر دارند؟ ما باید زندگی کردن با خدا را اینجا کار بکنیم. اینجا با خدا زندگی کنیم.
قبر می گوید: «أَنَا بَیتُ الوَحدَۀ، أَنَا بَیتُ التُّراب؛أَنَا بَیتُ الدُّود= من خانه خاک و خانه مار و عقرب ها و کِرمها هستم».
آیا می خواهید، قبرتان با شما دوست باشد؟
وظیفه ی هر انسانی است، طوری زندگی کند که قبر او دوست و رفیق او باشد. اگر میخواهید قبر رفیق تان باشد، باید اول خودتان با خودتان رفیق باشید. چون قبرتان خودتان هستید.
«فَإِذا دُفِنَ العَبدُ المُومِن قالَ لَهُ القَبرُ مَرحَباً وَ أَهلاً= تا بنده مؤمن دفن می شود، قبر به او خوش آمد می گوید». ولی به آدمهای گناهکار و کافر خوش آمد نمیگوید. ملاک این که بدانیم آیا قبر به ما خوش آمد خواهد گفت یا نه، این است که ببینیم در تنهایی ها دل ما کجا میرود؟ وقتی کسی پیشش نیست، عقربه دل و ذهنش به سمت دنیا و طبیعت، تجملات دنیا و شهوات می رود، یا سراغ معنویات و ذکر، قرآن و نماز و هم صحبتی با خدا.
یک راهکار مهم: اگر ما بخواهیم قبر ما خانه وحشت، خانه کِرم، خانه عقرب و مار و خانه غربت نباشد، باید وقت بگذاریم با «خودِ حقیقی» مان، آن خودی که نفخهی الهی است، آشتی کنیم. زندگی را با خدا و خانواده آسمانی مان شروع کنیم. رفت و آمدها را با شهدا و فرشتهها آغاز کنیم. وقتی آدم خودش را نمیشناسد و فقط خود طبیعی و حیوانیاش را میشناسد تمام رفیقها و آشناها و دلخوشی هایش صرفِ خود طبیعی و زمینی و حیوانی اش می شود.
[1] -سوره اعراف/16و17.
[2] - فروع كافى، ج 3، ص 123.
[3] - مسند ابن حنبل : ج 1 ص 140 ح 454 ، المستدرك على الصحیحین : ج 1 ص 526 ح 1373 كلاهما عن عثمان ، ربیع الأبرار : ج 4 ص 204 ، شرح نهج البلاغة : ج 11 ص 159 وفیها «شرّ» بدل «أشدّ» ؛ جامع الأخبار : ص 485 ح 1351 ، روضة الواعظین : ص 542 ، بحارالأنوار : ج 6 ص 242 ح 64 .
[4] - الترغیب و الترهیب : ۴/۲۳۷/۴.
کلیدواژه ها:
آثار استاد