www.montazer.ir
پنج‌شنبه 28 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 11855
زمان انتشار: 2 اوت 2020
جنسیت برای روح معنی ندارد

قلب، جلسه 43، 1390/07/09

جنسیت برای روح معنی ندارد

جلسات قبل گفته شد، در حرکتی که ما به سمت آخرت و ابدیت داریم، دارایی ما دل ماست. بدن ما که ماده است، متناسب با شرایط زیستی دنیا و زمین خلق شده است. ما قبل از اینکه از خدا دمیده شویم، یک روح واحد بودیم که همان «مثل اعلی» است. یعنی همان روحی که شبیه‌ترین موجود به خداوند و قبل از موجودات دیگر و حتی قبل از فرشته‌ها بود. ما در این مرحله بدن نداشتیم. وقتی به زمین آمدیم، بدن گیری کردیم و در قالب زنانه و مردانه و قالب‌های خنثی قرار گرفتیم.

اساساً، انسان بدن نیست. زن یا مرد نیست. انسان در هر مرحله از حیات که قرار می‌گیرد، یک بدن دارد. زن بودن و مرد بودن و قالب داشتن، مربوط به جنبه زمینی و حیوانی ماست، نه جنبه انسانی ما. طبیعی است که وقتی حیات زمینی مان تمام شود، به این بدن دیگر نیاز نداریم. ما از اینجا به بعد تا قیامت یعنی مرحله وفات، مرحله برزخ مرحله قیامت و مرحله بعد از قیامت در هر مرحله بدن داریم. این بدن‌ها هر کدام متناسب با شرائط زیستی که در آن قرار می‌گیرند، متفاوتند. یعنی ما وارد هر عالمی می‌شویم، یک بدن متناسب با آن عالم داریم. مثلاً شما شبها که می‌خوابید و وارد عالم مثال می‌شوید، بدن‌تان هم عوض می‌شود و با آن بدن خواب می‌بینید و با وجود اینکه هم آنجا خودتان هستید و هم اینجا. یعنی هم در بیداری و هم در خواب خودتان هستید، ولی می‌دانید که آن بدن با این بدن فرق دارد. این نشان می‌دهد که اساساً بدن جزء شخصیت اصلی ما نیست. بدن فقط یک وسیله و یک زمینه است که این نفس به آن تعلق دارد. به پایین‌ترین مرتبه نفس، بدن می‌گویند.

ما در این مسیری که داریم به سمت آخرت و ابدیت می‌رویم، حقیقت انسانی ما همان دل ماست. مثلاً جنینی که تشکیل می‌شود، اگر بدنش متناسب با رحم نباشد، یعنی خارج از رحم لانه گزینی کند، سقط می‌شود. یا اصلاً روح نمی‌گیرد، یا اگر روح هم بگیرد، چون آن قالب جنینی تناسبی با رحم ندارد، سقط شده و روح برمی‌گردد به عالمی که بوده و ادامه حیات ندارد. در دنیا هم همینطور است. اگر بدن متناسب با شرایط دنیا نباشد، یا بدن سیستمش را که با دنیا تناسب دارد از دست بدهد، در این صورت دیگر روح نمی‌تواند با بدن باشد و آن را رها می‌کند.مثلاً وقتی می‌گوییم فلانی از سرطان مُرد، یعنی بدن نتوانست شرائط اینجا را تحمل کند و از دور سیستم اینجا خارج شد و تعلق روح با آن قطع شده و رهایش کرد.

مثلاً شما که الان در کلاس نشسته‌اید، اگر خواب‌تان بگیرد، یعنی بدن‌تان کششِ بودن در این کلاس را ندارد و با این کلاس الان نمی‌تواند هوشیار باشد. طبیعتاً وقتی نمی‌تواند، روح هم ولش می‌کند و با آن بدن در عالم خواب می‌رود، چون اینجا نمی‌تواند هوشیار باشد.

بدن، مرحله نازله‌ی روح است

ملاک در تولد از رحم به دنیا، بدن سالم و ملاک در تولد از دنیا به آخرت، روح سالم است. یعنی روح سالم کیفیت بدن ما را در آن عالم مشخص می‌کند و اینکه بدن برزخی ما آنجا به چه شکلی خواهد بود، روح تنظیم می‌کند. مثلاً اگر روح عادت‌های بوزینه ­ای داشته باشد، بدن برزخی هم به تناسب روح، شکل میمون را می‌گیرد. اگر مثلاً عادت به درندگی داشته، بداخلاق، زودرنج، کینه ­ای و عصبی باشد، بدن در آنجا حالت یک حیوان وحشی به خود می‌گیرد. در رابطه با بدن خودمان هم همینطور است و حدوثش جسمانی است، اما بقایش روحانی است. این قاعده یادتان باشد که مرتبه نازله روح را بدن می‌گویند.

در قوس صعود در نقطه بالا الله را داریم که کمال مطلق است. از الله که پایین می‌آییم، به جبروت می‌رسیم. جبروت تجرد کامل است. از جبروت وقتی به ملکوت می‌رسیم، در ملکوت یک مقدار تصویر و اندازه و شکل و صورت پدیدار می‌شود که اینها از آن عالم بی­ صورت پیدا شده و از عالم ملکوت که پایین می‌آییم، عالم ناسوت یعنی دنیا است. پس ماده مخلوق جایی است که اصلاً آنجا ماده ­ای وجود نداشته و عالم ماده یا عالم دنیا محصولِ آخرین جلوه‌ی عالمی است به نام ملکوت که در آنجا ماده وجود ندارد، اما شکل و صورت و اندازه هست. مثل عالم خواب که در آن شکل، اندازه و صورت هست، ولی ماده ندارد. وقتی می‌گوییم ماده مخلوق روح است، معنایش همین است. یعنی اینگونه یک عالَمی که مجرد است تولید ماده می‌کند. در قوس صعود که شما از طبیعت به سمت ملکوت بر می‌گردید، آنجا بدن مادی نیاز نداریم و بدنی که مطابق با شرایط ملکوت و تابع نفس ماست نیاز داریم. مثلاً کسی بگوید، من شب خواب دیدم که خیلی پشمالو هستم، دندان هایم بزرگ شده یا خواب دیدم شاخ دارم، دُم دارم، یا من، فلان کس را در خواب دیدم که مثل میمون شده، سگ شده. این یعنی نفس این شخص به بدن او شکل و حالت می‌دهد. مثلاً زمانی که یک نفر خیلی عصبانی می‌شود و قیافه­ اش تغییر می‌کند و از حالت عادی خارج می‌شود و یک حالت درندگی پیدا می‌کند و وحشتناک می‌شود، این چهره یک دفعه از روحش ناشی می‌شود. در اینجا فرمول «اَلظاهِرُ عِنوانُ الباطِن» صدق می‌کند. آن چیزی که از یک شخص ظهور می‌کند، نماینده باطن او است که او را نشان می‌دهد. پس وقتی به برزخ برمی‌گردیم، روح تعیین کننده است که شکل ما چطوری باشد، شکل انسانی داریم یا حیوانی و اگر شکل حیوانی داریم، کدام یک از حیوانات است.

چرا در قیامت عده‌ای به صورت حیوان محشور می‌شوند؟

پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌فرماید: امت من روز قیامت به صورت 10 حیوان محشور می‌شوند، به این معنی است که نفس آنها نفس‌های ضعیفی بوده و به تناسب آنها این بدن ها را گرفته اند. امام صادق(علیه‌السلام) فرمود: خداوند انواع حیوانات را از نفس انسان خلق کرد. یعنی شکل همه حیوانات از روی باطن انسان خلق می‌شود. در واقع در اثر یک عدم تعادل، وضعیت انسان به حالت سگ تغییر می‌کند. یا در یک عدم تعادل میمون می‌شود. در یک عدم تعادل خوک می‌شود. در یک عدم تعادل اسب می‌شود. در یک عدم تعادل تمساح، سوسمار، شیر و پلنگ می‌شود. یعنی یک جایی تعادل نفس به هم خورده است. این شکل از یک چیز با حالت‌های مختلف را می‌توان با این مثال روشن کرد: عناصری مثل کربن و اکسیژن و ئیدروژن در یک حالت و تعادل، ماده‌ای مثل صابون تولید می‌کنند. همین عناصر وقتی شکل شیمایی و جای پیوند اتم‌هایشان عوض شود، تبدیل به ماده‌ای دیگر می‌شوند. همان کربن و هیدروژن و اکسیژن است، ولی در حالت‌ها و پیوندهای مختلف، تولید مواد مختلف می‌کنند. نفس انسان هم همینطوری است. یعنی در عدم تعادل‌هایش، شکل‌های مختلف از آن در می‌آید. یک امر واحد است که به شکل‌های مختلف جلوه می‌کند. خود ما هم یک زمان‌هایی به یک نفر می‌گوییم: الان این طرف سگ شد یا مثل سگ پاچه آدم را می‌گیرد. یا مثل مگس هی وزوز می‌کند. یا فلانی مثل مار نیش می‌زند. این انتسابی که به دیگران می‌دهیم، در واقع نماینده چگونگی روح آن آدم است. این شکل‌های مختلف روح در واقع از عدم تعادل است. حالت تعادل روح، همان حالت «انسان بودن» و حالتی است که روح میل به الله دارد.

«قساوت قلب» نتیجه به هم خوردن تعادل و تغییر حالت روح یا قلب است

گفتیم کاملترین شکل حالت تعادل روح، «انسان بودن» است. حالت طبیعی و تعادل روح هم زمانی است که روح میل به کمال مطلق، یعنی «الله» داشته باشد. وقتی به الله که کمال بینهایت است علاقه نداشته باشد، در حالی که بی نهایت­ طلب است، یعنی حالت طبیعی خودش را از دست داده و در این صورت علاقه به کمال‌های محدود دارد و این روحِ بی نهایت طلب، انحراف پیدا کرده است. یعنی این الان دیگر تعادلش به هم خورده و به این حالت «مرض قلب» می‌گویند. اینجا بحث «قساوت قلب» مطرح می‌شود.

«قساوت قلب» یعنی وقتی که قلب سنگ و سخت شده و شکل­ دهی اش مشکل می‌شود. یعنی وقتی می‌خواهی آن را به سمت کمال مطلق بکشانی، کشیده نمی‌شود و آمادگی ندارد که به آن سمت بیاید. مثل وضعیت بدن که شما می‌گویید، الان می‌خواهم ورزش کنم، اما کاملاً بدنم خشک شده و عضلاتم گرفته و نمی‌توانم ورزش کنم یا کوه بروم. در قساوت قلب، روح هم یک حالت سختی دارد که مصالح خودش را متوجه نمی‌شود. مثل بدن که یک موقع‌هایی مریض می‌شود، مصالحش به هم می‌ریزد و سیستم بی‌شعور می‌شود. اصطلاحاً می‌گویند که سلولها بی‌شعور می‌شوند. نمی‌توانند طبیعی کار کنند. چون به طور طبیعی سلول‌ها همه شعور دارند و کار خودشان را می‌کنند. مثلاً وقتی می‌گوییم فلان کس سرطان گرفته، سرطان یعنی بی‌شعوری سلول، سلول طبیعی عمل نمی‌کند و علیه خودش قیام می‌کند. روح هم یک حالتی دارد به نام قساوت که به آن قساوت قلب می‌گوییم که بعداً صحبت خواهیم کرد که چه چیزی دل آدم را سفت می‌کند و آدم را سرد می‌کند و نمی‌گذارد آدم به کمال مطلق و بینهایت علاقه داشته باشد و از بهشت و خانواده آسمانی خودش خوشش نمی‌آید. این حالت را قساوت می‌گویند. الان راجع به این نمی‌خواهیم صحبت کنیم. فعلا راجع به «مرض قلب» صحبت می‌کنیم. قساوت یکی از بخش‌های مرض است. قلب گاهی مریض می‌شود. یعنی از آن حالت نرمی و پذیرشی که باید داشته باشد، کاملاً دور و قسی می‌شود. قساوت یکی از شاخه ­های مرض بوده و به این معنی است که قلب دیگر طبیعی عمل نمی‌کند.

مثلاً گاهی پیش می‌آید که شما وقتی در معرض آفتاب معمولی قرار می‌گیرید - نه آفتابی که مستقیماً به چشم می‌خورد- می‌بینید که اصلاً چشم تحمل نور را ندارد و آفتاب معمولی که نباید چشم را اذیت کند؛ دارد چشم را اذیت می‌کند. وقتی که به چشم پزشک مراجعه می‌کنید، می‌گوید: شما باید عینک بزنی. وقتی عینک می‌زنی، دیگر چشم شما اذیت نمی‌شود. در این حالت چشم مریض شده است. وقتی می‌گوییم، روح یا قلب مریض است، یعنی در وضعیتی قرار می‌گیرد که گیجی و گنگی دارد. دچار بی‌شعوری می‌شود و علاقه ­اش در نقطه مقابل سعادتش قرار می‌گیرد. سعادت انسان به این است که عاشق ابدیت و عاشق خانواده آسمانی‌اش باشد. اما او سعادتش را در بخش بدنی و قالب دنیایی دنبال می‌کند. موجودی که همه چیز برای او خلق شده، وارونه می‌شود و در اسارت آن چیزهای سطح پایین قرار می‌گیرد. در واقع، این شخص است که مال آن چیزها می‌شود. در واقع از چیزهایی که برای او خلق شده، کسب حیثیت، عزت، شادی و آرامش می‌کند. ولی اصلاً خداوند این سیستم را اینگونه خلق نکرده که انسان بتواند با آن بخش‌ها شاد شود. چون بین بینهایت با محدود، هیچ سازگاری وجود ندارد. از این رو، انسان بعد از یک مدت دلزده می‌شود.

وقتی می‌گویند در آمریکا سالی 200 هزار نفر دارند مسلمان می‌شوند، اینها آدم‌های منگل نیستند. اکثرشان آدم‌های تحصیل کرده و نخبه هستند که مسلمان و شیعه می‌شوند. اینها چرا آن شرائط را رها می‌کنند؟ برای اینکه سیر طبیعی و طبیعت را طی کرده‌ و فهمیده‌اند که هیچ خبری نیست و آرامشی در آن وجود ندارد. همانطور که وقتی نور طبیعی چشم را اذیت می‌کند، می‌گوییم چشم مریض شده و باید از عینک استفاده کند. مشکل از بیرون نیست و از چشم است که نمی‌تواند با نور ارتباط برقرار کند. در مرض قلب هم شخص به حالتی می‌رسد که اصلاً نمی‌تواند با کمال اصلی و هدف اصلی خود ارتباط برقرار کند.

شکست عشقی به معنای واقعی چیست؟

گفتیم کاملترین حالت تعادل روح، «انسان بودن» است. زمانی روح حالت طبیعی و تعادل دارد که میل به کمال مطلق، یعنی «الله» داشته باشد. وقتی نفس یا روح این میل را نداشت و عشقش را از دست داد، دچار شکست‌های عشقی زیادی می‌شود که در بحث خانواده آسمانی و مبحث عشق آسمانی توضیح دادیم.

عشق فقط در یک معنا وجود ندارد که مثلاً می‌گوییم، عشق زن و مرد نسبت به هم. این عشق مربوط به ساختار جسمی و ساختار حیوانی است. اما روح ما که زن یا مرد نیست و معشوقش خدا و کمال مطلقِ بینهایت است در واقع این عشق، عشق حقیقی است. بزرگترین شکست عشقی انسان زمانی است که معشوق اصلی انسان از دستش برود و طبیعت چنان گیجش کند که یادش برود یک الله هست، یک کمال مطلقی هست، حداقل یک بهشتی هست. این شخص اصلاً نمی‌تواند با خانواده آسمانی‌اش یعنی اهل بیت (علیهم‌السلام) روی زمین زندگی کند. این فکر می‌کند که باید بمیرد و بعدا پیغمبر را ببیند. این فکر نمی‌کند که همین جا می‌تواند با مادرش خانم فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) و با اجداد طاهرینش زندگی خوبی داشته باشد. در این صورت، این قلب یا نفس مریض شده و وقتی که مریض می‌شود، یعنی مصلحت و مفسده جابجا می‌شود. با آن چیزی که معشوق و مایه سعادت و لذتش است، اصلاً نمی‌تواند ارتباط برقرار کند و درست آن چیزهایی را که مایه اضطراب و غصه­ هایش است، بسیار دوست می‌دارد. مثل آب شور است که شما هر چقدر از آن می‌نوشیم که تشنگی‌ مان برطرف شود، نمی‌شود. هر چه بیشتر می‌نوشی، بیشتر تشنه ­تر می‌شوی. پس وقتی قلب از معشوق اصلی خود دور افتاد، دچار شکست عشقی واقعی می‌شود که باز بر می‌گردد به بحث «به هم خوردن تعادل قلب» که همان مرض قلب است. مرض قلب یعنی زمانی که شخص می‌تواند بهشتی باشد، ولی نیست و جهنمی می‌شود. مثلاً شخصی کباب را دوست دارد و از آن لذت می‌برد، اما زمانی از کباب حالش به هم می‌خورد، اگر حالش به هم خورد و تنفر داشت، مشکل از کباب نیست. او ممکن است مریض باشد که از کباب خوشش نمی‌آید.

بدترین بلا از منظر امام علی (علیه‌السلام) چیست؟

امام علی(علیه‌السلام) می‌فرماید: « إِنَّ مِنَ اَلْبَلاَءِ اَلْفَاقَةَ وَ أَشَدُّ مِنْ ذَلِكَ مَرَضُ اَلْبَدَنِ وَ أَشَدُّ مِنْ ذَلِكَ مَرَضُ اَلْقَلْبِ [1]= تهى‌دستى بلاست سخت‌تر از این، بیمارى جسم است و سخت‌تر از این، بیمارى دل».  

بلاها یعنی آزمایش، خداوند انسان‌ها را با انواع و اقسام چیزها آزمایش می‌کند. بلا آثار بسیار مثبت و سازنده دارد. هم کفاره گناهان انسان است و برای او درجات بهشتی دارد و هیچ انسانی هم نیست که در زندگی مبتلا به بلا نشده باشد. در این حدیث شریف گفته شده، یکی از آن بلاها تنگدستی است. بالاتر از آن بیماری بدن است. اگر آدم سالم باشد، ولی بدهکار، خیلی بهتر از این است که مشکل مالی نداشته باشد، اما مریض و زمین‌گیر باشد و نتواند از زندگی لذت ببرد. پس کمترین بلاها و امتحانات، مشکلات اقتصادی و تنگدستی است و از آن بدتر، بیماری بدن است. امتحان با بیماری واقعاً امتحان سختی است. به هر حال خداوند برای عده ­ای هم بیماری را صلاح می‌داند و بدین وسیله برای آنها کفاره گناهان و درجات آخرتی قرار می‌دهد. در روایت داریم، درجاتی در آخرت وجود دارد که انسان جز با مریضی به آن نمی‌رسد.

از تنگدستی و بیماری بدن بدتر، مریضی دل است. خیلی‌ها پولدار هستند، مشکل بدنی هم ندارند، ولی روح شان مریض است. در بحث انواع تولد گفتیم که ما 5 نوع تولد از رحم مادر به دنیا داریم. از رحم دنیا به آخرت هم 5 نوع تولد داریم. یکی از این تولدها تولد بیمار یا مریض بود. در تولد بیمار شخص بسته به 3 عامل «نوع بیماری، شدت بیماری و تعداد بیماری» باید رنج درمان را تحمل کند. مثلاً کسی حسود است، یا کسی که تکبر دارد، زودرنج، حساس و عصبی است، قلبش مریض شده، او هنگام تولد به برزخ، یعنی زمان مرگ و شب اول قبر به بعد، واقعاً بیچاره است. کسی که با این مجموعه مریضی به برزخ برود، سال‌های آخرتی طول می‌کشد که بتواند از این بیماری ها خوب شود. علی(علیه‌السلام) فرمود: بعضی از شما گناهانی انجام می‌دهید که 300 هزار سال بین ما و شما فاصله می‌افتد. یعنی تا ما بیاییم شما را از آتش در بیاوریم، 300 هزار سال طول می‌کشد. یکی از آن بیماری‌ها بیماری اسراف است. فرمود کسانی که اهل اسراف هستند، 300 هزار سال در جهنم باید گرفتار شوند.

بهترین نعمت از نظر امام علی (علیه‌السلام) کدام است؟

در ادامه حدیث حضرت علی (علیه‌السلام) می‌فرماید:«وَ إِنَّ مِنَ اَلنِّعَمِ سَعَةَ اَلْمَالِ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ سَعَةُ اَلْبَدَنِ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ تَقْوَى اَلْقُلُوبِ[2]= از نعمت‌هاى خداست مال بسیار و بهتر از این طاقت داشتن بدن است، بهتر از این پرهیزكارى دل».

طبق فرمایش امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) یکی از نعمت ها این است که انسان دارایی وسیع داشته باشد. دارایی و روزی فراخ، نعمت است؛ اما بعضی ها که مرض قلب دارند از این نعمت مادی، جهنم درمی‌آورند.

قلب باید سالم باشد. اگر قلب سالم بود و خدا نعمت داد، شخص از نعمت لذت می‌برد. اگر بیماری هم بدهد، فقر بدهد، شخص لذت می‌برد و از آن آخرت می‌سازد و نور می‌گیرد. هر چه بدهد این می‌تواند از آن بهشت بسازد. وقتی قلب سالم نباشد و سیستم مرکزیت نداشته باشد، وقتی خدا به او ثروت می‌دهد، یا به فشار اقتصادی می‌خورد، این از آن جهنم در می‌آورد. خدا همسر به او می‌دهد، از همسر به این خوبی جهنم در می‌آورد، قدر بچه اش را نمی‌داند. قدر پدر و مادرش را نمی‌داند. قدر سلامتی‌اش را نمی‌داند، قدر پولش را نمی‌داند. خدا زیبایی به او می‌دهد، قدرش را نمی‌داند، زیباییش را می‌گذارد در معرض نگاه نامحرم و فساد و فحشا. با صدای خوش که خدا به او داده، جهنم درست می‌کند. چون سیستم به هم ریخته و مریض شده و او به جای اینکه از هر چیزی که دارد، نور بگیرد، نار در می‌آورد.

«وَ اَفضَلُ مِن ذلِک صِحَۀُ البَدَن» نعمتِ صحتِ بدن مهمتر از نعمت مال است. از اینها بالاتر و مهمتر نعمت دل سالم و پاک است. «تقوا» یعنی پرهیز از هر چیزی که برای انسان محدودیت می‌آورد. در روایت داریم، برای مؤمن گناه نمی‌نویسند. می‌گوید، این مؤمن وقتی به سمت گناه می‌رود و آلوده به آن می‌شود، چون اصلاً از آن متنفر است، گناه به او نمی‌چسبد و همان موقعی هم که دارد گناهی می کند، با تنفر است و نه با علاقه. یعنی روحش تحمل گناه و محدودیت را ندارد. خداوند به ملائکه اجازه نمی‌دهد که گناهش را بنویسند. صبر می‌کنند تا او برگردد. چون سیستم سالم است.

تقوای دل به چه معناست؟

تقوای دل، یعنی دل با گناه به راحتی کنار نمی‌آید، حتی اگر آن را انجام دهد. ممکن است آلوده شود، هر بار هم که گناه می‌کند، اعصابش خرد می‌شود و عذاب وجدان، نفرت و پشیمانی دارد و خود را سرزنش می‌کند. به این نفسِ فعال می‌گویند. یعنی شخص «نفس لوامه= نفس ملامتگر» دارد. اگر گناه کرد، سیستم به طور طبیعی خود را ملامت می‌کند. مثل بدن سالم است که وقتی میکروب وارد آن می‌شود، خودبه ­خود بدن ملامت می‌کند و ملامتش به صورت تب و درد ظاهر می‌شود. اما کسی که کلیه­ هایش آسیب ببیند و نشان ندهد، دیالیزی می‌شود و باید کلیه اش را پیوند بزند.چون کلیه‌اش درد نداشته و متوجه نبوده که دارد چه اتفاقی می‌افتد. نشانه‌ی سلامت، عکس ­العمل نشان دادن است. وقتی که عکس ­العمل نشان می‌دهد، یعنی برایش مهم است.

علامتِ «قلب بیمار» چیست؟

علامت بیماری قلب این است که قلب مصلحت خود را نمی‌تواند تشخیص بدهد و درست در نقطه مخالف قدم بر می‌دارد. مثل سرطانی که کم کم پیشرفته می‌شود. کلیه درد یا سرماخوردگی که آنقدر پیشرفته می‌شود تا کاملاً آسیب می‌زند. مهمترین علامت قلبِ بیمار، فکر نکردن و نیندیشیدن است.

علی (علیه‌السلام) می‌فرماید:«وَ لَوْ فَكَّرُوا فِی عَظِیمِ اَلْقُدْرَةِ وَ جَسِیمِ اَلنِّعْمَةِ لَرَجَعُوا إِلَى اَلطَّرِیقِ وَ خَافُوا عَذَابَ اَلْحَرِیقِ وَ لَكِنِ اَلْقُلُوبُ عَلِیلَةٌ وَ اَلْبَصَائِرُ مَدْخُولَةٌ[3] = اگر در قدرت عظیم و نعمت بزرگ خداوند بیندیشند، بی­ گمان به راه راست باز آیند و از عذاب سوزان بترسند، ولى دل‌ها بیمارند و بینش‌ها تیره».

اگر در قدرت عظیم و نعمت بزرگ خدا بیندیشند، بی ­گمان به راه راست باز آیند. یعنی آن چیزی که کمک می‌کند تا قلب انسان سلامت پیدا کند، این است که فکرش را به کار بیندازد. آنهایی که فکر نمی‌کنند، سلامت هم ندارند، مثل کسی که ورزش نمی‌کند. فکر، ورزش است، ریاضت است. علما می‌گویند: فکر یک نوع تمرین است. فکرِ بعضی ها از طریق شنیدن فعال می‌شود و وادار به تفکر می‌شوند. مثل شما که الان دارید می‌شنوید و با این شنیدن، در واقع فکر در شما فعال می‌شود.

جانور فربه شود از راه نوش                           آدمی فربه شود از راه گوش

هر کس بیشتر می‌شنود، فکرش هم فعال‌تر، درست‌تر و قویتر می‌شود و بهتر می‌تواند فکر بکند. گاهی فکر بعضی ها از طریق خواندن و مطالعه فعال می‌شود. یا زمانی شخص آنقدر قوی است که خودش می‌تواند تولید فکر کند. در حرکت روح، «فکر» ورزش ما است. اگر کسی می‌خواهد آن بخش‌های وجودی‌اش یعنی هوش، عقل، دین و اخلاقش قوی شود، باید زیاد فکر کند. یعنی یا باید خوب بشنود و یا باید استاد ببیند، یا باید کتاب بخواند، کتاب‌های سالمِ مفید بخواند. یا باید خودش مایه داشته باشد که بتواند فکر کند. اما بدون مایه که نوعی سرمایه محسوب می شود، فکر کردن امکان ندارد. مثل یک کارخانه که مواد اولیه نداشته باشد. دستگاه‌هایش را روشن می‌کنیم، دستگاه‌ها کار می‌کنند، اما چون موادی وجود ندارد، چیزی هم تولید نمی‌شود. مثلاً طرف می‌گوید: من خیلی فکر کردم، ولی به نتیجه نرسیدم. کسی می‌تواند در فکر کردن به نتیجه برسد که مایه داشته باشد. یعنی مواد اولیه خوبی داشته باشد تا فکرش او را به جایی برساند. اگر کسی اهل فکر باشد، روحش حتماً سالم است و به راه راست می‌آید.

یکی از علل جهنمی شدن بعضی افراد، فکر و تعقل نکردن است. قرآن، زبانِ حال جهنمیان را اینچنین بیان می‌کند: « وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِی أَصْحَابِ السَّعِیرِ [4]= و گویند اگر شنیده [و پذیرفته] بودیم یا تعقل كرده بودیم در [میان] دوزخیان نبودیم».

علت تنبلی در تفکر و تعقل از کجا ناشی می‌شود؟

چه عاملی باعث می‌شود که عده‌ای به تفکر و تعقل نپردازند؟ این تنبلی و بی­حوصلگی در بخش عمل از کجا می‌آید؟ می‌فرماید: دلها بیمار است و دیدگان عیب ناک. یعنی معرفت ندارند. نگاه‌های‌شان غلط است.

اگر دقت کنیم، می‌بینیم غالباً برنامه ­ریزی‌ها از کجاست؟ از تولد تا وفات است. وقتی نگاه غلط است، شما نمی‌توانی سر از بهشت در بیاوری. کسی بهشت می‌رود که خودش را تا ابدیت نگاه کند و برای بهشت هم فکر کند. هم برای شب اول قبرش در فکر باشد و هم برای جهنمش. برای مار و عقرب‌های آنجا هم فکر کرده باشد که گرفتارش نشود. مثل کسی است که در جاده زنجیر چرخ دارد. کسی که زنجیر چرخ نمی‌برد، یعنی در فکر نیست. یعنی ممکن است سقوط کند و بلغزد. اما فردی که نگاه درست دارد، روغن وسیله نقلیه را نگاه می‌کند، آب را نگاه می‌کند و می‌داند در جاده خطر هست. لباس گرم و لوازم ایمنی با خودش برمی‌دارد. به هر حال نگاه باید درست باشد.

وقتی نگاه غلط باشد، انسان در چهار تا اصل اصلی «انتخاب‌ها، ارتباط‌ها، رفتارها و افکار» دچار اشتباه و انحراف می‌شود. از چیزهایی که نباید خوشش بیاید، خوشش می‌آید و از چیزهایی که باید خوشش بیاید، متنفر می‌شود. «مدخوله» یعنی آدم قاطی می‌کند و نگاهش غلط می‌شود. برای همین گفتند از معاشرت با آدم‌هایی که نگاه‌های شما را قاطی و روح شما را خراب می‌کنند، یا تعقل شما را به هم می‌زنند بپرهیزید. زمانی آدم می‌تواند با آدم‌های پایین‌تر و ضعیف‌تر از خودش ارتباط داشته باشد که مثل یک طبیب قبلاً خود را واکیسنه کرده باشد تا آسیب نبیند.

«وَ القُلوبُ عَلیلَه= قلب‌های مریض». وقتی دیده ها و بینش ها نادرست بود، قلب ها مریض می‌شوند و  سیر طبیعی خود را طی نمی‌کنند. هر چه قدر بگویی، این بهشت است، این جاودانگی است، این خداست، این خانواده آسمانیت، پدر حقیقی‌ات آقا امام زمان است، این اصلاً هیچ حسی با پدر ندارد. یعنی یک بچه نمک­ نشناسی است که اصلاً با پدرش نمی‌تواند ارتباط برقرار کند. با مادرش نمی‌تواند ارتباط برقرار کند. ما هم همینطور با امام زمان الان 1170ـ80 سال است قهریم. اصلاً دلمان برایش تنگ نمی‌شود. غصه ­اش را نمی‌خوریم و کاری برایش نمی‌کنیم.

برای رهایی از بینش نادرست و بیماری قلب چه باید کرد؟

حال چه باید کرد تا از بینش غلط و در نتیجه بیماری قلب در امان بود؟ حضرت می‌فرماید: آن چیزی که ما را به راه راست و ابدیت می‌رساند، این است که اولاً بصیرت‌تان درست باشد. نگاه‌ها دقیق باشد و دقیق‌ترین و کامل‌ترین نگاه همین است که من در سه مرحله عاشق خودم باشم؛ 1. عاشق روزگاری که پیش خدا زندگی می‌کردم 2. تا موقعی که در دنیا هستم، حواسم باشد که دنیایم را به عنوان یک رحم خوبی که می‌تواند برای من ابدیت را بسازد،  واقعاً دوست داشته باشم. 3. عاشق ابدیتم هم باشم. عاشق خانواده آسمانیم باشم. این علامت سلامت یک شخص است. به این سه مرحله فکر کنیم. اصل، فکر است. فکر مهمترین عامل نجات است. «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ» ما اگر خوب شنیده بودیم، وقت می‌گذاشتیم، یا مطالعه می‌کردیم و خوب فکر می‌کردیم و دیگر جهنمی نمی‌شدیم. علت اینها هم دو چیز است: تنبلی و بی‌حوصلگی که باید کنار گذاشته شود.

اگر آدم یک گناهکار حرفه ­ای باشد، اما بی‌حوصله نباشد، ممکن است نجات پیدا کند. آمریکایی‌ها و اروپایی‌هایی که در سال، چندصدهزار نفرشان مسلمان می‌شوند، دو چیز را بر خود حرام کرده اند: تنبلی و بی‌حوصلگی. واقعاً تنبل نیستند. من در سفرهای خارجی که دارم، می‌بینم، آنها آدم‌های زرنگی هستند و حقیقت برایشان خیلی مهم است و به دنبال حقیقت ده ها کشور را می‌گردند. اما ما که حقیقت را مفت در اختیارمان گذاشته‌اند، اصلاً قدر نمی‌دانیم. برای همین هم آنها در دینداری و تقرب شان از ما خیلی قوی‌تر هستند. چون تنبل و بی­حوصله نیستند. واقعاً جدی هستند.

یکی از دوستان ما از علما و یکی از بزرگان و آیت الله بود می‌گفت: کتاب‌هایم در یکی از زندان‌های آمریکا به دست زندانیان رسیده بود. وقتی این زندانیان این کتاب‌ها را خوانده بودند، به حقانیت دین اسلام پی برده و مسلمان شده و با قوانین اسلام هم آشنا شده بودند. یکی از قوانین روزه است. می‌گفت در آنجا چون گوشت حلال و ذبح شرعی نداشتند، اینها روزه می‌گرفتند و فقط میوه و بیسکویت می‌خوردند. من وقتی رفتم آمریکا، گفتم یک سر هم به این زندانی‌ها بزنم، مسئول‌ این زندانی‌ها گفت: اینها ۶ ماه است که روزه گرفته‌اند، برای اینکه غذای حرام نخورند. دیدم که بدن های این زندانی ها ضعیف شده بود در اثر اینکه چیزی نخورده بودند. ما با رئیس زندان صحبت کردیم که اگر تغذیه شان درست نشود، اینها می‌میرند، ولی دست از دین شان بر نمی‌دارند. رئیس زندان دستور داد و برایشان غذای حلال با ذبح اسلامی ‌آوردند. آنها وقتی اسلام را می‌فهمند، در آن محیط جدی هستند. مثل ما نیستند که مثلاً خانم اینجا یک جور است و در کیش جور دیگری است. در دبی یک جور دیگر است. داخل کشور یک جور و خارج کشور جور دیگر است. اینها در مورد اسلام جدی نیستند. یعنی دین و  خدا را هم مسخره می‌کنند. آن چیزی که آدم را جدی می‌کند، خوب فکر کردن و معرفت است. ما که دین‌مان را از پدر و مادرمان گرفتیم، خیلی قدرش را نمی‌دانیم.

پس گفتیم که مهمترین عامل مریضی قلب، خوب نشنیدن و فکر نکردن و ریشه ­اش هم تنبلی و بی­حوصلگی است.

قلب/ بیماری قلب/ قساوت قلب/ تفکر و بصیرت

پی نوشت:

[1] . بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد۷۴، صفحه۴۰۱.

[2] . همان.

[3] .  بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام  ,  جلد۶۱  ,  صفحه۳۹.

[4] . سوره ملک/10.

ع ل 393

کلیدواژه ها: قلب ،

آسمانی فاطمه (کاربر مهمان)

متن زیبایی بود.واقعا تشنه اینگونه مطالب هستم .مدتی قبل مهندسی فکر رو تو کانال آیه الله بهجت دنبال می کردم.به جورایی دنبال بودم تا در اون خصوص مطالبی بگیرم.امشب بخاطر سوالی که واسه شوهرم در زمینه جنسیت نداشتن روح در عالم برزخ و اخرت ،در گوگل میگشتم اتفاقی سایت شما رو پیدا کردم.هرچند که میدونم این به راهنمایی دیگه از طرف خداوند بود .ممنون

خانم علیزاده

خدا را شکر. قطعا همینطوره.

میانگین (1 رای)

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed