مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
از موانع دعا این است که کسی فکر کند با این همه معصیت هایی که من کرده ام، دیگر خدا اصلا به من هیچ توجهی نمی کند و دعایم را اجابت نمی کند. در حالی که باید گفت: خدایا! حتی اگر از درت مرا برانی، نمی روم. حتی به تملق گویی خدا بیفتد. نباید با خدا قهر کرد.
معرفت صحیح نسبت به خداوند متعال، باعث تملق و التماسی می شود که از درون انسان می جوشد. برای همین معصوم که معرفت صحیح دارد، در دعای ابوحمزه چنین می فرماید: «فوعزتک لو انتهرتنی ما برحت من بابک و لاکففت عن تملقک = به عزتت قسم اگر مرا برانی، از درگاهت نخواهم رفت و از التماس به پیشگاهت دست نخواهم شست».
حضرت، کلمه ی «تملق» را در این بخش دعا به کار برده اند که این کلمه، مهم است و باید دقت کرد که معصوم تا چه اندازه نسبت به خدای تبارک و تعالی شناخت دارد که به خدا می گوید: قسم می خورم به عزتت که اگر مرا از در خودت برانی من از در تو کنار نمی روم. ولی ما زود از در خانه ی خدا بیرون می رویم. ما با چند گناهی که انجام دادهایم و چند بار که توبه شکستهایم، زود ناامید می شویم و فکر میکنیم که خدا با این سابقهی طولانی گناه و شکستن توبههای متعدد، ما را نمیپذیرد و راه به روی ما بسته است.
در رابطه با مسئله تملق در روایات داریم: انسان برای هیچ کس نباید تملق کند به جز خداوند و پدر و مادر. اینها مبناست برای این که من خودم را در آینه این کلام ببینم که در چه جایگاهی از این فرمایش هستم. آیا واقعا شجاعت، جرأت، هوشیاری، ظرافت و توانایی تملق از پدر و مادرم را دارم یا متکبر، مغرور، طلبکار، بی ادب، گستاخ نسبت به پدر و مادرم هستم؟ در مقابل خداوند تبارک و تعالی هم باید همینطور بود. معصوم (علیهالسلام) دست از تملق خداوند بر نمیدارد، ولی ما با مختصری سختی در زندگیمان طلبکارانه با بغض از خدا دوری می کنیم. «تتحبب إلیّ فأتبغّض إلیک، و تتودد إلیّ فلا أقبل منک= تو به من محبت می ورزی اما من نسبت به تو بغض می کنم. تو به من ابراز علاقه میکنی اما من از تو نمی پذیرم».
انسان در اثر ضعف معرفت، با خدا درگیر شده و زود قهر میکند. این آدمها نسبت به پدر و مادرشان هم همین طورند. یعنی آدمهای پرتوقع، حساس و زودرنج، لوس و مغرور هستند. یعنی وقتی میفرماید: «بالهای خواری و ذلت را در مقابل پدر و مادرت آن هم از روی رحمت بگستران». یعنی با نگاه رحمت آمیز این کار را بکن، نه با ملال خاطر. ما حتی اگر تواضع هم بکنیم، در دل مان از این تواضع راضی نیستیم و این تواضع از درون مان تراوش نمیکند، بلکه از روی ناچاری و ملالت انجام می دهیم. سنخیت و رشد ما زمانی است که درست مثل معصوم بتوانیم نگاه کنیم. یعنی طبق فرمودهی معصوم شما باید واقعا روحیهی تملق داشته باشید و از داشتن آن هم پشیمان و ناراحت نباشید.
این حالتی که انسان می تواند با شیرینی و به راحتی تملق پدر و مادر را بکند و همچنین به تملق کردگار مهربان بپردازد و خودش را در درگاه خداوند تبارک و تعالی مقصر ببیند، محصول یک معرفت صحیح است. در غیر این صورت هر نوع شناختی اشتباه است. معرفت صحیح، احساس تقصیر و گناه برای انسان می آورد. آیا ما عرضه داریم که وقتی جلوی خدا می ایستیم یا وقتی خدمت معصوم می رویم، بتوانیم با تواضع و تملق، حقیقت خودمان را بیان کنیم؟
تواضع معصوم (علیه السلام) در برابر خداوند به قدری است که به فرموده ی خودش امیر کلام است: «نحن امرا الکلام = ما پادشاه کلام هستیم». ولی در پیشگاه خداوند می فرماید: «افبلسانی هذا الکال اشکرک= آیا با این زبان الکن (لال) تو را شکر گویم».
امیرالمومنینی که این همه ادعیه دارد، مثل صحیفه علویه. امام سجادی که هفت صحیفه دارد. سیدالشهدایی که آن طور عرفه را می خواند. امام هادی که جامعه کبیره دارد. این حضرات (علیهم السلام) می فرمایند: خدایا زبانم لال است. مگر زبان من عرضه ی شکر دارد؟ زبان را خودت دادی. یاد و توفیق شکر را هم ؛خودت دادی. برای هر شکرت، شکری واجب است. من کی می توانم شکر تو را به جای آورم.
چرا معصومین (علیهم السلام) در دعاها همواره خود را گناهکار می خوانند؟
معصومین (علیهم السلام) در زبان ادعیه همواره خودشان را گناه کار می دانند و از عقوبت آن گناهان به خداوند تبارک و تعالی پناه می برند. در این خصوص این سؤال مطرح می شود که آیا معصومین که واقعاً معصوم هستند مرتکب گناه شده اند؟ اگر گناهکارند، پس معصوم نیستند و اگر معصوم هستند، چرا این گناهان را به خودشان انتساب می دهند.
استاد می فرماید: «گاه حضرات معصومین علیهمالسلام آن چنان در درگاه خداوند انابه و تضرع کردهاند که راستی اعجاب هر ناظری را بر میانگیزد که چگونه این امام معصوم و یگانهی عالم خلقت چنین مضطربانه مینالد. البته ذهن هر فرد آگاه به مراتب بلند معصومین از تصور به این که نعوذ بالله خطایی از ناحیه ی قدوسی آن بزرگواران صادر شده باشد ابا دارد». یعنی عقل و ذهن سالم هیچ وقت نمی تواند باور کند که معصوم گناهی مرتکب شده باشد، نه تنها 14 معصوم بلکه 124 هزار پیغمبر هم گناهی مرتکب نشده اند. اگر در روایات یا حتی آیات قرآن گناه، تخلف یا نافرمانی هم انتساب داده می شود، توضیح و توجیه دیگری دارد.
علت این که عقل سالم نمی پذیرد که معصوم معصیت کند، این است که اولاً، معصومین «عصمت» دارند. ثانیاً، خلاف عدالت و حکمت خداوند است که برای ما رهبری قرار دهد که خطا و معصیت می کند. چنین رهبری در حرکت به سمت ابدیت نمی تواند، الگوی ما باشد و قابل اعتماد نیست و هیچ عقلی هم این را نمی پذیرد. اگر بپذیریم یکی از انبیاء یا معصومین علیهم السلام گناه کرده اند یا گناه می کنند، حکمت خداوند تبارک و تعالی را زیر سوال برده ایم.
اگر کسی توحید قوی و اعتقاد راستین و شناخت صحیح از خداوند تبارک و تعالی داشته باشد، هیچ گاه نمی پذیرد که خداوند رهبرانی از سوی خودش برای خلق فرستاده که گناه و معصیت می کنند. اساساً معصیت کردنِ معصوم محالِ عقلی است. ولی استغفارهای پیاپی، گریه های ممتد، اظهار عجز و قصورهای فراوان و اقرارهای حاکی از ناتوانی، آن هم از ساحت مقدس کسانی که حتی جبرئیل امین هم نمی تواند به مقام آنها راه پیدا کند، بسی شگفت انگیز است.
چند نمونه از فرازهایی را که معصوم در پیشگاه خداوند خود را گناهکار می داند، بیان می کنیم.
در دعای افتتاح می خوانیم: «اللَّهُمَّ إِنَّ عَفْوَكَ عَنْ ذَنْبِی وَ تَجَاوُزَكَ عَنْ خَطِیئَتِی وَ صَفْحَكَ عَنْ ظُلْمِی وَ سَتْرَكَ عَلَى [عَنْ] قَبِیحِ عَمَلِی وَ حِلْمَكَ عَنْ كَثِیرِ [كَبِیرِ] جُرْمِی عِنْدَ مَا كَانَ مِنْ خَطَایَ [خَطَئِی] وَ عَمْدِی أَطْمَعَنِی = خدایا بخششت از گناهم و گذشتت از خطایم و چشم پوشىات از تجاوزم و پردهافكنیات بر كردار زشتم و بردبارىات از فراوانى جرمم، از آنچه كه از خطا و گناه عمدىام بود مرا به طمع انداخت».
در دعای ابوحمزه ثمالی می خوانیم: «سَیِّدِی أَنَا الصَّغِیرُ الَّذِی رَبَّیْتَهُ = آقاى من! منم کودکى که پروریدى». گاهی ما می گوییم: «سیدی= آقای من»، «مولای= مولای من»، چون معصوم به این صورت بیان کرده، ولی زمانی این کلمات از درون خودمان می جوشد که مثل معصوم همینطور صمیمانه با خدا حرف بزنیم که این کار احتیاج به تمرین دارد.
«وَ أَنَا الْجَاهِلُ الَّذِی عَلَّمْتَهُ = منم نادانى که دانا نمودى». «وَ الْخَاطِئُ الَّذِی أَقَلْتَهُ = و خطاکارى که نادیدهاش گرفتى».«و اری نفسی تخادعنی و ایامی تخاتلنی و قد خفقت عند راسی اجنحة الموت فمالی لا ابکی = و اکنون می بینم که نفس من با من خدعه می کند و روزگار با من مکر می ورزد؛ در حالی که عقاب مرگ بر سرم پر و بال گشوده است؛ پس چرا نگریم».
معصومین (علیهم السلام) با معرفت به کیفیت خلقت، لطف حق را شهود می کنند
معصوم همه کاره عالم است. تمام کلید های بهشت و جهنم دست معصوم است. وقتی معصوم به کیفیت خلقت خودش نگاه می کند، افاضه ی لطف خدا را می فهمد. ما فقر مطلق و عین فقریم. خدایا! اگر توفیقی است، قدرت، کمال، تقرب و حال و معنویتی است، تو داده ای. مثل یک غلام و یک کنیز که هیچ چیزش مال خودش نیست.
سیدالشهدا (علیه السلام) در دعای عرفه می فرماید: «وجودم را پدید آوردى از نطفه ریخته شده و در تاریکی هاى سه گانه میان گوشت و خون و پوست جایم دادى». یعنی در آن تاریکی های سه گانه تنها تو به فکر من بودی. من را متولد کردی. مادر و پدر را بر من مهربان کردی که بزرگم کنند. حال اگر ما به زیارت امام رضا (علیه السلام) برویم، آیا می توانیم، این گونه حرف بزنیم و بگوییم یا امام رضا می دانی من کی هستم؟ من بدبختی هستم که تو گذشته من را می دانی، حال و روز فعلی من را هم می دانی.
برای همین است که معصوم این گونه می فرماید: «سَیِّدِی أَنَا الصَّغِیرُ الَّذِی رَبَّیْتَهُ وَ أَنَا الْجَاهِلُ الَّذِی عَلَّمْتَهُ».
ما هنوز زنده ایم و این «فرصت» نعمت بزرگی است
ما هنوز زنده ایم. آیا می دانید این نعمت چقدر بزرگ است؟ یعنی هنوز برزخ نرفته ایم که گرفتار بشویم و حساب پس بدهیم. هنوز وقت داریم که خودمان را برای 50 سوال قیامت آماده کنیم. واقعا قدر این لحظات را باید دانست.
بزرگترین شادی برای کسی که در برزخ است، این است که به او بگویند 5 دقیقه به تو وقت می دهیم، به دنیا برگرد. درحالی که ما همین الان در این شادی به سر می بریم. این همان کار سمبلیکی است که بزرگان ما می کردند. وقتی در قبر می خوابیدند، این آیه را می خواندند: «... رَبِّ ارْجِعُونِ؛ لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَكْتُ = پروردگارا مرا بازگردانید؛ شاید من در آنچه وانهادهام كار نیكى انجام دهم[1]».
قرآن می فرماید: « كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ[2]= نه چنین است این سخنى است كه او گوینده آن است و پیشاپیش آنان برزخى است تا روزى كه برانگیخته خواهند شد».
همه سالهای عمرت، تو را برگرداندیم. هر بار که از خواب بیدار شدی، لحظه به لحظه ی حوادث روزگار نجاتت دادیم. ده ها سال فرشته ها را در اطرافت فرستادیم که نجاتت بدهند و بلاها را از تو دور کنند، به خودت نیامدی. جالب اینجاست، می فرماید: اینها اگر هم برگردند، هیچ تحول اساسی پیدا نمی کنند. وقتی بزرگان در قبر می خوابیدند و این آیه را می خواندند، می گفتند: خدا به تو جواب مثبت داد، پس بلند شو و برو.
قبرستان جای خوبی است، برای این که انسان شاد و آرام بشود. در روایات داریم هر وقت غمگین شدید، قبرستان بروید.
انسان در برزخ با لحظه ای رو به رو می شود که خیلی سخت و خطرناک است. لحظه ای که انسان به اوج بدبختی و نکبت خودش پی می برد. آنجا انسان فقط احتیاج دارد بگوید: «الهی، ارحمنی اذانقطعت حجتی = خدایا به من رحم کن در آن زمانی که من هیچ حجتی ندارم». هیچ حرفی برای دفاع از خودم ندارم. چون فرمودند که انسان وقتی که از این دنیا می رود، اول او را نزد خداوند تبارک و تعالی می برند. یعنی قبل از حسابرسی در برزخ ملاقاتی با خدا دارد، خداوند سوال و جوابهایی می پرسد که تو چه کردی؟ خیلی صحنهی خطرناکی است. معصومین (علیهم السلام) برای این رو در رویی دغدغه دارند و از حالا گریه می کنند.
دیر یا زود چنین صحنه ای اتفاق می افتد که من از همه چیز بریده و فقط من و خدا در مقابل هم می ایستیم. الان می خواهم با خدا حرف بزنم. او می خواهد از من سوال کند که دنیا را چه طور گذراندی و وقتی انسان یادش می افتد، می فهمد چه خرابکاری هایی کرده. چگونه عمرش را ضایع کرده است. واقعا آن لحظه ما بیش از هر زمان دیگری به دلداری و مهربانی و رحمت خدا احتیاج داریم. به عفو، صفح و مغفرت خدا نیازمندیم.
خدایا به من رحم کن، زمانی که هیچ حجتی ندارم و زبانم از پاسخگویی وامانده است و عقلم در مقابل سوال تو از دست رفته. آیا این دادگاه کمتر از دادگاه قیامت است؟ دادگاهی که زودتر از قیامت اتفاق می افتد و در حقیقت طبق فرموده ی نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خود قیامت است: «من مات فقد قامت قیامته= هر کسی بمیرد، قیامتش برپا می شود». به خدا قسم ما تحمل رو برو شدن با امام زمان را هم نداریم، چه برسد به این که با خدا روبرو شویم. ببینیم واقعا حرفی برای گفتن داریم یا نه!
نعمت عمر-
[1] - سوره ی مبارکه ی مؤمنون/99-100.
[2] - سوره مؤمنون/100.
برگرفته از مباحث «شرح صحیفه سجادیه»
کلیدواژه ها:
آثار استاد