www.montazer.ir
شنبه 11 می 2024
شناسه مطلب: 6816
زمان انتشار: 26 آوریل 2017
(جلسه1):16 مانع قبولی اعمال و دعا های ما

موانع دعا(1) 85/3/6 برگرفته از مباحث «شرح صحیفه سجادیه»

(جلسه1):16 مانع قبولی اعمال و دعا های ما

در مورد موانع قبولی اعمال 16 مورد ذکر شده بود: 1. غیبت برادران دینی؛ 2. عملی که بنده به وسیله آن در پی کسب منفعت دنیایی باشد.3. تکبر بر خلایق؛ 4. خود بزرگ بینی و عجب؛ 5. حسد نسبت به آنانکه به علم و عمل اشتغال دارند. 6. عدم شفقت و ترحم نسبت به دیگران؛ 7. عملی که بنده بواسطه ی آن قصد معروف شدن در بین مردم را دارند. 8. عمل را به خاطر خدا بجا نیاورد. 9. زبان او موجب ایذاء دیگران است. 10. گناهان خود را به عهده دیگران می گذارد. 11. با بزرگداشت خود دیگران را تحقیر می کند. 12. با پاک جلوه دادن خود به آلودگی دیگران اشاره دارد. 13. بواسطه دنیا می خواهد آخرت را تامین کند. 14. به دیگران فحاشی می نماید. 15. در حضور دیگران به نجوا می پردازد. 16. در او نسبت به مردم حالت گزندگی وجود دارد.

موارد ذکر شده، هم موانع قبولی اعمال هستند و هم موانع اجابت دعا. زیرا دعا خود عملی است که عبادت بوده و موجب قرب الهی می گردد و اگر مورد قبول واقع شود، به دنبال خود اجابت هم دارد. ولی اگر مردود گردد، مضمون آن نیز مقبول نشده و قهرا به اجابت نخواهد رسید.

دعا تشرف نزد حق تعالی است. یعنی انسان با دعا نزد حق تعالی می رود و وقتی چیزی را از خدا می خواهد، خدا هم با او حرف می زند. این در سیره ی معصومین (علیهم السلام) هم بوده است.

موانع دعا را باید در درون خود برطرف کنیم

امام زمان به محض این که «علی بن مهزیار» را می بیند، اظهار دلتنگی می کند و می گوید من اشتیاق داشتم که شما را ببینم، اما مانع از طرف خود شماست. امام زمان می فرماید: مانع از طرف خود شماست. شما کارهای بدی انجام می دهید که ما از شما توقع نداریم.

علی بن مهزیار بعد از  اربعین ها، عبادات و جلسات زیادی می گیرد تا به نزد حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) برسد. بعد از این که به خدمت حضرت می رسد، می گوید ما خیلی زحمت کشیدیم و معطل شدیم تا خدمت شما برسیم. اما حضرت فرمود: من از طرف خودم مانعی برای آمدن شما نزد خود نمی دیدم. مشکل از خود شماست. شما فلان کار و فلان کار را کردید و اینها نمی گذارند شما به ما برسید.

امام صادق (علیه السلام) فرمود: بسیار بسیار اتفاق می افتد که شما امام زمان را در کوچه و بازار می بینید، ولی نمی شناسید. طبق این حدیث، هیچ یک از ما نیست که امام زمان (علیه السلام) را ندیده باشد. اما وقتی حضرت را می بیند، نمی شناسد. مشکل شناختن، حجابی است که از خود ماست. امام زمان (علیه السلام) از این که ما حضرت را نبینیم یا خدمت شان نرسیم یا نشناسیم، نه خوشحال است و نه تکبری دارد و نه این را برای خود شأن، مقام و فخری می داند. هیچ پدر و مادری چنین تفاخری ندارند که برای بچه های خود مانع ایجاد کنند که فرزندشان آنها را نبیند. پس ما در مورد پدر و مادر طبیعی مان هم نمی توانیم چنین گمانی داشته باشیم، چه برسد به این که بخواهیم این مطلب را به امام زمان نسبت بدهیم و بگوییم که امام زمان (علیه السلام) نمی خواهد با ما رو به رو شود. یا نمی خواهد ما با او صحبت کنیم.

هنگامی که من خدمت یکی از بزرگان حقیقی رسیدم که هر چه از مقام و قرب ایشان نزد خدا بگویم کم گفته ام، فردی از ایشان پرسید آیا امام زمان (علیه السلام) ما را دوست دارد؟ فرمود: خیلی دوستتان دارد و با تاکید و اطمینان هم گفتند. بعد آن فرد دوباره پرسید: اگر ما بخواهیم خدمت ایشان برسیم و ایشان را ببینیم چه کاری باید بکنیم؟ فرمود: کارهای خودتان مانع دیدار است، وگرنه او به شما خیلی مشتاق است.

حضرت در نامه‌شان نیز بیان می فرمایند: چیزی بین ما و شما فاصله نمی اندازد، مگر اعمال شما. کارهایی که ما از شما توقع نداریم و شما انجام می دهید. اینها حجاب می شوند. تمام بی توفیقی ها، حجاب ها و پرده ها که کنار نمی روند، برای این است که خود ما این پرده ها را با جهالت، گناه و اخلاق مان ایجاد کرده ایم. این پرده ها کنار نمی روند و ما گرفتار همین ها هستیم.

من کسانی را در اروپا و آمریکا سراغ دارم  که در آن فضاهای وحشتناک و آلوده، پاک زندگی می‌کنند. به قدری مراقبند که آنجا واقعا تشرف به حضور حضرت دارند. حتی در اهل تسنن کسانی هستند که خود را سالم و پاک نگه داشته اند و ارادت شدید نسبت به اهل بیت دارند و گاهی ارداتشان حتی بیشتر از ماست. در اروپا وقتی حرف از ارادت به اهل بیت (علیهم السلام) مطرح شد، دیدم یکی از اینها چقدر دلدادگی نسبت به ائمه دارد. او به من گفت: شما شیعه ی اهل تسنن هستید. اما من سنی اثنی عشری هستم. یعنی شما چه می فهمید که اهل بیت چه کسانی هستند. این فرد آدمی بود که در محدوده ی خود، خود را سالم و پاک و به دور از گناه و آلودگی نگه داشته بود و می گفت: یکبار که در شرف مرگ بودم، شروع کردم تا صلوات مخصوصه ای را 100 بار نزد حضرت بفرستم. به 40 که رسیدم، حضرت به دادم رسید.

 واقعا تعجب دارد که با همه حجاب، آلودگی و گناهان کثیر ما، باز هم خدا به ما اذن می دهد که به محضرش برسیم. چقدر حق تعالی کریم و بزرگ است. وقتی می خواهیم با او حرف بزنیم، هیچ عمل درستی نداریم. حق الله، حق الناس، نه دو رکعت نماز با حضور قلب می خوانیم، نه مسائل شرعی مان درست است. اما با آلودگی و توقع زیاد، دعا می کنیم و طلبکارانه می گوییم چرا مستجاب نمی شود؟

مکتب دعا دارای مقاصد عالی برای تربیت انسان است

مکتب دعا دارای خصیصه های فراوانی است که شارع مقدس مقاصد عالیه ای را در آن، برای تربیت ما قرار داده است. ما طی این مباحث به بعضی از آنها اشاره می کنیم. مثل مقاصدی که به معرفت الله مربوط می شود.

ما باید با این مقاصد آشنا باشیم که اصلا دعا و مکتب دعا با چه زبانی و چگونه تنظیم شده است. چون اگر با باطن آن آشنا نباشیم، وقتی وارد دعا می شویم، شاید یک عمر دعا بخوانیم، اما یک ذره هم نفهمیم که اینها چه هستند؟ جالب اینجاست که اگر مباحث مربوط به دعا را در دنیا نفهمیم، در عالم برزخ به راحتی نمی توانیم، بفهمیم. چون این مسئله ی خاص، از جمله مسائلی است که به محض این که ما بمیریم، به نسبت آشنایی ما با معارف الهی و حقایق عالم، آن طرف ما را در جلسات علمی تربیت می کنند.[1] برای هر کس به میزان فهم او از حقایقِ دنیا، جلسات علمی شروع می شود و پرورش او ادامه می‌یابد. بزرگان، ائمه، اولیاء، انبیاء، و علما در آنجا (عالم برزخ) جلسات علمی دارند و هر فردی بسته به قابلیتی که در دنیا کسب کرده و لیاقت و اطلاعاتی که در اینجا کسب کرده است، «کلاس بندی» می شود. پس هر چقدر در اینجا زحمت بکشیم، آنجا جلوتر هستیم و در کلاس بالاتری ما را قرار می دهند.

یادم نمی رود شهید مصطفی امیری که در بسیج مسجد قائمیه به شهادت رسید، شب به خواب من آمد و گفت: من در دنیا یک جلسه علمی شرکت کردم که 13 جلسه بود، من یک جلسه را نرفتم، الان در برزخ حسرت آن یک جلسه ی نرفته را می خورم. استاد ما می فرمود: اگر شما گاهی یک جلسه غیبت کنید، تا آخر عمر آن را نمی فهمید و اساسا تعطیلی درس را بر ما حرام کرده بودند. حتی 5 دقیقه تأخیر هم غیبت محسوب می شد. چون گاهی یک معلم و استاد باید 10 جلسه حرف بزند و مبتنی بر 10 جلسه قبلی در جلسه 11 می خواهد رمزی به ما بدهد و قانونی را بگوید و نتیجه بگیرد. اما شاگرد در جلسه 11 غایب است، همین یک جلسه نقص بزرگی در او ایجاد می کند که در برزخ چند هزار سال طول می کشد تا آن را جبران کند.

حالا این دو سه مقصدی را که می خواهم در این سلسله مباحث بیان کنم، اگر در دنیا نفهمید، در برزخ به راحتی نمی فهمید. چون یادگیری در آنجا خیلی طول می کشد. این رحم دنیاست که مثل رحم مادر، قدرت و استعداد دارد. برای همین زیاد دقت کنید تا این دو سه رمز را در زبان ادعیه بفهمید چون بعدا در شرح دعا، چند سال هم بیایید دیگر برایتان فایده ای ندارد. یعنی توضیح شرح دعا را می آیید، ولی مبنا در دست تان نیست.

زبان دعا، زبان فلسفه است یا عرفان؟

باید بدانیم که زبان دعا و قرآن، با کدام یک از رشته های علوم نزدیکتر است؟ «با فلسفه یا عرفان»؟

اولین مقصد برای فهم دعا این است که زبان دعا، زبان قرآن و زبان دین، با کدام یک از رشته های علوم نزدیکتر است؟ «با فلسفه یا عرفان»؟

در قرآن و ادعیه مطالب علمی عمیقی وجود دارد و کسی که کار فلسفی نکرده، آن را نمی فهمد. به‌ طوری که حضرت علامه طباطبایی ره قسم می خورد که «به جانم سوگند که اگر کسی حکمت و اسفار را نگذرانده باشد و تمهید، فصوص و مصباح را نخوانده باشد، از فهم آیات و روایات انفسی و فهم انفسی مطالب و معارف اسلامی محروم است.

شهید مطهری می فرمایند: ائمه شیعه، مغز شیعه را فلسفی بار آورده اند. اگر کسی فلسفه نداند، نمی تواند دعاهای صحیفه و نهج البلاغه و مفاتیح و همچنین خیلی از آیات قرآن را عمیق بیاموزد. قرآن هم می گوید: اینها آیاتی هستند «لِّأُولِی الْأَلْبَاب = برای خردمندان»، «لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ= گروهی که می اندیشند»، «لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ= گروهی که تفکر می کنند». بعضی آیات را نیز می گویند: «للناس». یعنی همه ی مردم می فهمند. مثل سوره توحید که امام سجاد (علیه السلام) در مورد آن می فرمایند: خداوند سوره توحید را نازل کرد. زیرا در آخرالزمان مردمانی با تفکرات عمیق می آیند که این سوره را درک می کنند و می فهمند و لذت می برند. ولی با این تفاسیر، زبان دین، بخصوص زبان ادعیه و زبان قرآن که قویترین زبان هستند، زبان فلسفه نیستند. با این که اگر کسی فلسفه بلد نباشد، فهم درستی از اینها ندارد، ولی اینها زبان فلسفه نیستند. زبان قرآن و ادعیه، زبان عرفان است. یعنی در قرآن اصطلاحات فلسفی مثل (علت، معلول، عَرَض، ذات، کلی،...‌) وجود ندارد، ولی «تجلی» ها الی ما شاءالله وجود دارد.

امیرالمؤمنین (علیه السلام) در نهج ‏البلاغه‏ می‏فرماید: «فتجلّی لهم سُبحانه فی كتابه من غیر أن یكونوا رأوه = ذات اقدس الله در كتابش برای مردم «تجلّی» كرده، بدون آن كه بتوانند او را ببینند».[2] «تجلی» زبان قرآن است. قرآن پر است از تمثیل و تجلی و ... . در قرآن سخن از یک وجود واحد یعنی «الله» است. «وحده لا اله الا هو»؛ «وحده لا شریک له»؛ «لم یکن له کفوا احد»؛ «لیس کمثله شی». یک «وجود» است و بقیه، تجلیاتِ آن وجودند. یعنی هر چه هست، خداست و تجلیات او و غیر از این نیست. «فَأَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ = پس به هر سو رو كنید آنجا روى [به] خداست آرى خدا گشایشگر داناست» (بقره/115). این زبان قرآن و ادعیه است.

مؤثر دانستن اسماء و صفات الهی در عالم، از مؤثرترین خصایص دعاست

یکی از بارزترین خصایص دعا در زمینه تعلیم معارف، آن است که در تمامی ادعیه شاید موردی را نیابیم که سببیّت و موثربودن را به غیر اسماء و صفات الهی منسوب نموده باشد. این همان رمز مهمی است که اگر الان نفهمید، در برزخ هم به راحتی نمی فهمید.

یعنی تمام ادعیه در تمامی حوادث و حقایق و کثرات این جهان، علیت محض را از آنِ نظام ربوبی دیده و بدون واسطه، اراده ی مطلقِ حضرت رب العالمین را جاری و ساری می داند. یعنی «لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم» که شعار امام حسین (علیه السلام) بود در زمان شمشیر به دست گرفتن و به میدان رفتن. یا جمله «لا موثر فی الوجود الا الله» که ذکر همیشگی آیت الله قاضی بزرگ بود.

در بین علوم الهی، نزدیکترین علم به مسلک دعا، «عرفان» است که قاعده علیت را معلولِ اراده ی حتمی خلاقِ عالم و در طول خواستِ حضرت ربوبی می داند. هر چه را در عالم پدیدار است، نشأت یافته ی یکی از شئون حضرت باری تعالی می داند. هر چه در این عالم اتفاق می افتد، با یکی از شئون خدا اتفاق می افتد. هر جریانی که ببینید، مانند باد، بارندگی، رویش گیاه، شکل گیری جنین در رحم مادر، غذا خوردن، خوابیدن، خندیدن، خواب دیدن، همه توسط یکی از اسماء خداوند انجام می شود.

«و أنه هو أضحک و أبکی= و به درستی اوست که می خنداند و می گریاند»[3]؛ « لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ یُحْیِی وَیُمِیتُ = هیچ معبودى جز او نیست كه زنده مى ‏كند و مى‏ میراند»[4]؛« وَإِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ = و چون بیمار شوم او مرا درمان مى ‏بخشد»[5]. یعنی هر چیزی با اسماء الهی انجام می شود. پس این خود، مکتبی عرفانی و از خصایص اهل بیت عصمت (علیهم السلام) است که پیروان خود را به سوی فوق غایات، حرکت می دهد و به طرف غایت الغایات سوق می دهند. در این زمینه علامه طباطبایی عرفان شیعه را از عرفان متعارف و علمی رسمی، ممتاز می دانست و می فرمود در آیات کریمه و روایات و ادعیه، نظام خاصی تاسیس شده که راه را برای سالک هموارتر و مقصد را بسی نزدیکتر می نماید».

کسی ممکن است در یک جلسه عرفانی یک کتاب عرفانی را نزد یک استاد خبره بخواند. اما این عرفان با عرفان شیعی ناب و خالص که ائمه در ادعیه به ما یاد داده اند، متفاوت است. به همین دلیل است که در تمامی حالات اعاظم و بزرگان این فن، و در مکتب مقدس اهل بیت (علیهم السلام) کمترین کاری که ذوق معتدل و عقل سلیم و دقیق از آن ابا داشته باشد، به چشم نمی خورد. در حالی که در مکاتب عرفانی زیادی و در رفتار عرفای قرن اول، دوم و سوم چیزهایی در رفتارشان می بینید و می خوانید که در شما زدگی ایجاد می کند. چرا که عقل و طبع انسان آن را به راحتی نمی پذیرد. اینها غیر از کسانی هستند که در مکتب تشیع و از چشمه ی پاک عرفان اسلامی و عرفانِ شیعی ائمه استفاده کرده اند. شما می بینید که آنها شخصیت های بسیار معتدلی بودند و در بین شان کارهایی که در ذوق انسان بزند و کارهایی که خلاف عقل باشد، نمی بینید. مثل حضرت امام، علامه طباطبایی، اساتید علامه طباطبایی و خود علامه طباطبایی که می فرمایند: در بین تمام بزرگان و اولیاء سه نفر از همه کامل ترند. سید ابن طاووس، سید بحرالعلوم، ابن فحد حلّی و استادان آن بزرگواران که تمامی حالات و حرکات شان تابع معصومین بوده و جملگی از مجتهدین والا مقام و متخصصین در استفاده از آیات و روایات و دستورات مکتب عصمت به شمار می آمدند.

اثبات خصیصه مهم دعا با دعای «سمات»

ما برای اثبات این خصیصه مهم به فرازهایی از دعاها استدلال می کنیم که خود موجب توجه بیشتر به مضامین عالیه این صحیفه ی مکرمه ی الهی می گردد. البته در نقل این دعاها، ترتیب خود دعا را ملحوظ نداشته و فقط قسمت مورد استدلال را آورده ایم.

اول دعای سمات که عصرهای جمعه خوانده می شود و خیلی صفا دارد. در مرتبه ی ورود به دعا، خدای متعال را با اسم اعظمش می خوانیم. می خواهد بگوید در تمام عالم و هر چه هست خدا و اسماءاش کار می کند و چیز دیگری نیست.

خدایا! بدرستی که من از تو درخواست می کنم به نام بزرگ تو که از نامهای تو بزرگتر (اسم اعظم) و با عزت تر و با شکوه تر و گرامی تر است. آن نامی که هرگاه به آن (اسم) برای گشایش خوانده شوی، درهای بسته آسمان به رحمت و برکت گشوده شود و چون به آن (اسم) بر مشکلات و تنگناهای حوادث خوانده شوی، روی زمین به فراخی و سهولت باز می‌گردد و چون خوانده شوی به آن،  هر کار سخت و دشواری، سهل و آسان شود‍.

آیا این خوب است که انسان ۳۰ سال زحمت بکشد و جان بکند و یک بار دعای سمات را بخواند و لذت ببرد و بفهمد، یا این که هر هفته بخواند و یکبار هم نفهمد؟ ما فقط به خواندن علاقه مندیم، که در نامه اعمال ما ثبت شود که  مثلاً 40 شب جمعه دعای کمیل خواندیم. ولی خدا کند یکبار دعای کمیل بخوانیم اما صادقانه بخوانیم و بفهمیم. واقعا همین بس است.

«به حکمت تو که به واسطه ی آن، ظلمت را خلق کردی و شب را مایه ی آرامش قرار دادی و نیز نور آفریدی و روز را جعل نمودی و همچنین ماه و خورشید و ستارگان را آفریدی.»

در اینجا همه چیز به خدا نسبت داده می شود. شب، روز، تاریکی و ... و نیز در دعای جوشن کبیر خدای متعال را به هزار اسم خوانده اند که هر اسم دلالت بر تدبیر گوشه ای از عالم می نماید.

خداوند با تجلی هزار اسم در مقام ذات، عالم را خلق و اداره می کند

خداوند کل عالم را از اول خلقت تا زمانی که دوباره به خدا‏ بر می گردد، با هزار اسم اداره می کند.

خداوند در مقام ذات تجلی می کند. چون ذات، مقامی است که به هیچ وجه کسی به آن دسترسی ندارد. حتی انبیاء و اولیاء و ائمه هم به آن ذات و آن «حاق» یعنی مقام «هاهوت» دسترسی ندارند. در مورد افراد هم همین طور است.‌ مثلا هیچ کس نمی تواند به ذات و درون من راه یابد که من کی هستم. شما چه زمانی می توانید به درون من راه یابید؟ زمانی که من با اسامی مختلفم تجلی کنم تا شما مرا بشناسید. مثلا به اسم «متکلم» تجلی کنم. اگر من لال باشم، وقتی می خواهم حرف بزنم، ادا در می آورم. چون متکلم نیستم. باز شما مرا نمی شناسید. مگر این که به یکی از اسماء خودم یعنی متکلم تجلی کنم. یعنی در قدم اول درونم را با کلام تجلی دهم و دوم این که من باید مهربان باشم. یعنی شما را دوست داشته باشم تا برای شما حرف بزنم و چیزی به شما یاد بدهم. پس باید با اسم «رحمان» برای شما تجلی کنم. حالا اگر بین شاگردان در کلاس، چهار نفر شاگرد پیدا شوند که با استاد سنخیت بیشتری پیدا کنند و قابلیت ویژه تری نسبت به دیگر شاگردان داشته باشند، استاد باید برای آنها بیشتر سرمایه گذاری کند و باید برای آنها با اسم «رحیم» تجلی کند.‌ یعنی رحمانیت، سبب رحیمیت است. یعنی یک رحمت خاص و ویژه. باز اینها کافی نیست و برای این که شما مرا بشناسید، باید با صفت «عالم» خودم تجلی کنم. یعنی باید چیزی داشته باشم که به شما بدهم و گرنه انسان جاهل وقت شما را تلف می کند. پس باید به اسم علیم یا عالم خود تجلی کنم. باز این هم کافی نیست و باید اراده هم داشته باشم. یعنی اراده ام تعلق بگیرد به این که برای شما بخواهم چیزی بیاموزم. یعنی به اسم «مرید» خودم تجلی کنم. یعنی اراده کنم تا این کلاس تحقق یابد. حالا همه ی این اسامی را دارم، ولی به شدت مریض هستم‏، می خواهم حرف بزنم، ولی قدرت ندارم‏، پس باید از اسم «قادر» هم استفاده کنم. باز هم کافی نیست. اینجا باید بدانم که من به شما چه درس بدهم. ما اینجا آمده ایم که با فرمایش معصوم آشنا شویم. به کلاس شعر و هندسه و ... نیامده ایم. پس من باید «حکیم» هم باشم و چیزی که به درد شما می خورد و مناسب شما است به شما بگویم. کمتراز فهم تان و بیشتر از فهم تان با شما حرف نزنم. حالا همین طور فکر کنید چقدر اسم باید باشد تا یک تجلی صورت بگیرد. پس الان این کلاس با تعداد زیادی اسم دارد اداره می شود.

«اسم» همان «صفت» است. یعنی «کمال وجودی» است که باید باشد تا یک کلاس و جلسه اداره بشود. خداوند تبارک و تعالی غیر از مقام ذاتش، باید با هزار اسم تجلی کند تا قوس نزول و قوس صعود انجام شود. قوس نزول یعنی این عالم خلق اداره شود و قوس صعود یعنی کل وجود به خدا برگردد. پس سعی کنیم خدا را با تمام تجلیاتش و با این 1000 اسم بشناسیم.

کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را                     کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را

غایب نگشته ای که شوم طالب حضور                 پنهان نبوده ای که هویدا کنم تو را

با صد هزار جلوه برون آمدی که من                    با صد هزار دیده تماشا کنم تو را

شما به گل نگاه کنید. همه ی هزار اسم خداوند در گل متجلی است. به درخت، خورشید‏، ماه و طبیعت و به هر چه نگاه کنید، همه ی هزار اسم خداوند در آنها متجلی است. علاوه بر اینها هزار اسم خداوند در معصوم هم متجلی است. معصوم با تمام این هزار اسم تجلی می کند و یکی از قشنگترین مقامات و یکی از چیزهای خیلی زیبا که توصیه می کنم از آن غفلت نکنید، این است که علاوه بر این که خدا را با این 1000 اسم می بینید، خیلی جذاب و دلکش است که معصوم را با این 1000 اسم ببینید. امام زمان (علیه السلام) را با این 1000 اسم ببینید.

ابوحنیفه خدمت امام صادق علیه السلام آمد. حضرت غذا خوردند و فرموند: شکر خدا و رسولش. ابوحنیفه می گوید: این شرک نیست؟ ما باید فقط خدا را شکر کنیم.‏ خدا نعمت روزی داده. حضرت می فرماید: مگر این آیه را نشنیدید؟ «... أَغْنَاهُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ ...= خدا و رسولش اینها را بی نیاز می کنند»[6]. خدا و پیامبر غنی می کند. یعنی پیامبر مظهر خداست و همان اسم اعظمی است که تمام آن هزار اسم زیر نظر اوست. او روزی را می رساند. شما روزی تان را با واسطه امام زمان (علیه السلام) می خورید. نه تنها شما، بلکه به تمام عوالم وجود امام زمان (علیه السلام) روزی پخش می کند. این فهم از معصوم خیلی مهم است. اگر شما این فهم را داشتید به قول امام خمینی (رحمه الله علیه) هیچ وقت به امام رضا (علیه السلام) نمی گویی: یا امام رضا دعا کن خدا به من شفا بدهد؛ ای امام رضا دعا کن خدا به من روزی بدهد. گفتن «دعا کن» به امام درست نیست. امام رضا (علیه السلام) خودش روزی و شفا می دهد. همان کاری که از خدا می خواهی، از امام معصوم هم می خواهی. این همان مفهومی است که در فرمایش پیامبر اکرم هست: «ان الله یغضب لغضب فاطمه و یرضاه لرضاه = خدا به غضب فاطمه غضب می کند و به رضای فاطمه راضی است».

حضرت فاطمه (سلام الله علیها) مظهر خداست. خدا چه مادر خوبی برای ما قرار داده. چطور شکر خدا را به خاطر وجود او به جا بیاوریم؟ هیچ واسطه ای نیست. اگر فاطمه غضب کند، خدا غضب می کند و اگر فاطمه راضی باشد، خدا راضی می شود. «وَمَنْ اَحَبَّكُمْ فَقَدْ اَحَبَّ اللَّهَ، وَمَنْ اَبْغَضَكُمْ فَقَدْ اَبْغَضَ اللَّهَ= هر کس شما را دوست داشته باشد، خدا را دوست داشته و هر کس دشمن شما باشد، دشمن خداست»، «مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِكُمْ= هر کس خدا را بخواهد قصد شما را می کند». دقت کنیم یعنی چه‏. اگر نفهمیم و بمیریم حیف است. بعدا امام می آید ما را شفاعت می کند و به بهشت می فرستد. اما ما توسط کسانی شفاعت می شویم و بهشت می رویم که هیچ وقت آنها را نمی شناسیم. نسبت به آنها کوریم. خیلی بد است که «ولی نعمت» خودت را نشناسی و ندانی که الان امام زمانی «بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَری‌= به یمن او تمام مخلوقات عالم رزق می خورند» کیست؟ آدم نمی داند چی بگوید.  فقط وقت هایی که آدم در می ماند، در مورد معصوم دیگر بهتر از این پیدا نمی کند که فقط بگوید: «اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم».

 خدایا به حق محمد و آل محمد و به ذات اقدست قسمت می دهیم که فهم صلوات و باطن صلوات را و فهم پیامبر و آل را نصیب ما بفرما.


[1] - این همان بحث «تکامل برزخی» است که در مباحث معاد توضیح داده شد.

[2] - نهج البلاغه، خطبه 147.

[3] - (نجم/ 43).

[4] - (اعراف/158).

[5] - (شعراء/80).

[6] - توبه /74.

برگرفته از مباحث «شرح صحیفه سجادیه» 

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed