مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
روشهای درمان بیماریهای قلبی و اخلاقی در مکتب امیرالمؤمنین «علیهالسلام»
1- خودشناسی = باور حقارت دنیا و عظمت نفس
قال علی «علیهالسلام»: «الدنیا أصغر و أحقر و أنذر من أن تُطاعَ فیها الا حقاد؛ دنیا کوچکتر، خوارتر و اندکتر از آن است که در آن از کینهها پیروی شود.»
این روایت، آب خنک و خاموش کنندهای است برای قلبی که قرار است با کینه آتش گرفته و بسوزد. انسان درست در زمانی که عظمت آخرت و جاودانگی و بزرگیِ نفس خود را باور میکند به حقارت و ناچیزی دنیا یقین پیدا کرده و حقیقتاً نفس خود را رها شده و آرام مییابد.
توجه کنید! منظومه شمسی با تمام وسعت خود، در مقایسه با فضا، به اندازه یک دانه ارزن و یا حتی کوچکتر از آن است. حال با چنین تصویری میتوانیم کوچکی زمین را در مقایسه با منظومه شمسی و سپس در مقایسه با عالم تصور کنیم. بنابراین درمی یابیم که ما در دنیایی بسیار کوچک و ناچیز زندگی میکنیم، اما هر کدام از ما، میتوانیم به مقام خلیفه اللهی رسیده و جانشین خداوند در روی زمین باشیم. عظمت هر انسان، به «وسعت روح» و ساختار نفسش بستگی دارد. و اساساً تنها مخلوقِ ارزشمند در عالم، همین روح جاودانه انسانهاست.
دنیا در مقایسه با آخرت، حقیقتاً به اندازه رحم مادر است و این مقایسه، یک قیاس کاملاً حقیقی است. اما در همین رحمِ کوچک، انسانهایی وجود دارند که به اندازه بینهایت بزرگ و ارزشمند اند. حال همین انسانها، گاه به علت عدم شناخت صحیح خود و یا گاه به علت فراموش نمودن عظمت نفسشان، خود را برای مسائلِ ناچیز و بیارزشی که مختصِ شرایط رحمیِ آنهاست، به انواع غصهها، هیجانات، دغدغهها و احساس حقارتهای بیارزش مبتلا میسازند.
کاش انسانها هرگز فراموش نمیکردند که عظمتشان بینهایت بالاتر از آن است که امور حسی، خیالی، وهمی و عقلی بخواهند، قلب او را گرفتار نمایند.
هم دنیا و هم آخرت، ساخته دست یک خالق اند و همین خالقِ مشترک، دنیا را «ناچیز» و آخرت را «عظیم» معرفی مینماید. حقیقتاً اگر کسی خود حقیقیاش را نشناسد و یا آن را گم کرده و فراموش کند، سطحِ انسانی خود را به قدری نازل میبیند که امورات مربوط به دنیا میتوانند او را تحقیر و خوار نمایند. چنین انسانی آنقدر سقوط میکند که تمام آرزوهایش در دریچه بسیار کوچک زنانگی و یا مردانگی تعریف میشود. او روح با عظمت انسانیاش را به اسارت کشانده و از همین رو با جیفههای دنیا غمگین و یا شاد میگردند. با چنین دریافتی، به راحتی مفهوم این حدیث نبی اکرم «صلی الله علیه و آله و سلم» را در مییابیم: «من بَکاء علی الدنیا، دَخل النار» گریه بر امورات دنیا، علامتی روشن از روحی است که کوچک مانده و راهی به بهشت پیدا نکرده است، لذا دنیا تمام آرزوی او شده است.
اما انسانی که قیمتِ حقیقی خود را میشناسد، آنقدر در عواطفی که از الله و خانواده آسمانیاش جذب میکند، غرق و سرشار است که محتاج عاطفه هیچ انسان دیگری نمیباشد. او میتواند همه انسانها را از عشق و محبت خود لبریز کند بیآنکه از کسی توقعِ مهرورزی و عاطفه داشته باشد. او اللهی را در آغوش دارد که بدون منت و بینیاز از او، به بلندای ابدیت عاشقش بوده و او را از محبت خود سرشار میکند.
اگر تک تکِ ما، چند لحظه قبل از نماز فکر کنیم که قرار است چند لحظه دیگر در مقابل چه کسی ایستاده و چه معبودی را در آغوش می کشیم، قطعاً نمازهایمان حال دیگری خواهد یافت. سجاده برای یک انسان بیدار، حجلهی عاشقی با الله است که معشوقش به او اجازه ورود به این حجله را داده است. و هزاران افسوس که ما زمانی قدر آن را درک میکنیم که به برزخ متولد شدهایم و دیگر فرصت عاشقی به پایان رسیده است.
انسانی که خود را شناخته است، میداند که قلبش، ابزاری برای عشق بازیِ او و ارتباطش با غیب است. بنابراین با نهایت مراقبه و وسواس آن را خالی نگه داشته و با امورات تحقیرکننده، مشغولش نمیدارد.
والحمدلله رب العالمین
کلیدواژه ها:
آثار استاد