مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
مسئله علوم انسانی از مسائل مهم است. سوال اصلی که مطرح است؛ آیا علوم انسانی، اسلامی و غیر اسلامی دارد؟ علوم انسانیِ اسلامی به چه معنی است؟ آیا مثل علوم تجربی است که اسلامی و غیر اسلامی ندارد. در علم تجربی فیزیک، فیزیک است. اسلام و غیر اسلام ندارد. یعنی مسلمان و غیر مسلمان در عالم کشف از آن بهره برداری می کنند یا مانند شمشیر که اگر دست کفار باشد مسلمان را می کشد و از کفر دفاع می شود و اگر دست مسلمان باشد، کافر را از بین می برد و از اسلام دفاع می کند. از اینرو، لازم نیست شمشیر اسلامی و غیر اسلامی باشد.
بنابراین، سؤال مهم این است که علوم انسانی نیز همانند علوم تجربی است که اسلام و غیر اسلام نداشته باشد؟
جواب منفی است. اگر علم است، چرا دو نوع باشد و اگر علم نیست چرا به آن علم گفته می شود.
تفاوتی که علوم انسانی با علوم تجربی دارد، این است که در علوم تجربی انسان را هر طور معنا کنیم، رابطه حکم و موضوع در جایگاه خود باقی می ماند. مثل اینکه «زمین حرکت می کند» یا «زمین کروی است». یعنی تحت تأثیر تعاریفاتی که از انسان می شود، نیست، بلکه از قضایای علوم تجربی است و مربوط به شاخه ای از علم جغرافیاست که با تجربه و ابزار به آن می رسند اما اینکه اقتصاد؛ سوسیالیست یا کاپتالیست یا تولید ناخالص ملی باشد، این به تعریف انسان ارتباط دارد.
حکومت انسان به شکل دیکتاتوری باشد یا دموکراسی، مانند قضیه «زمین حرکت می کند»، نیست. هر تعریفی که از انسان کنیم مابازاء اش نظریه ای در این مورد به دست می آید. یعنی رابطه حکم و موضوع در علوم انسانی از انسان شناسی می گذرد اما رابطه حکم و موضوع در علوم تجربی از انسان شناسی نمی گذرد. براین اساس، مسئله فوق مربوط به این است که انسان را چگونه تعریف کنیم.
رسالت انبیا در حوزه علوم انسانی
شارع در آنجائی که حل مسایل برای انسان مقدور نبوده، راهنما فرستاده و در آنجائی که برای او مقدور بود، به عهده خود بشر گذاشته است. سند این حرف در توحید مفضل که اعتبار سندیت بالائی دارد، آمده است.
توحید مفضل روایتی است که فی المجلس نوشته شده است. در این کتاب آمده است: «فاعتبر یا مفضل فی خلقه هنده و شهید و خلق الشعر و الوبر و خلق الأدویه» از این سه امر عبرت بگیر: آنچه را بشر برایش مقدور نبود، خدا انجام داد. آنچه را بشر برایش مقدور بود به دو دلیل بر عهده انسان گذاشت. یکی اینکه انسان بیکار نماند و از بیکاری دست به کارهای ناهنجار نزند و دیگر اینکه تجربه کند و با تجربه اش مسائل را بهتر بفهمد. مثل خلقت گندم و جو.
مثلاْ بشر از آفرینش گندم عاجز بود اما کاشت و برداشت آن و تبدیل به آرد و نان بر عهده خود انسان است. پس برای بیکار نبودن و تجربه کردن، مسائل گندم و جو را بر عهده انسان گذاشت یا کرک و مو از عهده بشر خارج بود و خدا خودش آنها را خلق کرد اما اینکه چگونه نخ درست کند و از آن پارچه پشمی، چادر یا خیمه و ... درست کند را بر عهده خود انسان گذاشت. و این هم به همان دو دلیل که بیان شد (بیکار نبودن و تجربه کسب کردن براین اساس در علوم تجربی نیز «زمین حرکت می کند یا نمی کند» بر عهده خدا یا انبیا نیست. باید انسان خودش حرکت کند و مسائلش را کشف کند.
انبیا نیامدند به ما یاد بدهند که چگونه هواپیما بسازیم یا اینترنت، ماهواره و فضای مجازی ارتباطی با انبیا ندارد اینها مسائلی است که کشفش میسور و شدنی است. لذا علوم تجربی در حوزه احاطه انسان است و او می تواند بر این امور محیط شود و این همان علمی است که شبیه به شمشیر است. دست کفر باشد کفر را پیش می برد. دست اسلام باشد، اسلام پیش می برد.
نقد و پاسخ
علوم انسانی از نوع خلق دارو یا خلق مو و پشم است نه از نوع نخ درست کردن. چرا؟ چون درباره «انسان» و مسائل مربوط به حلال و حرام است. اینکه انسان را چگونه مدیریت کنیم؟
برخی در محافل دانشگاهی (دانشگاه تهران) اشکال می کنند که مجازات های که اسلام از جمله اعدام، شلاق یا قطع دست و... که همه مربوط به انسان است. دلیلش بخاطر شرایط انسان است که بدی و مخالفت می کند. لذا شرایط علت و انسان معلول است.
وقتی معلول را می زنید، شرایط که علت بوده توسعه پیدا می کند. یعنی او مرتباً مجرم درست می کند و شارع هم مرتباً مجرم را می زند، درحالی که آن فایده ای ندارد، بلکه باید آنکه مجرم را می سازد را حل کرد.
مجرم مثل کسی است که مالاریا می گیرد. علت مالاریا یک نوع پشه است. این پشه زاد و ولدش در آب های راکد است. حالا با پشه برخورد کنیم یا با بیماری مالاریا؟ نتیجه می گیرد که انسان مجرم مثل بیمار مالاریاست و شرایطی که انسانی را مجرم می کند، مثل پیشه مالاریاست.
لذا اسلام مثل این است که مرتباً در بیمارستان برای بیماری مالاریایی تخت مالاریا درست می کند. یعنی به جای اینکه با انسان برخورد کند باید با شرایط که پیشه مالاریاست، برخورد کند.
اینگونه است با چنین سخنانی در دانشگاه ها، مردم را از دین برمی گردانند. دانشجو را قانع می کند که دین حرف زور میزند و تاریخ مصرف دین تمام شده است. و در ادامه اضافه می کنند: این طور نیست که ما منکر دین هستیم بلکه دین در زمان خودش بهترین و جامع ترین و سازنده ترین چیزها برای انسان بوده است. مثال میزنند: کسی می خواهد تاق بتنی بزند، به پایه نیاز دارد. بعد از انجام کارهای ساختمانی و استفاده از طبقه، باید پایه ها را برمی دارند. لذا این طور نتیجه می گوید که احکام اسلام مثل پایه های شمع هستند. علم هم مثل سقف می ماند. برای اینکه علم جان بگیرد باید مدتی بشر «باید و نبایدهای دین» را قبول کند. بعد علم که خودش را گرفت آن موقع دین باید و نبایدهای دینی امور دست و پا گیری می شود. لذا مصرف تاریخ شان تمام می شود.
همین صحبت را استاد در دانشگاه تهران در ماه رمضان می کند.این گونه است که دانشجوها عوض می شوند. او می گوید شرایط علت است و انسان معلول بجای اینکه با معلول برخورد کنیم با شرایط برخورد می کنیم. کسی که خلاف می کند شرایط بدی داشته مثل دوست بد، و .. تو بیا او را آموزش مجدد بده و بازسازی کن و شرایطی که او را به جرم کشانده برطرف کن. از او یک انسان خدمتگذار بساز.
ما در پاسخ می گوئیم؛ اگر شرایط علت و انسان معلول است. پس انسان از دیدگاه شما شبیه کسی است که روی تخته پاره ای وسط دریاست باد او را به مشرق و مغرب یا شمال یا جنوب می برد. پس انسان روی دریا سر کرده است. اگر از آنها سوال کنیم درباره کشتی بادی آن وقت چی می گوئید؟
حال بگو باد در خدمت انسان است یا انسان در خدمت باد؟ یعنی باد انسان را مدیریت کرد یا انسان باد را؟ در پاسخ باید گفت: شرایط انسان را نمی آورد ببرد. بلکه انسان شرایط خودش را مدیریت می کند. شما انسان را دست کم گرفتید. دلیلش آن است که شما وقتی تخلفات رانندگی را می بینید چکار می کنید؟ به انسان برخورد می کنید یا به علت های تخلف؟ صددرصد با انسان برخورد می کند. جریمه هم قرار می دهند. لذا با انسان برخورد می شود.
یکی از معضلات امروزه ریشه تخلفات، بازدارنده نبودن جریمه است. جریمه اگر بازدانده باشد تخلف تعطیل می شود. باید ریشه بیماری را حل کرد که بازدارندگی می آورد.
پس اینکه ادای اسلام در می آورد که شرایط انسان را مجرم کرده است دین می گوید انسان مدیریت می کند. یعنی چی؟ چون تخلف بازدارنده نیست پس جریمه را می کند و تخلفش را هم می دهد. و این نوعی بدآموزی است. اما اگر بازداندگی باشد افراد از تخلف منصرف می شود.
اسلام دزدی را ممنوع کرده است. اما عالم را دزد فرا گرفته است. در کشور ما با مجرم با قوانین بلژیک برخورد می شود. هیچ کدام برای اسلام نیست. اسلام اصلا زندان ندارد برای مجازات. زندان اسلام برای کسی است که دَین دارد و دَینش نمی دهد، او را در زندان نگه می دارند تا دینش را ادا کند یا اطلاعات دارد نمی گوید نگه می دارند تا از او اطلاعات بگیرند.
جریمه های اسلام در تمام موارد بازدارنده است. چون بازدارنده است مردم از دو دسته بیرون نیستند: یا معتقد به بهشت و جهنم اند که همان بهشت و جهنم بازش می دارند. معقتد به خداست لذا ترس از خدا بازش می دارد، یا معتقد به خدا نیست ترس از جریمه بازش می دارد. وقتی این گونه می شود. جریمه ریشه کن می شود.
نتیجه آنکه از حکم های اسلام که تعبدی است دلایل عقلی اش را بیاریم نه به طوری که دانشگاه بپذیرند. حرف اسلام حرف عقلانی است. در همه جای دنیا خریدار دارد به شرط اینکه ما عقلانی وارد بحث شویم.
کلیدواژه ها:
آثار استاد