مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
ما انسانها این گونه هستیم که اگر چیزی را گم کنیم، دنبال آن می گردیم؛ ولی خداوند این گونه نیست، او هیچ وقت چیزی را گم نمی کند، ذره ای در عالم از خدا مخفی نیست. پس من از روی نقص خودم به قدرت و کمال خداوند پی می برم. انسان از روی عجز خودش به قوت و نیروی خداوند پی می برد.
چگونه وجودمان را از رذایل اخلاقی مانند کبر و غرور پاک کنیم؟
سعدی در شعر زیر می گوید:
«خاک راهی که بر او میگذری واقف باش/ که عیونست و جفونست و خدودست و قدود»
«شرف نفس به جودست و کرامت به سجود/ هر که این هر دو ندارد عدمش به ز وجود»
این خاکی که در زیر پای ماست، چشم، پلک، قد و صورت مردم است که خاک شده. وقتی انسان با این دیدگاه به عالم نگاه می کند، غرورش کم می شود، تکبر و منیت و خودبزرگ بینی اش از بین می رود. یک سر سوزن تکبر، کار انسان را مشکل می کند. در دیگی که 10 تن برنج می جوشد، اگر یک فضله موش بیفتد و بجوشد، غیر قابل مصرف می شود. بعضی صفات انسان، مثل فضله موش می ماند که خوبی های زیادی را نجس می کند. کسی که یک سر سوزن ایمان داشته باشد، آتش نمی گیرد و کسی که یک سرسوزن تکبر داشته باشد، بهشت نمی رود. یک سر سوزن ایمان با یک سر سوزن تکبر همخوانی ندارند و تعادل را به هم می زنند.
هر چیزی یک مرکز ثقل و یک مرکز اتکا دارد. هرگاه این دو مرکز بر هم منطبق باشد، شیء پایدار است. انسان هم یک مرکز ثقل دارد؛ یک مرکز ایستادگی. حول و قوه انسان و مرکز ثقل او از خداست. اگر برنامه هایش یعنی مرکز ایستادگی او هم در امتداد و رضای خدا باشد، این مرکز ایستادگی منطبق بر مرکز ثقل است و پایدار می ماند، این «توحید» است. شرک یعنی این که کسی روزی خدا را بخورد و بندگی غیر خدا را بکند. باید از خدا اطاعت کنیم که روزی اش را می خوریم. ظالم رزق خدا را می خورد، اما از خودش اطاعت می کند.
برای روشنتر شدن پاسخ سؤال اول، آیت الله حائری اضافه کردند: چرا انسان بعد از مصیبت ها می گوید:« انا لله و انا الیه راجعون = ما ملک خدا هستیم و پیش خدا می رویم» و این چه تسلایی به انسان می دهد؟
کسی که اتفاقی برایش افتاده، وقتی می گوید« إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ = ما از آن خدا هستیم و به سوى او باز مى گردیم» (بقره/156)، یعنی این اتفاقی که برای ما افتاد، امتحان الهی بود و خدا در ملک خودش تصرف کرد. این می شود «انا لله». یعنی من مال خدا هستم و خدا اختیار من را که ملک او هستم دارد. ملک خودش است؛ خودش به دست من داده و اگر بخواهد در آن دست ببرد، می برد.
«انا الیه راجعون» یعنی من پیش خدا دارم می روم و نباید چرک و کثیف و آلوده بروم. باید نظیف و پاک بروم. این مصیبت که بر من وارد شده، تمییزم می کند. در جمله «انا الله» صبر می کنی و در جمله «الیه راجعون» راضی می شوی. «انالله» انسان را آرام می کند. «انا الیه راجعون» یعنی خدا را شکر که پاکم می کند. خدا دارد به من لطف می کند. وقتی خاک را می بینم که قبلاً انسانی بوده، غرور از من دور می شود و از این صفت پاک می شوم.
یعنی از «خاک راهی که برو میگذری» عبرت بگیر.
سؤال دوم:
معنای توحید در این فرمایش رسول خدا و تفاوت توحید و علم به خدا چیست؟
مرحوم شیخ صدوق در کتاب ارزشمند «ثواب الاعمال» این روایت را از پیامبر (صلی الله علیه و آله) نقل می کند که «در این عالم برای هر چیز، هم وزنی هست، مگر برای توحید که برای آن، هم وزنی در عالم خلقت و در عرصه هستی وجود ندارد».
پاسخ:
الان که ایام دهه فجر است وقتی بگوییم، اگر امام نبود ما اسیر طاغوت بودیم، این شرک است. خداوند در سوره یوسف می فرماید: « وَمَا یُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ = و بیشترشان به خدا ایمان نمى آورند جز این كه [با او چیزى را] شریك مى گیرند» (یوسف/106).
خداوند در این آیه کلمه «ایمان» را به کار می برد. برخی در عین ایمان داشتن «مشرک» اند. چطور مؤمن مشرک است؟ این سؤال از امام صادق (علیه السلام) پرسیده شد. حضرت فرمود: «ذالک قول الرجل لو لا فلان لغلبنا= اگر فلانی نبود ما مغلوب شده بودیم» این شرک است. گفتند: چه بگوییم که موحد شویم؟ فرمود: « لو لا أن منّ اللّه علیّ بفلان لغلبنا = اگر خدا به وجود فلانی بر ما منت نگذاشته بود، مغلوب شده بودیم».
حال چه فرقی می کند که بگوییم اگر فلانی نبود یا خدا به وجود فلانی بر ما منت گذاشت؟ چرا خدا اینقدر سخت می گیرد؟
اگر چنین فکری کنید، یعنی نسبت دادن سخت گیری به خداوند بدبینی نسبت به خداست که از هر شرکی بدتر است. کسی با دستش موقع نماز بازی می کرد. پیامبر (صلی الله علیه و اله) او را دید و فرمود: «لو خشعت جوانحه لخشعت جوارحه = اگر دلش خاشع شده بود، دستش هم خاشع می شد». این روایت را کنار جمله اول بگذارید. وقتی می گوییم: اگر امام نبود مغلوب شده بودیم، چیزی در دلمان است که این گونه می گوییم. اگر دلمان موحد شده بود، زبان مان مشرک نبود. چرا چنین شده است؟ علتش این است که سطحی نگری می کنیم. این از احساسات سطحی انسان و بی دقتی انسان شروع می شود، از عمق وجود انسان بیرون نمی آید. این که انسان امور را از خدا ببیند، «کلمه طیبه» است و مثل درخت ریشه دارد. از عمق وجود انسان سر می کشد.
سؤال سوم:
آیا عشق از شئون توحید است؟
آیت الله حائری در پاسخ به سوال مذکور آیات زیر را بیان فرمودند:
« إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا = كسانى كه ایمان آورده و كارهاى شایسته كرده اند به زودى [خداى] رحمان براى آنان محبتى [در دلها] قرار مى دهد» (مریم/96). کسانی که ایمان آوردند، وقتی روی ایمان شان ایستادگی کنند، خدا برایشان عشق و محبت قرار می دهد. یعنی محبوب دیگران می شوند.
« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ = اى كسانى كه ایمان آورده اید هر كس از شما از دین خود برگردد به زودى خدا گروهى [دیگر] را مى آورد كه آنان را دوست مى دارد و آنان [نیز] او را دوست دارند [اینان] با مؤمنان فروتن [و] بر كافران سرفرازند در راه خدا جهاد مى كنند و از سرزنش هیچ ملامتگرى نمى ترسند این فضل خداست آن را به هر كه بخواهد مى دهد و خدا گشایشگر داناست» (مائده/54).
هر کسی از دین خدا برگردد، خدای تعالی قومی می آورد که آنها خدا را دوست دارند و خدا هم آنها را دوست دارد. این دوستی بین خدا و انسان نتیجه توحید است. آنها کسانی هستند که برای مؤمنین فروتن و در مقابل کافران با اقتدار برخورد می کنند. امام به مردم می گفت: دست شما را می بوسم و در مقابل آمریکا می گفت، آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند.
سوال چهارم:
آیا مولانا دقیق تر سخن می گوید یا حافظ؟
آیت الله حائری در پاسخ به این سوال فرمودند: مولانا با حافظ فرق می کند. با اشعار مولانا نمی توان همه چیز را توجیه کرد. مولانا کلی گویی می کند. اما حافظ حساب شده تر حرف می زند.
سوال شد که: در این شعر زیبای مولانا:
«جمله معشوق است و عاشق پرده ای/ زنده معشوق است و عاشق مرده ای» منظور از «عاشق پرده ای است» آیا می توان این شعر را با آن مصرع از شعر حافظ که می فرماید: «تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز» یکی دانست؟
آیت الله فرمودند: خیر. مولانا با حافظ فرق می کند. پیامبر ما که عاشق خداست، مرده نیست. این شعر این اشکالات را دارد. انسان حق دارد خودش را کوچک کند، ولی از قول دیگران نمی تواند حرف بزند. تعبیر «مرده ای» تعبیر لطیفی نیست. آنها به حب خدا زنده هستند. قرآن اجازه نمی دهد به آدم هایی که در راه خدا کشته شده و شهید شده اند، «اموات» گفته شود، آنها عاشق خدا هستند. «حافظ تو خود حجاب خودی از میان برخیز» این درست تر است. کلیت هم ندارد مثل شهید که عاشق است و مرده نیست.
سوال پنجم:
مؤمن که «اشد حب لله» است، چرا گناه می کند؟
سؤالی با این مضمون مطرح شد که: «اگر مؤمن «اشد حب لله» است، پس چرا مرتکب گناه می شود؟ اگر گناهی از او سر می زند، می توان گفت که محبتش به خدا صادق نیست و کاذب است؟»
آیت الله حائری در پاسخ گفتند: خیر. در روایت داریم اگر این نبود که «عُجب که بدتر از هر چیزی است»، کاری می کردم که مؤمن گناه نکند. اما عجب چون بدتر است، می گذارم مؤمن گناه کند تا عجبش برطرف شود. آدم را می گذارد که از گندم بچشد و بعد از آن انقلاب وجدانی برایش پیش آید به طوری که 300 سال گریه می کند.
سوال ششم:
چرا «شکر» افضل و اشرف اعمال است و مراتب شکر چیست؟
آیت حائری در پاسخ به این سوال که به نقل از خواجه نصیر الدین طوسی مطرح شد فرمودند: علت این است که دوام نعمت به خاطر شکر است. « لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ = اگر واقعا سپاسگزارى كنید [نعمت] شما را افزون خواهم كرد » (ابراهیم/7). وقتی تخت بلقیس به یک چشم به هم زدن نزد حضرت سلیمان حاضر شد، فرمود:« هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ = این از فضل پروردگار من است تا مرا بیازماید كه آیا سپاسگزارم یا ناسپاسى مى كنم » (نمل/40). خداوند می خواهد من را امتحان کند که شاکر هستم یا نه.
سوال هفتم:
«شناخت اشیاء» از راه «مفهوم مخالف» آنها امکان پذیر است
هر چیزی از راه مفهوم مخالف آن بهتر شناخته می شود. مثل نور و ظلمت. اگر همیشه و همه جا نورانی بود و هیچ تاریکی نبود، بشر قادر به شناخت نور نمی شد. ظلمت که نقطه مخالف نور است، باعث شناخت نور می شود. منظور از این جمله بیان ضعف در دستگاه ادراک انسان است، یعنی انسان به گونه ای ساخته شده که تنها در صورتی می تواند اشیا را درک کند که نقطه مقابل داشته باشند.
حضرت آیت الله حائری در پاسخ به این سؤال که: «آیا می توان «تعرف الاشیا و باضدادها= شناخت اشیاء از روی اضداد آنها» را در بیان فلسفه وجودی شیطان استفاده نمود؟ اگر چنین است لطفا توضیح بفرمایید.» گفتند: اگر شب نبود، شما روز را نمی شناختید. با مرکب سفید روی کاغذ سفید چیزی نوشته شده، آیا شما می توانید بخوانید؟ خیر. اما اگر با مرکب سیاه روی کاغذ سفید چیزی نوشته شده باشد، می توانید بخوانید. پس هر چیزی را با ضدش می شود، شناخت. ما انسانها این گونه هستیم که اگر چیزی را گم کنیم، دنبال آن می گردیم؛ ولی خداوند این گونه نیست، او هیچ وقت چیزی را گم نمی کند، ذره ای در عالم از خدا مخفی نیست. پس من از روی نقص خودم به قدرت و کمال خداوند پی می برم. انسان از روی عجز خودش به قوت و نیروی خداوند پی می برد.
اخلاص کامل در طلب چگونه حاصل می شود؟
«اخلاص» یعنی طلب خدا. هر وقت انسان خدا را طلب کند مخلص است. «وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ = و با كسانى كه پروردگارشان را صبح و شام مى خوانند [و] خشنودى او را مى خواهند شكیبایى پیشه كن » (کهف/18). قناعت کن به معاشرت با کسانی که خدا را می خوانند. آنها از روی عشقی که به خدا دارند خدا را می خوانند. نه اینکه چیزی گم کرده اند و می گویند، بده.
قلب معنوی انسان همانند قلب طبیعی او نبض دارد
آیت الله حائری در پاسخ آخرین سؤال:«دلایل ایجاد قبض معنوی و راه های برطرف کردن آن و رسیدن به نشاط و انبساط را بفرمایید؟» توضیح دادند: وقتی انگشتت را روی رگ دستت می گذاری، حس می کنید که رگ تان می زند. می گویید نبض دارد می زند. این علامت این است که قلب دارد کار می کند. قلب معنوی هم نبض دارد و وقتی راه می افتد، می زند. زدن قلب معنوی انسان همان «قبض» و «بسطی» است که انسان پیدا می کند. گاهی هیچ حوصله ای ندارید، حالت قبض و گرفتگی دارید. گاهی خیلی منبسط و شاد هستید. کسی که کارهای بد او را قبض می کند و کارهای خوب بسطش می دهد، او مؤمن حقیقی است. گاهی حقی را رعایت نکرده و قبض شده یا حرفی از روی غفلت زده و قبض شده است. دل ملال پیدا می کند همانطور که بدن ملال پیدا می کند، حکمت های لطیف می تواند دل را از ملال دربیاورد.
کلیدواژه ها:
آثار استاد