مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
در بحث انسان شناسی یک قاعده به شما دادیم که این روایت به همین قاعده برمیگردد:«اَلظاهِرُ عِنوانُ الباطِن= ظاهر نشان دهنده باطن است.» عنوان یعنی نماینده و آن چیزی که مینماید یا نشاندهنده است.
حالا میخواهیم راجع به جایگاه قلب صحبت کنیم. نبی اکرم(صلیاللهعلیهوآله) فرمودند:«إذا طابَ قلبُ المَرءِ طابَ جَسَدُهُ، و إذا خَبُثَ القلبُ خَبُثَ الجَسَدُ[1] = هر گاه دل انسان پاك شود، بدنش نیز پاك گردد و هر گاه دلش ناپاك شود، بدنش نیز ناپاك گردد. (اعمال و رفتارهاى ناپسندى از او سرزند.»
در روایت بعدی فرمودند:«اَلقَلبُ مَلِکٌ وَ لَهُ جُنُودٌ فَاِذا صَلَحَ المَلِکُ صَلَحَت جُنُودُه وَ اِذا فَسَدَ المَلِکُ فَسَدَت جُنُودُه[2] = قلب پادشاه است و اعضای بدن سربازان آن و هر گاه پاشاه شایسته باشد، سپاهیانش شایسته باشند. اگر ملک فاسد شد، سربازان نیز فاسد گردند.» این دو روایت به عنوان فرمول اصلی درس ما هستند.
این سه روایت را کنار هم بگذارید. یک فرمول بسیار مهم به دست می آید که هم در خودشناسی خیلی به ما کمک میکند و هم در شناختن دیگران. وقتی که به این سه روایت توجه میکنیم، خیلی چیزها دستمان میآید. انسان یک قلب دارد که همان دل اوست و از آن خروجیهایی ظاهر میشود که نشان میدهد وضعیت قلبی او چگونه است.
ژن جنین را باید اصلاح نمود
ژن جنین به وسیله تلاشی که والدین در اصلاح ژن خودشان می کنند، اصلاح می شود. این ژن همان است که به بچه منتقل می شود.
مثلا بچه ای 3، 4 یا 6 ماهه است. می گویند به صدای قرآن حساسیت خاص نشان میدهد. مثلا دارد گریه میکند، اما وقتی از تلویزیون صدای قرائت قرآن پخش میشود، یا دعا و ذکری را میشنود، یک دفعه ساکت میشود و در عمق فرو میرود. یا یک بچه دیگر میبینید که عکس العمل های منفی دارد. چیزهایی از او تراوش میکند که شایسته نیست.
این بچه ها در زمان قبل از انعقاد نطفه، داشتند شرائط دلی را جذب می کردند. چون جنین در آن زمان روح میگیرد. در ژنهای پدر و مادر، این خصوصیات دل، در دل جنین اثر دارد. یعنی دل پدر و مادر ترکیب میشود. برای همین ما برنامه مراقبت های قبل از بارداری میدهیم که پدر و مادر آن 5 ژن «سلامت، زیبایی، عقل، هوش، دین و اخلاق» را تقویت کنند. چون اینها دل ساز هستند. اینها را تقریباً 55% مادر 45% پدر اشتراک میگذارند و نهاد بچه را پایه گذاری میکنند.
هر کس براساس شاکله ای که برای روحش ساخته عمل می کند
روح وقتی که تعلق میگیرد به یک چیز، به طور عریان و خالی تعلق نمیگیرد. این روح به زمینه و قالبی که تو قبلاً ساخته ای تعلق میگیرد و شکل پیدا میکند. مثلاً وقتی که شما در آن قالب، «اضطراب، گناه، آلودگی، نگاههای حرام، شنیدنیهای حرام، گفتنیهای حرام، لقمه شبه هناک و حرام» میریزی، باید بدانی که همه اینها دارد آن را شکل میدهد و بعدها هر عملی انجام دهد، براساس همین شکل گرفتن ها است. این همان آیه شریفه ی « قُلْ كُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ= بگو هرکس براساس شاکله ای که برآن اساس شکل گرفته، عمل می کند». (سوره اسراء/84)
البته محیط هم نقش دارد و نقش محیط از وراثت قوی تر است. اگر با یک وضعیت اینطوری در یک محیط خوب قرار بگیرد، محیط میتواند از تقویت زمینه های حرام و گناهی که وجود دارد، مانع شود. یعنی این زمینه ها هست، ولی ظهور نمیکند و فعال نمیشود.
محیط، لقمه، ارتباطات و رفتارهای پدر و مادر، همه اینها همینطور دارند در شاکله ی بچه میریزند و او هم دریافت میکند و به خودش شکل میدهد. مشکل ما این است که وقتی هم که ظهور پیدا میکند، فکر نمیکنیم که خودمان این بلا را سر این بچه آورده ایم. باید بدانی که خودت در او ریختی و حالا همان خروجی ها را داری تحویل میگیری. در مورد خودمان هم همینطور است. یعنی وقتی میبینیم خروجی هایمان «حسادت، تکبر، مسخره کردن دیگران، لوس بازی، تحقیر دیگران، اضطراب، خواب بد، غصه و....است» باید بدانیم که خودمان اینها را در وجودمان ریخته ایم. خوبیها هم وقتی از یک نفر سر میزند، باز یک باطنی دارد که با آن خوبی ها تناسب دارد.
هر خروجی متناسب با ورودیِ خودش است
شدت و ضعف ظهورات خروجی های ما، به شدت و ضعف ورودی هایمان بستگی دارد. یعنی به هر شدتی که ورودی داشته باشیم، به همان شدت خروجی خواهیم داشت و بالعکس. این هم در مورد ورودی های خوب صادق است و هم درمورد ورودی های بد.
مثلاً شما موقعی که غذایی میخورید و پوست دستتان یک مقدار قرمز میشود یا میخارد و پمادی میزنید یا خنکی میخورید، خوب میشود. اما گاهی میبینید، این قرمزی خیلی در بدن ظهور میکند و تمام دست را میگیرد. این نشان دهنده این است که آن چیزی که در باطن ریخته ای، خیلی قوی بوده که به این صورت ظهور کرده. برای رفع آن باید علت و منشا بروز آن را رفع کنیم. وگرنه هر چه که ظاهر میشود، این ظاهر و معلول است. ما باید ببینیم آن وضعیتی که در درون اتفاق افتاده، چه بوده که این خروجی را داده. اگر خوب است که تقویتش میکنیم. در دیگران هم همینطور است. اگر یک خروجی از یک نفر دیدیم، نباید با او به خاطر وجود آن خروجی درگیر شویم. بلکه این خروجی، ظهور یک باطن است. برای مقابله با آن ظهور، باید با علت بروز و ایجاد آن ظهورات مبارزه کرد. اگر به صورت ریشهای انسان بخواهد با ظهورات نامناسب مبارزه کند، باید برای باطن سرمایه گذاری کند.
برای اصلاح خروجی های بد، باید روی دل کار کرد
خیلی ها نامه مینویسند و به خاطر ناتوانی در کنترل چشم از نامحرم نگران هستند. یا بعضی ها در کنترل خیال ناتوانند. اگر کسی تجاوز چشمی دارد و به نامحرم بطور خیره نگاه میکند، مشکل از چشم او نیست. چون چشم فقط یک ابزار است. چشم دست خود ماست و هرچه به او بگوییم، همان کار را می کند. یعنی چشم فرمان را از دل میگیرد. پس باید روی دل کار کرد. قلب که پاک شد، نگاه هم پاک میشود.
نگاه خیره و زل زدن به دیگران در هر جایی، تجاوز چشمی است. مثلا برای یک نفر پیام میآید، کسی کتاب میخواند یا تماس تلفنی دارد. ما حق نداریم آنها را کنترل کنیم. یا زن و شوهر گاهی تلفن همدیگر را کنترل میکنند. حتی بچه ها را هم ما تا زمانی که احتمال مهم عقلانی آلودگی نمیدهیم، حق نداریم کنترل کنیم و کیف و جیبش را بگردیم. این تجاوز به حریم بچه است. امنیت بچه را به هم می زند و خطرناک است. ولی یک موقع من راجع به آلودگی فرزندم احتمال عقلایی میدهم. دراینجا باید زود وارسی کنم. همانطور که اگر بچه من یک علامت از آنفلونزا داشته باشد، حساس میشوم که ببینم بچه از بین نرود، در مسائل روحانی و معنوی و اخلاقی هم یک موقع من چیزهای خاصی دارم از بچه میبینم که این خروجیها دارد به من علامت میدهد. اینجا من باید یک مقدار فعال شوم و بدون اینکه خودش بفهمد، یک وارسی انجام دهم. بعد میبینم نه آنطوری که من فکر میکردم نبوده و مسئله تمام میشود. ولی گاهی من وارسی میکنم و میبینم علامتهای خطرناکی هست. اینجا هشدار است و تجاوز به حریم بچه به حساب نمیآید. اما این که بیدلیل، یک نفر همینطوری خوشش بیاید که تلفن زنش یا شوهرش یا دوستش را کنترل کند، این درست نیست. قلب این آدم است که دارد این کار نادرست را انجام میدهد. یعنی قلبش متجاوز است.
تجاوز گوشی آن است که انسان با گوش انجام میدهد. این مثل فضولی کردن در کار دیگران است. طرف دارد با تلفن صحبت میکند و این خودش را می زند به آن راه که مثلا اصلاً من نمیشنوم. ولی کاملاً دارد همه حرفهای او را کنترل میکند. گاهی آنقدر این حس تجاوزگری زیاد است که واقعاً با فضولی تمام میگوید: این چه کسی بود؟ چی میگفت؟ چه کار داشت؟ این آدم نمی فهمد که اگر لازم باشد، خودش میگوید. شما حق نداری از کسی سؤال بکنی. نه از همسرت و نه از فرزندت و نه از دوستت و نه از هیچ کس دیگر. روح تجاوز کاری در ما زیاد است. دل اینجور آدم ها تجاوزکار و ظالم است که به حریم های دیگران احترام نمیگذارند.
تجاوزاتی که مربوط به 5 شأن انسان است
همه مراحل نفس مثل حس، خیال، وهم، عقل و فوق عقل همه ناپاکی و تهاجم یا تجاوز دارند.
بعضی ها ناپاکی حسی دارند) در ناپاکیهای حسی، شخص در ظاهر مشکل دارد. یعنی ظاهرش خروجیهایی دارد که باید کنترل کنیم. مثلاً بچهای ناخنش را میجود. شما فلفل به دستش بزنید، یا هر چیز دیگری بزنید که ناخنش را نخورد، اشتباه است. این خروجی، نشانهای از باطن دارد. باطن او وادارش کرده که ناخن جوی کند.
بعضی ها تهاجم قیافه ای دارند) یعنی وقتی نگاهش میکنی، مدام قیافه اش ترسناک و اخمو و بداخلاق است. این خروجی، خروجی بدنی است. یعنی یک وضعیت ناپاکی بدنی است که در قیافه انسان ظاهر میشود. یا زمانی که مردی همسرش را میزند و باصطلاح، دست بزن دارد. این هم ناشی از ناپاکی بدنی است. شما وقتی جلوی خروجی را میگیری، بدون این که علت را از باطن رفع کنی، همین خروجی، به صورت دیگری بروز خواهد کرد. مثلا لکنت زبان پیدا میکند یا ریزش مو یا مشکل پوستی و ... میگیرد. پس وقتی جلوی آن خروجی ظاهری را گرفتید، از یک جای دیگر به یک شکل خیلی بدتر شاید سر بزند.
بعضیها خیالاتشان خطرناک است) خواب های بد میبینند و فکرهای بد میکنند. بعضی ها وهم هایشان ناپاک است. مثلاً دوست دارند همیشه محبوب باشند. به شهرت خیلی علاقه دارند. دوست دارند همیشه دیگران به آنها توجه کنند. اینها خروجی های وهمی است. دوست داشتن مقام و ریاست و رأی آوردن، از جمله مصداق های آن است. یا کسی لذت می برد از اینکه دستور بدهد. بعضی افراد، بیماری های روانی شان این گونه است. یا زنی که زن سالاری در خانه دارد. یا مردی که مردسالاری میکند. اما آدمی که متعادل است، میداند زن سالاری یا مردسالاری هر دو رفتار طاغوتی و هر دو تجاوز است.
بعضی ها تجاوزات عقلی دارند) یعنی شخص عقلش ناپاک دارد. فرض بفرمایید بمب شیمیایی درست میکند یا قرص اکس درست میکند و مردم را بیجاره می کند. این با بخش هوش دارد کار میکند. این عقل در بخش انسانشناسی به معنای «عُبِدَ بِهِ الرَحمن= عقل آن است که با آن خدا عبادت شود»، نیست.
موجودی که از عقلش استفاده میکند و داروهای بد و مضر اختراع میکند، این از عقلش تجاوز کرده و از اطلاعاتش سوء استفاده میکند. اینها همه مال قلب ناپاک است.
بعضی ها تجاوز در بخش فوق عقلانی دارند) ما کشش های بینهایت داریم و اگر این کشش ها جهت الهی پیدا کرد و سوی معشوق اصلیش که الله است رفت، طبق قاعده «لا اله الا الله»، می فهمد که هیچ دلبری جز خدا شایسته دلش نیست. اما اگر دلش را متوجه غیر از الله کرد و از حدود الهی عبور کرد، تجاوز کرده است.
چنین کسی مفت فروشی کرده و دلش آلوده میشود. ما در بخش فوق عقلانی، بینهایت طلب هستیم. وقتی هم که بینهایت را طلب می کنی، باید بینهایت را به تو بدهند. اگر بینهایت را ندهند، جنس قلابی داده اند. شما وقتی بینهایت را میخواهی، جز با بینهایت ارضا نمیشوی. اما وقتی که دلت را به غیر بینهایت پیوند میدهی، از نظر شخصیتی انحراف پیدا کرده ای. بخش فوق عقلانی تو، دارد دنبال معشوق دیگری میگردد.
ما ممکن است با چیزهایی غیر از الله بتوانیم مدتی خودمان را سر پا نگه داریم. مثلا با مقام، شهرت، ریاست، محبوبیت و با لذتهای دیگر؛ اما چون از اول اینها قلابی بوده و دل با دلبر هماهنگ نبوده، کاملاً بیماریهای خودش را ظهور خواهد داد و بعد از یک مدت، آدم دچار سردرگمی، انحراف، غصه، اضطراب، پوچی و ضعف شخصیت میشود. پس باید به این قاعده توجه کنی که وقتی تو بخش نامحدود طلب داری، فقط با همان قدرت نامحدود ارضا میشود.
ما فقط یک معشوق حقیقی داریم و فقط او میتواند ما را ارضا و آرام کند. بخش مهم قلب اینجاست. این چند مرحله ی «حس، خیال، وهم و عقل» مقدمات است برای بخش فوق عقلانی و کشش های فوق عقلانی. پس در کشش های فوق عقلانی است که قیمتها و عیار یک آدم معلوم میشود. یعنی مشخص می شود که این شخص چقدر کشش های فوق عقلانی دارد و چقدر عاشق خداست. پس شما اگر کمال بینهایت را نخواهی، مریض هستی.
بنابر این، وقتی میگوییم «خداخواهی»، باید بدانیم که این به آن معنی نیست که کسی مثلاً نماز میخواند، روزه میگیرد و حج میرود. این رفتارها از آدمها سر میزند، اما خیلی وقتها میبینی اینها از روی یک عادت است. اما باید بدانیم که «دلدادگی، رفاقت، صمیمت و عاشق بودن» بحث دیگری است. نماز، روزه، حج و عبادتها فقط ابزار و وسایلی هستند برای این که بخش فوق عقل انسان، با معشوق خودش آشتی بکند. خیلی ها هستند که خیلی کارهای عبادی هم انجام میدهند، اما هیچ صلحی بین آنها و خدا ایجاد نمی شود. بین اینها و خدا هیچ صلحی، عشقی، رفاقت و صمیمتی وجود ندارد. یعنی اینها دائما به خدا اعتراض دارند که خدایا چرا اینطور کردی؟ چرا آنطور کردی؟ اینها اصلا راضی به قضای الهی نیستند.
برای درمان خروجی های متجاوزانه چه باید کرد؟
چشمِ متجاوز فقط این نیست که بگوییم فقط به نامحرم نگاه نکن. آدم میتواند به نامحرم نگاه کند، اما این نگاه متجاوزانه نباشد. حالا اگر نگاه ما متجاوزانه بود، باید چه کار کنیم؟ راه حلش این است که روی دل کار کنیم. اگر دل اصلاح شود، چشم هم درست میشود. یعنی هم باید نگاه نکنم و هم روی دل کار کنیم. ما باید هم با ظاهر مبارزه کنیم و هم با باطن. چون تا ما معطل شویم و روی قلب کار کنیم، این ظاهر تمام قلب را از بین میبرد. پس جاهایی که ظاهر دارد، خودش را روی باطن سرریز میکند باید با ظاهر و نگاه متجاور هم مبارزه کنیم. ما باید همزمان با کنترل خروجی ها، روی ورودی ها هم کنترل داشته باشیم، تا آنها باطن سازی نکنند. آنها مثل سرطان میمانند. یعنی همزمان که آن سلول های سرطانی را از بین میبریم، باید خروجی ها را هم کنترل کنیم.
قلب سالم چیست؟
اگر الان خروجی یک آدم، عشق به خدا نیست، معلوم می شود که قلبش سالم نیست. پس اول باید قلب را اصلاح کنیم. زیرا گفتیم در حرکت از دنیا به ابدیت، فقط قلب سالم نیاز است. حضرت صادق علیه السلام فرمود:« القَلبُ السَّلیمُ الذی یَلقَی رَبَّهُ، ولیسَ فیهِ أحَدٌ سِواهُ[3]= دل سالم، دلی است كه پروردگارش را دیدار كند، در حالی كه احدی جز خدا را در خود نداشته باشد.» قلب سلیم فقط خدا را میخواهد.
عشق خالص و بدون شرط، مهم است. مثل دختر و پسری که عاشق هم میشوند، میبینی هوا سرد است و همه جا برف میبارد، اما اینها دارند راه میروند و با هم حرف میزنند و اصلاً متوجه سرما نیستند.
حضرت موسی(علیهالسلام)40 شبی که در کوه طور بود، دست به آب و غذایش نزد. برای این که بخش حسی انسان، موقعی که با خدا رو در رو است، اصلاً فعال نیست. کلیم الله شوخی نیست. یک کسی با صدای خدا حرف بشنود خیلی مستی برای انسان میآورد.
عشق سلیم، یعنی من خدا را مشروط نخواهم. امام زمان و امام رضا علیها السلام را مشروط نخواهم. بروم زیارت بگویم یا امام رضا من این چیزها را میخواهم و اگر ندهی، با تو قهر میکنم. حدیثی هست که حضرت امام زمان علیهالسلام به یکی از اولیاء خدا فرمود: شیعیان من، حتی به اندازه آب خوردن هم من را نمیخواهند. عرض کرد: آقا این همه آدم هستند که شما را دوست دارند و به خاطر شما به جمکران آمده اند. فرمود اینها همه به خاطر مشکلات خودشان آمده اند. همه میخواهند من مشکلاتشان را حل کنم. برای همین است که امام زمان عج الان بیش از 1180 سال است که غائب هستند. زیرا ما اصلاً آقا را جزء پدر حقیقی خودمان نمیدانیم که بخواهیم کاری برایش بکنیم. ایشان اصلاً معشوق و محبوب ما نیست. ما یک رابطه انگلی با معصومین داریم همانطور که یک رابطه انگلی با خدا داریم.
قیمت یک انسان، به نوع هوس های اوست
قیمت آدمها به هوسهایشان است. «اَلظاهِرُ عِنوانُ الباطِن» یعنی هر نوع هوسی اعم از «هوس حسی، خیالی، وهمی، عقلی و فوق عقلی» بکنی، در هر کدام، قیمتهای تو را نشان میدهد.
پس هوس ها و خواب های ما از خروجی هایی هستند که میتوانیم خودمان را با آنها بشناسیم. به هوسهایت که نگاه بکنی، معلوم میشود قیمتت چقدر است. هوسهایت، خروجی است که دلت آنها را تنظیم میکند.
قیمت کسانی بالا است که هوس های فوق عقلانی دارند. هوسهای فوق عقلانی مثل این که الان هوس کنی فقط باید نماز بخوانی و با کمتر از نماز و حرف زدن با خدا ارضاء نمیشوی. زمانی هوس میکنی، خدا با تو حرف بزند، قرآن میخوانی. دوست داری ذکر بگویی، دوست داری خلوت کنی.
اگر هوس معنوی نکنی، گرفتار هوس های دنیایی می شوی
یک خانم معلمی سر کلاس من میآمد که خیلی سال بود مشهد نرفته بود. تعریف میکرد که همیشه به خودم میگفتم که چقدر بد است این همه سال من مشهد نرفته ام. حتما امام رضا نطلبیده. در حالی که طلبیدن حضرت به این است که ما هوس گفتگو با ایشان را داشته باشیم. نه این که طلبیدن حضرت هم که آمد، به آن پشت کنیم.
این خانم گفت: آموزش و پرورش یک مسابقه فرهنگی گذاشت که من هم در آن شرکت کردم و برنده شدم و جایزه اش هم بلیت رفت و برگشت به مشهد بود. ولی وقت نگذاشتم و نرفتم. سال بعد هم همین اتفاق افتاد و دوباره بلیت به اسم من درآمد. باز هم نرفتم. گفت سال سوم، برادرم که بلغارستان بود، نامه نوشت که من برایتان ویزا جور کرده ام بیایید بلغارستان و ترکیه را بگردید. گفت ما با سر رفتیم. همین که رسیدیم بلغارستان، شب اول امام رضا علیه السلام را خواب دیدم که حضرت گفت: اینجا دورتر است یا مشهد؟ یعنی تو اصلاً طالب ما نیستی. آدم اگر عاشق باشد اصلاً بهانه نمی آورد.
امام رضا ع وقتی که بطلبد، هواپیما می فرستد تا یک کبوتر به حرمش برود
طلبیدن امام رضا ع طوری است که برای یک کبوتر هواپیمای اختصاصی می فرستد. یعنی یک کبوتر هم که آقا را بخواهد، آقا امام رضا ع برایش هواپیما میفرستد تا به زیارتش برود. چون پدر حقیقی همه ما اوست، پدر و مادر هم عواطف شان بینهایت زیاد است.
خلبانی در خاطراتش نوشته بود: ما از ساری حرکت کردیم به مقصد مشهد. یک دفعه هوای مشهد خیلی بد شدو بطوری که میخواستیم بنشینیم. اما از برج مراقبت گفتند نمیتوانید بنشینید و باید برگردید. خواستیم برگردیم ساری، گفتند هوا خراب است و فقط میتوانید در تهران بنشینید. آمدیم تهران و همین که نشستیم و در هواپیما را باز کردیم، دیدیم یک کبوتر آمد داخل هواپیما. بعد بی سیم زدند که هوای مشهد خوب شده بیایید. در را بستیم و رفتیم مشهد. این کبوتر هم همینطور در هواپیما ماند و تکان نخورد. روی شانه من نشسته بود تا رسیدیم مشهد. همین که در هواپیما را باز کردیم، این کبوتر به سمت حرم پرواز کرد.
دل ضعیف، هوس هایش هم ضعیف است
ممکن است دل کسی آلوده هم نباشد، اما ضعیف باشد. یعنی باز هم نوعی آلودگی محسوب میشود. دل که ضعیف است، هوس هایش هم ضعیف است. دل های بچگانه، هوس های بچگانه دارند. بعضی آدمها 60 سال شان است، اما در 10 سالگی تثبیت شده مانده اند. این بنده خدا در این 50 سال همان آدم قبلی مانده است. خانم است، آقا است، ولی میبینی که هنوز با یک لباس روحیهاش بالا و پایین میشود. با غذا، رنگ، انگشتر، تسبیح، روسری، و ... روحیه اش بالا و پایین میشود. خیلی ناراحت است که مدل تلفنش مال پنج سال پیش است و خجالت میکشد آن را از جیبش در بیاورد.
خود را ارزیابی کنیم که دل ما چگونه است؟
ما باید یک ارزیابی از خود داشته باشیم که من چه کسی هستم؟ نوع هوسهایم چیست؟ آیا من بیشتر آدم حسی و خیالی و وهمی هستم؟ آیا بیشتر هوس های عقلانی دارم یا هوس های فوق عقلانی؟ دلم برای امام زمان چقدر تنگ میشود و چقدر یاد پدرم میافتم؟
بچه ای که یاد پدرش نمیافتد و پدر یا مادرش را در خانه سالمندان میگذارد و سال به سال هم به آنها فقط یک سر میزند، این حاکی از چیست؟ مثل اینهایی که به خارج از کشور میروند و اولین چیزی که روی آنها تأثیر میگذارد، این است که کاملاً بی عاطفه میشوند.
پس دقت کنیم که کاملاً باید روی دل کار کنیم. یعنی دل را شناسایی کنیم و عوارض آن را شناسایی کنیم و خروجی هایش را بشناسیم.
پی نوشت:
کلیدواژه ها:
آثار استاد