مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در شب معراج سوال خود را از خداوند این چنین مطرح می کند: «یا ربّ ایُ الاعمال افضل = خدای من، بهترین اعمال کدام است؟». خداوند در پاسخ حضرت فرمود:«لیس شیءٌ افضل عندی من التوکل علیَّ و الرضا بعد قسمت = هیچ چیز نزد من بالاتر از این نیست که بندهام به من توکل کند و بعد از قسمتی که به او رسیده، راضی باشد».
روایت زیبای مذکور برای انسان کافی است تا قدرت و شجاعت را جذب کند و آلودگیها از قلب او خارج شود.
در کلام پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ادب فراوانی نهفته است که درس بزرگی به انسانها میآموزد. یعنی زمانی که به محضر بزرگی راه یافتیم، باید از امور بیهوده و جزیی صرف نظر و به سراغ بهترینها برویم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که حقیقت انسانیت است و به عنوان نمایندهی بشریت به معراج رفته و دغدغهی انسانها را دارد و میخواهد از سوی خداوند، ودیعهای برای بشریت بیاورد که موجب رستگاریش شود، وقتی با خدا روبرو می شود، از خدواند نیکوترین اعمال را مطالبه میکند.
این مسأله ی بسیار مهمی است که در معراج پیامبر ص شرایطی مهیا شده است تا نمایندهی بشریت، از خداوند درخواست کند تا او را از ضروری ترین چیزی که انسان، در روابط خود با خدا به آن احتیاج دارد، آگاه سازد، و خداوند در پاسخ رسولش میفرماید: بهترین اعمال، «توکل» است.
عنایت خداوند به بندگانش به اندازهی توکل و ظرفیت آنهاست
اگر کسی گرفتار بدیهاست و نور توکل کردن به خداوند بر قلب او نمیتابد، به خاطر کم ظرفیتی خودش است. چرا که خداوند نسبت به بندگانش، از هیچ عنایتی دریغ نمیکند، و نسبت به آنها رئوف و رحیم است.
وقتی که خداوند می فرماید: «لمن کان له قلب= (این) برای کسی است که دارای قلب باشد»، نشانه ی این است که خداوند لطفش عام است، اما فقط بعضی افراد توکل شان قوی است. چرا که قلب خود را آماده ی پذیرش لطف های الهی کرده اند. اینها از عنایت های خدا بهره بیشتری می برند. به قول حضرت امام ره قلب که الهی شد، همه چیز الهی می شود.
این آیه زیبا «لمن کان له قلب» به انسان قدرت فراوانی برای فهم و نیل به توکل میدهد. یعنی عنایات خدا برای کسی است که واقعاً قلب داشته باشد. یعنی کسی که دلش زنده باشد.
علی بن سویل می گوید: از امام کاظم (علیه السلام) دربارهی آیهی «من یتوکل علی الله فهو حسبه=هرکس به خدا توکل کند، خدا برایش کافیست» از حضرت سؤال کردند؛ ایشان فرمود: توکل بر خدا مراتبی دارد، از جمله این که در تمامی امور به او توکل کنی و به هرچه دربارهی تو انجام داد، خشنود باشی. (بحث «رضا» در مباحث «معرفت»، خواهد آمد.) و بدانی که خداوند از هیچ خیر و عنایتی نسبت به تو کوتاهی نمیکند. یعنی در خداوند بخل وجود ندارد. «لایألوک خیراً وفضلاً = از هیچ خیر و فضل و عنایتی دریغی ندارد که به تو بدهد». «یا دائم الفضل علی البریه = ای کسی که فضل تو پیوسته و مداوم است».
این که انسان ضعیف و عاجز و حسود است و به دنبال لغزش و عیوب دیگران است و حال عبادت و معنویت ندارد، به خاطر این است که ظرف دل او کوچک است و ظرفیتش کم. نور خداوند در همه جا وجود دارد و اگر انسان موانع را بردارد، نور خداوند بر قلب و جان او خواهد تابید.
خداوند رحمت کند مرحوم میرزا را که می فرمود: خداوند اگر چیزی را از کسی بگیرد، چیزهای دیگری به او میدهد بدبختی ما این است که چیزهایی را که دیگران دارند، می بینیم ولی چیزهایی که خودمان داریم، نمی بینیم. بعد میرزا مثال عامیانه میزند: یک نفر را کچل میکند، ولی صدای خوش به او می دهد که ده تا زلف دار باید اطرافش بنشینند.
اگر کسی از ما برتر است، اگر عنایت بیشتری به او می شود و برکت عمر و مال و توفیقات عبادی و قرب بیشتری دارد، به خاطر این است که زحمت بیشتری کشیده است.
اگر امام زمان (عج الله تعالی) ظهورکند، چه میکند؟ آیا ما را در بین سربازانش جای میدهد؟ همین که حضرت به ما اخم نکند برایمان خوب است. همین که از کنارمان رد شود و چیزی نگوید، و نگوید که آبرویم را بردی و به گریهام انداختی، لطف بزرگی کردهاست. اگر ایشان از بین افرادی که در نظر ما پست و کوچک هستند، سربازانش را برگزید، نباید تعجب کنیم، چرا که او لیاقت داشته، و ما نداشتیم و حضرت کار عبث نمیکند.
از طرف خدا و ائمه (علیه السلام) و امام زمان (عجل الله فرجه الشریف)، هیچ بخلی وجود ندارد. هر چه بخل هست در درون ماست. در قرآن هم فرمود: «من یبخل فانما یدخل علی نفسه = هرکس بخل ورزد، بر خود بخل ورزیده است».
باید به درون خود بنگریم و ببینیم مشکل از کجاست، چرا آرامش نداریم؟ و چرا بیحوصله و بیتاب هستیم و در آتش کینه و حسادت میسوزیم؟ خداوند از هیچ خیرو عنایتی نسبت به ما کوتاهی نمیکند، چرا که «انَ الله بالناس لروف رحیم= به راستی که او نسبت به بندگانش رئوف و مهربان است».
میوهی تکیه بر خداوند، عزت و بینیازی است
انسانهای زیادی در طول تاریخ، برای رسیدن به عزت و بی نیازی تلاش کردهاند. اما تنها کسانی به آرامش و بینیازی دست یافته اند که به خداوند تکیه کرده اند و سرمایهی آنها در زندگی خداوند است.
روایتی که در این بخش بیان میکنیم، فوق العاده زیبا و سازنده است، شرابی است که روحهای پاک را مست میکند. «و سقاههم ربّهم شراباَ طهوراً = شرابی که آدم را پاک میکند.»، یعنی وقتی انسان این روایات را با گوش جان بشنود، قلبش از کینه و عداوت و رذایل پاک میشود. امام صادق (علیه السلام) میفرماید: «انَ الغنی والعز یجولان فاذا ظفرا بموضع التوکل او طناه = بی نیازی و عزت پیوسته در رفت و آمد هستند (ساکن و مستقر نمیشوند) تا آن که به جایگاه توکل برسند، آنگاه مستقر میشوند». انسانها در طول زندگی تلاش میکنند به دو چیز برسند، یکی این که بی نیاز و غنی باشند و دیگری این که عزت داشته باشند. افراد برای رسیدن به عزت، تلاش فراوانی میکنند؛ مراتب علمی و شغلی را قدم به قدم طی میکنند و به مراتب بالاتر دست مییابند تا به آرامش و عزت برسند، اما میبینند هنوز به عزت و آرامش دست نیافتهاند. کسانی هستند که حتی به درجهی اجتهاد رسیده و در حوزه جزء مدرسین درجهی اول بودند. آنها از این که رساله نداشتند، آرامش نداشتند و فکر میکردند عزتشان در داشتن رساله است. در برابر اینها، مجتهدانی مانند، آیت الله بهاءالدینی، آیت الله جوادی آملی، آیت الله حسن زاده، آیت الله اراکی، آیت الله بهجت و بزرگان دیگر، سال های سال، از اجتهادشان گذشته ولی دغدغه رساله را نداشتند. جون آنها دنبال این عزتها نبودند و به آنچه مییافتند، رسیده بودند.
آیت الله العظمی، مقام بزرگی است. خودش را به آقا رساند و گفت: خدمت امام زمان (علیه السلام) برویم؟ گفت: برویم. گفت: اسبم را چه کار کنم؟ گفت: من این همه گلّه دارم، بدون نگهبان، رهایشان کردم. تو نگران اسبت هستی؟! یکی ثروت زیادی دارد، ولی غنی است، و دیگری، یک اسب دارد ولی فقیر است.
اگر طالب آرامش، بی نیازی و عزت هستید، امام صادق (علیه السلام) راه را نشان دادهاست و آن «توکل» است، یعنی اگر می خواهی در وجودت حس غنی و عزت استقرار پیدا کند، باید به توکل برسی، باید خدا را کنار خودت ببینی. امام (ره) زمانی که شروع کرد، دست خالی بود. آدم های بزرگ همین گونه عمل میکنند. ثروتشان فقرشان است. این که برای شروع باید چیزی داشته باشیم، بدترین حالت است. چون میخواهیم به آن تکیه کنیم و همین حجاب دیدن خدا میشود.
امام خمینی (رحمه الله علیه) میفرماید: شبی که خواب دیدم پرچم ایران آتش گرفته و من با عبا خاموشش کردم، فهمیدم می توانم ایران و کشورم را نجات بدهم و باید هم به تنهایی شروع کنم. ببینید چقدر عزت و آرامش دارد. میفرماید: آن سرهنگی که مرا میبرد، به او گفتم تو نترس. به جای این که من از او بترسم او میترسید.
وقتی که به امام (ره) گفتند: سربازانت کم است، گفت: من خیلی سرباز دارم. الآن در گهواره ها هستند و یا در کوچهها بازی میکنند. ببینید چقدر اعتماد دارد. خدا رحمت کند شهید مطهری را که می گفت: وقتی به پاریس نزد امام رفتم، سه ایمان، در امام دیدم؛ ایمان به خودش، به خدا، و به راهش. میگفت ایشان در آرامش کامل بودند. آیت الله طالقانی میگفت: هر وقت خدمت امام میرفتیم، اگر اضطرابی در ما بود، با رسیدن به ایشان آرامش پیدا میکردیم.
امام کاظم (علیه السلام) فرمودند، توکل بر خدا، مراتبی دارد. بنابراین، در ضمن این که خداوند به تو کمک میکند و کارت را به جلو میبرد و به تو برکت می دهد، سختیها، خطرات و محدودیتهای فراوانی هم سر راهت هست. این موانع به خاطر این نیست که خدا بخل میکند، این موانع به خاطر این است که تو باید آنها را در درون خود، از بین ببری.
بنابراین اگر میخواهید به جای این که با حسادت کردن، بدبینی، غیبت و عیب این و آن را گفتن، و یا حقهبازی و نفاق و با ذلیل شدن در مقابل این و آن، و فروتنی های مشرکانه، به جایی برسید، به خداوند تکیه کنید.
شخصی از امام رضا (علیه السلام) سؤال میکند: »جعلت فداک = فدایت شوم»، (چه زیباست وقتی میخواهی با معصوم (علیه السلام) صحبت کنیم همراه با ادب باشد). پرسید: «ما حدُّ التوکل = حد توکل چیست؟» «فقال مع الله احدا = تا وقتی که خدا را داری از هیچکس و هیچ چیز نترسی».
زمانی مردم از رژیم شاه میترسیدند، اما وقتی نگاهی که امام (ره) نسبت به خدا داشت، (کسی که در اوج توکل است) به مردم منتقل شد، آن هم از آن سوی مرزها، آنچنان در قلب مردم نفوذ کرد که زن جوان با نوزادی در بغل، با آن همه وابستگی جلوی گلوله میرود و یا جوانان کم سن و سال، از شلمچه سر در میآورند و در برابر دشمن، کمترین اضطرابی پیدا نمیکنند و نمیترسند، اینها به درجهای از توکل رسیده اند که، « ان لا یخافوا مع الله احدا= وقتی با خدا هستند، از احدی نمی ترسند».
گرفتار شدن در دام رذائل اخلاقی، حاصل نبود توکل و رابطهی انسان با خداوند است
در روایت داریم، «هرکس بین خود و خدا را اصلاح کند، خدا بین او و خلق را اصلاح میکند». دلیل این که حسادت، کینه، سوءظن، غیبت، بدخواهی در قلب ما لانه گزیده است، این است که رابطه ی بین خود و خدایمان را اصلاح نکرده و بر خدا توکل نمی کنیم. اگر کسی بین خود و خدا را اصلاح کند، حسادت و غیبت نمیکند و خودکم بین نیست، به راحتی آبروی کسی را نمی برد و دنیال عیوب مردم نیست و اولین محصول آن، آرامش و طمأنینهی قلبی است.
مثلا دربارهی «غیبت» شنیدهاید که فرمودند:«الغیبً جهد العاجز= غیبت کردن، تلاش آدم عاجز است». ببین چقدر عاجز شدهای که به خوردن گوشت برادر مؤمنت، در حالی که مرده است و نمی تواند از خودش دفاع کند، پرداختهای!
اگر انسان گرفتار این رذائل اخلاقی است، دلیل آن را باید در اصلاح نشدن رابطهاش با خداوند و نبود توکل بر خدا جستجو کند. ظهور این آلودگیها این است که انسان تبدیل به اژدها و مار و یا تبدیل به سنگ و پلنگ می شود و به جان بندگان خدا میافتد و این گونه جهنم در او به وجود میآید.
«لاحول ولا قوة الا بالله» مسیر توکل را هموار کرده و سلاحی در برابر شیطان است
خداوند می فرماید:«لاحول ولا قوة الا بالله = من از هر قوه ای بالاتر هستم»، یعنی به من تکیه کنید. برمن توکل کنید و در زندگی و کارها از چیزی هراس نداشته باشید. علامت این که انسان نمیترسد، این است که در قول و عمل، شجاعت و آرامش دارد. علت تردیدهای ما این است که چون شیطان نمیتواند از رو به رو به ما حمله کند، پیوسته در ما ترس و تردید ایجاد میکند. بنابراین، ذکر » لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم»، ثروتی است که اگر کسی داشته باشد، همه چیز دارد. چنان که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) آن را بزرگترین سلاح میداند.
کلیدواژه ها:
آثار استاد