مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
بحث توهّم و حقیقت بحثی بود که جلسه گذشته در موردش سخن گفتیم. تا وقتی باور نکنیم یک انسان هستیم و فقط از بُعد حیوانیت به خودمان نگاه میکنیم، دچار توهم هستیم، اما اگر یاد گرفتیم یک انسان هستیم و به بلندای انسانیت عاشق خود شدیم و خود را فرزند محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله دیدیم؛ آنگاه شادی و آرامش نیز بیشتر میشود.
توهّم چیست؟ اینکه انسان یک تفسیر و یک نگاه غلط نسبت به خودش داشته باشد. شما تا وقتی که خودت را یک زن یا یک مرد میبینی دچار توهّم هستی و تا زمانی هم انتخاباتت، ارتباطاتت، رفتارها و چینشهای فکریت براساس بخش زنانگی یا مردانگیت است، دچار توهّم هستی.
زمانی از توهّم در میایی و به شادی میرسی که باور کنی یک انسان هستی، اما تا وقتی که به عنوان یک زن یا یک مرد زندگی میکنی، اهداف، آرزوها، هوسها، گریهها، غمها، شادیها، غصههایت همه براساس بخش حیوانیت خواهد بود. درنتیجه نمیتوانی روی شادی و آرامش را به صورت مستمر ببینی.
بخش های جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی همه محترم هستند و باید تغذیه بشوند، اما اینها ابزار هستند. ما به این دنیا آمدیم برای بخش اصلی مان. همانطور که هدف از لقاح یک اسپرم و تخمک در رحم مادر تشکیل نطفه است تا موجودی به دنیا بیاید که شبیه پدر و مادر بشود. هدف از آمدن ما در رحم دنیا این است که انسان باشیم و انسان زندگی کنیم تا تشبه به خدا پیدا کنیم. پس تا وقتی که باور نکنیم یک انسان هستیم و فقط از بُعد یک حیوانیت به خودمان نگاه میکنیم درگیر دغدغههای حیوانی هستیم. لذا عقدههاتان، خوشیهایتان، شادیهایتان دائماً لگدکوب میشود. روح دائماً آسیب میبینید، اما اگر یاد گرفتید یک انسان هستی، به بلندای انسانیت عاشق خودت شدی و خودت را فرزند محمد و آل محمد صلیاللهعلیهوآله دیدی؛ شادی، آرامش و پیشرفتهایت نیز بیشتر میشود. رشد و برکت اقتصادی پیدا می کنی، رشد و برکت سلامتی داری، هم رشد و برکت حیوانی دارد، رشد و برکت ازدواج و خانواده داری، رشد و برکت علمی داری، و از همه مهمتر رشد و برکت معنوی خواهی داشت.
ما انسان هستیم نه حیوان
هر چه بخش های جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی بزرگتر میشود، آسیبپذیری ما همبیشتر خواهد بود. اگر این اتفاق بیفتد که شخص باور کند یک انسان است، نه یک زن یا مرد، دیگر تمام فشارها از روی او برداشته میشود.
اگر دیپلم هستی، آدم شادتری هستی ولی لیسانس یا ارشد یا دکتری بگیری، سطح اضطرابهایت بالا میرود. گاهی هم بیاخلاقتر، آسیبپذیرتر، ناراحتتر، نگرانتر، زودرنجتر و حساستر هستی. پس هر چه این چهار بخش جمادی، گیاهی، حیوانی را بزرگش میکنی، بدون منِ حقیقیات، هیچ وقت روی آرامش را نمیبینی، دلت همیشه پر از عقده و کینه است، گذشت میتواند لهات کند. شیطان دائماً از طریق گذشته اذیت میکند. فقط با یک من میتوانی خوشبخت، شاد و آرام بشوی و آن منِ انسانیت است. هر چقدر آن را بزرگتر کنی، شاد و آرامتر میشوی و خوبی قضیه این است که بزرگ کردن این «من» بودجه و وقت کمتری هم میطلبد ولی به شرط اینکه برایش وقت بگذاری.
یکی از دروغهای بزرگ ما این است که اگر از ما پرسیدند: تو کیستی؟ ما بگویم فرزند این خانم و آقا هستم. در حالیکه ما فقط یک ژنی از این خانم و آقا گرفتیم. آن جنبه روحی، انسانی و جاودانگی مان، همه مربوط به خانواده آسمانی مان است.
یکی دیگر از دروغها و توهمات ما این است که ما ژن ضعیف از پدر و مادر گرفتیم. پس من دیگر همیشه همین طوری هستم. این نگاه هم غلط است. چون ما ژنهای انسانی قدرتمندی داریم که می توانیم تمام اسماء خدا را به شکل ژنتیکی از خانواده آسمانی مان دریافت کردیم و اسماء خدا همیشه قوی تر از آن ژنهای است که از پدر و مادر به ارث میبریم.
متاسفانه ما خصوصیتهای قدرتمند بزرگی که از خانواده آسمانی مان به ارث گرفتیم تمرین نمیکنیم. مدام درگیر این هستیم که پدر من چه ژنی به من داد، مادر من چه ژنی به من داد، همین طور گرفتار هستیم. تا آخر عمر هم این داستان ادامه پیدا میکند، یعنی 60 سالش درگیر تفکرات گذشته است، هنوز در اتهام زدن است، هنوز درگیر قضاوتهای بد در مورد آدمهاست. درآخر زندگی اش تمام میشود. وقتی وارد برزخ شود، به شکل بدی همراه با انواع زشتی و پلیدیها ظاهر می شود. لذا نمی تواند به بهشت راه پیدا کند و گرفتار جهنم میشود.
سیستم بهشت مثل سیستم دنیاست. سیستم دنیا ذاتاً آدم مریض را نمیپذیرد. چون با سیستم دنیا تنظیم نیست. هر کس بدنش با سیستم دنیا تنظیم شد، شاد، آرام و بانشاط است، اما به محض اینکه در یکی از ابعاد جسمی تان به هم بریزید، درد و مریضی و بیتعادلی سراغتان میآید. بهشت هم همین طور است. ما فقط بهشت داریم، جهنمی نیست. جهنم یعنی وقتی وارد بهشت شدی، نمیتوانی تناسبی با آن داشته باشی. لذا زجر میکشی. مثل بچهای که با دنیا تناسبی ندارد. همیشه درد میکشد. برای همین قرآن میگوید: بهشت و جهنم یک حقیقت است و یک ظاهر و باطن دارد.
عواقب خودشیفتگی مذهبی
ما اگر بخواهیم موانع شادی را مثل خودشیفتگی بردایم، اول باید دقت کنیم که منظور کدام خودشیفتگی است. همان طور که چهار نوع خود داریم، چهار نوع خودشیفتگی هم داریم. وقتی می گوییم خود، کدام خود مدنظر است؟ خودی که اندام زیبائی دارد، خودی مدیرکل شده، خودی که وزیر شده، خودی که نماینده مجلس شده یا خودی که مدرک علمی گرفته!
اینها همه خودهای قلابی است که اگر انسان حواسش نباشد، اسیر آنها می شود. بعضی ها تا دانشگاه رفته، زبان خوانده، کامپیوتر خوانده، چند کشور خارجی رفته، مدرک از این طرف و آن طرف گرفته، عبد ذلیل و اسیر آنها می شود. چنین فردی دیگر شخصیت ندارد و یک اسیر و عبد ذلیل است. از چنین آدم ذلیل و خواری هم نباید انتظار شادی و آرامش داشته باشید.
کسی که روحش زندانی است، نمی توان توقعی داشت که بتواند شاد و آرام باشد. چون همه غایتش را در این چهار بخش (جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی) می بیند. امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) میفرماید در کوچه به من فحش میدهند، میگویم با یک علی دیگر هستند. با من نیستند. حضرت اصلاً اذیت نمیشوند. چون آن شخصیتش خیلی بزرگ است. با فحش کسی کوچک نمیشود.
خودشیفتگی باعث میشود انسان همیشه تنها باشد؛ حتی خودشیفتگی مذهبی. اینکه من فکر کنم من از بقیه پاکترم یا فلانی گناه میکند یا من نماز میخوانم فلانی نمیخواند یا من حجاب را رعایت میکنم او نمیکند،.... فکر غلط و توهمی بیش نیست. چون نمیتوان گفت چه کسی آبرویش نزد خدا بیشتر است.
خطری که خودشیفتگی مذهبی دارد، یکی صدمه زدن و دیگری درگیری با خداست. مثل شیطان. شیطان یک معصیت ظاهری نداشت. پاک بود. ولی خودشیفتگی اش موجب شد با خدا درگیر بشود. لذا از درگاه خدا هم رانده شد. پس خودشیفتگی و خودبرتربینی هیچ چیزش خوب نیست. شما به محض اینکه قید این را زدی، آرام و شاد هستی. دیگر نه به کسی حسادت میکنی، نه داشتن نعمتهای کسی میتواند تو را اذیت کن.
گر من فقیرم هر شبی، دارم ز یا رب یا ربی جشنی، نوایی، مطربی، کمتر ز سلطان نیستم
عاشق خود الهی باش تا به ساحل آرامش برسی
مشکل ما این است که عاشق خود اصلی مان که از جنس اهل بیت است، نیستیم. اگر عاشق خود اصلی ات باشی، شادی و آرامش را احساس می کنی، اما اگر فقط خود (جمادی، گیاهی، حیوانی وعقلی ات) را دوست داشته باشی یعنی از تولد تا مرگ، به درد نمیخورد. تو باید خودت را به بلندای جاودانگی و ابدیتت دوست داشته باشی و عاشق خودت به اندازهای که خدا به تو عمر داده باشی.
گفتیم عمر هر انسانی به اندازه عمر خداست، پس ما انتها نداریم. با این نگاه به پای خودت عشق بریز و خودت را دوست داشته باش. آن وقت میبینی که دنیا چقدر زیبا میشود، دنیا چقدر آسان میشود، دنیا چقدر برای تو شاد میشود. حتی دشمنانت هم اندک میشوند.
وقتی آدمها کنار یک آدم آرام قرار می گیرند، خودبهخود آرام و شاد میشوند. لذا چون تو آرام هستی، نیش نداری. بقیه هم خوششان میآید و کنار تو آرام هستند. دشمنانت هم کم میشوند و از نیکی مردم شادمان میگردی، یعنی وقتی تو یک آدم خوبی هستی دیگران عاشق این هستند که با تو باشند، خدمت کنند، تنهایت نگذارند. لذا همیشه محبت مردم در وجود تو سرریز میشود.
اگر بقیه از تو فرار میکنند، تنهایت میگذارند، از تو متنفر هستند، ببین کجای کار خراب کردی. یک کاری کردی که دوستداشتنی نیستی. به آدم ها هم نمی توان گفت آقا من را تحویل بگیر، با من باش، من را رها نکن، من را دوست داشته باشد. اصلاً دوست داشتن زوری ارزش ندارد.
قاعده خلقت است. همانطور که خدا قوانین فیزیک را در عالم طبیعت قرار داده این را هم قرار داده که اگر شما میخواهی محبوب بشوی، قاعده محبوبیت این است که به کانون عشق و عاطفه وصل بشوی.
قاعدهاش را بخوانم که «اِنَّ» هم دارد، یعنی قانون خیلی محکمی است. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا[1]= آنهایی که اهل ایمان هستند و عمل صالح انجام می دهند، خدای رحمان آنها را (در نظر خلق و حق) محبوب میگرداند». نه اینکه دشمن ندارد، دشمن هم دارد، اما دشمنان هم میدانند که او آدم خوبی است.
دین اسلام دینی مهربانی و رحیمیت است
خدا علامه طباطبایی را رحمت کند. یک کسی آمد به او گفت: آقا بگو دین چیست؟ من وقت ندارم مطالعه و کلاس برم. همین الان سرپایی بگو دین چیست. علامه خندهاش گرفت از این آدمی که میخواهد سرپایی و در دو کلمه دین را یاد بگیرد. ایشان فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم، دین یعنی با همه مردم دنیا رحمان باش و با مؤمنین و خوبها رحیم باش.
ما باید هنر دوستی و مهرورزی و هنر عشقورزی را به انسانها یاد بگیریم. نه فقط انسانها، بلکه به تمام حیوانات، گیاهان، اشیاء. چون قرار است شبیه خدا بشویم. هر کس میخواهد بهشتش زیباتر و بزرگتر باشد باید مهرورزی اش را با اطرافیان بیشتر کند، ولو اطرافیانش به او ظلم کرده باشند و آدم های بدی باشند.
تمام دین، تمام انسانیت و تمام هدف خلقت انسان همین است. سایر خصوصیات و اسماء الهی و اخلاقیات با این دو صفت به دست میآید. «أَحْسِنْ اِلی مَنْ اَساءَ اِلَیْک= به آدمی که به تو بدی میکند تو به او خوبی کن» این حدیث روی دسته شمشیر پیغمبر نوشته شده، یعنی من این شمشیر را هیچ وقت از روی عصبانیت و کینه و نسبت به کسی بیرون نمیکشم. این شمشیر فقط برای دشمنان انسانیت به کار برده میشود.
تمام شخصیت آدم نیز همین جاست که بتواند گذشته خودش و گذشته دیگران را فراموش کند. نه از خودش عقده به دل داشته باشد، نه از دیگران کینه به دل بگیرد. این همان رمز شادی است.
کسی که عاشق خود انسانی اش است، عاشق خودی که از جنس خدا و اهل بیت است و با این شخصیت در دنیا زندگی کند، در همه صحنهها آدمی بسیار خوب، شاد، آرام و با برکتی خواهد بود، اما به محض اینکه شخصیت اصلی اش را گم کند، آسیب میبینی و شخصیتش را از دست می دهد.
در ادامه، به روایت هفته قبل امام سجاد علیه السلام می پردازیم.
گرامی ترین و عزیزترین آدم ها چه کسانی اند!
امام زین العابدین علی بن الحسین علیه السلام در کلام نورانی شان میفرماید که مردم دو گروه را بیشتر دوست دارند.
«وَ اِعْلَمْ أَنَّ أَكْرَمَ اَلنَّاسِ عَلَى اَلنَّاسِ مَنْ كَانَ خَیْرُهُ عَلَیْهِمْ فَائِضاً وَ كَانَ عَنْهُمْ مُسْتَغْنِیاً مُتَعَفِّفاً وَ أَكْرَمُ اَلنَّاسِ بَعْدَهُ عَلَیْهِمْ مَنْ كَانَ عَنْهُمْ مُتَعَفِّفاً وَ إِنْ كَانَ إِلَیْهِمْ مُحْتَاجاً= این را بدان گرامیترین مردم نزد آنان کسی است که خیرش به آنان برسد و خود از آنان بی نیاز باشد و از درخواست چیزی خودداری کند. پس از او گرامیترینِ مردم نزدشان کسی است که از درخواست کردن خودداری کند. گرچه بدانها نیازمند باشد». امام در این عبارت به ما میآموزد اگر میخواهیم نزد مردم مكرّم باشید و دیگران شما را تحویل بگیرند باید خیر شما بر آنان جاری شود، و منتظر خیررسانی آنها نباشید. تا میتوانید به اطرافیانتان محبت کنید.
در عین حال نباید نسبت به مردم احساس نیاز كنیم. «مُسْتَغْنِیاً» و درخواستی از آنها نکنید «مُتَعَفِّفاً». هم ظاهر زندگیمان به گونهای باشد كه مردم دریابند از آنها مستغنی هستیم، هم خود را محتاج خلق ندانیم. به آنها بدهی اما چیزی از آنها درخواست نکنید، طمعی نسبت به آنها نداشته باشی، خواستههایت به آنها نگویی. این محبوبترین آدم نزد مردم است.
هر چقدر شخصیت شما قوی تر باشد، غنا و بینیازی در شما بیشتر است: بینیازیهای جنسی، عاطفی، بینیازیهای اقتصادی و... .
حالا حضرت یک قاعده در جامعهشناسی و روانشناسی میگوید. اینها را دیگر شما نمیتوانید در هیچ دانشگاهی به دست بیاورید: «فَإِنَّمَا أَهْلُ الدُّنْیَا یَعْتَقِبُونَ الْأَمْوَالَ فَمَنْ لَمْ یَزْدَحِمْهُمْ فِیمَا یَعْتَقِبُونَهُ كَرُمَ عَلَیْهِمْ وَ مَنْ لَمْ یُزَاحِمْهُمْ فِیهَا وَ مَكَّنَهُمْ مِنْ بَعْضِهَا كَانَ أَعَزَّ وَ أَكْرَمَ= اهل دنیا اموال خود را به شدّت حفظ می کنند و هرکه مزاحم آنچه نگهش می دارند، نشود، نزدشان گرامی است و اگر مزاحم اموالشان نشود و حتّی بدانان چیزی از اموالش ببخشد، عزیزتر و گرامی تر خواهد بود».
اموال که میگوید نه فقط مال تجاری، بلکه هر 4بخش جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی را شامل می شود. حضرت بیان می کند که هر کس مزاحم مال و معشوقهای مردم نشود، نسبت به آنها طمعی نداشته باشد، دائم درخواستی نکند، نخواهد چیزی از آنها بگیرد؛ در این صوت در نظر مردم خیلی بزرگ میشود.
تجربه هم ثابت کرده آنهایی که دارایی بیشتری دارند، دلبستگی و خساستشان هم بیشتر است، مگر اینکه بخش انسانی شان فعال شده باشد، یعنی شخصیت انسانی شان حاکم بر مال باشد که در این صورت به راحتی میتواند در راه انسانها و معشوقهای اصلی خودش بذل و بخشش کند.
شادی/موانع شادی/خودشیفتگی
[1] . سوره مریم/آیه 96.
کلیدواژه ها:
آثار استاد