مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
تنگی صدر با فشار و تنگی قبر رابطه مستقیم دارد و به همان میزان شرح صدر با فشار قبر رابطه عکس دارد. یعنی عصبانیت، کینه، بدبینی، پرخاشگری و هر چیزی که به ما بر میخورد، چون شرح صدر را از ما میگیرد، در نتیجه برای ما فشار قبر ذخیره میکند. یعنی قبر تنگ و فشار قبر، مال روح تنگ است. فشاری که اینجا به روح میآید و انسانی که اینجا دائماً در فشار است، آن طرف هم در فشار است.
اما اگر کسی این فشارها را تحمل کند، باعث میشود سینه اش باز و روحیهاش قوی شود و انبساط پیدا کند. مثل حضرت زینب که هر چه بلا سرش آمد، فرمود:«و ما رأیت إلا جمیلا». اما برعکس آن حضرت، عدهای هستند که اگر یخچالشان بسوزد، اعصابشان خرد میشود و بددهان میشوند. فریزر و تلویزیونشان آسیب ببیند، یا یک ذره مدل تلفن همراهشان از دیگران پایین تر باشد، به هم میریزند. هر حادثه ای میتواند منجر به از هم پاشیده شدن روابطش با دیگران شود.
سازوکار «انابه به سوی آخرت» چیست؟
قبلاً گفتیم که یکی از عوامل شرح صدر «الإنابَۀُ إلی دارِ الخُلُود=انابه به سوی آخرت» است. علت اینکه کسی به سمت خانه جاودانگی روی میآورد، این است که با دنیا راضی نمیشود و دنیا سیرش نمیکند. مشکل ما که انابة الی دار الخلود نداریم، این است که با دنیا راضی هستیم و اشتیاقی به آخرت و برزخ و بهشت نداریم.
وقتی که ما بشنویم که صدهزار تومان از یک نفر گم میشود، یا سر کسی کلاه میگذارند و ده میلیون تومانش را میبرند، چرا ما غصه ای نمی خوریم؟ چون ما هیچ حس تملکی نسبت به آن پول ها نداریم. حال اگر یک اتومبیلی را به عنوان جایزه به ما بدهند. یعنی چیز مفتی که زحمتی برایش نکشیدهایم. اگر این اتومبیل را دزد ببرد، چه حسی به ما دست میدهد؟ ناراحت میشویم. چون در این حالت، ما با آن رابطه برقرار کرده ایم و مالکش هستیم. برای همین به خاطر گم شدنش غصه میخوریم. وقتی میگویند یک میلیون هکتار زمین فلانی را از دستش درآوردند، تو غصه نمیخوری، اما اگر بگویند یک هکتار زمین خودت که سندش به نامت است، محصولاتش را سوزاندند، زمین را هم بالا کشیدند و دیگر به تو نمیدهند، غصه میخوری. این برای این است که در حالت دوم، تو احساس تملک میکنی. این دیگر اشتیاق نیست. مثل این است که به یک نفر بگویند، دوست داری هزار متر زمین مفتی به تو بدهند؟ خوب معلوم است که همه خوششان میآید. اما این اشتیاق و امید نیست. امید زمانی است که پشتوانه حقیقی داشته باشد. مثلاً بنده خدایی به زیارت امام رضا (علیهالسلام) رفته بود و خیلی گریه میکرد و به حضرت میگفت: یک کاری بکن من در بانک برنده شوم و اسمم در قرعه کشی در بیاید. یک مدت گریه و التماس میکرد. امام رضا را خواب دید که میگفت: آخر وقتی تو در بانک حساب باز نکرده ای، من چطوری تو را در قرعه کشی برنده کنم. تو اول برو حساب باز کن تا من یک کاری برایت بکنم. به این شوق نمیگویند، این یک دروغ و طمع و توهم است. امید و اشتیاق کسی دارد که حساب باز میکند و در بانک پول میریزد و نزد بانک حساب دارد.
میپرسند: شما امید به بهشت داری؟ میگوید: بله. میگویند: چه کار میکنی؟ میگوید: گناه نمیکنم. چون گناهان بهشت من را از بین میبرند. واجبات را انجام میدهم و وارد محرمات نمیشوم. دیدنیها و شنیدنیها، لقمه، خمس و زکاتم را مراقبت میکنم. این آدم یک آدم امیدوار است. راست هم میگوید. کسی میتواند بگوید من امیدوارم که برای موفقیت در یک کار، مقدمات حقیقی کار را فراهم بکند. اما اگر همینطوری فقط بگوید من امیدوار هستم، ولی هیچ اقدامی نکند، امیدوار نیست.
شوق زمانی میآید که آدم میگوید من دارم برایش کار میکنم. پس «إنابه إلی دار الخلود» یک کار و عملیات است که تو اول باید اعتقاد پیدا کنی، اول باید باورش بکنی که کمترین چیزی که الان به اسم ما آنجا ثبت شده، یک بهشت است با یک میلیون خادم. اما متاسفانه من هیچ کدام از آنها را مال خودم نمیدانم. به یک زمین ۶ دانگ و سند منگوله دار 60 متری اینجا بیشتر یقین دارم تا آن نظام آخرتی. وقتی میگویند اگر شما فلان کار را بکنی، بهشتت میسوزد، اصلاً غصه نمیخورم. چون اصلاً از اول هم احساس تملک نسبت به آخرت نمیکردم.
ما انتساب خود را به خانواده آسمانی مان باور نکردهایم
سازوکار انابه به سمت آخرت، شوق داشتن و اشتیاق و امید داشتن به آن است و اینکه ما احساس تملک نسبت به آنجا داشته باشیم. ما در رابطه با اهل بیت (علیهمالسلام) که خانواده آسمانی ما هستند هم هنوز، حس تملک و حس پدر و مادر و فرزندی را باور نکردهایم.
خانم فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) و امام زمان (علیهالسلام) برای تک تک ما غصه میخورند. ولی ما احساس تملک را به مادرمان خانم حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) و آقا امام زمان (علیهالسلام) نداریم. یعنی حقیقتاً به خودمان نگاه فرزندِ حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) بودن را نداریم. برای همین اصلاً ناراحت نمیشویم.
یک علت بی حیایی انسان این است که در خود، انتسابی به خدا و اهل بیت ع حس نمی کند
بی حیایی از اینجا نشأت میگیرد که من انتسابی برای خودم با این خدا و اهل بیت (علیهمالسلام) حس نمیکنم. اینطوری نیستیم که بگوییم، من ربم را از دست میدهم. من جلوی خدا خجالت میکشم. یعنی پدرم که امام زمان، پیغمبر و امیرالمؤمنین (علیهمالسلام) هستند، اصلاً در محاسباتم نمیآیند و نمیگویم که مادرم فاطمه زهرا اگر کار زشت مرا ببیند من را اینطوری ببیند، چه حالی پیدا میکند؟ برای همین است که از کار زشت خود، اصلاً ناراحت نمیشویم.
مثال دیگری بزنم: الان یک دخترخانم یا یک آقا پسر یک کار زشتی میکند و می بینید خیلی غصه دارد. میگویی: برای چه غصه میخوری؟ میگوید: اگر مادرم بفهمد، اگر پدرم بفهمد، اگر شوهرم بفهمد، دق میکند. اگر بچه ام بفهمد، از خجالت آب میشود. چرا اینطور است؟ چون نسبت به آنها احساس تعلق دارد و این رابطه را باور کرده است. ولی ما چرا با امام زمان و حضرت زهرا (سلاماللهعلیهما) اینطوری نیستیم؟ چون رابطه مادر و فرزندی و پدر و فرزندی با ایشان را باور نکردهایم.
وقتی میگویند، بهشتت از دست میرود و آن یک میلیون نفر خادم تو در بهشت از تو گرفته میشوند، چرا من غصه نمیخورم؟چون احساس تعلقی با آنها ندارم. اما آیا باور میکنید که اینها برای ما گریه میکنند و غصه میخورند؟ چون ما اصلاً تعلقی به اینها نداریم، پس انابه هم به آن نداریم. برای همین است که وقتی صحبت از بهشت میشود، ما آنقدر مفت با آن برخورد میکنیم که اصلاً انگار جزء مایملک ما نیست. ولی در روز قیامت و شب اول قبر اینها را به ما نشان میدهند و میگویند اینها مال تو بود، ولی الان مال تو نیست. یکی از غصه های شب اول قبر به بعد این است که آدم میفهمد کجا بوده و چه چیزی را از دست داده است. مهمانیهای بهشتی را نشانش میدهند. همه جهنمیان بهشتیان را می بینند. یکی از زجرهای جهنم، عذاب روحی آن است. اینطور نیست که فقط در یک دخمهای او را بیندازند که چیزی را نبیند، بلکه همه چیز را می بیند و میفهمد که دارد چه بلایی سرش میآید. تشنه و گرسنه اش است و غذا و آب و شراب خوری بهشتیان را می بیند، اما در غصه و تنهایی است و شادیهای آنها را به او نشان میدهند.
دل هایتان را مشتاق بهشت و آخرت کنید
یکی از راهکارها برای مشتاق شدن به آخرت و بهشت این است که خودِ ما در دلهای مان شوق بهشت را بیندازیم. زیرا بهشت و بهشت شناسی آنقدر مهم است که حضرت میفرماید:« شَوِّقُوا أنفُسَکُم إلی نَعیمِ الجَنَّۀ= دلهایتان را مشتاق بهشت و آخرت کنید». یعنی خودتان دلتان را راه بیاندازید. اگر دلتان راه نیفتد، هیچ کاری نمیتوانید برای آخرت بکنید.
مگر ما چقدر با بهشت فاصله داریم؟ چقدر وقت داریم؟ پس باید اشتیاقمان را باید بالا ببریم و آخرت را جدی بگیریم. کسی که به سمت آخرت میآید، مایملکش را طبیعت نمیداند. بنابراین، هیچ کمبودی در طبیعت برایش آزاردهنده نیست. اینکه برای بعضی ها میگویند: دنیا به آخر رسیده. راست میگویند. چون واقعاً دنیایش همین بوده و دنیا را مایملک خودش میدانسته.
آدم وقتی خدا و فاطمه زهرا و امام زمان (علیهمالسلام) و بهشت را مال خودش دانست، این آدم اصلاً در دنیا غصه و افسردگی و پژمردگی ندارد. خلأ عاطفی و شکست عشقی و اینها مال آدمهای طبیعت گراست. اصلاً یک مؤمن هیچ وقت در دنیا شکست عشقی ندارد.
ما کوچک هستیم که اینجا به گدایی و بدبختی و التماس این و آن میافتیم. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرماید: اگر شما ذهنت را ببری به سوی به هم خوردن شاخه های درختان بهشتی که روی تپه هایی از مشک، در کنار آن جویها با آن موسیقی که برای شما ایجاد میکند، دیگر از هر چیزی که دنیایی است حالت به هم میخورد و رغبتی به آن نداری. ولی ما با آخرت و ابدیت به خیال نمیافتیم. حضرت میگوید، تا شما به خیال نیافتید فایده ندارد.
اشتیاق به دنیای محدود، سینه را تنگ میکند
یک آدم عاقل باید بنشیند و فکر کند که خدای به این بزرگی، چرا صدها آیه را اختصاص داده به بهشت و آخرت و ما هیچ اشتیاقی به بهشت نشان نمیدهیم؟ تا ما تعلق پیدا نکنیم، «انابه إلی دار الخلود» نخواهیم داشت و چون انابه نداریم، سینه مان هم بسته است. در این صورت، همه دارایی مان در دنیا خلاصه شده، دنیا هم محدودیت امکانات دارد و در این محدودیت عاطفه و امکانات ضعیف، آدم ها بر سر این جیفه، با همدیگر دعوای شان میشود.
مثلاً میگوید: برای همه بچه هایم خانه خریدم، برای نوه هایم خانه خردیم، ماشین خریدم، آنقدر که نوه هایم هم بخورند دارم. اگر از این آدم بپرسید که آیا از این ۲۰ تا خانه ای که خریدی، یکی را برای امام زمان گذاشتهای؟ می گوید: نه. برای خدا یکی را گذاشتهای؟ نه. چون این خدا را خدای خودت نمیدانی و با او رابطه تجاری برقرار کردهای، او اله تو نیست. چون امام زمان را پدر خود نمی دانی، نمیتوانی برایش هزینه بکنی. در همه کارها ما اینطوری هستیم. چون امام زمان را از خودمان نمیدانیم، احساس تعلقی هم به او نداریم. برای همین نمیتوانم به عشقش هم تکیه کنیم. چون فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) را مادر خودمان نمیدانیم، با او رابطه برقرار نمی کنیم. برای همین است که نمیتوانیم از عاطفه دیگران بی نیاز شویم و در پستی و بلندی های زندگی، له میشویم. وقتی که من از عاطفه اصلی، محروم شدم، گرفتار عاطفه های محدود میشوم. وقتی که من خودم را از عشق نامحدود محروم میکنم، گرفتار عشق محدود میشوم و عشق محدود هم دل بی نهایت طلب من را سیر نمیکند. به همین دلیل همیشه من احساس بدبختی، ناراحتی، تنگی، ناآرامی، اضطراب، دلشوره و پوچی دارم. «انابه إلی دار الخلود» یعنی این دل باید از دنیا منصرف شود و برگردد به سوی آخرت.
یک زندانی که در زندان است، چه خیالپردازیهایی برای بیرون آمدن از زندان میکند؟ ما برای اینکه از زندان دنیا بیرون برویم، چرا خیالپردازی نداریم؟ چرا ما اینقدر ضعیف هستیم؟ این همه آیات را برای چه گفته اند؟ برای اینکه ما خودمان را با آن شاد کنیم. اینها قطعی و صددرصد و مسلم است. مدام شیطان در حمله از عقب میگوید تو فلان جا فلان گناه را کرده ای، پس حرف از بهشت و قیامت و شب اول قبر نزن. اگر تو بمیری، جایت در جهنم است. در این صورت آدم فکر میکند که آنطرف را از دست داده و دنیایش را هم از دست رفته میبیند، در نتیجه میشود یک آدم پژمرده. پس برای چه ما حمله شیطان را بپذیریم و بعد بهشت هم از دست ما برود؟ شیطان در حمله از عقب، خیلی به ما لطمه میزند. مدام گذشته و گناهان را به رخ ما میکشد تا به سوی بهشت نرویم. گذشته و گناهان اگر قرار است به رخ کشیده شود، فقط در زمانی خوب است که برای یادآوری و جبران گذشته باشد.
چون ما انابة إلی دار الخلود نداریم، سینه های مان تنگ میشود و اعصابمان خرد میشود. باری همین است که آدمهای کوچک و له شدهای بار میآییم و نمیتوانیم شاد و سرمست و قوی باشیم. برای همین ما داریم در حق خودمان خیلی ظلم و جنایت میکنیم. إنابة إلی دار الخلود آدم را قدرتمند میکند. پس تا میتوانید، به بهشت خودتان و به مادر آسمانیتان فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) تعلق پیدا کنید. واقعاً عاطفهی آن حضرت به شما، هزاران برابر بیشتر از مادرتان است.
بعضیها میگویند: چرا ائمه (علیهمالسلام) به خواب ما نمیآید؟
یک قاعده بگویم در مورد این که بعضی میگویند «چرا امام زمان و فاطمه زهرا (علیهماالسلام) و بهشت در خواب من نمیآید؟ چرا ابالفضل و فرشته ها به خواب ما نمیآیند؟». میدانید چرا؟ و چه موقع آنها به خواب شما میآیند؟ زمانی که شما آنها را در خواب و خیالت بیاوری و با آنها عشقبازی کنی و در خودت راهشان بدهی. تا وقتی که آنان را در خودت راه ندهی، به سراغت نمیآیند. تو دَرِ قلبت را بستهای و شلوغ کردهای و پر است از موبایل، مبل، غذا، قابلمه، کریستال، النگو، طلا، اتومبیل و ساختمان و آهن و یک عالم مزخرفات در این دل ریخته ای، دیگر در دلت جا نیست که آنها بیایند. آنها به میزانی به تو میخندند که تو بتوانی به آنها بخندی و با آنها شاد باشی. آنها به میزانی تو را بغل میکنند که تو یک آغوشی گذاشته باشی برای بغل کردن آنها. ما باید دلمان را خالی کنیم. دلبستگی ها به کمالات جمادی و نباتی و حیوانی را تخلیه کنیم تا راه باز شود. باید برای بهشت در دلمان فضاسازی کنیم و اشتیاق دروغین نداشته باشیم و واقعاً به اشتیاق و امید حقیقی برسیم.
برای خواستن آخرت، باید زمینه ی آن را فراهم کنیم
علی(علیهالسلام) در نهج البلاغه میفرماید:«لا تَکُن مِمَّن یَرجُوا الآخِرَۀَ بِغَیرِ العَمَل = از کسانی نباشید که ابدیت را بدون کار میخواهند.» یعنی آخرت را بدون فراهم کردن زمینه هایش نخواهید.
ما اصلاً با امام زمان خلوت نمیکنیم. نمیگوییم در را ببندیم و با امام زمان و خدا و بهشت و با مادرمان فاطمه زهرا خلوت کنیم. وقتی وقت شان را نداریم، آنها میگویند: این دختر و پسر من، وقت من را ندارد، من هم مزاحمشان نمیشوم. الان شما خانه سالمندان بروید، ببینید چقدر افراد هستند که پدر و مادرشان را در این خانه گذاشتهاند. وقتی از آنها میپرسی بچه ها چی؟ چون عاطفه دارند، نمیتوانند بچه را نفرین کنند و میگویند: بچه ها سرشان شلوغ است، مزاحمشان نمیشویم. خانه شان نمیرویم، اینجا بهتر است.
یک آقایی که آدم خیلی سرمایه داری است و در شهرستان زندگی می کند و همه بچه هایش تهران هستند، هر وقت به تهران میآید، به هتل میرود. میگوید: مزاحم بچهها نمیشوم. کجا در عشق و عاطفه چنین حرفهایی هست؟ مگر دو نفر که عاشق و دلتنگ هم هستند و عاطفه دارند، می گویند مزاحمش نشوم. نه این حرفها کدام است. برای همدیگر راه باز میکنند. برای همدیگر وقت میگذارند. ما در این ساعت ها و جدول و برنامه روزانه مان اصلاً جایی برای عشق و دلدادگی نیست. ما همیشه آخرت را آخر گذاشتهایم. یعنی می گوییم: اول دنیا را خوب بسازیم، اگر شد به آخرت هم می رسیم. حالا اگر شد، یک چیزی هم برای آخرتمان خواهیم گذاشت.
شما این وصیتنامه های مسخره را نگاه کنید. طرف میگوید: من در وصیتنامه ام نوشته ام وقتی مُردم، همه اموالم را در راه خدا بدهند. تا خودت زنده هستی این کار را بکن. وصیت کرده بود اموالش را در راه خدا بعد از مرگش بدهند. پیغمبر آمد همه را خالی کرد و همه را داد. ته اش یک خرمای خشک ماند. گفت: اگر این خرمای خشک را خودش در زمان حیاتش میداد، بهتر از کل این داراییهایی بود که بعد از مردنش داد. علی(علیهالسلام) زیرک بودند و حضرت اکثر سرمایه هایش را در زمان حیاتش برای آخرت فرستاد. بعضی ها واقعاً هوشیار و زیرک هستند که میگویند: من همین الان برای آخرت و ابدیت خودم میفرستم. الان خیلیها هستند که مسجد و حسینیه و مدرسه میسازند و فعالیتهای بالاتر از اینها را هم خیلی با اشتیاق انجام میدهند. درود بر اینها. اینها آدمهای زیرکی هستند.
آخرت نادیدنی است، هنر یک آدم ایمان آوردن به این نادیدنی هاست
ما تا آخرت را باور نکنیم، ایمان نمیآوریم و رشد نمیکنیم. قرآن اولین شرط برای هدایت را میفرماید:«ذلكَ الْكِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ» قرآن اول میگوید شکت را کنار بگذار. آدمی که شک دارد، دینداری 50 ساله اش هم مفت نمیارزد. اول شکها را برطرف کن، بعد از آن هدایت میآید:«هُدىً لِلْمُتَّقِینَ». شرطش چیست؟ «الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ» آنطرف را قبول دارند. هنر یک آدم این است که چیزی را که خیلیها نمی بینند، با آن، مثل چیز قابلِ دیدن رفتار میکند. برایش یقینی است. تا ایمان را به آن چیزی که نادیدنی است، مثل دیدنی نکنی، رشد نمیکنی. وقتی نادیده را دیده بگیری، اقامه صلوۀ و زکات و این حرف ها بعد از اینها درست می شود.
دینداری ما با ترس و از روی تقلیدی است که پدر و مادرمان گفتهاند. اول ایمان بیاور و آنطرف را باور کن، بعد می بینی تو چقدر انبساط و شادی داری. وقتی آن شادی آمد، دنیایت هم همیشه شاد میگذرد.
یک جنین در رحم مادر چقدر خوب رشد میکند. چون دنیا را باور کرده، اصلاً رحم را هم جدی نمیگیرد. در هزینه های رحمی اش کاملاً صرفه جو است. ولی بیشتر چیزهایی که از مادر میگیرد، تبدیل میکند به چیزهایی که قرار است بعداً با خودش ببرد. غذای جنین فقط خون است؛ اما وقتی که میخواهد برای دنیایی که قرار است به آن متولد شود، همه چیز را تبدیل میکند به تجهیزات. ما تا نسبت به آخرت اینطوری نشویم، به شادی و آرامش در دنیا نمیرسیم. هر کسی میخواهد دنیایش شاد و آرام بگذرد، باید دلش را از دنیا خارج کند. دلش را مثل یک جنین ببرد بیرون از رحم. ما هم گفتیم رابطه ی دنیا با آخرت، مثل رابطه رحم مادر با دنیاست. تا دلت در رحم دنیا گیر کرده است، تو به هیچ وجه به شادی و آرامش و انبساط نمیرسی.
علت اینکه هیچ کس نتوانست، حضرت زینب (سلاماللهعلیها) را غصهدار کند، این بود که حضرت زینب (سلاماللهعلیها) اصلاً دلش در کربلا نبود. دلش پیش خدا بود. شهدای ما برای چه شاد بودند و امام میفرمود: در شادی وصول و قهقهه مستانه شان «عند ربهم یرزقون» هستند؟ چون دلشان را از اینجا بیرون برده بودند. یک بدن داشتند و دشمن فقط میتوانست به بدنشان لطمه بزند، اما به خودشان نمیتوانست لطمهای وارد کند. خودشان را بیمه کرده بودند. آدم عاقل کسی است که قبل از اینکه شیطان بخواهد اینجا ایمانش را برباید، ایمان و دلش را از اینجا خارج میکند.
دیدهاید، پولدارها میگویند: در ایران امنیت سرمایه گذاری نیست و باید پولها را به خارج ببریم و یک جای معتبر بگذاریم که اگر اتفاقی افتاد، سرمایه ما از بین نرود. سرمایه ی ایمان و ابدیت و حداقل بهشتت را ببر و در جایی ذخیره کن تا ماندگار باشد. اگر بخواهی آن را در دنیا نگه داری، به آن آسیب میرسد و همه از بین می رود.
قلب/ آخرت/ تنگی قبر
ع ل 384
کلیدواژه ها:
آثار استاد