مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
بحث غضب را ادامه می دهیم از صفحه 72 کتاب «معاد» آیت الله شجاعی. عنوان بحث، «تمثل نامطلوب اخلاق رذیله و صفات حیوانی در برزخ» است.
«از اشارات روایات به خوبی این حقیقت برمیآید که اخلاق و اوصاف رذیله در صورتی که در وجود انسان غلبه داشته باشند و ریشهدار گردند، تمثلهای بدی داشته و صور برزخی بدی برخواهد داشت. کما اینکه تجسم های اخروی آنها در قیامت نیز در صورت غلبه بر باطن و سیطره بر انسان، بسیار بد و عذابدهنده خواهند بود.»
تمثلهای اخروی و برزخی که اینجا قید کردند، در صورت ریشهدار بودن، چه در برزخ و چه در آخرت، غلبه و سیطره آنها چیز بدی خواهد شد. چون اصل آنها باطن خوبی ندارد. وقتی حالت سیطره پیدا میکند، شما توجه کنید که حقیقتی به نام نفس ناطقه در سیطره یک اژدهای بد قیافه و ترسناک و زشتی باشد. اگر این بخواهد ترسیم شود، ترسیمش خیلی چیز عجیبی در میآید که انسان در تسلط یک دیو و اژدهایی باشد.
«پیداست که هر کدام از اخلاق و اوصاف رذیله، در مقام تمثل برزخی و همچنین در مقام تجسم در قیامت صورت بخصوصی خواهد داشت. مسلماً تناسبها هم به جای خود محفوظ خواهد بود.» یعنی تناسب بین صورت و خود آن اخلاق و اوصاف. به اشاراتی که در روایات هست میپردازیم: 1 ـ زراره از امام باقر (علیهالسلام) نقل میکند که فرمود رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرموده بد زبانی و صفت فحاشی اگر تمثل یافته و صورتی پیدا بکند، تمثل و صورت بدی خواهد داشت.»
صورت برزخی فحش و ناسزاگفتن چگونه است؟
در روایت دیگری دارد که پیامبر میفرماید: هر چیزی که به فحش برسد، زشت میشود. ترجمه روایت اینطور است: «هیچ چیز نیست که اگر فحش در آن دخالت داشته باشد، زشت می شود و هیچ چیز نیست که حیا در آن دخالت بکند، مگر اینکه آن را زیبا بکند». یعنی هر جا حیا هست، زیبایی هست. هر جا فحش هست، زشتی هست. میدانید که ما در روایات، حتی از فحاشی به کفار هم منع شده ایم.
«در این روایت به تمثل بد و نامطلوب صفت بد زبانی و خُلق فحاشی اشاره شده است. از این روایت بر میآید که اگر صفت بد زبانی در وجود انسان ریشهدار گردد و خلق و خوی وی باشد، صورت مثالی بدی خواهد داشت».
۲ـ زراره از امام باقر (ع) نقل میکند که فرمود رسول اکرم (ص) به عایشه فرمود اگر بد زبانی و فحاشی تمثل پیدا میکرد، صورت مثالی بدی داشت. این روایت از نظر بعضی از عبارات متن، با روایت اول فرق دارد. تعبیری که در این روایت هست، گویاتر از تعبیر روایت اول است. جمله «لَوْ كَانَ مُمَثَّلًا لَكَانَ مِثَالَ سَوْءٍ» که کلمه (ممثلاً) در آن آمده به خوبی خبر از تمثل به معنی صورت مثالی پیدا کردن میدهد. پیداست که مسأله تمثل و صورت بد مثالی پیدا کردن مخصوص خُلق بد زبانی و صفت فحاشی نخواهد بود. اگر این دو روایت به تمثل بد این صفت در برزخ دلالت بکنند. مسلماً به تمثل زشت صفات و اخلاق رذیله دیگر نیز دلالت خواهند نمود.»
مضافاً اینکه خود روایت هم میفرماید، اگر اینها تمثل پیدا کنند، بد میشوند. تمثل را به فقط صفت بد زبانی و فحاشی نسبت نداده، بلکه به همه صفات و اخلاق رذیله دلالت داده است.
«روایتی که در مبحث قبل، از رسول اکرم (ص) در خصوص تمثل صفت درشتی و تندخویی آوردیم نیز به تمثل نامطلوب صفات و اخلاق رذیله دلالت میکند. البته ناگفته نماند که ممکن است کسی بگوید به لحاظ اینکه در این دو سه مورد از روایات هیچ گونه تصریحی به عالم قبر یا برزخ نشده و فقط مسأله تمثل به نحو مطلق آمده، نمیتوانیم بگوییم منظور تمثل در برزخ یا در برزخ و در قیامت است و آنچه به طور مسلم از این روایات مذکور میتوانیم استفاده بکنیم، تمثل و تجسم در قیامت است. ولی نباید فراموش بکنیم که برزخ صورت نازله قیامت است.» یعنی نمیشود یک چیزی در قیامت تمثل بشود و در برزخ صورت نداشته باشد.
وجود صورت های حیوانی و تسلط آنها بر انسان در برزخ
«در هر صورت، تمثل برزخی اخلاق رذیله و صفات بد بسیار نامطلوب و عذابدهنده است. مخصوصاً در باب صفات حیوانی، جایی که صفات رذیله حیوانی بر انسان حکومت میکند و این قبیل صفات، همه وجود او را گرفته و بر او سیطره دارند بعید نیست این صفات در مقام تمثل در عالم برزخ با صور حیوانی متمثل باشند. آن هم با یک سلسله خصوصیات جدید و ناشناختهای که با صور حیوانات موجود در دنیا نیز فرق داشته باشند.»
یعنی در برزخ هم خودِ صورتِ حیوانی باشد. به عنوان مثال بیغیرتی و بیبندو باری در مسائل شهوانی، صورت خوک داشته باشد.
این نکته را خیلی توجه داشته باشید که میفرماید یک سلسله خصوصیات جدید و ناشناختهای که با صور حیوانات موجود در دنیا نیز فرق دارد. این یعنی به خاطر غلبه صفات رذیله حیوانی، شخص با صور حیوانی متمثل شده، مثل صورت حیواناتی که هست. ولی چیزهایی هم داشته باشد که در حیوانات اینجا ما ندیده باشیم. یعنی یک چیزهای اضافی داشته باشد. صورت، صورت حیوان است اما نه فقط خوک، درست به همان خوکی که ما در دنیا دیده باشیم. خوک است، ولی یک مشخصات دیگری هم دارد.
یکی از علت هایش میتواند همین مسأله ترکیب صفات و اخلاق باشد که یک نفر همیشه با یک صفت ثابت و بسیط سروکار ندارد. صفات مرکب است. وقتی ظهور میکند، یک موقع میبینی که طرف هم خوک است، هم گرگمنشی دارد، هم بوزینه است، هم سگ است، یک چیز خیلی عجیبی است. در عین حال اگر کسی اینها را ببیند، خوب میتواند تشخیص بدهد که این هم سگ، بوزینه، خوک و گرگ است. خود آن کسی هم که خودش را اینطور میبیند، آن هم این قضیه را میفهمد.
«آن هم با یک سلسله خصوصیات جدید و ناشناختهای که با صور حیوانات موجود در دنیا نیز فرق داشته باشند و آن هم در حال تسلط آنها بر انسان و در حالی که به انحاء مختلف او را عذاب میدهند.»
یعنی گرفتار چند حیوان در عین واحد شدن است. همین است که بزرگان به ما خبر داده اند که یکدفعه انسان در قبر در یک لحظه محاصره یک سگ است و یک مار. به عنوان مثال عرض میکنم که هم سگ او را میگزد و هم مار، هم عقرب، و گرفتاری های مرکبی که انسان از هر طرف میبیند.
والله قسم یک ثانیه عذاب و شدت آنجا، به همه مشکلات دنیا غلبه دارد. همانطور که یک ثانیه از بهجت و سرور و لذتش و از آن وادی امنی که قلب انسان در آن قرار میگیرد، غلبه میکند بر همه خوشی های عالم دنیا.
«و بعید نیست هر صفت حیوانی غالب بر انسان، به صورت حیوان متناسب با آن صفت باشد. یعنی به صورت حیوانی که این صفت، از صفات بارز و یا از مختصات همان حیوان باشد، در بیاید و بعید نیست مجموع چندین صفت حیوانی غالب بر انسان، به صورتی که مجموعه و مرکبی از چندین صورت حیوانی متناسب با همان صفات است متمثل گردد.»
ما بد زندگی میکنیم. بیتوجه و با بیتقوایی زندگی میکنیم. فکر نمیکنیم که اینها ممکن است برای ما گرفتاری ایجاد کنند، بعد میبینید که عجب! آنجا گرفتار چند حیوان هستیم.
گاهی در اثر یک عمل به عنوان عذاب، مار و عقربی به جان ما میافتد که انسان به سیدالشهدا علیه السلام توسل میکند و از خدا میخواهد که آن را از او دور کند. اما گاهی این مار و عقرب و این عذاب، خودت هستی. یعنی خُلق توست. خدا چه چیزی را از تو دور کند؟ این سگ و مار و عقرب یا هر حیوان دیگری با صفات مرکب، مخلوق خودت تو است. نفس خودت است. از چه میخواهی فرار کنی؟
«تذکر این نکته لازم است که تمثل صفات حیوانی غالب بر انسان به صورتهای حیوانات متناسب با آنها غیر از مسأله محشور شدن بعضی انسانها در صور حیوانی و به تعبیری غیر از صورت حیوانی داشتن بعضی از انسانها در عوالم بعد از مرگ است.»
تغییر شکل نفس انسانی به غیر از صورتِ انسان
از مطالب بالا میتوان فهمید که تمثل صفات حیوانی غالب بر انسان به صورت های حیوانات متناسب با آن، با محشور شدن انسان به صورت حیوان یا حتی داشتن صورتی غیر حیوانی در عوالم بعد از مرگ است. یعنی در حالت اول، صفات به صورت حیواناتی بر انسان غالب میشوند. در این حال، صورت نفس هنوز انسانی است. اما در حالت دوم، خود انسان و در واقع نفس انسان است که تغییر شکل داده و به صورت یک حیوان مرکب از چندین حیوان که حتی در بین حیوانات هم دیده نمی شوند درآمده است.
بحثی در فلسفه وجود دارد به نام «بدایه» و بحث جنس و فصل و حرکت جوهری که بحثهای مهمی هستند. آنجا گفته شده که یک نفر در عین حال که روحش روح انسانی است، روح آلوده انسانی دارد. روحی که «وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها= و محققا ناامید شد هرکس که دسیسه کرد به آن». یک روح آلوده است، یعنی صورت، دیگر صورت انسانی نیست. یعنی با حرکت جوهری آن قضیه حفظ شده است. یعنی یک نفسی از یک جایی تکامل پیدا کرده تا به آن حالت در آمده است. اما میتواند صورتش ملازمهای بین نفس ناطقه با این بدنی که ما الان داریم، نداشته باشد. بدین معنا که ما حتماً وقتی نفس ناطقه داریم، قیافهمان به آن صورت باشد. حقیقتش الان هم برای باطن ما ملازمهای نیست. یعنی ما اگر یک موقعی موفق بشویم باطن خودمان را خواب ببینیم، یا کسی باطن ما را به ما نشان بدهد، میبینیم که ما همین شکل ظاهری هم که الان داریم را نداریم. همان شخصیت هستیم؛ اما از این شکل ظاهری خبری نیست. ایشان میفرماید که این قضیه را با مسأله تمثل صفات حیوانی غالب بر انسان، یکی نگیرید. این یک بحث دیگری است.
«بعضیها در زندگی دنیوی با در پیش گرفتن مسیر ضلالت، به طور کلی از خصوصیات انسانی بیبهره شده و حقیقت انسانی خود را از دست دادهاند و آنچه از آثار انسانیت برای آنان باقی مانده، فقط شکل ظاهری یک انسان است که آن هم با بدن مادی دنیوی قائم است و اگر از این ظاهر بگذریم، در باطن آنان و در آن سوی شکل ظاهر، هیچ گونه خبری از خصوصیات و امتیازات انسانی نیست و آنچه در ورای بدن مادی هست، مجموعهای از رذائل و نقائص و مجموعهای از خصوصیات حیوانی است و بس.
اینها به لحاظ اینکه حقیقت انسانی را از دست دادهاند و در آن سوی عالم ماده به عنوان یک انسان نبوده و یک فرد انسان نیستند، هیچ وقت در آن سو، از صورت انسانی که در غیر انسان پیدا نمیشود نخواهند داشت. بلکه صورتی که حقیقت آنها اقتضا میکند خواهند داشت.»
خدا به دعای پیامبر ص «مسخ شدن» را از امتش برداشته است
مسخ شدن، چیزی است که به خاطر دعای پیامبر اسلام، از امتش برداشته شده است؛ اما هنوز ممکن است در مورد امت های دیگر دیده شود.
مسخ شدن یعنی صورت، با باطن یکی میشود. اگر باطن کسی انسانی باشد، در عالم بعدی حق دارد که از صورت انسانی برخوردار باشد؛ اما اگر باطنش انسان نبود، دیگر صورت انسانی هم نخواهد داشت.
در قرآن هم داریم: «وَكُونُوا قِرَدَةً خاسِئِینَ» نه اینکه چون خداوند گفت بوزینه بشوید، بوزینه شدند و شکلشان عوض شد و شدند حیوان و افتادند در مسیر حیوانی. خیر؛ انسان بودند. یعنی آن وضعیت درک انسانی را داشتند؛ اما بدن شان بوزینه بود و مسخ شده بودند.
در امت های قبلی قاعده مسخ را داشتیم، اگر وضعیت روحی یک نفر آنقدر بد میشد که مورد لعن و نفرین خداوند و انبیاء قرار میگرفت، همانجا در دنیا مسخ شده و تبدیل به حیوان میشد. قاعده مسخ به برکت پیامبر اکرم از امت اسلام برداشته شد. پیامبر دعا کرد که خداوندا! مسخ را از امت من بردار. ولی در غیر مسلمین ممکن است اتفاق بیفتد. کما اینکه نقلهایی هم داریم که در غیر مسلمین، به نفرین اولیاء خدایی، مسخ در بعضی از انسانها صورت گرفته است.
جفت شدن نفس ها و بدن ها
همانطور که جان و روح یک گرگ، نمیتواند جان و روح یک انسان را داشته باشد، آنجا که روح انسان بر اثر تحولات، خصوصیت انسانی خود را از دست داده و خصوصیت گرگی گرفته است، به حکم قوانین ماده، به صورت موقت در باطن انسان باقی میماند، سپس در زمان مقرر با بدن متناسب با خود جفت میگردد.
«مگر نه این است که در نظام وجود و در همین عالم مشهود ما، در میان این همه موجودات جاندار و دارای روح، برای هر جان و هر روحی از جانها و ارواح، بدنی مخصوص و صورتی متناسب داده شده است. آیا جان و روح یک گرگ با بدن و ترکیب بدنی آن و نیز با شکل و صورت بخصوص آن، یک رابطه حساب شده و یک تناسب خاصی دارد یا نه؟ مثلاً باطن پلنگی در مورد خشم و درندگی، با ظاهرش یکی است یا نه؟ و هیچ گونه رابطه و تناسبی در بین نبوده و میشود جان و روح یک گرگ، بدن و ترکیب بدنی و شکل و صورت حیوان دیگر یا انسان را داشته باشد؟ وقتی نمیشود جان و روح یک گرگ صورت یک انسان را داشته باشد، آنجا که روح یک انسان بر اثر تحولات، خصوصیت انسانی خود را از دست داده و خصوصیت گرگی را اکتساب نموده و روح، گرگ گشته و به حکم قوانین حاکم در عالم ماده، آن روح حیوانی در باطنش مانده و منتظر فرصت دادن قوانین است تا صورت خود را که صورت گرگ است، بیابد و با بدن متناسب خود جفت گردد.
همین که از زندان ماده نجات یافت و از محبس بدن انسانی خلاص شد، دیگر نمیتواند صورت انسانی به خود بگیرد. زیرا که جان و روح یک گرگ نمیشود صورت یک انسان را داشته باشد. «وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ= و آنگاه كه جانها به هم درپیوندند.»»
آیه شریفه ی «وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَتْ =و آنگاه كه جانها به هم درپیوندند.» را که ما میخوانیم، موقعی است که نفسها با صورت خودشان جفت میشوند. یعنی هر روحی و هر بدنی، صورت ویژه خودش را پیدا بکند. همان صورت هایی که آن را در نفس خود در دنیا کسب کرده، در آنجا با همان ها جفت می شود.
«این یک مسأله است و تمثل صفات حیوانی غالب بر انسان به صور حیوانات متناسب با آنها هم یک مسأله دیگری است.»
تا اینجا که جناب استاد مرحوم صحبت میفرمودند، در مورد بحث حشر صحبت کردند. ولی بحث ما تمثل صفات حیوانی غالب بر انسان است.
اخلاق حسنه و صفات کریمه نیز، در برزخ به حالت زیبایی متمثل می شوند
«اخلاق خوب و صفات کریمه وقتی در وجود انسان ریشهدار بوده و از خصوصیات درونی انسان شدند، بعد از مرگ و در عالم برزخ که عالم درونی انسان به ظهور رسیده و با همه خصوصیاتش تمثل پیدا میکند، به صورتهای خوب و جذاب و در عین حال مفید متمثل و مجسم میشوند. هر خُلقی از اخلاق حسنه و هر صفتی از صفات کریمه، به تناسب خود با چهره مثالی بسیار زیبا و ابتهاج آوری که در مراحل مختلف برای انسان نعمتی بوده و خطرات و ناگواریها را از او دور نموده و خلل را از عالم او برطرف میکند، متمثل میشود.»
این نکته خیلی زیبا است که اگر انسان میخواهد نجات پیدا کند، به همین دستگیرههای این چنینی در وجود خود احتیاج دارد. یعنی ما حتی اگر فضل خدا هم نصیب مان بشود، در آن حالی که در حال سقوط هستیم، دست ما را میگیرد و نجاتمان میدهد. اگر ما خودمان دستگیرهای نداشته باشیم، دستگیری هیچ کس به درد ما نمیخورد. یک چیزی باید در وجود ما باشد که آن بتواند ما را بگیرد و بالا بکشد و دستگیری کند.
اهل بیت اگر بخواهند دستگیری بکنند، یا خداوند تبارک و تعالی اگر بخواهد کسی را دستگیری بکند، بحث شفاعت دقیقاً به همین معنا است. شفاعت از کلمه جفت می آید. شفاعت زمانی صورت میگیرد که سنخیتی بین شفیع و کسی که قرار است شفاعت بشود وجود داشته باشد. اینکه میفرماید، ما را در خطرات نجات میدهد، ما باید چیزی در وجودمان باشد که آن چیز در حین خطرات از ما دفاع کند. آنجایی که صحنه صحنههای گناه و آلودگی است بیاید و به داد ما برسد.
صفات کریمه و حسابی که در عالم برزخی ما دارند
«اگر شما درون و عالم درونی خویش در زندگی دنیوی را به خوبی مورد دقت و بررسی قرار دهید و نقش اخلاق حسنه و صفات کریمه را که در وجود شما هست، در مراحل مختلف حیات دنیوی خود مطالعه بکنید و ببینید که هر خُلق خوب و هر صفت خوب، چه نقشی در درون شما داشته و چه حسابی در عالم درونی شما باز نموده و چگونه در برابر تهاجم اغوائات شیطانی و نفسانی و در موقع تهاجم تمایلات و کششها و تهاجم غضبها و تندیها شما را حفظ نموده و به فریاد شما میرسد و چگونه در اعمال و حرکات شما اثر میگذارد، به وضوح و روشنایی خواهید دانست که تکتک اخلاق حسنه و صفات کریمه و مجموع آنها چه حسابی در عالم درونی شما که همان عالم برزخی شماست، دارند.» درون خودمان را نگاه کنیم که صفات ما چطوری و کجا به داد ما میرسند؟
«اینجاست که خواهید دانست به هنگام ظهور همین عالم درونی و به هنگام صورت پیدا کردن و تمثل یافتن همین درون، چه وضعی خواهد بود و هر خُلقی از اخلاق حسنه شما و هر صفتی از صفات کریمه شما چه صورتی پیدا کرده و چگونه برای شما در آن عالم مفید خواهد گشت. در این صورت است که به بسیاری از حقایق برزخی و ریزهکاریها در خصوص تمثل برزخی اخلاق و صفات خوب آگاه خواهید شد. حقایق و ریزهکاریهایی که با گفتن و نوشتن تمام نمیشود و یا احیاناً به گفته و نوشته در نمیآید.»
کلیدواژه ها:
آثار استاد