www.montazer.ir
دوشنبه 20 می 2024
شناسه مطلب: 11303
زمان انتشار: 30 اکتبر 2019
تبرک جستن به اشیاء مقدس، شرک نیست

شرح زیارت عاشورا، جلسه 35، 1381/02/12

تبرک جستن به اشیاء مقدس، شرک نیست

نه لمس کردن پیراهن یوسف که چشم یعقوب را شفا داد شرک است و نه استلام حجر الاسود.

در قرآن آمده، وقتی حضرت یوسف (علیه السلام) با برادرانش روبرو می شود، می فرماید: «اذْهَبُوا بِقَمِيصِي ذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ[1] = اکنون این پیراهن مرا نزد پدرم (یعقوب) برده و به روی او افکنید تا دیدگانش باز بینا شود. آن‌گاه او و همه اهل بیت و خویشان خود را از کنعان به مصر، نزد من آرید.» همچنین در ادامه آیات آمده: «فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ[2] = پس از آنکه بشیر آمد و بشارت یوسف آورد، پیراهن او را به رخسارش افکند و دیده انتظارش به وصل روشن شد، گفت: به شما نگفتم که از لطف خدا به چیزی آگاهم که شما آگاه نیستید؟»

چشم حضرت یعقوب (علیه السلام) به تبرک لباس حضرت یوسف (علیه السلام)، سالم و بینا شد. این دو پیغمبر خدا هستند. اگر این کار خلاف توحید است و شرک محسوب می شود، پس باید به این قائل شویم که پیامبران هم مشرک بودند. در صورتی که هر ۱۲۴ هزار پیغمبر، معصوم بودند و از آن ها خطایی سر نزده است. پس این که از پیراهن یک ولی خدا، استمداد بجوییم و شفا بخواهیم، منافاتی با توحید ندارد.

 مورد دوم، استلام حجرالاسود است. حجرالاسود سنگ سیاهی است که از بهشت آمده و در گوشه خانه کعبه نصب شده است. حاجیان همه در موقع طواف، به آن دست می کشند و می بوسند. خود پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  هم این کار را انجام می دادند. اگر قرار بود دست مالیدن و بوسیدن این سنگ، اشکال داشته باشد، پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  هم باید مشرک می شدند. درحالی که این گونه نبود.

 خود سنگ و طلا و نقره و آهن و چوب، برای ما تقدسی ندارد. این ها وقتی به یک مرکز تقدس، مثل پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام و ولی خدا انتساب پیدا کنند، ارزش پیدا خواهند کرد. پارچه ای که روی خانه کعبه انداخته اند، مثل همه پارچه ها بوده و تقدسی نداشته؛ ولی وقتی این پارچه، روی خانه خدا قرار می گیرد، متبرک می شود. سنگ و گلی که با آن خانه خدا را ساخته اند، هیچ تقدسی نداشته؛ ولی وقتی به نام خدا انتساب پیدا کرد، مقدس شد. یعنی یک امر روحانی و معنوی در یک امر جسمانی، تاثیر می گذارد. خداوند می فرماید: واجب است که مرده را غسل دهید؛ ولی شهید معرکه جنگ، غسل ندارد. چون روح شهید، آن قدر طهارت دارد که بدن با همه خون هایش، پاک شده و احتیاج به شسته شدن ندارد. خداوند نیز دوست دارد با همان خون و زخم ها و بدن تکه تکه، شهید را ببیند.

کسی که چهره اش بسیار نورانی و دوست داشتنی است، این لطافت و نورانیت را از روح گرفته و روح بر چهره  او تأثیر گذاشته است. حتی یک سیاه پوست از نظر ظاهر، پوستش سیاه است؛ ولی نورانیت، روی او تاثیر دارد و روح، چهره او را نورانی می کند. استادمان وقتی می خواستند طلبه انتخاب کنند، می گفتند: باید او را ببینم. اگر در چهره اش نور دیدم، انتخابش می کنم. پس معلوم است این نور، نوری است که در قلب است و به چهره می زند. البته فقط اهلش، متوجه این نور می شوند.

تبرک جستن به پیامبر(ص) و اشیاء مقدس، در منابع اهل سنت

مردی از عبدالله بن عمر، درباره حجرالاسود که حکم دست خدا را دارد و استلام آن بیعت با خداوند است، پرسید. ایشان در «صحیح بخاری» آورده: «رَاَیتُ رَسوُلَ اللهِ یَستَلِمُهُ ویُقَبِّلُهُ[3] = رسول خدا را مشاهده کردم که حجرالاسود را استلام می کند و می بوسد.» منابع اهل تسنن موارد متعددی را نقل می کنند که اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم)، به اشیایی که مربوط به ایشان بوده، تبرک می جستند. مثلاً در روایت داریم، لباس پیامبر را قبل از مردن، تن «فاطمه بنت اسد»، مادر امیرالمؤمنین (علیه السلام) کردند تا قبر او را آزار ندهد. یا این که دائماً بین اصحاب، سر آب وضوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، جهت استشفاء و تبرک، اختلاف بوده و حضرت هم مانع نمی شدند. گاهی خودشان این کار را می کردند. مثلاً اگر کسی تبرکی می خواست، می فرمود: بیایید و این آب را بردارید. نمی فرمودند: این کار شرک است. بخاری در این باره می نویسد: «وَ إِذا تَوَضّا کادُوا یَقتَتِلوُن عَلی وُضوُئه[4] = هرگاه پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) وضو می گرفت، نزدیک بود مسلمانان بر سر به دست آوردن آب وضوی آن حضرت (برای تبرک) با هم بجنگند.»

«ابن حجر» از علمای بسیار معتصب است و یکی از مراجع وهابیت به شمار می آید. وهابیت در افراطی ترین اعتقادات خودش، فتواهای او را مرجع قرار داده است. او با اینکه درمورد اهل بیت (علیهم السلام)، عناد شدیدی دارد، ولی نتوانسته این را مخفی کند و در کتابش نقل کرده: کودکان را نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می آوردند و آن حضرت به منظور تبرک آنان، دعا می کردند و دستی به سر و صورتشان می کشیدند[5]. روایت بعدی را «محمد طاهر مکی» از «ام ثابت» نقل می کند که: «رسول الله بر من وارد شد و از دهانه مشکی که آویزان بود، ایستاده آب نوشید و من برخاستم و دهانه مشک را بریدم. برای این که قسمتی که آب دهان پیغمبر به آن خورده، جهت تبرک برای من باشد.» سپس می گوید: این حدیث را «ترمذی» روایت کرده است و حدیث، صحیح و حسن است. شارح این حدیث در کتاب «ریاض الصالحین» می گوید: ««ام ثابت» دهانه مشک را برید تا جای دهان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را نگهداری کند و به آن تبرک جوید. همچنین صحابه می کوشیدند تا از جایی که رسول خدا از آن آب نوشیده، آب بنوشند.»[6] باز ایشان نقل می کند: «خدمتگزاران مدینه به هنگام صبح، با ظرف آب نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)  می رفتند و ایشان دست مبارک خود را در هر یک از ظروف آب، فرو می برد. چه بسا در بامداد سردی، خدمت وی می رسیدند، باز هم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دست خود را در آن آب ها فرو می برد.»[7]

عشق به اولیای خدا، علت تبرک جستن به آثارشان است 

«بدین سان دلایل جوایز تبرک به آثار اولیای خدا روشن گشت و معلوم گشت، کسانی که شیعه را به خاطر این رفتار به شرک و دوگانه پرستی متهم می نمایند، معنای توحید و شرک را درست تحلیل نکرده اند. زیرا شرک و پرستش غیر خدا، بدان معناست که در کنار پرستش خدا، موجود دیگری را نیز خدا بدانیم و کارهای خدایی را به وی نسبت دهیم؛ به طوری که او را در اصل هستی و یا اثر، مستقل و بی نیاز از خداوند قلمداد کنیم. در حالی که شیعه، آثار اولیای خدا را مانند خود آنان، مخلوق و آفریده خدا می داند که هم در اصل وجود و پیدایش خود و هم در منشأ آثار بودن، نیازمند خداوند یگانه هستند. شیعه تنها به پاس احترام پیشوایان خود و پیشتازان دین خدا و به منظور ابراز محبت بی شائبة خود نسبت به آنان، به آن آثار تبرک می جوید. اگر شیعیان به هنگام زیارت حرم پیامبر و اهل بیت آن حضرت، ضریح را می بوسند یا در و دیوار را لمس می کنند، تنها به آن دلیل است که به پیامبر و عترت ایشان، عشق می ورزند. این یک مسئله عاطفی انسانی است که در وجود یک انسان شیفته، تجلی می کند.»

اگر خاک امام حسین (علیه السلام) شفا می دهد، ما نمی گوییم مستقل از خدا شفا می دهد. خداوند شفا را در خاک امام حسین (علیه السلام) قرار داده است. اگر ضریح را می بوسیم یا تکه ای از لباس اولیای خدا را بر می داریم، می گوییم: خدا اثر را در این قرار داده است.

 ادیبی شیرین سخن در جایی، از مجنون نقل کرده: «اَمُرُ عَلى الدِیارِ دِیارِ لَیلى / اُقبِّلُ ذَا‌ الجِدارَ وَذَا  الجِدارا= بر دیار لیلا می گذرم، این دیوار و آن دیوار را می بوسم. وَما حُبُ الدِیارِ شَغَفنَ قَلبی  وَلکِن حُبُ مَن سَکَنَ الدِیارا= دوستی آن دیار، قلب مرا شاد نمی سازد؛ بلکه محبّت ساکن آن است که مرا به وجد و سرور می آورد.»

خود ما هم این گونه هستیم. هیچ اشکالی ندارد که اشیاء مربوط به کسی که عاشقش هستیم و به او احترام می گذاریم را ببوسیم. مثلاً اگر فرزندی مسافرت رفته باشد، مادرش وسایل او را می بوسد. یا کسی یک خودکار از پدربزرگش را نگه داشته و می گوید: این از پدر بزرگم است و من خیلی آن را دوست دارم. نه این که خودکار ارزش ذاتی و اهمیت زیادی داشته باشد؛ بلکه چون مرا به یاد او می اندازد، برایم عزیز و دوست داشتنی است. بنابراین اگر در و دیوار حرم را می بوسیم یا خاک و لباس و ته مانده آب خوردن ولی خدا را به عنوان تبرک بر می داریم، به خاطر آن است که ما به خود آن شخص، عشق می ورزیم.

مثل مردم ایران که تلاش می کردند، قطعه ای از نامه ی حضرت امام را بردارند. همچنین پول هایشان را می آوردند که ایشان دستی بکشند و متبرک کنند. بچه هایشان را می آوردند که دستی به سرشان بکشند. امام نمی گفتند: این کارها شرک است؛ بلکه انجام می دادند.

این یک مقوله ای است که از عشق ورزی، محبت و احترام به وجود می آید. گاهی این عشق ورزی، جنبه شخصی دارد. گاهی جنبۀ تقدس دارد و یک عشق آسمانی و حقیقی است. در واقع باید بگوییم، فرق بین عشق حقیقی با عشق مجازی این است و یک عشق آسمانی است که با انسان این گونه می کند. یعنی انسان به اشیاء مربوط به معشوق آسمانی خودش، عشق می ورزد و این ها برای او اهمیت دارند. آنها را می بوسد و ایرادی هم ندارد. ولی این به این معنا نیست که ما این ها را خدا بدانیم یا بگوییم این ها مستقل در تاثیرگذاری هستند.

 موارد متعددی هم در قرآن داریم. مانند تابوت سکینه موسی (علیه السلام) که لشکر بنی اسرائیل با خودشان به جنگ ها می بردند و می گفتند: این برای ما پیروزی و آرامش می آورد.

سوگند خوردن به غیر خدا، شرک نیست

خداوند در آیات جاودان قرآن، به آفریده هایی چون جان پیامبر، روان انسان، قلم که مظهر نگارش است، خورشید، ماه، ستاره، روز و شب، آسمان و زمین و کوه ها و دریا سوگند یاد کرده است. بنابراین، قسم خوردن به غیر خدا، اشکالی ندارد. در اینجا به عنوان مثال، آیاتی از قرآن را بیان می کنیم.  

لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِی سَكْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ[8] = ای محمد! به جان تو قسم که این مردم دنیا، همیشه مست شهوات نفسانی و به حیرت و غفلت و گمراهی خواهند بود.

«وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا (1) وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا (2) وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا (3) وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَاهَا (4) وَالسَّمَاءِ وَمَا بَنَاهَا (5) وَالْأَرْضِ وَمَا طَحَاهَا (6) وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا (7)[9] = سوگند به خورشید و تابندگى‏ اش! (۱) سوگند به ماه چون پى خورشید رود! (۲) سوگند به روز چون زمین را روشن گرداند! (۳) سوگند به شب چو پرده بر آن پوشد! (۴) سوگند به آسمان و آن كس كه آن را برافراشت! (۵) سوگند به زمین و آن كس كه آن را گسترد! (۶) سوگند به نفس و آن كس كه آن را درست كرد! (۷)»

 وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى= [10]   قسم به آن ستاره، چون پنهان شد!

«ن وَالْقَلَمِ وَمَا یَسْطُرُونَ[11] = قسم به نون که شاید نام نور و ناصر حق یا لوح نور خداست و قسم به قلم و آنچه تا ابد در لوح محفوظ عالم، خواهند نگاشت!

وَالْعَصْرِ[12] = قسم به عصر نورانی رسول (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) یا دوران ظهور ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف)!

«وَالْفَجْرِ (1) وَلَیَالٍ عَشْرٍ (2) وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ (3) وَاللَّیْلِ إِذَا یَسْرِ (4)[13] =  سوگند به سپیده‏ دم! (1)  وبه شبهاى دهگانه! (2) و به جفت و تاق! (3) و به شب وقتى سپرى شود !(4)

«وَالطُّورِ(1) وَکِتَابٍ مَّسْطُورٍ(2) فِى رَقٍ‏ مَّنشُورٍ (3)وَالْبَیْتِ الْمَعْمُورِ(4) وَالسَّقْفِ الْمَرْفُوعِ(4) وَالْبَحْرِ الْمَسْجُورِ(5)[14] = سوگند به كوه طور! (1 سوگند به كتابى نوشته شده در صفحه‌اى گشوده! (2)  سوگند به آن خانه‌ى آباد (خانه خدا)! (3) سوگند به سقف برافراشتة آسمان! (4) سوگند به دریاى شعله‌ور (5) همچنین سوگند به مظاهر جهان آفرینش، در سوره های نازعات، مرسلات، بروج، طارق، بلد، تین، به چشم می خورد.

شکی نیست که اگر سوگند به غیر خدا، موجب شرک و دوگانه پرستی بود، هرگز قرآن کریم که منشور جاودانه توحید و یکتا پرستی است، به آن مبادرت نمی ورزید. اگر هم قرار بود فقط خدا بتواند قسم بخورد و کس دیگر نتواند، قرآن باید تذکر می داد که شما قسم نخورید. درحالی که انسان را منع نکرده است.

نمونه هایی هم از اهل تسنن نقل شده که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به چیزهایی غیر از خدا، قسم خورده است. احمد بن حنبل، پیشوای گروه حنابله، در کتاب مستدل خود از رسول خدا چنین نقل می کند: «فَلَعَمری لَاِنْ تَكلَّمَ بِمعرُوفٍ وَ تَنهی عَن مُنْكرٍ خَیْرٌ مِنْ اَنْ تَسكُتَ [15]= به جانم سوگند، اگر امر به معروف و نهی از منكر كنی، بهتر از آن است كه ساكت باشی.» در این عبارت، پیغمبر به جان خودش قسم خورده است. «مسلم بن حجاد» در کتاب صحیح خویش که یکی از صحاح ششگانه به شمار می رود، آورده؛ مردی از پیامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) گرامی پرسید: پاداش کدام صدقه بزرگتر است؟ فرمود: « سوگند به پدرت و تو از آن آگاه می‌شوی و آن اینکه صدقه دهی در حالیکه سالم هستی و به آن حرص داری، از فقر می‌ترسی و به فکر زیستن در آینده هستی.»[16] کسانی که بخش عظیمی از مسلمانان جهان را به خاطر جایز دانستن سوگند به غیر خدا، مشرک می پندارند، این رفتار آشکار حضرت را چگونه توجیه می کنند؟ گذشته از کتاب خدا وسنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، یاران نزدیک رسول خدا نیز گواه روشنی بر جایز بودن قسم، به غیر خداوند می باشند. حضرت علی (علیه السلام) در بسیاری از فرازهای سخنان بلند خویش به جان، سوگند می خورند. آن جا که می فرمایند: «وَلَعَمری لَیضعُفنَّ لَكم التیهُ مِنْ بَعدی أضعافاً[17] = به جانم سوگند! پس از من، سرگردانی شما، چند برابر خواهد شد.» در جای دیگر نیز می فرمایند: «به جانم قسم! اگر از گمراهی و شقاوت خود دست بر ندارید، آنان را خواهی شناخت که تو را می جویند.»

مودّت به اهل بیت(ع)، شرک نیست

ما برای وفات و تولد ائمه (علیهم السلام) و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اولیای خدا، مراسم برگزار می کنیم. بعضی می گویند: این کار، شرک است. در صورتی که بر پایی مراسم، ابراز محبت است. قرآن کریم مسلمانان را به دوستی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام)، دعوت می کند. در قرآن آمده: «ذَلِكَ الَّذِی یُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى وَمَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ [18]=  این بهشت ابد همان است که خدا به بندگانی که ایمان آورده و نیکوکار شدند، بشارت آن را داده است. بگو: من از شما اجر رسالت، جز این نخواهم که مودّت و محبّت مرا در حقّ خویشاوندان منظور دارید و دوستدار آل محمد باشید، که این اجر هم به نفع امت و برای هدایت یافتن آنهاست و هر که کاری نیکو انجام دهد، ما نیز در آن مورد بر نیکوییش بیفزاییم؛ که خدا بسیار آمرزنده گناهان و پذیرنده شکر بندگان است.»

«مودّت» با «محبّت» فرق دارد. «محبّت» یعنی این که انسان، کسی را دوست داشته باشد. با دیدنش خوشحال شود و اگر او را نبیند، دل تنگ  شود. «مودّت» یعنی این که انسان به خاطر طرف مقابل حاضر باشد، زحمتی بکشد و کار و تلاشی کند. مانند رابطه ای که بین زن و شوهر، حاکم است. قرآن در این باره می فرماید: «وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِی ذَلِكَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ [19]= و باز یکی از آیات لطف او آن است که برای شما از جنس خودتان جفتی بیافرید که در کنار او آرامش یافته و با هم انس گیرید و میان شما رأفت و مهربانی برقرار فرمود. در این امر نیز برای مردم بافکرت، ادله‌ای از علم و حکمت حق، آشکار است.»  بعد از محرمیّت، خداوند بین آنها مودّت و رحمت قرار می دهد. نسبت به همدیگر سرمایه گذاری می کنند. غم همدیگر را می خورند. در بیماری ها، سختی ها و مشکلات، برای هم زحمت می کشند.

قرآن نمی گوید: شما محبّت اهل بیت (علیهم السلام) را داشته باشید؛ بلکه دستور می دهد، نسبت به آنها مودّت داشته باشید. آن ها را آن قدر دوست داشته باشید که به خاطرشان زحمت بکشید. یکی از موارد ابراز مودّت و محبّت ما نسبت به انبیاء و ائمه (علیهم السلام) و اولیای خدا این است که در مراسم تولدشان جشن بگیریم. همچنین در غم هایشان شریک باشیم و در عزایشان عزاداری کنیم، مشکی بپوشیم و سینه زنی کنیم.

بزرگداشت مقام پیامبر(ص)، نشانه رستگاری و سعادت است

قرآن علاوه بر دوستی و یاری رسول خدا، تعظیم و تجلیل  از مقام وی را نیز به عنوان معیار رستگاری و سعادت، معرفی می کند و می فرماید: «الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِی التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِی كَانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی أُنْزِلَ مَعَهُ  أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[20] = آنان که پیروی کنند از آن رسول و پیغمبر امّی که در تورات و انجیلی که در دست آنهاست، نام و نشان و اوصاف او را نگاشته می‌یابند که آنها را امر به هر نیکویی و نهی از هر زشتی خواهد کرد و بر آنان هر طعام پاکیزه و مطبوع را حلال، و هر پلید منفور را حرام می‌گرداند و احکام پر رنج و مشقتی را که چون زنجیر به گردن خود نهاده‌اند، از آنان برمی‌دارد و دین آسان و موافق فطرت، بر خلق می‌آورد. پس آنان که به او گرویدند و از او حرمت و عزت نگاه داشتند و یاری او کردند و نوری را که به او نازل شد، پیروی نمودند، آن گروه به حقیقت، رستگاران عالمند.»

از این آیه به خوبی معلوم می شود که گرامیداشت رسول خدا از دیدگاه اسلام، پسندیده و مطلوب است. برگزاری مراسمی که خاطره ی شکوهمند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را همیشه زنده نگه دارد و از مقام شامخ وی تمجید نماید، مورد خشنودی خداوند است. زیرا در این آیه ۴ صفت رستگاران، یعنی «ایمان، پیروی از نور، یاری نمودن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و تجلیل و تعظیم از مقام او» را بیان کرده است. بنابراین، احترام عظیم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) علاوه بر ایمان و یاری وی و پیروی از دستوراتش، امری ضروری است.

گسترش عظمت پیامبر(ص) و ائمه(ع)، خواست و اراده ی خداست  

اولین کسی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را گرامی داشت و برای او جشن گرفت و ایشان را بزرگ کرد، خداوند تبارک و تعالی بود. خداوند در قرآن می فرماید: « وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ[21] =  ما آوازة تو را درجهان، بلند کردیم.»

در پرتو این آیه شریفه معلوم می گردد که خداوند می خواهد، شکوه و جلال پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در جهان گسترش یابد و خود نیز در لابلای آیات قرآن، به تمجید از وی می پردازد. ارادۀ خداوند بر این تعلق گرفته که عظمت حضرت زهرا (سلام الله تعالی علیه) و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ائمه (علیهم السلام) در جهان ترویج شود و گسترش یابد.

ما باید میلاد پیامبرمان را با شکوه برگزار کنیم. چراغانی کنیم و جشن بگیریم و مهمانی بدهیم. متأسفانه مسیحیان، دراین مسئله از ما جلوتر هستند. مسیحیان به سالگرد تولد حضرت مسیح (علیه السلام)، اهمیت می دهند. اما مسلمانان، تولد حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که 17 ربیع الاول است را با شور و هیجان و شکوه کمتری برگزار می کنند.

باید از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و بقیه معصومین (علیهم السلام)، تجلیل شود. خداوند خواسته که همه جهانیان به عظمت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پی ببرند. اگر ضعیف برگزار شود و پر سر و صدا نباشد، از ضعف ارادت ماست. ما نیز به پیروی از کتاب آسمانی خویش، با برگزاری یادواره های شکوهمند از مقام والای آن استاد کمال و فضیلت تجلیل نموده و از این طریق، مراتب تأسی و پیروی خود را از پروردگار جهانیان، ابراز می داریم.

نزول وحی، کمتر از نزول مائده ی آسمانی نیست

اصحاب حضرت عیسی (علیه السلام) به ایشان گفتند: می دانیم تو پیغمبر هستی. برای این که دل ما محکم تر شود، یک معجزه هم به ما نشان بده! حضرت مسیح (علیه السلام) فرمود: از من چه می خواهید؟ گفتند: تو بخواه که برای ما از آسمان مائده بیاید. با ناراحتی فرمود: من این کار را می کنم، ولی اگر بعد از این کسی ایمان نیاورد، به عذاب شدیدی دچار خواهید شد. 

قرآن مجید از زبان حضرت عیسی (علیه السلام) چنین حکایت می کند:«قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنْزِلْ عَلَیْنَا مَائِدَةً مِنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِیدًا لِأَوَّلِنَا وَآخِرِنَا وَآیَةً مِنْكَ وَارْزُقْنَا وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ[22] = حضرت عیسی پسر حضرت مریم گفت: بارالها! ای پروردگار ما! تو بر ما از آسمان مائده‌ای فرست تا این روز برای ما و کسانی که پس از ما آیند، روز عید مبارکی گردد و آیت و حجّتی از جانب تو برای ما باشد و ما را روزی ده، که تو بهترین روزی دهندگانی.»

حضرت عیسی (علیه السلام) از خدا درخواست می کند تا مائده آسمانی بر آنان نازل گردد و روز نزول آن را عید بگیرند. روزی که موجب لذت بردن جسم انسان است. اکنون اگر مسلمانان جهان، در روز نزول وحی خدا، یا زاد روز پیامبر گرامی، که از آسمان برای هدایت ما آمده است و قرآن می فرماید: اصلاً برای شما نازلش کردیم و مایه حیات جوامع بشری است، مراسم جشنی بر پا سازند و آن را عید بگیرند، مایۀ شرک یا بدعت است؟ کدام عقل، این را می گوید؟ با کجای قرآن، ناسازگاری دارد؟ نه تنها ناسازگاری ندارد؛ بلکه اگر کسی بخواهد به قرآن عمل کند، واجب است که جشن بگیرد. اگر جشن نگیرد و تجلیل نکند، باید در ایمانش شک کند. چون قرآن دستور تجلیل به ما داده و فرموده که دور هم جمع شویم و عزاداری کنیم و جشن بگیریم. کسانی که رغبت به برگزاری و شرکت در این گونه مراسمات در دانشگاه و محل کار را ندارند و فقط یکی دو رکعت نماز می خوانند؛ دلشان خوش است که مسلمان هستند، در حالی که این اصلاً ایمان نیست. شرکت در عزاداری ها و جشن ها، عین ایمان است.

   ظ - 27

 

[1]  سورة یوسف/  آیة 93

[2] سورة یوسف / آیة 96

[3] البخاری ( 3/475 رقم 1611)

[4] صحیح بخاری، ج1 ص63 ، کتاب الوضوء، باب 41، ح189

[5] الاصابه: ج 1، خطبه کتاب، ص 7، ط مصر

[6] تبرک الصحابه، (محمد طاهر مکی): فصل اول، ص 29، ترجمه انصاری

[7]صحیح بخاری، کتاب اشربه

[8] سورة حجر / آیة 72

[9] سورة شمس

[10] سورة نجم / آیة 1

[11] سورة قلم / آیة 1

[12] سورة عصر / آیة 1

[13] سورة فجر

[14] سورة طور

[15] مسند / ج 5 / ص 225

[16] مسلم القشیری النیشابوری، صحیح، ج۳، ص۹۳

[17] همان / ج 9 / ص 284

[18] سورة شوری / آیة 23

[19] سورة روم / آیة 21

[20] سورة اعراف/ آیة 157

[21] سورة انشراح / آیة 4 

[22]سورة مائده / آیة 114

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed