مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
در زمان پیامبر اسلام (ص) مردی همیشه متوکل به خدا بود و برای تجارت از شام به مدینه می آمد. روزی در راه دزد شامی سوار بر اسب، بر سر راه او آمد و شمشیر به قصد کشتن او کشید.
تاجر گفت: ای سارق هر گاه مقصود تو مال من است، بیا بگیر و از قتل من در گذر.
سارق گفت: قتل تو لازم است، اگر ترا نکشم مرا به حکومت معرفی می کنی.
تاجر گفت: پس مرا مهلت بده تا دو رکعت نماز بخوانم؛ سارق او را امان داد تا نماز بخواند. مشغول نماز شد و دست به دعا بلند کرد و گفت: بار خدایا از پیامبر (ص) تو شنیدم هر کس توکل کند و ذکر نام تو نماید در امان باشد، من در این صحرا ناصری ندارم و به کرم تو امیدوارم.
چون این کلمات بر زبان جاری ساخت و به دریای صفت توکل خویش را انداخت، دید سواری بر اسب سفیدی نمودار شد، و سارق با او درگیر شد.
آن سوار به یک ضربه او را کشت و به نزد تاجر آمد و گفت: ای متوکل، دشمن خدا را کشتم و خدا تو را از دست او خلاص نمود.
تاجر گفت: تو کیستی که در این صحرا به داد من غریب رسیدی؟
گفت: من توکل توام که خدا مرا به صورت ملکی درآورده و در آسمان بودم که جبرئیل به من ندا داد: که صاحب خود را در زمین دریاب و دشمن او را هلاک نما.الآن آمدم و دشمن ترا هلاک کردم، پس غایب شد.
تاجر به سجده افتاد و خدای را شکر کرد و به فرمایش پیامبر (ص) در باب توکل اعتقاد بیشتری پیدا کرد. پس تاجر به مدینه آمد و خدمت پیامبر (ص) رسید و آن واقعه را نقل کرد، و حضرت تصدیق فرمود. (1) آری توکل آدمی را به اوج سعادت می رساند و درجه متوکل درجه انبیاء و اولیاء و صلحاء و شهداء است.
1. خزینة الجواهر ص 679- مجالس المتقین شهید ثالث.
منبع : یکصد موضوع 500 داستان ، ج1 ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر ناصر
کلیدواژه ها:
آثار استاد