مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
تصمیم های درست و نادرست یک شخص، علاوه بر زندگی شخصی، زندگی اطرافیان و اجتماع او و حتی نسل های آینده را نیز درگیر می کند.
گاهی انسان تصمیم میگیرد یک کاری در زندگی اش انجام دهد. مثلاً تصمیم میگیرد از مواد مخدر استفاده کند، مشروب بخورد، زنا کند، دزدی کند. تصمیم میگیرد شغل اش را رها کند و به سراغ یک شغل دیگر برود. تصمیم میگیرد از همسرش جدا شود و... این تصمیم ها تبعات مختلفی دارد. گاهی میشود جبران کرد و گاهی قابل جبران نیست. گاهی تصمیمی که میگیرید برای خودتان است، یعنی دودش در چشم خودت میرود و جز خودت کسی آسیب نمیبیند. اما گاهی با یک تصمیم، غیر از خودتان، دیگران را هم گرفتار میکنید. مثلا با حقوق کارمندی زندگی میکنی، یک دفعه تصمیم میگیری بزنی به کار آزاد. میگویند سرمایه میخواهد. میگویی حالا ماشینم و طلاهای زنم و فرش و یخچال و ... را میفروشم و کار آزاد را شروع میکنم. اما پولت برنمیگردد و برای اینکه پولت را نجات بدهی مجبور میشوی پول نزولی بگیری. پول نزولی هم که آتش است و عاقبت آن زندان است. میبینید که چقدر آدم به درد سر میافتند.
اهمیت تصمیمگیری زمانی نمود پیدا میکند که آدم در زندگی به جایی میرسد که با تصمیمی که میگیرد، باید مسئولیت نسل های زیادی را قبول کند. قرآن تاثیر تصمیمگیری را اینگونه بیان میفرماید: «مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ = هر كس كسى را جز به قصاص قتل یا [به كیفر] فسادى در زمین بكشد چنان است كه گویى همه مردم را كشته باشد و هر كس كسى را زنده بدارد چنان است كه گویى تمام مردم را زنده داشته است.» (سوره مائده/32). یک نفر معادل همه است، برای همین است که اگر کسی قتل ناحق انجام دهد یا خودکشی کند، مُخَلَّد در جهنم است، چون گناهش اتمام ندارد و اثر گناهش تمام شدنی نیست. به ظاهر یک نفر را کشته است، اما او یک نفر نیست، منشأ یک نسل است.
لذا در تصمیمات دیگری مثل ازدواج حواستان باشد، ببینید شما دارید راجع به نسل های آینده تصمیمگیری میکنید. اگر میخواهید بچهدار شوید باید دقت کنید، مراقبتهای قبل از بارداری و دوران بارداری، را دقت کنید. مسئولیت یک نسل در گردن توست. به خودت هم توجه کن و به فکر خودسازی باش چون تو نیز یک نفر نیستی. سرمنشاء یک نسل هستی. پس برای نسلی که می خواهند از تو به وجود بیایند درست تصمیم بگیر.
تغییر مسیر خلافت مهمترین و خطرناک ترین تصمیم در زندگی بشریت است
تغییر مسیر خلافت خطرناکترین تصمیمی بود که در دنیا اتفاق افتاد. یک نفر تصمیم میگیرد پیغمبر را بکشد؛ این قابل تحملتر است. تصمیم می گیرد ده تا پیغمبر را بکشد؛ این را میشود کاری کرد؛ یعنی گرفتاری آن کمتر از تصمیمی است که برای حذف خلافت میگیرند. این تصمیم شوخی نیست؛ یک موقع امامی را میکشند، امام اثراتی در جامعه دارد باز این قابل تحمل است، اما موقعی که میخواهید تکلیف تاریخ را روشن کنید، وقتی بخواهی محور خلافت را تغییر دهی، از یک خاندان عدل، از آنی که خدا خواسته است، از تخصّص به غیر متخصّص سوق دهید، ببینید چه فاجعهای بار میآید؟
مثل این است که ما تصمیم بگیریم وزارت بهداشت را منحل کنیم، وزیر بهداشت را عزل کنیم و بگوییم از این به بعد کلیه امور بهداشتی مردم، اعم از جراحیها، واکسنها، معاینات، درمان ها و همه امور پزشکی مردم را کارگرهای شهرداری انجام دهند. یا از این به بعد کلیه امور وزارت بهداشت درمان و آموزش پزشکی به عهده وزارت ارشاد اسلامی است. قضیه غصب خلافت این گونه شد.
اگر غصب خلافت نمیشد و امیرالمؤمنین جای پیغمبر علیهاالسلام مینشستند، امام مجتبی جای حضرت علی علیهاالسلام و به ترتیب الی آخر و همه چیز رو روال خود جلو میرفت، ادارهی کل نظام اسلامی به دست متخصصین میافتاد. اما نشد. عاملش همان کسانی بودند که غصب خلافت کرده و این انحراف را ایجاد کردند. از این رو حضرت میفرمایند: تا آخر دنیا هرچه زنا، یا هر جنایت دیگری که اتفاق بیافتد به گردن این هاست. با یک تصمیم سنگ بنایی میگذارند و سر از جاهایی درمیآورند. لذا در سوره فجر(25،26) داریم: «فیومئذٍ لایعذبُ عذابه احدٌ و لایوثقُ وثاقهُ احدٌ؛ هیچ کس در روز قیامت به اندازهی این شخص عذاب نمیکشد و هیچ کس به اندازهی این شخص در بند نیست». حضرت سلمان علیهالسلام میفرمایند: «این آیه در مورد کسی است که غصب خلافت کرده است». چون تصمیمی که گرفت خیلی مهم بود.
امام رضا علیهالسلام میفرمایند: «آهنگ مشکلی کردند و به دروغی پرداختند و به گمراهی دوری افتادند و در سرگردانی فرو رفتند که با چشم بینا امام را ترک گفتند».آهنگ مشکلی کردند یعنی، قصد و اراده بدی را پیش گرفتند. دروغی پرداختند یعنی چندتا دروغ ساختند تا مردم و اطرافیان را گول بزنند که این خلیفه نیست، گفتند حضرت زهرا سلاماللهعلیها دروغ میگوید که فدک مال من است، فدک را پدرت به تو ارث داده است؟ ابوبکر می گوید: من از پیغمبر صلیاللهعلیهوآله شنیدم که ما پیغمبران چیزی به ارث نمیگذاریم، اینگونه حدیث برای خود ساختند. یعنی حضرت زهرایی که قرآن میگوید: «یطهرکم تطهیرا»، قرآن میگوید هیچ حرف باطلی از حضرت زهرا سلاماللهعلیها نمیشنوید، آیه تطهیر دربارهاش آمده است، شیعه و سنی این را قبول دارند که حضرت زهرا سلاماللهعلیها معصوم بوده است و امکان نداشته اشتباه کند، ابوبکر به او گفت تو دروغ میگویی من راست می گویم. با دروغ حضرت علی علیهالسلام را از دور خلافت خارج کردند بعد که دیدند زورشان نمیرسد و نمیتوانند با منطق کنار بیایند دست به شمشیر بردند و آتش زدند و آدم کشی کردند، خیلی تصمیم سختی است. آدم به کجا می رود؟
امام رضا علیهالسلام در ادامه فرمایش خود درباره امامت فرمودند: «به خدا که ضمیرشان به خودِ آن ها دروغ گفته و بیهوده آرزو بردند به گردنه بلند و لغزندهای که به پایین میلغزند بالا رفتند و خواستند که با خِرَد گمگشته و ناقص خود و با آراء گمراه کننده خویش نَصب امام کنند و جز دوری از حق بهره نبردند».
این افراد دقیقاً با چشم باز میدانستند که علی علیهالسلام همانی است که خدا تعیین کرده است. میدانستند غیر از ایشان هیچ کسی نمیتواند مشکلات جامعه را حل کند و هیچ کس صلاحیت ندارد بعد از پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله جانشین ایشان باشد. همه را میدانستند و با چشم باز تصمیم گرفتند علی علیهالسلام را حذف کنند. بعدها هم همه آن ها اعتراف کردند که بهتر از همه ما تو بودی و ما در مقابل تو عددی نبودیم؛ اعتراف کردند که تو منصوب هستی. وقتی حضرت میفرمایند گمراهی دور، باید در مقیاس امام رضا بروی تا متوجه شوی دور یعنی چه؟ شخصی هفتاد نفر از سادات را کشته بود بعد گفته بود من که هفتاد نفر از سادات را کشته ام خدا توبهی مرا میپذیرد؟ نماز و روزه اش را هم کنار گذاشته بود، امام رضا پیغام داد که به فلانی بگویید: گناه این ناامیدی که تو بخاطر کشتن هفتاد نفر داری از کشتن آن هفتاد نفر بالاتر است. چرا با خدا قهر کردی؟ حضرتی که با قاتل هفتاد نفر این طوری برخورد می کند و می فرمایند بیا آشتی کن، پس وقتی حضرت میگوید به سوی گمراهی دور رفتند یعنی این جنایت بزرگی است. با چشم بینا امام را ترک گفتند، چه قدر احمق بودند «و لعن الله امة دفعتکم عن مقامکم؛ خدا لعنت کند کسانی را که شما را از این مقام تان دفع کردند».
«و ازالتکم عن مراتبکم التی رتبکم الله فیها» اینکه ما در زیارت عاشوراء لعنت میکنیم و میگوییم خدا لعنت کند کسانی را که به شما در این وضعیت کمک نکردند خدا لعنت کند مردمی را که حضرت زهرا سلاماللهعلیها به در خانه شان آمد، در را به روی او بستند و حضرت زهرا سلاماللهعلیها گفت مردم بیایید که دارند با علی این کار را میکنند! آنها او را رها کردند و رفتند. به روی حضرت زهرا سلاماللهعلیها در را ببندند؟ به روی حَسَنِین علیهماالسلام و امیرالمؤمنین در را ببندند؟ چه تصمیمهای سختی برای خودشان و برای جامعهی بعد از خودشان و برای آیندهی جهان گرفتند، چشم باز داشتند و دیدند که کفار دارند نسبت به امیرالمؤمنین قلدری میکنند اما صدای شان درنیامد. مقداد، سلمان و ابوذر که چند نفر بیشتر نبودند؛ این ها میگویند ما امیرالمؤمنین را نمیفروشیم، حضرت زهرا سلاماللهعلیها را نمیفروشیم.
خلافت و اداره حکومت تخصص خاص خود را دارد
متخصص باید هفت تخصص را داشته باشد، او کسی است که قبل از اینکه انسان به وجود بیاید، او را دیده و با او بوده و دوران قبل از خلقت را طی کرده است. کل ۵ تخصص امور دنیا را دارد و امور بعد از دنیا هم در دست اش است. یک کسی مثل امیرالمؤمنین علیهالسلام است.
حضرت علی علیهالسلام یک متخصص است. پسرش نیز مثل خودش است، پسر دیگرش هم مثل خودش است، این دوازده نفری که پیامبر نام آنها را برده اند متخصصین عالم هستند. آنها را میخواهیم کنار بگذاریم و امور مردم را، نه یک نسل و دو نسل، کل تاریخ را به دست انسانهای جاهل بسپاریم، یک کسی مثل ابوبکر که خودش میگوید: «الناس افقه منی= همهی مردم بیشتر از من میفهمند». من کودن ترین مردم هستم. خودش از خودش گزارش میدهد که یک آدمی است که هیچ نمیفهمد. به روایت اهل تسنن عُمَری که ۷۰ مرتبه میگوید اگر علی علیهالسلام نبود عمَر هلاک شده بود، یا میگوید: خدایا مرا در مشکلی که علی علیهالسلام در کنارم نیست تنها مگذار، آیا لیاقت رهبری را دارد؟
این ها آمده اند خلافت کنند!؟ اینها آمده اند تا خلافت یعنی تخصصی ترین کاری که در دنیا وجود دارد را انجام دهند! تخصص پزشکی نیست که شما ۲۰ سال تخصص روی بدن پیدا کنید و به شما اجازه بدهند کارد جراحی دست بگیرید. خلافت ۷ تخصص می خواهد که با آموزش هم به دست نمی آید، با دانشگاه رفتن و کلاس رفتن به دست نمی آید. این ۷ تخصص را فقط خودِ خدا باید مستقیم به متخصصش بدهد. اگر متخصص ها را از دور خارج کنید، می دانید چه اتفاقی در جامعه و تاریخ می افتد؟
از زمان حضرت علی علیهالسلام و پیغمبر صلیاللهعلیهوآله یک کشور اسلامی داشتیم و بعدها توسعه پیدا کرد، زمان عُمَر هم توسعه پیدا کرد. ایران زمان عُمَر فتح شد، ولی اگر حضرت علی علیهالسلام بود، کشورهای دیگر هم به راحتی فتح میشد و با برنامهریزی که خود علی علیهالسلام داشت، راحت جهان فتح میشد.
یک نفر مسیر دنیا و مسیر تاریخ و مسیر همهی انسان ها را عوض کرد. یک نفر مینشیند و برای کل جهان تصمیم میگیرد و عمل میکند. شهوت مقام، در یکی دو نفر زیاد شد و چند نفر دیگر را با خودشان همراه کردند، حضرت علی علیهالسلام را حذف کردند، حضرت زهرا سلاماللهعلیها را به شهادت رساندند و تمام شد.
اتفاقات تاریخ ریشه در تصمیمات گذشته آن دارد
مقام معظم رهبری فرمودند: خواص در مقاطع حساس تاریخی تصمیمی میگیرند که بسیار سرنوشت ساز است.
دربارهی حضرت سیدالشهداء علیهالسلام روایت این است که عاشوراء روز جمعه بوده است. داریم که وقتی سر مبارک حضرت سیدالشهداء علیهالسلام را بریدند و تمام شد، منادی صدا میکند: «قُتِلَ الحُسَین یَومَ الإِثنَین؛ حسین ; دوشنبه کشته شد». عاشوراء روز جمعه است که سر امام حسین علیهالسلام را بریدند ولی فرشته ندا میدهد که حسین علیهالسلام دوشنبه کشته شد. یعنی روزی که سقیفه تشکیل شد و غصب خلافت شد. یعنی ریشه اش اینجاست.
تحلیل تاریخی و تحلیل دقیق سیاسی یعنی همین. نه اینکه آن حادثه الآن اتفاق افتاده باشد. آن حادثه یک تاریخچه دارد که ریشه آن به ۴ سال گذشته یا ده سال گذشته و یا به ۲۰ سال گذشته برمی گردد. انقلاب اسلامی چرا اتفاق افتاده است؟ انقلاب اسلامی یک تاریخ دارد. تاریخ ۱۴۰۰ ساله دارد که در طی ۱۴۰۰سال پیش اتفاقاتی افتاده است که بعد نمودش انقلاب اسلامی میشود. این که فرشته به ما تحلیل میدهد و میگوید «قتل الحسین یوم الإثنین»، یعنی همان موقع که غصب خلافت شد، امام حسین علیهالسلام کشته شد. وقتی مداح میگوید حضرت رقیه سلاماللهعلیها سیلی خورد، و به حضرت زینب سلاماللهعلیها جسارت شد، این به ریشه برمیگردد. سنگ بنا را چه کسی میگذارد؟ ریشه همانجاست.
زمان امام صادق علیهالسلام کسی خدمت حضرت آمد و ایشان به او فرمودند: تو که همیشه این خلفاء و کسانی را که غصب خلافت ما را کردند و به ما ظلم کردند لعن میکردی. چرا دیروز و شب قبل لعنت نکردی؟ گفت: خواب دیدم که یکی، دوتا فرشته آمدند و این ها را از قبر بیرون کشیدند و گلاب روی صورت این ها پاشیدند. گفتم کسی که فرشتگان گلاب روی صورت آنها بپاشند، آدمهای خیلی محترمی هستند. حضرت فرمودند: بله، ولی این گلاب نبود. دو فرشته مأمورند که در هر جای عالم روی کرهی زمین خون به ناحق ریخته شده را در شیشه بریزند و شب به شب روی صورت این ها بپاشند. یعنی بدانید که هر جای عالم ظلمی و جنایتی میشود آنها عامل اصلی آن هستند.
اگر من و شما الآن در زندگی مان دچار نکبتهایی هستیم، اگر غم و غصهای در زندگیمان داریم، کسانی برای ما این طور تصمیم گرفته اند و ما را به اینجا آوردهاند. اگر امام زمان ۱۴۰۰ سال است که ناراحت هستند و خون دل میخورند و در بند غیبت اسیر هستند و نمیتوانند راحت بیایند به بچه ها و شیعیان خود سر بزنند، کسی در گذشته تصمیمی گرفته که منجر به این وضعیت شده است.
شیعه و متدین بودن، دلیل بر مبرا بودن از فساد و گمراهی نیست
همهی فسادها غالباً از کسانی که سابقهی تدین بیشتری داشتند، ایجاد میشد. چون از اول این تدیّن فطرینه نشده بود؛ بلکه روی طبیعت نشسته بود. ما بیشترین ضربه را در طول تاریخ اسلام از متدینین سابقهدار خوردهایم. از کفار و ارازل و اوباش و فاسدها زیاد ضربه نخوردهایم و هرچه خوردیم از کسانی خوردیم که زندان بودند، شکنجه دیدند، یار امام بودند، با امام سابقهی مبارزاتی داشتند، مسلمان قبل از انقلاب بودند، جلسات قرآن داشتند و هیأت دار بودند.
فکر نکنید ما که شیعه هستیم، از آن تصمیمات عُمَری دور هستیم. ما هم به سهم خودمان، نسبت به شاکله و شخصیت خودمان، زمانی میرسد که تصمیمهایی میگیریم که تبعاتش کمتر از تبعات کار ابوبکر نیست. آن کسی که داخل حرم امام رضا بمب گذاشته و یا در نماز جمعه، یا در حرم حضرت امام خمینی و حرم حضرت معصومه سلاماللهعلیها بمبگذاری کرده و تعدادی را کشته، زمانی بچه شیعه بوده است. اما کارش به اینجا رسیده است. کسی که شهید دستغیب را به نارنجک بست و او را کشت، شهید اشرفی اصفهانی، شهید مدنی، شهید صدوقی و شهدای دیگر را کشت، کسی که 72 تن را یک جا کشت، فکر میکنید از آمریکا آمده بود؟ نه این ها شناسنامهی شیعه داشتند، اسم شیعه داشتند، پدر و مادر شیعه و خودشان شیعه بودند و سر از اینجا درآورند. منافقین از همان بچه حزباللهی ها و حافظان قرآن و متدینین انقلابی بودند که زمان شاه هیچ کس نمیتوانست آنها را به کم ترین گناه آلوده کند.با وجود آن همه فسادی که زمان شاه بود، این ها اهل فساد نبودند. اما سر از منافقین درآوردند و اعدام شدند. الآن هم افرادی در گوشه کنار مملکت هستند کسانی که برای کشتن مؤمنین توطئه میکننند و اتفاقا نماز شب خوان هم هستند و به دفتر مراجع نیز وصل بودند. یک مرجع تقلید، کارش به جایی رسید که تصمیم گرفت امام خمینی و تمام اهالی جماران را یکجا بکشد. بعد که به او گفته میشود چرا این تصمیم را گرفتی؟ شما با امام خوب نبودی و میخواستی امام را بکشی و از دور خارج کنی که این هم تصمیم کمی نیست که یک ملت را بی پدر و یتیم کنی. اما تصمیم برای مردمی که در جماران بودند و بچه های کوچک و نوزاد و بچههایی که توی رحم مادرشان بودند، عروس ها، دامادها، جوان ها این همه انسان در جماران بودند، چطور توانستی اینگونه تصمیم بگیری که همه را بکشی؟ جواب داد که اگر می خواستم با این طرح مخالفت کنم می ترسیدم که من را هم بکشند امضاء کردم که این کار را انجام دهند. این جواب او است! پس به میزانی که به سطح ایمانت افزوده می شود و در مقدسات میافتی و سابقهدار میشوی، خطرناک تر هستی، این را بدان! هرچقدر قله ات رفیعتر میشود و بالا میروی، دره ات هم برای سقوط، گودتر و عمیقتر میشود. هرچقدر ارتفاع بگیری، اگر سقوط کنی، سقوط ات خیلی وحشتناک است. اگر از یک متری یا از دو متری بیافتی، به اندازه ای که وقتی اوج گرفتی بیافتی، خطرناک نیست.
نقش شیطان را در این مسأله نباید نادیده گرفت. نقش شیطان در صور مقدس افراد متدین این است که آدمهایی را میپروراند که ۳۰ سال نماز شب بخواند و بعد شمشیر به دستشان میدهد و میگوید بروید با پیغمبر صلیاللهعلیهوآله بجنگید. آنها را وادار میکند که در شرایط عربستان، روزهای طولانی و گرم روزه بگیرند و یک مقدس، مجاهد، عابد و یک زاهد، تربیتش میکند. اما در روز موعود، او را جلوی امیرالمؤنین میگذارد که به جنگ با امیرالمؤمنین برود. ما بیشترین ضربه را در طول تاریخ اسلام از متدینین سابقهدار خوردهایم. از کفار و اراذل و اوباش و فاسدها زیاد ضربه نخوردیم هرچه خوردیم، از کسانی خوردیم که زندان بودند، شکنجه دیدند، یار امام بودند، با امام سابقهی مبارزاتی داشتند، مسلمان قبل از انقلاب بودند، جلسات قرآن داشتند هیأت دار بودند. همهی فسادها غالباً از کسانی که سابقهی تدین بیشتری داشتند، ایجاد میشد. چون از اول این تدیّن فطری نشده بود بلکه روی طبیعت نشسته بود.
ظاهرش این بود که سیر طبیعی خود را طی میکند، هیئت میرود، سینه زنی میکند، نماز شب میخواند، شام و نهار میدهد، گریه میکند، ولی این ها روی طبیعت اش نشسته و طبیعت رشد میکند نه فطرت.
این چیزها سراغ ما هم آمده است. این که بگوییم چه آدمهای بدبختی بودند، چقدر قسیالقلب بودند، خیلی از خواص ما دچار این بدبختی ها شده اند. حواسمان را جمع کنیم وگرنه این تاریخ درباره ی تک تک ما تکرار میشود. حضرت یک آیه میخوانند: «وَزَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَكَانُوا مُسْتَبْصِرِینَ= و شیطان كارهایشان را در نظرشان بیاراست و از راه بازشان داشت با آنكه [در كار دنیا] بینا بودند»(عنکبوت/38). اهل بصیرت بودند و درسها را خوب میدانستند و دورهاش را دیده بودند، ۱۰۰ جلد کتاب میتوانستند در این زمینه بنویسند. همهی آن ها علم نظری داشتند، باسواد بودند، جنگ و انقلاب را گذرانیده بودند، امام را گذرانده بودند، بعد با بصیرت بدبخت شدند و به جهنم رفتند.
دلیل عدم اطاعت شیطان از امر خدا در سجده به انسان
شیطان نوع خلقت و سابقه خود را با انسان مقایسه کرد و به خودبینی رسید و به جای اینکه جایگاه و مقام خدا را ببیند جایگاه خود و انسان را دید و از اطاعت خدا سر باز زد.
شیطان چگونه جلوی خدا ایستاد؟ شیطان اگر یک موجود سابقه دار در فساد و بیآبرو بود، نمیآمد جلوی خدا بایستد، شیطان به خدا میگوید : می دانی من چه کسی هستم؟ من ۶ هزار سال تو را عبادت کردم، برای چه به کسی که تازه از گرد راه رسیده سجده کنم؟ این کار را از من نخواه. خدا گفت: من فقط از تو اطاعت و سجده میخواهم. او گفت: با هم یک معامله کنیم، تو این خواسته را ندید بگیر، بیخیال شو، من تو را طوری عبادت میکنم که هیچ کس عبادت نکرده باشد. این کار پناه بردن به عبادت برای ارضای طبیعت است. خدا میگوید: من به این چه نیازی دارم؟ من از تو اطاعت میخواهم. تو خودت را به خاطر من کنار بگذار. او میگوید: «خلقتنی من نار و خلقته من طین» من از آتش هستم. یعنی خدا را نمیبیند و خودش را میبیند. خدا میگوید چرا خودت را نگاه میکنی؟ من را ببین و بخاطر من اطاعت کن. او می گوید: نه.
تفاوت انسانهای طبیعت گرا و فطرت گرا در اطاعت و سپاس گذاری
این که انسان کفور و ناسپاس است، از طبیعت انسان است. آدم های فطرتگرا این طور نیستند، درست رفتار میکنند. این طبیعت گرایی است که کفور است. جنبهی غیرانسانی وجود ماست که به همهی زحمات دیگران ناسپاسی میکند.
هنگامی که بسیج، جنگ، جبهه، سابقهی انقلابی، سابقه ی اسارت و عبادت در طبیعت انسان رشد میکند و بزرگ میشود و انسان سر از یک گردن کلفتی و گردن کشی و نافرمانی در مقابل خدا در میآورد. جلوی خدا می ایستد و میگوید: خدا فکر کرده است، من کم کسی هستم این عبادت های ما توهین به خداست. نماز و روزهی ما توهین به خدا است، اگر خدا اینها را به ما ببخشد، خیلی لطف کرده است. دو رکعت نماز می خوانی، ذهنت این طرف و آن طرف میرود و حواست پرت میشود. این چه نمازی است؟! انسان واقعاً چیزی ندارد که متکبر شود. ولی بعضی وقت ها شیطان همین را بزرگ میکند و نمازی که سر تا پای آن گناه بوده را برایت نورانی میکند و تصور میکنی تو خیلی آدم حسابی، درست کار و نورانی هستی، بعد خدا به تو اجازه می دهد، تو را از کثافت نجات میدهد و اجازه میدهد توبه کنی و با او آشتی کنی. اجازه میدهد به مسجد و حرم های بزرگ و مجالس ویژه راه پیدا کنی. به تو شرافت میدهد. حواس مان نیست که این لطف را خدا به ما میکند و ما سر خدا منت میگذاریم و میگوییم: خدایا در نظر داشته باش که زیارت رفتیم، این هم چهار رکعت نماز. یک روز هم روزه گرفتیم، هزاران تومان برایت خرج کردیم و... . پولش را خودش به تو داده است. این کارها یک سابقه میشود و بعد کم کم جا پای خدا میگذاریم و جلوی خدا گردن کشی میکنیم و یادمان میرود که ما هیچ بودیم. «هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَكُنْ شَیْئًا مَذْكُورًا» هیچ بودیم، همه چیز را او به ما داد، یادمان میرود که از کجا تغذیه می شدیم.
افرادی که در مقابل خدا گردن کشی میکنند مثل بچههای نمکنشناسی هستند که پدر و مادر آن ها را بزرگ میکنند، مادر در دوران بارداری ۹ ماه سختی میکشد و زحمت میکشد، حدیث داریم زن هایی که سر زایمان در اثر شدت و فشار زایمان میمیرند، شهید از دنیا رفته اند و ثواب شهداء را دارند. دوران حمل، دوران جهاد و شمشیر زدن یک زن است. بعد پدر و مادر فرزند را تحویل میگیرند و او را پرستاری میکنند، بزرگ میکنند اما وقتی بزرگ شد، برای پدر و مادرش شاخ و شونه میکشد. همه چیزمان از وجود پدر و مادر است. بعضی افراد، پدر و مادر را به مکه، مشهد یا کربلا میبرند، اما سر آنها منت میگذارند، یا اگر پولی برای پدر و مادر خرج کند خیلی برایش بزرگ و عجیب است. این که انسان کفور و ناسپاس است، از طبیعت انسان است. اما آدم های فطرت گرا این طور نیستند و درست رفتار میکنند. این طبیعتگرایی است که کفور است. جنبهی غیرانسانی وجود ماست که به همهی زحمات دیگران ناسپاسی میکند. نگاهی به دست پدر و مادرت بنداز. به صورتشان نگاه کن! ببین چه دورانی را گذرانده اند تا تو این شدی؟ بنابراین مغرور نشویم.
یکی از بهترین دعاهایی که افراد فطرت گرا برای حفظ دین و سپاس از توفیقات الهی میخوانند دعای غریق است که توصیه شده است، بعد از نماز بخوانید: ««یا الله یا رحمن یا رحیم یا مقلب القلوب ثبت قلوبنا علی دینک و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسن و اصحاب الحسن ;» خدایا نگه مان دار. خدایا دلمان نلرزد. خدایا با تو قهر نشوم و تو را رها کنم و به عنوان ربّ خودم بوزینه بخرم. خیلی ها این کار را کردند و موسی را رها کردند و به دنبال گوساله رفتند. مجاهدین زمان شاه، مبارزین زمان امام، یاران امام، همانند کسانی بودند که همه چیز را فروختند و دنبال گاو و گوساله رفتند و نتوانستند تا آخر راه، با موسی همراه شوند. خود و آخرت شان را با قیمت ارزانی فروختند.
«ثبت قلوبنا» یعنی خدایا دلمان نلرزد، خدایا نگه مان دار. «ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا» یعنی خدایا حال که هدایتمان کردی، قلبهای ما خراب نشود. نگذار فاسد شویم، نگذار برگردیم. یک فطرت گرا همه الطاف را از خدا میبیند و میفهمد که از ته چه جهنمی درآمده تا به این بهشت رسیده است. حاضر نیست دیگر از این بهشت دربیاید، وقتی سر نماز است، میفهمد که در چه بهشتی است. از این رو میگوید خدایا این را از من نگیر. در زیارت حضرت عبدالعظیم یا حضرت معصومه علیهماالسلام، در زیارتنامه به فرازی میرسی که تمام وجودت میلرزد و میگویی: «لا تسلب منّی ما انا فی= خدایا این را که داخلش هستم، از من نگیر». ببین من الآن چه حال خوبی دارم. نزد ولی تو آمدهام و در این جلسه بهشتی نشستهام. « فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَیُذْكَرَ فِیهَا اسْمُهُ یُسَبِّحُ لَهُ فِیهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ =در خانه هایى كه خدا رخصت داده كه [قدر و منزلت] آنها رفعت یابد و نامش در آنها یاد شود در آن [خانه]ها هر بامداد و شامگاه او را نیایش مى كنند.» (سوره نور/36) خانه هایی که اجازه دادی داخلش میخانه هایی برپا شود و ما را هم در یکی از این میخانهها راه دادی ما را از آنها بیرون مان نکن». آدم فطرت گرا این موهبات را قدر میداند.
زمانی که دنیا به انسان فطرت گرا پیشنهاد میدهد که آخرت خود را یک میلیون تومان می فروشی؟ خیلی ها با کمتر از یک میلیون هم فروختند. اما این میگوید نه. من نمیفروشم. ما فروشنده نیستیم. دنیا دست برنمیدارد و قیمت را بالا میبرد. یک رئیس بانکی که یک دفعه سر از اختلاس درمی آورد، این طور نبوده که با ۳۰ میلیون تومان اختلاس کند. ۳۰ میلیون تومان رقمی نیست، یک دفعه امکانات برایش فراهم میشود و رقم آن به یک میلیارد تومان میرسد. شیطان پرداخت را بالا میبرد و فرد آخرت خود را میفروشد.
اما کسی که قیمت خود را بینهایت بداند، خود را نمیفروشد. کسی که قیمت خود را امام حسین بداند، خون خود را خون امام حسین بداند، آن ها را در ردیف خود بداند، هیچ کس نمیتواند او را بخرد، برای همین میگوید مطلقاً فروشی نیست. اما اگر باور نکرده باشی که قیمت بی نهایت است، فروشنده هستی. هر چند آدم خوب و متدینی باشی. «بهشت خدا و همهی عظمت اش پاداش بدنت است»، وقتی خدا برای من چنین بهایی پرداخت کرده است، خیلی قیمتی هستم. برای بدن و نیازهای طبیعی ام یک بهشت خلق کرده که به اندازه ی همه ی آسمان ها و زمین است. خدا بالاترین قیمت را داده است. اگر با پیشنهاد کسی گول بخورم و بهشت را یک میلیون تومان بفروشم، ابدیت و خدا و اهل بیت علیهمالسلام ناچیز فروخته ام.
اگر کسی باور کرد قیمتش گران است، خود را نمی فروشد، رئیس بانک که هیچ رئیس جمهور هم بشود خود را نمیفروشد، میلیاردها نفر این طور بودند. مگر شهید رجائی نبود؟ مگر مقام معظم رهبری که ۸ سال رئیس جمهور این مملکت بود. مگر رهبر نیست؟ اما فقیرانه ترین زندگی را دارد. اینها خود را نفروختند. بعضی اشخاص تا لیسانس و فوق لیسانس و دکترا گرفتند، رئیس کل شدند، حکمی گرفتند و مدیر یا مسئول فلان جا شدند، همه چیز را از دست می دهند. این ها آدم های کم وزنی هستند. چون قیمت خود را پایین گرفته اند.
یادآوری تاریخ ایثارگریها و از خودگذشتگیها جهت رفع تجاهل و تغافل
دوران پیغمبر همه در روز غدیر با امیرالمؤمینن علیهالسلام بودند، اما فراموش کردند. حضرت به آنها گفت مگر شما با من بیعت نکرده بودید؟ غدیر و توصیه های پیغمبر یادتان رفت؟ علناً گفتند ما چیزی یادمان نمیآید. امام خیلی صریح گفت: نمیتوانی بگویی نشنیده ام.
این فراموشیهای ابتکاری و خودساخته است. خود را به تغافل و تجاهل زدند. مثل الآن که خیلی از بچه حزباللهی ها دارند در فساد ذوب میشوند. جنگ و جهاد و جبهه و خون هایی که ریخته شده را یادشان رفته است. وقتی به آنها گفته میشود که امام این را گفته است که «نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان برسد، من در میان شما باشم یا نباشم». تا این حرف را میشنود، خود را به آن راه می زند که من اصلاً این را نشنیده ام.
خیلی ها بدشان میآید از اینکه بخواهیم زمان جنگ را یادآوری کنیم. میگویند: نبش قبر میکنی که راجع به جبهه و جنگ صحبت میکنی. این ها حقیقت مسلم چند سال پیش کشور ماست، ریشهی ماست، ما براساس خون هایی که ریخته شده است الآن زنده ایم و امنیت داریم. آن تهاجمی که عراق کرده بود شوخی بردار نیست. اگر در مملکت الآن چیزی بنام ایران هست، به برکت این چند هزار شهید، معلولها، جانبازها، آزادگان و رزمندگان اسلام و خانواده هایشان است که نگه داشتند. حال بگوییم چرا راجع به آن ها حرف بزنیم؟ آن مال آن موقع است. راجع به جنگ حرف نزنیم، خشن است، از گذشته نگویم چه اصراری هست که راجع به این جنگ حرف بزنیم؟ جنگ زشت است. بیاییم فقط راجع به صلح و صفا و صمیمیت صحبت کنیم.
کفار یک جنایت در ویتنام راه انداختند که هنوز هم راجع به آن فیلم میسازند. برای فیلم های شان هنوز قهرمان درست میکنند. راکی را درست کردند، یک آدم جانی در جنگ ویتنام که اینجا و خیلی جاهای دیگر بزرگش کردند. اگر خودشان انتقاد می کنند و زیر سؤال میبرند از یک جهات دیگری است و گرنه رئیس جمهور قبلی آمریکا گفت ما هرگز از ویتنامی ها معذرت خواهی نمیکنیم. هنوز دارند از قهرمان های افسانهای خود فیلم میسازند و به خورد ما میدهند. رابین هود را تحویل ما میدهند. یک کتابی بنام بینوایان نوشته شده است، که چند جور کارتون آن را به خورد ما میدهند، چند صد میلیون خرج تئاتر اش میکنند، فیلم سینمایی اش میکنند که نشان دهند یک آقایی فداکاری کرده است، در این مملکت میلیون ها از این آدم ها وجود داشته که آن ها از نظر کمالات وجودی اصلاً به گرد این ها نمیرسند. آنها از بس فقیر اند یک چیزی مثل بینوایان برایشان مهم می شود از این اتفاقات در زندگی روزمره ی عوام ما خیلی زیاد هست، فداکاری ها، ایثارها، صبرها، گذشت ها، کرامت ها، و بزرگواری ها.
شخصی که ده سال ساواکی ها شکنجه اش داده اند، دانه دانه ناخن هایش را کشیده اند، سیگار روی بدنش گذاشته اند، اتو روی بدنش کشیده اند، بچه اش را جلوی چشم او کشته اند، بعد از زندان آزاد میشود میگوید ما حلال میکنیم. این را داستان کنید! کسی یک شمعدان دزدیده و اوج آن این است که صاحبش گفته است من این ها را به او هدیه دادم، چه قدر روی این قسمت مانور می دهند؟ آنها را فقیران فطری آنقدر بزرگ کرده اند. اما ما هزاران هزار از این الگوها داریم که هیچ وقت از تازگی نمیافتد و حقیقت هم دارد و متعلق به چند سال پیش است، اما بعضی ها می گویند بد است که بیاییم نبش قبر کنیم و سراغ جنگ برویم! اما باید چه قدر پول بدهیم و برویم تئاتر بینوایان نگاه کنیم. دیگر هیچ موضوعی نبود. بشریت دیگر چیزی ندارد که برای ما عرضه کند؟ حرف قشنگ دیگری نیست؟ همه تکرار و تکرار، یعنی ما اینقدر بدبخت هستیم که باید داستان این شمع دزد را همین طور برای مان تکرار کنند؟ یعنی این قدر جهان به ابتذال کشیده شده است که احتیاج دارد این چیزها به رخ کشیده شود؟
جهاد یکی از درهای بهشت است
«ان الجهاد بابٌ من ابواب الجنة فتحه الله لخاصه اولیاء= جهاد دری از درهای بهشت است که خدا فقط روی رفیقان ویژه اش باز میکند». (نهج البلاغه خطبه27)
پیامبر فرمودند: «إنّ لِرَبِّكُم فی أیّامِ دَهرِكُم نَفَحاتٍ، فَتَعَرَّضُوا لَهُ لَعَلَّهُ أن یُصِیبَكُم نَفحَةٌ مِنها فلا تَشقَونَ بَعدَها أبدا= همانا از سوى پروردگار شما در طول عمرتان نسیم هایى مى وزد ، پس خود را در معرض آنها قرار دهید، باشد كه نسیمى از آن نفحات به شما بوزد و زان پس هرگز به شقاوت نیفتید».
همیشه این صحنهها پیش نمیآید. ۱۴۰۰صد سال جامعهی شیعه صبر کرد که بابی به اسم جهاد باز شود، «ان الجهاد بابٌ من ابواب الجنة فتحه الله لخاصه اولیاء= جهاد دری از درهای بهشت است که خدا فقط روی رفیقان ویژه اش باز میکند». نمیگوید روی مؤمنین و صالحین و... باز میکند، می گوید فقط روی رفیقان ویژه اش این در را باز می کند. ولی الآن می فهمیم که سرمان کلاه خیلی گشادی رفته است و خیلی باخت کردیم ما را بردند به بهشت، فرار کردیم و آمدیم، عرضه نداشتیم آنجا بمانیم، بیرون شدیم، در را هم بستند.
ولی صدهزار مرتبه شکر که درها هنوز صددر صد بسته نشده است. خداوند در جهاد را بست؛ ولی باب دیگری از جهاد را باز کرد که به مراتب باارزش تر و با ثواب تر از آن کار است، اگر مرد میدان باشیم. الآن زمان جهاد اکبر، جهاد با دشمنان، جهاد فرهنگی و جنگ فرهنگی است. در این تهاجم فرهنگی، کار زشت این است که ما شمشیر بخوریم و مثل یک سرباز بی عرضه که نتوانسته از خود دفاع کند، در اولین ضربه به زمین بیفتیم. این جنگی که شما در آن هستید. ارزش و ثوابش به مراتب بیشتر از ۸ سال دوران دفاع مقدس است.
اگر شما در مقابل دشمن مقاومت کنید و بگویید ما در مقابل تهاجم فرهنگی ایستادیم و تهاجم فرهنگی، اینترنت، ماهواره، سی دی ها، محیط دانشگاه، دانشگاه آزاد نمی تواند مرا آلوده کند، دزدی ها و نمی تواند مرا به دزدی وادار کند، این کافی نیست. هر کدام از ما میتوانیم در جبههی فرهنگی یک سردار و فرمانده شویم، کسی شویم که موج ایجاد کنیم. نه تنها خودمان آس بینیم صد نفر دیگر هم نمیگذاریم آسیب ببینند. خدا از این شیعه خوشش میآید که هم عرضه دارد خودش را نگه دارد و هم عرضه دارد دست شیطان را قطع کند. پس سعی کنیم خودمان را بسازیم.
کلیدواژه ها:
آثار استاد