مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
وقتی ما می خواهیم راجع به «قدم صدق» صحبت کنیم و زیارت عاشورا بخوانیم و از اول و گزاره به گزاره جلو برویم؛ با توجه به معنایش باید ببینم که نسبت به کدام یک از این گزاره ها صدق داریم.
امتحان کتبی و شفاهی نیست که ما دروغ بگوییم تا استاد خوشش بیاید یا به ما نمره بدهد. مصاحبه رادیو و تلویزیونی هم نیست. مقاله نوشتن هم نیست که آدم برای دیگران حرف بزند، ولی خودش جور دیگری باشد. خودت با خودت حرف بزن. از اول زیارت عاشورا، عبارت به عبارت تا آخر آن بخوان، بعد ببین چقدر صداقت داری؟ دلت به تو راست می گوید. مثلا در این فرازها: خدایا از تو می خواهم «أن یجعلنی معکم فی الدنیا و الآخرة»، «أن یرزقنی طلب ثارک» ، «أن یرزقنی طلب ثاری مع امام منصور، مع امام هدیً»؛ باید ببینی آیا در این درخواست ها صداقت داری یا نه؟ یعنی وقتی می گویم: «مع امام منصور؛ مع امام هدی» واقعاً دارم خودم را به امام زمان می رسانم؟ واقعاً الان در چادر حضرت هستم؟ به قلبت مراجعه کن، ببین، این هوس و این دغدغه را داری؟ در این زیارت می خوانی: «من می خواهم منتقم دشمنان امام حسین ع باشم»، «می خواهم به درجه سیدالشهداء برسم»؛ اما اگر بپرسی الآن کجایی؟ الان در کدام منزلی؟ می گوید نمی دانم. می خوانیم من می خواهم همراه امام زمان باشم. اما خوب الان چقدر فاصله با چادرش داری؟ در چادرش هستی یا بیرونی؟ می گوید نمی دانم. می گوید: می خواهم همسایه فاطمه زهرا باشم. اگر بپرسیم خوب؛ الان کجایی؟ برای هم خانه یا همسایه بودن با فاطمه زهرا برنامه ات چیست؟ می گوید: هیچ برنامه ای ندارم؛ کلاسی ندارم؛ استاد، پله، باشگاه و رتبه ای ندارم. خودم هم نمی دانم کجا هستم.
اینها نشانه این است که ما اصلاً شروع هم نکرده ایم. این که تو می گویی من این راه را دوست دارم؛ باز دوست داشتنش هم خیلی خوب است. این هم یک درجه ای است؛ اما در روز قیامت به ما می گویند: تو این همه سال زیارت عاشورا خواندی؛ گفتی ای امام حسین! من می خواهم با تو باشم؛ هم درجه تو باشم؛ من می خواهم به درجه منتقم برسم؛ آن هم همراه امام زمان؛ «امام هدی»؛ به مقام محمود برسم؛ این همه حرف های قشنگ زدی؛ اما برایش چه کار کردی؟ می گویی: خدایا ما کاری نکردیم، ولی دوست داشتیم. بارک الله! راست می گویی، کاری نکردی؛ من خدا شهادت می دهم که دوست داشتی و کاری هم نکردی، اما بدت هم نمی آمد و دشمنی نمی کردی. خود این هم خیلی خوب است. آدم بیاید یک عمر به امام حسین بگوید: آقا ما قبولت داریم، دوستت داریم؛ کار جدی ای هم نکردیم. اما شکر خدا از شما بدمان نمی آمد. به ته دلمان که مراجعه میکردیم، می دیدیم شما را دوست داریم. این هم بهتر از آن کسی است که این دغدغه ها را اصلاً ندارد و نمی داند امام حسین کیست؟ فاطمه زهرا کیست؟ اما اگر خواستی راست بگویی و به قدم صدق بیفتی و به مرتبه و درجه بالاتری برسی و واقعاً به همسایگی حضرت برسی و جزء منتقمین باشی، باید اول از قلبت سؤال کنی و صادقانه جواب بگیری و درجه ات را تعیین کنی و بعد روش هم داشته باشی. بگویی من با یک روشی حرکت بکنم و شروع کنم بروم جلو تا مثلاً 5 سال بعد در همین جایی که هستم نباشم. اگر کسی موقع خواند زیارت عاشورا از اول تا آخر راست بگوید و خودش هم تأیید کند. امام حسین هم کاری ندارد، می گوید خودت تأیید کنی من قبول دارم. اگر دلت قبول کرد که تو در این حرفها صادق هستی، خدا هم می پذیرد. اگر دل کسی حرفهایش را قبول کند، حتماً با ائمه و امیرالمؤمنین و با خود سیدالشهداء محشور می شود.
برگرفته از مباحث استاد شجاعی، مبحث «قدم صدق» جلسه 5
کلیدواژه ها:
آثار استاد