مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
وقتی سخن از وسعت بهشت و خصوصیاتش می شود، همه مربوط به خروجیهای نفس انسان هستند، یعنی نفس انسان یا جهنم است و خروجیهای جهنمی دارد یا بهشت است و خروجیهای بهشتی دارد. بسته به اینکه انسان با خودش چگونه رفتار کند.
مؤمن وقتی وارد بهشت میشود با یک سلسله نعمت هایی روبرو میشود که اصلاً نمیتوانست تصورش کند، اما به مرور زمان با اراده خودش شروع به خلق های جدید می کند.
بحث مان درباره وسعت بهشت و ملک کبیر بودن بهشت بود. در بهشت مهمترین لذتی که وجود دارد همانطور که در دنیا هم همینطور است، تشکیل خانواده است. مومن در بهشت با هر کس که بخواهد، ازدواج می کند و یک عشق خوب، کامل و پاک و بینظیر و بالنده را تجربه میکند.
در بسیاری از آیات به این مرحله تصریح میکند: «وَ حُورٌ عِینٌ/ كَأَمْثالِ اللُّؤْلُؤِ الْمَكْنُونِ/ جَزاءً بِما كانُوا یَعْمَلُونَ[1]= و زنان سیه چشم زیبا صورت/ که چون درّ و لؤلؤ مکنونند/ پاداش اعمال نیک آن بهشتیان است»،«وَ زَوَّجْناهُمْ بِحُورٍ عِینٍ[2]= همچنین است و با حوریان زیبا چشمشان جفت قرار دادهایم». در لذت های بهشتی و آخرتی بعد از لذت های عقلی و فوق عقلی، عالیترین لذت همین است، یعنی داشتن یک عشق پاک و بالنده و عالی و خوب.
در ادامه روایت نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآله) در جلسه گذشته میخوانیم: «قالَ: فَیَعتَنِقانِ مِقدارَ خَمسِمِائَةِ عامٍ مِن أَعوامِ الدُّنیا لا یَمَلُّها وَلا تَمَلُّهُ قالَ: فَإِذا فَتَرَ بَعضَ الفُتُورِ مِن غَیرِ مَلالَةٍ، نَظَرَ إِلى عُنُقِها فَإِذا عَلَیها قَلائِدُ مِن قَصَبٍ مِن یاقُوتٍ أَحمَرَ وَسَطُها لَوحٌ صَفحَتُهُ دُرَّةٌ مَكتُوبٌ فِیها أَنتَ یا وَلِیَّ اللّهِ حَبِیبِی وَأَنا الحَوراءُ حَبِیبَتُكَ إِلَیكَ تَناهَت نَفسِی وَإِلَیَّ تَناهَت نَفسُكَ ثُمَّ یَبعَثُ اللّهُ إِلى أَلفِ مَلَكٍ یُهَنِّئُونَهُ بِالجَنَّةِ وَیُزَوِّجُونَهُ بِالحَوراءِ، قالَ: فَیَنتَهُونَ إِلى أَوَّلِ بابٍ مِن جِنانِهِ، فَیَقُولُونَ لِلمَلَكِ المُوَكَّلِ بِأَبوابِ جِنانِهِ: استَأذِن لَنا عَلى وَلِیِّ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ بَعَثَنا إِلَیهِ نُهَنِّئُهُ، فَیَقُولُ لَهُم المَلَكُ: حَتَّى أَقُولَ لِلحاجِبِ فَیُعلِمَهُ بِمَكانِكُم، قالَ: فَیَدخُلُ المَلَكُ إِلى الحاجِبِ وَبَینَهُ وَبَینَ الحاجِبِ ثَلاثُ جِنانٍ، حَتَّى یَنتَهِیَ إِلى أَوَّلِ بابٍ، فَیَقُولُ لِلحاجِبِ: إِنَّ عَلَى بابِ العَرصَةِ أَلفَ مَلَكٍ أَرسَلَهُم رَبُّ العالَمِینَ تَبارَكَ وَتَعالى لِیُهَنِّئُوا وَلِیَّ اللَّهِ قَد سَأَلُونِی أَن آذَنَ لَهُم عَلَیهِ فَیَقُولُ الحاجِبُ: إِنَّهُ لَیَعظُمُ عَلَیَّ أَن أَستَأذِنَ لِأَحَدٍ عَلى وَلِیِّ اللَّهِ وَهُوَ مَعَ زَوجَتِهِ الحَوراءِ. قالَ: وَبَینَ الحاجِبِ وَبَینَ وَلِیِّ اللَّهِ جَنَّتانِ، قالَ: فَیَدخُلُ الحاجِبُ إِلى القَیِّمِ فَیَقُولُ لَه: إِنَّ عَلى بابِ العَرصَةِ[1] أَلفَ مَلَكٍ أَرسَلَهُم رَبُّ العِزَّةِ یُهَنِّئُونَ وَلِیَّ اللَّهِ فَاستَأذِن لَهُم؛ فَیَتَقَدَّمُ القَیِّمُ إِلَى الخُدّامِ فَیَقُولُ لَهُم: إِنَّ رُسُلَ الجَبّارِ عَلى بابِ العَرصَةِ وَهُم أَلفُ مَلَكٍ أَرسَلَهُم اللَّهُ یُهَنِّئُونَ وَلِیَّ اللَّهِ فَأَعلَمُوهُ بِمَكانِهِم، قالَ: فَیُعلِمُونَهُ فَیُؤذَنُ لِلمَلائِكَةِ فَیَدخُلُونَ عَلى وَلِیِّ اللَّهِ وَهُوَ فِی الغُرفَةِ وَلَها أَلفُ بابٍ، وَعَلى كُلِّ بابٍ مِن أَبوابِها مَلَكٌ مُوَكَّلٌ بِهِ، فَإِذا أُذِنَ لِلمَلائِكَةِ بِالدُّخُولِ عَلى وَلِیِّ اللَّهِ فَتَحَ كُلُّ مَلَكٍ بابَهُ المُوَكَّلَ بِهِ قالَ: فَیُدخِلُ القَیِّمُ كُلَّ مَلَكٍ مِن بابٍ مِن أَبوابِ الغُرفَةِ، قالَ: فَیُبَلِّغُونَهُ رِسالَةَ الجَبّارِ جَلَّ وَعَزَّ، وَذلِكَ قَولُ اللَّهِ تَعالى: «وَ الْمَلائِكَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ كُلِّ بابٍ» مِن أَبوابِ الغُرفَةِ «سَلامٌ عَلَیْكُمْ» إِلى آخِرِ الآیةِ.قالَ: وذلِكَ قَولُهُ جَلَّ وَعَزَّ: «وَ إِذا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعِیماً وَ مُلْكاً كَبِیراً» یَعنِی بِذلِكَ وَلِیَّ اللَّهِ وَما هُوَ فِیهِ مِن الكَرامَةِ وَالنَّعِیمِ وَالمُلكِ العَظِیمِ الكَبِیرِ، إِنَّ المَلائِكَةَ مِن رُسُلِ اللَّهِ عَزَّ ذِكرُهُ یَستَأذِنُونَ [فِی الدُّخُولِ] عَلَیهِ فَلا یَدخُلُونَ عَلَیهِ إِلّا بِإِذنِهِ، فَلِذلِكَ المُلكُ العَظِیمُ الكَبِیرُ[3]= آن گاه، به اندازه پانصد سال از سالهاى دنیا، یكدیگر را در آغوش مىكِشند، بى آن كه از یكدیگر سیر و خسته شوند. پس از آن كه اندكى سست شد، آن هم نه از سرِ سیرى و خستگى، نگاهش به گردن حورى مىافتد. گردنبندهایى بر گردن او از یاقوت سرخ مىبیند كه در وسط آن، لوحى است و صفحه آن لوح، درّى است و بر آن، نوشته شده است: تو- اى ولىّ خدا- معشوق منى و منِ حورى، معشوق تو ام، و من و تو به هم رسیدیم. سپس، خداوند به هزار فرشته، پیغام مىدهد كه بهشت را به او تهنیت بگویند و آن حورى را به ازدواج او در آورند. آن فرشتگان، به نخستین در از بهشتهاى او مىرسند و به فرشته گماشته بر درهاى بهشتهایش مىگویند: از ولىّ خدا، براى ما اجازه ورود بخواه؛ زیرا خداوند، ما را نزد او فرستاده است تا به وى، شادباش بگوییم. فرشته به آنان مىگوید: باید به دربان بگویم تا آمدن شما را به اطّلاع او برساند. پس، آن فرشته به نزد دربان- كه از او تا دربان، سه بهشت فاصله است-، مىرود. چون به نخستین در رسید، به دربان مىگوید: بر درگاه، هزار فرشتهاند كه پروردگار بزرگ و بلندمرتبه جهانیان، آنان را براى شادباشگویى به ولىّ خدا فرستاده است. از من خواستهاند كه برایشان، اجازه ورود بخواهم. دربان مىگوید: مرا یاراى آن نیست كه وقتى ولىّ خدا با همسر حورىِ خویش است، از او براى كسى اجازه ورود بطلبم. میان دربان تا ولىّ خدا، دو بهشت، فاصله است. پس، دربان به نزد پیشكار مىرود و مىگوید: به درگاه، هزار فرشتهاند كه پروردگار عزّت، آنان را براى شادباشگویى به ولىّ خدا فرستاده است. براى ایشان، اجازه ورود بخواه. پیشكار، به نزد خدمتكاران مىرود و مىگوید: فرستادگان [خداى] جبّار، بر درگاهاند. آنان، هزار فرشتهاند كه خداوند، آنان را براى شادباشگویى به ولىّ خدا فرستاده است. آمدن شان را به اطّلاع او برسانید. آنان به اطّلاع او مىرسانند. در این هنگام، به فرشتگان، اجازه ورود داده مىشود و آنها بر ولىّ خدا- كه در بالاخانه است و هزار در دارد و بر هر درى از درهایش فرشتهاى گماشته شده است-، وارد مىشوند. چون اجازه ورود بر ولىّ خدا به فرشتگان داده مىشود، هر فرشتهاى، درى را كه بر آن گماشته شده است، مىگشاید و پیشكار، هر فرشتهاى را از درى از درهاى بالاخانه، داخل مىكند و آن فرشتگان، پیام [خداى] جبّار عز و جل را به او، ابلاغ مىكنند. این، همان سخن خداى بلندمرتبه است كه: «و فرشتگان، بر آنان، وارد مىشوند از هر درى» از درهاى بالاخانه [و مىگویند:] «درود بر شما!» تا آخر آیه و نیز این سخن خداى عز و جل است كه: «و چون بِدان جا بنگرى، [سرزمینى از] نعمت و پادشاهىِ بزرگ مىبینى». مقصود، ولىّ خدا و احترام و نعمت و پادشاهىِ بزرگ و شكوهمندى است كه او از آن برخوردار است. فرشتگانِ فرستاده خداى بزرگ، از او اجازه ورود مىطلبند و تا اجازه ندهد، بر او وارد نمىشوند. این است آن پادشاهىِ بزرگ و شكوهمند».
مؤمن بهشت های متعددی همراه با تعدادی غلام و کنیز دارد. یک بهشت ندارد. در بهشت سیر شدن و خسته شدن و دلزدگی مطلقاً وجود ندارد. هیچ چیزی دل آدم را نمیزند. هیچی آدم را خسته نمیکند، انسان به هیچ وجه در بهشت احساس کهنگی، خستگی، دلزدگی و تکراری بودن نمی کند.
صبر مساوی است با بهشت. آنهایی که صبر نمیکنند، بیتقوایی میکنند یا جزع و فزع میکنند، هم دنیایشان خراب میشود هم آخرتشان.
جزع دو کار میکند: یکی اینکه، اعصاب خودت و اطرافیانت را در دنیا خورد میکند. دوم اینکه، کسی که به وحشت میاندازد و فشار روحی به او وارد میشود، خود آدم است. آدمی که آرام است، لذتش را میبرد.
جایگاه و پاداش پایینترین رتبه فرد بهشتی چگونه است؟
حالا پیامبر اکرم در فرمایش دیگری، معنی پادشاهی کبیر را برای ما ترسیم می کنند.
«إن أدنى أهل الْجَنَّةِ مَنْزِلَةً الَّذِی یَرْكَبُ فِی أَلْفِ أَلْفٍ مِنْ خَدَمِهِ مِنَ الْوِلْدَانِ الْمُخَلَّدِینَ عَلَى خَیْلٍ مِنْ یَاقُوتٍ أَحْمَرَ لَهَا أَجْنِحَةٌ مِنْ ذَهَبٍ. ثم قَوْلِهِ تَعَالَى: «وَإذَا رَأیْتَ ثمَ رأیْتَ نَعِیماً وَمُلْكاً كَبِیراً»= حتّى پایینترینِ اهل بهشت، چنان است كه در میان هزار هزار خدمتكار، از پسركان جاویدان، بر اسبانى از یاقوت سرخ كه بالهایى از طلا دارند، مىنشیند. «هر گاه بنگرى، آن جا نعمت مىبینى و سلطنتى باشُكوه را»».
میدانید که یکی از خدمتکاران بهشت که در سوره واقعه هم به آن اشاره شده، پسران بهشتی جاودان هستند: «وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ». اینها خدمتکارانی هستند که دور مؤمن می چرخند. حالا حضرت میگوید این آدمی که پایینترین فرد بهشت است، یک میلیون خادم دارد و وقتی میخواهد همه بهشتیها را دعوت کند، آنقدر بهشت او وسیع و بزرگ است، که دائم مهمانی میدهد.
اهل سنت، شأن نزول این آیه را این داستان معرفی کردند. اکرمه از راویان خیلی مهم است. از قول عمر بن خطاب نقل میکند که «دَخَلَ عُمَرُ بنُ الخَطَّابِ عَلى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه و آله وَهُوَ راقِدٌ عَلى حَصِیرٍ مِن جَرِیدٍ قَد أَثَّرَ فِی جَنبِهِ، فَبَكى عُمَرُ، فَقالَ: ما یُبكِیكَ؟ فَقالَ: ذَكَرتُ كِسرَى وَمُلكَهُ، وقَیصَرَ ومُلكَهُ، وَصاحِبَ الحَبَشَةِ وَمُلكَهُ، وَأَنتَ رَسُولُ اللَّهِ عَلى حَصِیرٍ مِن جَرِیدٍ. فَقالَ: أَما تَرضَى أَنَّ لَهُم الدُّنیا وَلَنا الآخِرَةَ؛ فَأَنزَلَ اللَّهُ: «وَ إِذا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعِیماً وَ مُلْكاً كَبِیراً= عمر بن خطّاب، بر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله وارد شد. دید كه ایشان، بر بوریایى از برگ درخت خرما، آرمیده و بوریا بر پهلوى ایشان، رد انداخته است. عمر، گریهاش گرفت. پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «چرا گریه مىكنى؟». عمر گفت: به یاد كسری و قیصر و پادشاه حبشه و سلطنت آنها افتادم، در حالى كه تو، پیامبر خدا هستى و بر بوریایى از برگ درخت خرما، آرمیدهاى! فرمود: «آیا نمىپسندى كه براى ایشان، دنیا باشد و براى ما، آخرت؟» پس خداوند، این آیه را فرو فرستاد: «و چون بِدان جا بنگرى، [سرزمینى از] نعمت و پادشاهىِ بزرگ مىبینى».
منطق را نگاه کنید. وقتی انسان نگاهش به خودش درست باشد، دیگر غصهها و سختیها شیرینی میشوند. زندانها بهشت میشود. این زیرکی را میرساند و زیرکترین آدمها کسانی هستند که شبیهترین به انبیاء هستند. حتی موقعی هم که دارائی دارند، از آن استفاده نمیکنند یا زیادهروی نمیکند. در حد متوسط و معمولی زندگی میکند. نه سخت میگیرد، نه خیلی زیادهروی میکند.
این بحث وسعت بهشت سر جای خودش ماند. حالا اگر رسیدیم دوباره چند نکته داریم راجع به این وسعت بهشت.
بهشت/وسعت بهشت
کلیدواژه ها:
آثار استاد