مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
وسعت بهشت تابع نفس انسان است. در واقع آنچه انسان از بهشت و جهنم نصیبش میشود، بازتاب نفس خودش است. بهشت، ظهور نعمتهای خداست. در آنجاست که انسان نعمتهای حقیقی را میبیند و مفهوم تنوع و فزونی نعمت را میفهمد.
کلید ورود به بهشت «مغفرت» است. مغفرت آنقدر مهم است که در دعاها به طور مکرر از خدا میخواهیم که آمرزشش را شامل حال ما کند. کسی که از بدی گذشته دیگران در حق خودش نمیگذرد یا آن را ندیده نمیگیرد، مغفرت شامل حالش نمیشود. اگر بخواهیم مشمول مغفرت خداوند شویم، باید بتوانیم از دیگران بگذریم و کینه یا دلچرکینی در دل نداشته باشیم. حسادت، بدخواهی، بدبینی و بدجنسی نسبت به کسی نداشته باشیم. پس برای ورود به بهشت باید «نرم افزار مغفرت» را روی قلبمان نصب کنیم تا از کسی کینه به دل نگیریم.
از جمله آیاتی که به بحث وسعت بهشت میپردازد، آیه «وَ إِذا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعیماً وَ مُلْکاً کَبیراً[1]= و هنگامی که آنجا را ببینی نعمت ها و پادشاهی عظیم را می بینی» است.
در این آیه، سه کلمه مهم به کار رفته است: «نعیم»، «ملک» و «کبیر». کلمه «نعیم»، حکایت از نعمت های بهشت دارد که انتها ندارد و اگر میلیاردها سال هم زندگی کنید، مثل این است که روز اول است که وارد بهشت شده اید. کسی که قدرت می خواهد، باید به چیزهای جدی و بزرگ فکر کند. تفکر و تأمل در ابدیت و آخرت، انسان را از غصه، دلشوره، بدبینی و بدخواهی دور میکند. چون می فهمد که این عوامل بدی که ذکر شد، یعنی جنایت به خود. اگر اینطور شد، «ملک= پادشاهی» آخرت قسمتش نمی شود. در دنیا هم پادشاهی نصیب هر کسی نمیشود. میلیاردها انسان زندگی میکنند، فقط چند نفر یا چندصد نفر پادشاه میشوند. افراد محدودی به این مقام میرسند، ولی همه پادشاهی را دوست دارند. «پادشاهی» کنایه از قدرت است. کنایه از برداشته شدن محدودیت است. منظور از پادشاهی در این آیه، یعنی تک تک شما به مقامی می رسید که هیچ مانعی سر راهتان نیست. هر چه که اراده میکنید، آفریده می شود و خودت هم آن را می آفرینی. «یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیرًا[2]= به اختیارشان هر کجا بخواهند جاری می سازند»، یعنی هر تغییری در بهشت تحت اراده شماست. از این رو، ملک، یک پادشاهی حقیقی است، یعنی هم صاحب فرمان، و هم صاحب قدرت و اراده می شوی.
منظور از «کبیراً» مشخص کردن اندازه است. خدائی که اکبر است، ملک کبیر نصیب انسان میکند. دنیا نسبت به این ملک کبیر بسیار کوچک است. از بس کوچک است، وقتی بعد از وفات از انسان سوال می کنند که چقدر در دنیا بودی، می گوید: «قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ[3]= آنها پاسخ دهند که یک روز بود یا یک جزء از روز». پس مواظب باشیم که به بهای اندکی بهشت را نفروشیم.
نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «قومُوا إِلَى جنَّة عرضهَا السَّمَوَات وَالْأَرْضُ= بپاخیزید به سوی بهشتی که وسعت آن، به اندازه آسمان و زمین است». یعنی بلند شو و کمرت را ببند و قیام کن برای بهشت. حسادت، تنگ نظری ها، شکایت و نالیدن ها را کنار بگذار. بهشت منتظر تو است. آن هم بهشتی که به اندازه آسمان و زمین است. اگر کسی دغدغه بهشت را داشته باشد، فرصت حسادت و تنگ نظری را ندارد. فرصت ناراحت شدن ندارد. فرصت چشم و هم چشمی ندارد. اینطور که شد، «ارتباطات، انتخاب ها و چینش فکری اش» درست می شود؛ اما اگر در لجن طبیعت گیر کرده و سنگین شده باشد، همیشه در حال گله کردن و مسخره بازی است و دلش پر از آتش و جهنم است و اصلا آرام نیست.
کسی که سالم است با حضور دیگران احساس حقارت نمی کند؛ بلکه احساس بزرگی و آرامش می کند. وقتی که نفس بزرگ می شود، هر چقدر هزینه کند، خوشحال می شود. قشنگ ترین «پیش به سوی» که برای انسان طراحی شده است، همین است که پیامبر فرموده است. کسی که به سمت بهشت راه می افتد، اصطلاحا به او «سالک» گفته میشود. چون حرکت و شدن دارد. سالک کسی است که تصمیم می گیرد راه بیفتد. تا انسان سالک نشود، نمی تواند حرکتی بکند و بجنبد و تکانی بخورد.
توصیف بهشت از زبان رسول خدا ص
نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) در توصیف بهشت می فرمایند: «وَ إِذَا أُدْخِلَ اَلْمُؤْمِنُ إِلَى مَنَازِلِهِ فِی اَلْجَنَّةِ وَ وُضِعَ عَلَى رَأْسِهِ تَاجُ اَلْمُلْكِ وَ اَلْكَرَامَةِ وَ أُلْبِسَ حُلَلَ اَلذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّةِ وَ اَلدُّرُّ مَنْظُومٌ فِی اَلْإِكْلِیلِ تَحْتَ اَلتَّاجِ وَ أُلْبِسَ سَبْعِینَ حُلَّةً حَرِیراً بِأَلْوَانِ مُخْتَلِفَةٍ وَ ضُرُوبٍ مُخْتَلِفَةٍ مَنْسُوجَةً بِالذَّهَبِ وَ اَلْفِضَّةِ وَ اَللُّؤْلُؤِ وَ اَلْیَاقُوتِ اَلْأَحْمَرِ فَذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ یُحَلَّوْنَ فِیها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فِیها حَرِیرٌ[4] فَإِذَا جَلَسَ اَلْمُؤْمِنُ عَلَى سَرِیرِهِ اِهْتَزَّ سَرِیرُهُ فَرَحاً فَإِذَا اِسْتَقَرَّ بِوَلِیِّ اَللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ مَنَازِلُهُ فِی اَلْجِنَانِ اِسْتَأْذَنَ عَلَیْهِ اَلْمُوَكَّلُ بِجَنَانِهِ لِیُهَنِّیَهُ بِكَرَامَةِ اَللَّهِ إِیَّاهُ فَیَقُولُ لَهُ اَلْخُدَّامُ مِنَ اَلْوُصَفَاءِ وَ اَلْوَصَائِفِ مَكَانَكَ فَإِنَّ وَلِیَّ اَللَّهِ قَدِ اِتَّكَأَ عَلَى أَرِیكَتِهِ وَ زَوْجَتُهُ اَلْحَوْرَاءُ تَهَیَّأَتْ لَهُ فَاصْبِرْ لِوَلِیِّ اَللَّهِ قَالَ فَیَخْرُجُ عَلَیْهِ زَوْجَتُهُ اَلْحَوْرَاءُ مِنْ خَیْمَةٍ لَهَا تَمْشِی مُقْبِلَةً وَ حَوْلَهَا وَ صَائِفُهَا وَ وُصَفَاؤُهَا وَ عَلَیْهَا سَبْعُونَ حُلَّةً مَنْسُوجَةً بِالْیَاقُوتِ وَ اَللُّؤْلُؤِ وَ اَلزَّبَرْجَدِ وَ هِیَ مِنْ مِسْكٍ وَ عَنْبَرٍ وَ عَلَى رَأْسِهَا تَاجُ اَلْكَرَامَةِ وَ فِی قَدَمَیْهَا نَعْلاَنِ مِنَ اَلذَّهَبِ مُكَلَّلَتَانِ بِالْیَاقُوتِ وَ اَللُّؤْلُؤِ شِرَاكُهُمَا یَاقُوتٌ أَحْمَرُ فَإِذَا دَنَتْ مِنْ وَلِیِّ اَللَّهِ فَهَمَّ أَنْ یَقُومَ إِلَیْهَا شَوْقاً فَتَقُولُ لَهُ یَا وَلِیَّ اَللَّهِ لَیْسَ هَذَا یَوْمَ تَعَبٍ وَ لاَ نَصَبٍ فَلاَ تَقُمْ أَنَا لَكَ وَ أَنْتَ لِی[5]= و هنگامى كه مؤمن را به منزل هایش در بهشت وارد كنند، بر سرش تاج سلطنت و كرامت نهند و جامههاى طلا و نقره و یاقوت و مرواریدى كه به رشته درآورده شده، در افسر پادشاهى زیر تاج بپوشند. فرمود: ۷۰ جامۀ حریر به رنگ هاى گوناگون و انواع دیگرى از جامههایى كه با طلا و نقره و مروارید و یاقوت قرمز بافته شده به او بپوشانند، و این است (معناى) گفتار خداى عز و جل:«و زیور كنند در آنجا دستبندها از طلا و مروارید و لباس ایشان در آنجا دیبا است»(سوره حج آیۀ 22). چون مؤمن روى تختش بنشیند، آن تخت از شادى بجنبش در آید. چون دوست خداى عز و جل جایگاهش در بهشت مستقر گردد، فرشتهاى كه بر بهشت ها گماشته شده، از او اجازه خواهد تا براى تهنیتش بدین كرامتى كه خداى عز و جل به او فرموده نزدش برود. غلام و كنیزان خدمتكار و دربان آن مؤمن به فرشته ی مزبور گویند: همین جا باش كه اینك دوست خدا روى تختش تكیه زده و همسر حوریش خود را براى او مهیا ساخته و تو باید براى دوست خدا همین جا درنگ كنى. فرمود: پس همسر حوریهاش از خیمه مخصوص بیرون آید و هم چنان به جلو رود و گرداگردش كنیزكان باشند، و بر تنش ۷۰ جامۀ بافته به یاقوت و مروارید و زبرجد است كه اصل آن، از مشك و عنبر می باشد و بر سرش تاج كرامت قرار دارد، و بر پایش نعلین بند دارى از طلا است كه با یاقوت و مروارید پوشیده شده و بند آن از یاقوت قرمز است و چون به دوست خدا نزدیك شود، او از شوقى كه به دو پیدا كند، مىخواهد (كه براى پذیرائى همسر حوریهاش) از جا برخیزد، حوریه بدو گوید: اى دوست خدا! امروز روز رنج و زحمت نیست؛ از جایت حركت مكن كه من از توأم و تو از منى».
تاج مومن در بهشت با تاج های دنیایی فرق می کند و اعتباری نیست. تاجی که سر مومن می گذارند، اعتبار خودش است و معنایش، پادشاهی و کرامت است.
در بهشت، همه چیز حس دارد. حتی نشستن مومن روی تخت باعث خوشحالی و شادی تخت میشود. چون به او هویت میدهد.
مومن ولیّ خداست. «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا [6]= خدا سرپرست اهل ایمان است»، یعنی او تحت سرپرستی خدا تمام کارهایش را تنظیم میکند. اجازه نمی دهد که نفس و شیطان، برای ارتباطات و افکار و دوست داشتنها و تنفرهایش تصمیم بگیرند. ولی خدا یعنی من همه چیزم در اختیار خداست. او اگر چیزی را دوست داشته باشد، من هم میپسندم و اگر از چیزی بدش بیاید، من هم از آن بیزارم. از خودش مقاومتی ندارد و تسلیم خداست.
بهشت/وسعت بهشت
کلیدواژه ها:
آثار استاد