www.montazer.ir
یک‌شنبه 16 فوریه 2025
شناسه مطلب: 3032
زمان انتشار: 22 ژولیه 2015
بزرگترین معشوق

بزرگترین معشوق

بُشر حافی گوید: از بازار بغداد می گذشتم. دیدم یکی را هزار تازیانه زدند و او آهی نکرد. آن گاه او را به زندان بردند.

به دنبال او رفتم و نزدیکش شده و پرسیدم: این زخم به خاطر چه بود؟

گفت: از بهر آن که شیفته ی عشق بودم. گفتم: چرا زاری نکردی و ناله نزدی تا در زدن تازیانه تخفیف دهند؟ گفت: معشوقم به نظاره بود، به مشاهده ی معشوق چنان مستغرق بودم که از آزار بدن پروایی نداشتم.

گفتم: اگر آن دم به دیدار بزرگترین معشوق عالم (خداوند) رسیده بودی، حالت چه طور بود؟

دیدم، نعره ای زد  جان، نثار این سخن من کرد.(1)

 

1. داستانهای عرفانی ص10- کشف الاسرار1/64

منبع :400 موضوع 2000 داستان ،ج2 ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر تهذیب

 

کلیدواژه ها: بزرگترین معشوق ، معشوق ،

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed