www.montazer.ir
جمعه 22 نوامبر 2024
شناسه مطلب: 11418
زمان انتشار: 16 دسامبر 2019
بردباری در مقابل برادران دینی، از ویژگی های شخصیتی انسان حلیم است

حلم، جلسه 8، 79/11/20

بردباری در مقابل برادران دینی، از ویژگی های شخصیتی انسان حلیم است

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرماید:« الحَليمُ مَنِ احْتَمَلَ إخوانَهُ[1] = بردبار كسى است كه برادران خود را تحمل كند.»

هیچ وقت دو نفر از نظر شخصیتی، با هم یکسان نیستند. انسان ها در مکان های مختلف، از پدر و مادرها با خصوصیات ژنتیکی متفاوت به وجود آمده اند و شخصیت منحصر به فرد خود را دارند و ممکن است در اجتماعات مختلف، به مسایل یکسان واکنش متفاوتی را از خود بروز دهند. مثلاً در مسافرت، انسان در یک اجتماعی مثل قطار یا اتوبوس یا هواپیما قرار می‌گیرد. خانواده اجتماع دیگری متشکل از پدر و مادر و فرزندان است که با هم تفاوت هایی دارند. انسان در محل زندگی اش با همسایه هایی ارتباط می‌گیرد. در همه این اجتماعات مختلف، شخص حلیم، کسی است که عرضه پرداخت مؤونه و مخارج شرکت در اجتماع را داشته باشد. یعنی تحمل اجتماع را دارد و با آن اصطکاک ندارد. اینجا بحث، بحث منافع شخصی است. گاهی اصطکاک ما به خاطر مسائل عقیدتی است. گاهی بحث، بحث توطئه و دشمنی است.

شهید مطهری به عنوان یکی از نمونه­ های خوب تحمل، حلم و داشتن ظرفیت بالا، داستانی در «داستان راستان» ذکر می‌کند و می‌گوید: یک کافر و یک مؤمن با هم شریک اقتصادی بودند و در یک مغازه­ با هم کار می‌کردند. مؤمن شاگردهایش را به مغازه می‌آورد و زمان هایی که بیکار بود، آنها را علیه کفار تربیت مذهبی می‌کرد. کافر هم همینطور، ساعت هایی که بیکار بود، شاگردهایش را تربیت می‌کرد. هر دوی آنها در اوج رفاقت هم بودند، همکاری اقتصادی هم داشتند. بنابراین، اینگونه نیست که ما گمان کنیم، حتی با اختلافات زیاد، قرار است مثلاً بین ما همیشه تشنج ایجاد شود.

چرا اختلافات فردی، گاهی بین دو فرد اصطکاک ایجاد می‌کند؟

گاهی این اختلافات و تفاوت های فردی بین افراد، ایجاد تشنج می‌کند. این موضوع چند علت دارد که الان نمی‌خواهیم بررسی کنیم. اما یکی از علتهایش این است که ما همیشه فکر می‌کنیم دیگران باید خودشان را با ما تطبیق بدهند. آنجایی که ما می‌فهمیم، آنها هم باید بفهمند. آنجایی که ما چیزی را درک می‌کنیم، آنها هم درک کنند و نظام ارزیابی ما را قبول داشته باشند. احساسات و امیال و عواطف ما را قبول داشته باشند. اینها می گویند: همه باید سلیقه من را داشته باشند. همه باید رنگ مورد علاقه من را دوست داشته باشند.

این خیلی بد است که انسان اینقدر گرفتار خودش باشد. پس یکی از دلایل ایجاد تنش، توجه نکردن به اختلافات و منشأهای اختلافات است. این بنده خدا یک آدم دیگری است. از یک گُل دیگری است. یک میوه دیگری است. در باغ دیگری رویش کرده و نطفه­ اش چیز دیگری بوده. محل رویش او جای دیگری بوده. عادت هایش طور دیگری بوده. خوراک هایی که خورده طوری دیگری بوده. مدرسه ­ای که درس خوانده با مدارس دیگران فرق داشته. معلم هایی که او داشته با معلم های من فرق داشته. شاید اگر همان سیری که او داشته را من هم داشتم، مثل او فکر می‌کردم.

بی توجهی به تفاوت افراد، ما را فردی طبیعت گرا و مغرور بار می‌آورد

ما در بحث «معرفت نفس» بحث تخاصم اسماء را داریم. بنابراین اگر ما توجه به اختلاف شخصیتی افراد که یک مسئله طبیعی است و باید هم باشد، نداشته باشیم، هیچ وقت موفق نمی شویم که فطرت مان را به طبیعت مان غلبه بدهیم و یک طبیعت گرای صرف، و در نتیجه، خودخواه و مغرور بار می‌آییم که نمی توانیم با دیگران کنار بیاییم. هم در خانواده و هم در اجتماع، فردی مستکبر و مستبد بار خواهیم آمد.

چرا ما توجه نمی‌کنیم که انسانها هر کدامشان اصل و ریشه جدایی غیر از ما دارند. هر چند که ما یک سری مشترکاتی با هم داریم، یعنی در فطرت و در اصل انسانیت، با هم مشترک هستیم. این بی توجهی باعث می شود که شخص، با داشتن همسر خوب در زندگی قدرش را نداند. یا یک فرزند درک درستی از پدر و مادر نداشته باشد و با آنها اختلاف پیدا کند. یا والدین احساسات و عواطف و گرایشات نوجوانی را نفهمند. یک چیزی ممکن است برای تو جذابیت داشته باشد، اما بچه هیچ علاقه و سنخیتی با آن نداشته باشد. این اختلافات در خانواده هست. در انبیاء و ائمه علیهم السلام هم بوده. ما انبیایی داشتیم که در یک زمان، با همدیگر از نظر سلائق شخصی اختلاف داشتند، اما از نظر اصول و عقاید اختلاف نداشتند.  

به این نکته باید دقت بکنیم که این اختلافات، برای ما میادین فوق ­العاده جذاب، شیرین و سازنده ­ای هستند که ما بتوانیم با تحمل دیگران، فطرت مان را قوی و طبیعت مان را کاملاً ضعیف بکنیم تا لذت انسانیت و معنویت را کاملاً درک کنیم.

شخصیت آدم حلیم، یک شخصیت بسیار زیبا و شیرین است. این که می‌گویند مؤمن شیرین است، به خاطر این است که مؤمن قدرت تحمل دیگران را دارد و اختلاف نظرها را خوب درک می‌کند و به دیگران اجازه می‌دهد که خودشان باشند.

حاکم نبودن روحیه حلم در فرد و اجتماع، چه تبعاتی دارد؟

وقتی بر طبیعت فرد، روحیه حلم حاکم نباشد، اهل تحمل دیگران نیست و روحیه حذف را پیدا می‌کند و می گوید: چون فلانی مثل من فکر نمی‌کند، پس باید از جامعه حذف شود و در خانه یک طوری گوشه گیر و زمینگیرش کنیم.  

در یک سیستم مدیریتی نیز، همین گونه است. یک کارمند را تبعید می‌کنند. چون نتوانسته ایم انانیت ها و آلودگی های دنیایی و طبیعت گرایانه را کنار بگذاریم. نتوانستیم درک کنیم که دیگران هم که با ما اختلاف دارند انسان هستند و بنده خدا و دوست خدا هستند. پس حلیم کسی است که برادرانش را تحمل کند و با آنها کنار بیاید. لازمه ­اش هم این است که ما بتوانیم از طبیعت مان چشم بپوشیم.

تاکید می کنم که این مسئله در مسائل شخصی درست است. اما در مسائلی که شرع حدود آن را روشن کرده، ما نمی توانیم از این مقوله استفاده کنیم. مثلاً شرع گفته گوشت خوک حرام است. یا در مسئله حجاب حدود واضح است و اینها مسائل شرعی واضحی هستند. اما بحث ما بر سر مسائل شخصی است.

ما اگر روحیه اَنانیت را کنار بگذاریم، حتی آنجاهایی که بر سر یک مسئله شرعی با هم اختلافات اصولی پیدا می‌کنیم، هیچ وقت همدیگر را تخطئه نمی‌کنیم. هیچ وقت آبروی همدیگر را نمی‌بریم. مثلاً من و شما بر سر یک موضوع اختلاف داریم. یا دوتایی با هم به توافق می رسیم و اگر به توافق هم نرسیدیم هم عیبی ندارد. یا این که یک استاد خبره را بعن.ان مرجع حل اختلاف تعیین می کنیم  که حرف آخر را بزند.

در حیطه ­های مستحب و مباح که مشخص است. در حیطه­ های مستحب و مکروه هم نباید تحمیل باشد. اگر شخص خودش می تواند بدون اینکه دردسری برای دیگران درست کند، چیزی را به دیگران تحمیل کند تا مثلا مستحبات را انجام بدهد، اشکالی ندارد. می تواند بدون درد سر دیگران را دعوت بکند، تشویق بکند، این عیبی ندارد. تشویق و دعوت یا تذکر نسبت به کراهت یک مطلب، تا جایی که پذیرایی هست، اشکال ندارد.

سنگینی حلم، بر شخص بردبار گران نیست

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرماید:«الحَلیمُ الّذی لا یَشُقُّ علَیهِ مُؤْونةُ الحِلْمِ[2] = بردبار كسى است كه سختىِ بردبارى بر او گران نیاید.» حلیم کسی است که مؤونه حلم، برایش سنگین و خرج­دار نیست. اینطور نیست که اگر مثلاً کوتاه آمد، شب خوابش نبرد و تا صبح خواب های بد ببیند و عقده در گلویش بشود. البته درست هم این است که باید اول این حالت فشار را داشته باشد.

در ابتدا، ممکن است، این کوتاه آمدن، یک ذره به آدم فشار بیاورد، اما کم کم عادت می‌شود. ولی بعضی افراد اینگونه هستند. اول کوتاه می آیند، یک دفعه بعد از چند روز تلافی می کنند. یا الان کوتاه می آید، ولی نگه می‌دارد و دفعه بعد، سه برابر تلافی می‌کند و عصبانیت های قبلی را هم اضافه می‌کند. چنین آدمی ذهنش جهنم ­ساز است. چرا که هیزم ذخیره می‌کند تا بعداً یک دفعه همه را آتش بزند. حلیم کسی است که وقتی از چیزی می‌گذرد، و تحمل می‌کند، این تحمل برایش سنگین نیست. اما اگر شما سر هر چیزی که حتی با مصلحت سازگاری ندارد، جوش بیاورید، عصبانی شوید و رابطه­ با اطرافیان را خراب کنید، دیگر چیزی از لطافت فطرت برایتان باقی نخواهد ماند.

سنگینی حلم برای بردبار، لذت بخش است

آنچه که خیلی شیرین است، این است که نه تنها سختی حلم برای انسان سخت نباشد، بلکه لذت هم ببرد از این کار. چون می‌فهمد که چه کار دارد می‌کند. می‌فهمد که به خدا و پیغمبر دارد نزدیک می‌شود و تشابه پیدا می‌کند. می‌فهمد دارد یک شاکله زیبایی به عنوان یک دارایی در درون خودش ایجاد می‌کند. هر باری که حلم ­ورزی می‌کند، متوجه می‌شود که دارد به او اضافه می‌شود و در یک تجارت پرسود وارد شده است. هر بار که جلوی عصبانیت و جوش آوردن خودش را بگیرد، می‌فهمد که از یک جهنم بزرگی فرار کرده و ثروت عظیمی به دست آورده است.

این درس و این «شهود» خیلی به انسان کمک می‌کند. یعنی گاهی ما باید تکلیفاً بگذریم و کوتاه بیاییم و حتی بحث و گفتگو هم نکنیم. چون به مراء کشیده می شود که نباید مراء داشته باشیم. یک موقع، 1000 تومان از جیبت می‌زنند و زورت می‌آید. یک موقع، می‌روی برای فرزندت، 5 هزار تومان خرج می‌کنی و می‌دانی برای چه داری خرج می‌کنی. اینجا خرجت بجاست و لذت هم می‌بری.

آدم وقتی بداند که در هر بار، با حلم ورزیدن دارد مقدار زیادی از آتش های جهنم را خاموش می‌کند، مقداری از مار و عقربهایی که قرار است شب اول قبر به بعد سر وقتش بیایند را دور می‌کند، می‌فهمد که ارزش دارد این هزینه ­ای بپردازد. این سکوت و این تحمل و این لبخند، همان هزینه کردنی است که فوق ­العاده ارزشمند است و مابه ازای ابدی دارد.

در بحث روانشناسی جاهل گفتیم که شخص، جاهل است که فکر می‌کند باید همیشه پاسخگو باشد و جواب دیگران را بدهد. جاهل است که فکر می کند همیشه باید برای اظهار نظر دیگران یک پاسخ داشته باشد. شخص عاقل اینگونه نیست. عاقل خیلی وقتها نظر دیگران را می‌شنود و سکوت هم می‌کند.

گاهی همین که ما دنیای طرف مقابل را درک بکنیم، کافی است برای اینکه با او کنار بیاییم و با او رفیق شویم. مرتب نگوییم این کار تو اشتباه است. آنجا اشتباه بود. چه کسی به نظر تو کار دارد عزیز من. آیا همیشه باید به دیگران بفهمانی که اشتباه می‌کنند؟ نه. یک کمی عالم آن طرف را هم درک کن و ببین در چه عالمی هست. حرام که انجام نمی‌دهد، معصیت که نمی خواهد بکند. این در عالم خودش است. اگر به دیگران این حق را دادیم، بعد می‌بینیم که ما می‌توانیم با همسرمان و با دخترمان کنار بیاییم. چون روانشناسی زنانه را می‌فهمیم. می توانیم با پسرمان یا هر کس دیگر کنار بیاییم. چون عالمش را درک می‌کنیم.

در حلم ورزی، همیشه از ناخود کم شده و به خودِ حقیقی اضافه می‌شود

اگر همیشه در دعواها ما کوتاه بیاییم، همیشه در برخوردهای برادرانه اگر ما تحمل کنیم، در حقیقت داریم از طبیعت مان کم می‌کنیم و به فطرتمان می افزاییم. یعنی چیزی که اصلاً لیاقت ندارد با ما به حیات ابدی بیاید، از خودمان دور می کنیم. وقتی کوتاه می‌آییم، طبیعت ما آسیب می‌بیند، نه فطرت ما. هزینه دادن برای سختی حلم، همیشه از ناخودت کم می‌کند، نه از خودِ اصلی ات. یعنی به خودت اضافه می‌شود و به قدرت و لذت و بهجت می‌رسی و سعه صدر می‌یابی. با این کارهاست که به تشبه به خداوند تبارک و تعالی می‌رسی.

در بحث «روانشناسی عاقل» این روایت را خواندیم:«نِصفُ العاقِل اِحتِمال وَ نِصفُهُ تَغافُل = نصف شخصیت عاقل تحمل است و نصفش هم بی­خیالی.» پس باید مؤونه و سختی حلم را داشته باشیم و از طبیعتمان برای حلم خرج بکنیم و این هزینه برای ما درد نداشته باشد. این قسمت شیرین ماجراست.

معرفت، قدرت حلم شما را بالا می برد

وقتی به این مسائل توجه داشته باشی، پرداخت هزینه برای مؤونه حلم، برایت راحت می‌شود. پس همه اینها به معرفت ربط دارد. معرفت است که کارها را آسان می‌کند. قرآن می‌فرماید:« وَكَیْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا[3]= و چگونه مى‏ توانى بر چیزى كه به شناخت آن احاطه ندارى صبر كنى.» خدای تبارک وتعالی می‌فرماید، اگر شما می‌خواهید صبر و تحمل برای شما راحت باشد، باید عمق آن را با معرفت درک کنید. برای این است که معرفت قدرت می‌آورد.

مرحوم علامه مجلسی (ره) دختر فاضله ­ای داشت. یک روز از یک جایی افتاد و پایش شکست. دیدند می خندد. گفتند: برای چه میخندی؟ گفت: به اجرش می‌خندم. الحمدلله که اجری نصیب من می‌شود. این یعنی معرفت،  قدرت می‌آورد. حال یک نفر که معرفت ندارد را ببینید. چون تصادف کرده و در بیمارستان بستری شده، به زمین و زمان فحش می‌دهد.

با حلم، انسان شبیه انبیاء می شود

نبی اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:«کادَ الحَلیمُ اَن یَکُونَ نَبیِّا[4] = آدم بردبار، به پیامبرى نزدیك است.» یعنی شخص حلیم به نبوت نزدیک است. این یک مژده است. اگر کسی بتواند حلم را در وجودش پیاده کند، نزدیک پیغمبر می‌شود. یعنی دارد با پیغمبر همسایه­ می‌شود.

هر چقدر روحیه حلم را بر خودت حاکمتر بکنی، به پیغمبرت نزدیکتر می‌شوی. چرا این فرمایش یک مژده است؟ چون پیغمبر یعنی کسی که فانی در خداست. نگاهش به اشیاء و مردم، غیر از نگاه یک انسان معمولی است.

اشیاء و مردم را از زاویه دید خدا نگاه می‌کند. پس همان گونه که خدا مردم را دوست دارد، آدم حلیم هم مثل خدا مردم را دوست دارد و همه مردم برایش ارزش دارند و دوست داشتنی هستند. شما ببینید که خدا چقدر معصیت می‌شود، ولی به راحتی خشم نمی‌کند. «یا مَن سَبَقَت رَحمَتُهُ غَضَبَه= ای کسی که رحمتش به غضبش سبقت گرفته است!» یعنی کسی که می‌خواهد شبیه خدا شود و نزدیک پیغمبر باشد، شخصیتاً باید همیشه عفو و گذشت و رحمتش سبقت بگیرد از انتقام و خشمش.

مگر قرار نیست ما به خدا برسیم؟ مگر قرار نیست ما مظهر خدا شویم؟ مگر خدا ما را نیافریده که شبیه به او و کامل شویم؟ تا کی می خواهیم خودمان را در مقابل خدا حفظ کنیم و یاد بگیریم به دیگران هم از نگاه خدا نگاه کنیم؟ باید ببینیم که خدا به او چطوری نگاه می‌کند. آیا خدا نمی‌خواهد او هدایت بشود؟ خدا نمی‌خواهد او خوب باشد؟ خدا نمی‌خواهد او برود بهشت؟ حالا ما چطور هستیم؟ اصلا برایمان مهم نیست که کسی از ما برنجد.

کسی می‌گفت: فلان کس ظلم بزرگی در حق من کرده. وقتی برای من تعریف کرد، خیلی تعجب کردم. گفت: نمی‌توانم حلالش نکنم، نفرینش هم نمی‌توانم بکنم. چون شیعه امیرالمؤمنین است. ببینید چطوری نگاه می‌کند. واقعاً ما خودمان با این همه معصیتی که تا الان کرده ایم، انتظار داریم خدا با ما چه کار بکند؟ چطوری به ما نگاه کند؟ انتظار داریم از ما انتقام بگیرد و مو را از ماست بیرون بکشد؟ اگر بخواهیم مداقه کنیم، چه کسی می‌خواهد نجات پیدا کند؟ قرآن می‌فرماید: اگر ما بخواهیم مداقه کنیم، هیچ کس رستگار نمی‌شود. هیچ کس به بهشت راه پیدا نمی‌کند. «وَ یَعْفُوا عَنْ كَثِیرٍ= بسیاری از گناهان را خدا می‌بخشد.» چرا ما با دیگران اینطوری نیستیم. وقتی دوست داریم خدا با ما اینطوری رفتار کند، چرا ما این نگاه خدایی را پیدا نمی‌کنیم؟ خدا این همه معصیت دارد می‌شود. خدا این طور است که وقتی کسی 40 سال خدا را معصیت ‌کرده، حالا یک باره می‌خواهد با خدا آشتی کند. خدا اصلاً 40 سال معصیتش را نمی‌بیند و می‌گوید به میمنت این آشتی که با ما کردی، نه تنها گذشته ات را ندید می‌گیریم، بلکه 40 سال هم برایت ثواب می‌نویسیم. این است معنی آیه ی« یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ[5]= پس خداوند بدیهایشان را به نیكیها تبدیل مى ‏كند.»

پیغمبر به مردم از دریچه نگاه خدا، نگاه می‌کند. اگر یک انسان معمولی باشد، وقتی با ابوسفیان و اصحاب ابوسفیان در فتح مکه برخورد می‌کند، دوست دارد چشم همه­ شان را در بیاورد و تکه­ تکه ­شان بکند. اما وقتی یکی از صحابه داد می‌زند امروز روز انتقام است، رسول خدا می‌فرماید نه؛ امروز روز رحمت است. اگر ما دست از این طبیعتگرایی برداریم و از دریچه نگاه خدا به افراد و برادران مان نگاه کنیم، خیلی زندگی شیرینی خواهیم داشت و لازمه داشتن این نوع نگاه، این است که فطرت خوراک فطری خودش را بخورد و ما از خدا خوش مان بیاید و خدا را دوست داشته باشیم. تا خدا را دوست نداشته باشیم، از نگاه، نظرات، موضع گیری ها و دستوراتش هم خوش مان نمی آید. کسی می‌تواند از نگاه طبیعی دست بردارد که به یک نگاه فطری قشنگی رسیده باشد. کسی می تواند دست از جیفه طبیعت بردارد که برای فطرتش غذای طیب و پاکی گیرش آمده باشد و گرنه همان جیفه را می‌خورد. کسی می تواند از دیگران بگذرد و دیگران را ببخشد که به یک چیز بالاتری در وجود خودش دست پیدا کرده باشد.

ارواح کوچک، گنجایشی برای حلم ندارند

کسانی که عقده می‌کنند، نمی‌توانند دیگران را ببخشند و می‌خواهند یکسره انتقام بگیرند و بدی های دیگران را تلافی کنند. کسانی که نمی‌توانند جواب دیگران را ندهند و با سکوت از کنار بدی های دیگران بگذرند و همیشه اصرار دارند که حتماً جواب دیگران را بدهند؛ اینها روح های فقیر و کوچکی دارند. اگر این کار را نکنند، احساس می‌کنند باخته اند و هیچ چیزی دستشان نیست.

اگر می‌خواهی قوی شوی، باید در بخش فطری، ثروتمند و غنی شوی. روح باید غنی شود. خدا ما را برای «صمدیت» خلق کرده، پس ما باید خودمان را به صمدیت برسانیم. اله ما صمد است. ما را هم برای صمدیت خلق کرده که ما با عبودیت، در مدارج صمدیت سیر کنیم. عبودیت هم غیر از عبادت است. باید با عبودیت مثل خدا غنی و بی­نیاز شویم. یعنی وجودمان آنقدر داشته باشد که ما را سرپا نگه دارد. بند به عناوین و اعتباریات بیرونی مثل ریاست و مقام و ... نباشیم. شخصیتمان از بیرون تغذیه نکند.

اما اکثر افراد چنین هستند که می گویند باید پست داشته باشم تا آرامش داشته باشم. باید رئیس باشم تا آرامش داشته باشم. ثروت باید داشته باشم تا آرامش داشته باشم.

ع ل 197

حلم/ حلم در روایات

[1] . غرر الحكم : ۱۱۱۱ .

[2] . غرر الحكم : ۱۳۰۴ .

[3] . سوره کهف/68.

[4] . بحار الأنوار: ۴۳/۷۰/۶۱.

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed