مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
کسی که رئیس میشود، باید چهار خصوصیت داشته باشد: بنای معنویت بگذارد؛ عدالت اقتصادی بیاورد؛ معروف را رواج بدهد و با منکر برخورد کند.
در شرح زیارت جامعه کبیره به فقرۀ «وَ سَاسَةَ الْعِبَادِ» رسیده بودیم. سوال کردیم که چرا ما به حکومت احتیاج داریم و اسلام بدون حاکمیت، امکان پیاده شدنش وجود ندارد. چون اکثر قریب به اتفاق احکام اسلام، احکام اجتماعی و سیاسی است و بدون داشتن حکومت، احکام الهی تعطیل می ماند و اصلاً اجرا نمیشود. چون زمینه اجرایی ندارد. پس برای اینکه این دین نجاتبخش الهی بتواند نقش خودش را ایفا کند و کارکرد خودش را داشته باشد، احتیاج به حکومت و دولتی دارد تا این احکام پیاده بشود و در سایه پیاده شدن احکام، هدف انبیاء و هدف دین خودمان تأمین بشود.
اینکه انسانها بتوانند از تاریکیها خارج بشوند و به سمت نور بروند و به معنویت و به غیب و آسمان راه پیدا کنند و با خانواده آسمانیشان آشنا بشوند و با خود الهیشان آشنا بشوند و بتوانند خودشان را برای تولد به نظام جدید و ملکوت و بالاتر از ملکوت آماده کنند تا به هدف خلقتشان برسند، همه در سایه حکومت اسلامی امکان پذیر است. بدون اجرای احکام اسلام در جامعه، اکثر انسانها از هدایت الهی محروم میشوند.
اصل انسان برای خارج شدن از ظلمت و رفتن به سوی نور و تشبّه به حق تعالی است. می فرماید: «لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[1]= تا مردم را به اذن پروردگارشان از تاریكیها به سوى روشنایى بیرون آورى». انسان برای همین به دنیا آمده و آفریده شده است. پس بدون حکومت اکثر احکام اسلامی اجرایی نیست و تعطیل میشود. با تعطیل شدن آن، هدایت عام امکانپذیر نیست. فقط عدۀ کمی، آن هم نه به طور کامل میتوانند رشد بکنند، اکثر قریب به اتفاق مردم، از حیات طیبه محروم خواهند بود.
حکومت اسلامی، زمینه ساز ظهور است
نکته مهمتر این است که به هیچ وجه بدون حکومت و دولت، امکان فراهم کردن مقدمات ظهور امام زمان علیهالسلام وجود ندارد. چون امام زمان علیهالسلام برای ظهورش دو شرط ذکر کرده: «وفاداری» و «همدلی». اساساً وفاداری و همدلی، زمانی اتفاق میافتد که مردم دولت داشته باشند و زیر سایه دولت اسلامی تربیت بشوند و با پدر آسمانیشان آشنا بشوند و برای ظهور او، خودشان و جهان را آماده کنند. پس وقتی در یک منطقه، اسلام براساس تشیع، امامت و ولایت دولت تشکیل شد، در زیر سایه این دولت است که میلیونها انسان ساخته می شوند، و مردم با غیب و خانواده آسمانیشان و با خودشان آشنا می شوند و آن عروجهای عالی را طی می کنند.
بنابراین، در سایه حکومت اسلامی است که جهان خودش را برای ظهور حضرت آماده میکند، و این موج هم مربوط به ایران نیست. یعنی انقلاب اسلامی، انقلابی است که متعلق به همه مردم جهان است. آنهایی که باید در سطح جهان تحت تأثیر قرار میگرفتند و موجش را میگرفتند، گرفتند و به برکت انقلاب اسلامی دنیا برای تشریففرمایی آخرین منجی و آخرین وصی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و منجی همه ادیان، آماده میشود. نه فقط منجی شیعیان و مسلمانان، بلکه منجی همه ادیان. چنین می شود که طبق آن دو وعدهای که به ما داده اند، این اتفاق تحقق پیدا میکند:
1ـ «هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُون[2]= اوست خدایی که رسول خود را به هدایت و دین حق فرستاد تا آن را بر همه ادیان عالم تسلط و برتری دهد هر چند مشرکان ناراضی و مخالف باشند». یعنی او کسی است که پیامبرش را با هدایت و دین حق فرستاد. دین حق یعنی دین ثابت و غیرقابل تغییر. یعنی قابل شکست دادن نیست. یعنی با این خصوصیت، بر همه ادیان غلبه کند و زمین به مستضعفین برسد: «وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثین[3]= ما می خواستیم بر مستضعفین زمین منّت گذاریم و آن ها را پیشوایان و وارثین زمین قرار دهیم».
امام ره فرمود: مستضعف حقیقی ما هستیم که حق ما خورده شده و به استضعاف کشیده شده ایم. ما هم به تبع ائمهمان مستضعف هستیم. چون حق ما که داشتن یک امام و خلیفه و تربیت زیر سایه ایشان است، خورده شده است. این مصیبت خیلی وحشتناکی است که کره زمین محروم از هدایت یک خلیفة الله و متخصص معصوم است و زمینه سلطنت امام زمان اصلاً فراهم نمیشود. وقتی حکومت نباشد، مردم اهل غفلت هستند و تحت حاکمیت طاغوتها قرار می گیرند. هیچ کس هم در حاکمیت طاغوت، برای ظهور آماده نخواهد شد. پس با تشکل حکومت اسلامی می شود مردم جهان را برای ظهور آماده کرد.
حاکم اسلامی باید فقیه، عادل و تواناترین مردم در اجرای قوانین باشد
حالا حاکمی که قرار است حکمرانی بر مردم کند، کیست و باید چه شرایطی داشته باشد؟ این خیلی مهم است. چند شرط هست که اینها را عرض میکنم. شرط اول برای کسی که قرار است حاکم مردم باشد، این است که باید آگاهترین مردم به احکام الهی باشد. یعنی متخصصی باشد که دستورات خدا را شناخته باشد و در هر سه شاخه ی «شریعت، طریقت و حقیقت» تخصص داشته باشد.
دوم اینکه عالمترین مردم به خود مردم باشد. یعنی مردمشناس باشد و بتواند انسانها را بشناسد و انسانشناسیش در حد اوج باشد و بداند که اینها را میخواهد پرورش بدهد. حاکم باید مردم را تربیت کند و به یک مقام و نقطهای برساند که مرضی خدا است. بنابراین، حاکم، اول باید خودش رشد زیادی داشته باشد تا بتواند مردم را خوب بشناسد و با نفوس مردم آشنایی داشته باشد.
سوم اینکه عالمترین مردم به اصول مدیریت و حکومت و تواناترین مردم در اجرای قانون باشد. یعنی از او تواناتر نباشد. خداوند تبارک و تعالی برای چنین مسئله مهمی انسانهایی را تربیت میکند که 1ـ عالمترین مردم هستند و علمشان از زمین و آموزش و مربی و معلم گرفته نشده و خود خدا مستقیم تعلیمشان کرده و دانشش را به آنان داده باشد.2ـ اینها معصوم هستند. یعنی اشتباه نمیکنند. چون نمیشود در مقام فرمانروایی و هدایت انسانها حاکم اشتباه کند. چون مردم هم به تبع او به خطا میروند و تلف میشوند. بنابراین، باید حاکم هم متخصص باشد و هم معصوم.
تربیت پیغمبر ص برای بزرگترین رسالت دوران تاریخ بشر
امام صادق (علیهالسّلام) دربارۀ وجود مقدس نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید: «إِنَ اللهَ عَزَّ وَ جَلَ أَدَّبَ نَبِیَّهُ فَأَحْسَنَ أَدَبَه فَلَمَّا أَكْمَلَ لَهُ الْأَدَب قَالَ: إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِیم فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا فَخُذُوهُ وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحى وَ إِنَّ رَسُولَ اللهَ 9كَانَ مُسَدَّداً مُوَفَّقاً مُؤَیَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ لَایَزِلُّ وَ لَایُخْطِئُ فِی شَیْءٍ مِمَّا یَسُوسُ بِهِ الْخَلْق= خداوند عز و جل پیامبرش را تربیت كرد و نیكو تربیتش كرد و چون ادب و تربیتِ او را به كمال رساند، فرمود: «همانا تو داراى خویى والا هستى». آن گاه، كار دین و امّت را به او واگذار كرد تا بندگانِ او را تربیت و اداره كند. پس فرمود: «آنچه پیامبر به شما فرمود، به كار گیرید و از آنچه شما را از آن نهى كرد، باز ایستید». پیامبر خدا، هدایتْشده و توفیقْیافته بود و به وسیله «روح القُدُس» تأیید و كمك مىشد. در هیچ امرى از امور اداره مردم، دچار لغزش و خطا نمىشد؛ چرا كه آراسته به آداب الهى بود.»
پیامبر همیشه اینطوری بود که تقویت میشد و موفق بود و تسدید میشد و محکم میشد به روح القدس. همیشه اینطوری بود. یعنی همیشه این مایه تأیید را داشت که این قدرت را دریافت میکرد و هیچ وقت در سیاستی که نسبت به مردم داشت، دچار خطا نشد. فرمانروا باید این گونه باشد.
«سَاسَةَ الْعِبَادِ» یعنی سیاستگذاران مردم. پس سیاستمداری که قرار است حاکمیت بر مردم داشته باشد، باید این خصوصیت را داشته باشد. بقیه ائمه هم همینطور هستند.
پس آنهایی که میخواهند در سیاست دخالت بکنند، باید شخصیتشان از نظر حاکمیت و مدیریت، نزدیکترین شخصیتها به معصوم باشد و فقط اهداف دین را دنبال کنند و در برطرف کردن زمینه ظهور امام زمانG تلاش کنند. واقعاً برای رضای خدا و برای احیای دینی، روح خدمت داشته باشند.
امام حسن عسکری (علیه السّلام) فرمود: «و أمّا من كان من الفقهاء، صائنا لنفسه، حافظا لدینه، مخالفا على هواه، مطیعا لأمر مولاه، فللعوامّ أن یقلدوه= و اما هر یک از فقهاء که خوددار و حافظ دین خود و مخالف هوای نفس و مطیع فرمان مولای خود باشد، عوام حق دارند از او تقلید کنند».
یک حاکم، اول از همه باید فقیه باشد. «و أمّا من كان من الفقهاء» یعنی غیر فقیه نمیتواند وارد این عرصه شود، چون تخصص ندارد. دکتر یا مهندس نمیتواند حاکم مردم باشد. باید حتماً دینشناس باشد که مردم را به غیر دین راهنمایی نکند. چون غیر دین تخصیص نیست. غیر دین هر چیزی میتواند با آن باشد و جهالت در آن بیاید. التقاط هم که نمیشود کرد. دین باید حتماً خالص باشد. برای همین حتماً باید فقیه باشد.
ثانیاً؛ «صائنا لنفسه، حافظا لدینه» باشد. یعنی نفس و دین خود را نگه بدارد. دیندار به معنای واقعی باشد. حافظ و مراقب دین خودش باشد. از اینها نباشد که تا مردم یک ذره انتقاد کردند و نق زدند، دینش را بفروشد و بخواهد بنا به رأی مردم، بیدینی راه بیندازد.
قرآن کریم در سوره حج آیه 41 وقتی میخواهد شرائط یک مدیر خوب و یک فرمانروای خوب را بیان کند، میفرماید: «الَّذینَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَر= آنهایی هستند که اگر در روی زمین به آنان اقتدار و تمکن دهیم نماز به پا میدارند و زکات میدهند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند».
کسی که رئیس و مدیر و رئیسجمهور و نماینده مجلس و عضو شورای شهر و استاندار و فرماندار میشود، باید چهار خصوصیت داشته باشد تا خدا مدیریت او را امضا کند: 1ـ بنای معنویت بگذارد: «أَقامُوا الصَّلاةَ» غیر از نماز خواندن است. یعنی باید معنویت را در حیطه حکومتی خودش برپا کند و مردم را به الله و غیب برساند.2- «آتَوُا الزَّكاةَ» عدالت اقتصادی بیاورد و زکات توزیع کند و مردم را نجات بدهد. به فکر مستمندان و گرفتاران باشد. نه اینکه فاصله بین فقیر و غنی را زیاد کند و اشرافیت با بیتالمال را زیاد کند؛ یا دزدی و اختلاس از بیتالمال را زیاد کند و ویژهخواری و باندبازی و اینطور چیزها زیاد بشود. اینکه اصلاً حاکمیت مشروع نیست، حاکمیت نامشروع است. 3- «وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ» وظیفه ی حاکم این است که امر به معروف کند و معروف را رواج بدهد. 4- «وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ» حاکم موظف است که در هر جا حاکمیت دارد، منکر را نهی کند و با منکر برخورد کند، نه اینکه همه چیز رها کند.
پیامبر مبعوث شد تا انسان ها از پرستش بندگان رها شوند
امیرالمؤمنین (علیه السّلام) جملهای دارد که خیلی کمک میکند به اینکه ما فلسفه سیاست را در اسلام خوب بفهمیم که اصلاً سیاست برای چیست. سیاست برای فرمانروایی و پُز دادن به مردم و حاکم شدن و بخور بخور و رفاهطلبی و اینطور چیزها نیست. می فرماید: «إِنَّ اَللهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَعَثَ مُحَمَّداً 9بِالْحَقِّ لِیُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ عِبَادِه إِلَى عِبَادَتِه وَ مِنْ عُهُودِ عِبَادِهِ إِلَى عُهُودِه = خداوند-تبارك و تعالى-حضرت محمّد ص را به حق برانگیخت، تا بندگانش را از پرستش بندگان به پرستش خویش،و از وفاى به پیمانهاى بندگان به عمل به پیمانهاى خود ،و از اطاعت بندگان به طاعت و عبادت خود بیرون آورد».
این خیلی مهم است. چون شما هر کس را عبادت بکنی، قیمتت هم همان است و با همان هم محشور میشوی. خدا میگوید لیاقت شما خود من هستم. شما آفریده شدید تا شبیه من بشوید و مال من و دوست من باشید. کمتر از من لیاقت شما نیست. کمتر از خانواده آسمانیتان۷ لیاقت شما نیست.بنابراین، معصومین و پیغمبر را فرستاد تا مردم را از عبادت غیر خدا نجات بدهد تا به عبادت خود خدا برسانند و از عهدها، وابستگیها و پیمانهای بندگان به پیمانهای الهی برسند. الان ما پیمانهای شیطانی داریم. «اف اف تی اف» یکی اش است. «پالرمو» یکی اش است. اینها عهدهای شیطانی است. از حکومتها به زور تعهد میگیرند تا کشورها را بنده خودشان کنند و بتوانند منافعشان را غارت کنند و آنها را کنترل کنند و اجازه استقلال به آنها ندهند. اینها عهدهای باطل هستند.
درواقع، حضرت می خواهد بگوید وقتی تو از عبادت خدا طفره میروی، گیر عبادت بندگان خدا میافتی و عابد آنها میشوی. درحقیقت گیر عبادت شیطان میافتی. چون ما دو مرکز عبادت بیشتر نداریم: "الله" و "شیطان". قرآن می فرماید: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْكُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبین= اى فرزندان آدم مگر با شما عهد نكرده بودم كه شیطان را مپرستید زیرا وى دشمن آشكار شماست».
آن وقت کسی میگوید من دین نمیخواهم و میخواهم آزاد باشم. آزاد چی باشی؟ تو از خدا آزاد میشوی و اسیر شیطان هستی. ولی کسی که میگوید بنده خدا هستم، دیگر عبد و بنده خدا نیست، آزاد است، این دیگر آزاد است. قرآن هم میگوید که دین برای آزادی شما آمده است.
وقتی که حاکمیت معصوم نباشد، خرافات در زندگی مردم رسوخ می کند. وقتی حاکمیت دین نباشد، مردم خودبهخود شیطان را پرستش میکنند و فقط دروغی سر نماز میگویند: «إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعین». درحالی که خدا پیامبر را مبعوث کرد تا بندگانش را از عهدهای عبادش به عهد خودش بکشاند. پس هر جا دین هست ما آزادیم، قوی هستیم، شخصیت داریم، راحت هستیم، اما هر جا که دین و قوانینش کنار رفت، فتنه و فساد و خرافات حاکمیت میکند. آن وقت ما باید هزار چیز را تبعیت کنیم. چیزهایی که شیطانی و جهنمی هستند و ما آنها را تبعیت میکنیم.
قا/140
شرح زیارت جامعه کبیره/ساسه العباد/ فلسفه حاکمیت معصوم
کلیدواژه ها:
آثار استاد