مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
اگر کسی خدا را به خدایی، درست شناخته باشد، امکان ندارد در خداشناسی به ضرورت نبی نرسد. هیچ کس جز خود خدا، نمیتواند خودش را به ما بشناساند. «َانتَ دَلَلتَنی عَلَیک[1] = تو خودت، مرا به خودت هدایت کردی». اگر خدا خودش را به انسان نشناساند، قطعاً انسان رسولش را هم نخواهد شناخت.
علت اینکه بعضی دستشان از پیغمبر ما کوتاه است، این است که دستشان از خدا کوتاه است. اگر کسی خدا را شناخت و در زندگی اش، در نظام عملی، فکری و تحقیقیاش گمان نکرد که به پیغمبر نیاز دارد و به شناخت او نرسید و دستش در دست پیغمبر قرار نگرفت؛ قطعاً در نظام فکری و مطالعاتی اش درباره خدا اشتباه رفته است.
مشکل اساسی ما با اهل تسنن نیز سر مسئله توحید است. یعنی امکان ندارد توحید مان با هم یکی باشد و روی پیغمبر اختلاف داشته باشیم.
این باید و خود به خودی که میگوییم، از خودمان درنیاورده ایم. ملازمه عقلی بین آنها هست. یعنی ذاتا شناخت خدا مساوی با شناخت پیغمبر است.
خدا انسان را به عنوان هدف خلقت جهان آفریده، یعنی دنیا را به خاطر انسان خلق کرده و انسان گل سرسبد موجودات است. خداوند در قرآن به انسان این طور فرموده: «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ[2] = آیا پنداشتید که شمارا بیهوده آفریده ایم و اینکه شما به سوی ما باز نمی گردید؟» امکان ندارد چنین خدایی کسی را برای راهنمایی انسان به سمت خودش نفرستد؟ هیچ مقرارت و آیینی را نفرستد؟ این کار خیلی عبث است و منزه است که خدا چنین کار غیر حکیمانه ای انجام دهد.
شناخت نبوت، شناخت امامت را به دنبال دارد
امام باقر(علیهالسلام) فرمودند: «اَللّهُمَّ عَرِّفْنى نَفْسَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى نَفْسَكَ لَمْ اَعْرِف نَبِیَّكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى رَسُولَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى رَسُولَكَ لَمْ اَعْرِفْ حُجَّتَكَ اَللّهُمَّ عَرِّفْنى حُجَّتَكَ فَاِنَّكَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنى حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دینى[3] = خدایا خود را به من بشناسان، زیرا اگر خود را به من نشناسانى فرستاده ات را نشناخته ام، خدایا فرستاده ات را به من بشناسان، زیرا اگر فرستاده ات را به من نشناسانى حجّتت را نشناخته ام، خدایا حجّتت را به من بشناسان، زیرا اگر حجّتت را به من نشناسانى، از دین خود گمراه مى شوم.»
امکان ندارد کسی به پیغمبر اعتقاد داشته باشد و او را درست شناخته باشد و به اهل بیت نرسد. بنابراین کسانی که پیغمبر را به حساب خودشان قبول دارند و به او ایمان دارند، اما نسبت به اهل بیت کوتاهی میکنند و آنها را به عنوان جانشینان پیغمبر، به رسمیت نمیشناسند، در نبوت هم مشکل دارند. بنابراین مشکل ما با برادران اهل تسنن سر مسئله ولایت نیست بلکه مشکل اساسی در مسئله نبوت هست. یعنی مفهوم نبوت و اعتقاد به نبوت از ناحیه شیعه با مفهوم نبوت و اعتقاد به آن از نگاه اهل تسنن متفاوت است.
ظاهراً ما میگوییم پیغمبرمان یکی است و او را قبول داریم اما اگر کسی پیغمبر را قبول داشته باشد، امکان ندارد امیرالمؤمنین را نتواند قبول کند. بنابراین حتما شناخت پیغمبر خودبهخود شناخت و اعتقاد و اطاعت نسبت به امیرالمومنین (علیه السلام) را در پی خواهد داشت.
عدم اعتقاد به نبوت و امامت، باعث بطلان خداشناسی می شود
خداشناسیِ حقیقی اجازه نمیدهد که انسان، خدا را بدون رسول، بدون امیرالمومنین و بدون معصوم بشناسد. اگر کسی گفت؛ من خداشناسی کردم خدا را قبول دارم، عارف هستم، چنین و چنان هستم، ولی در عمل معتقد به پیغمبر و اهل بیت نبود، قطعاً خداشناسی او باطل و غلط است. به قول امام صادق (علیه السلام)؛ خدای ساخته و پرداخته ذهن خودش را پرستش می کند و مشرک است. امکان ندارد اگر ما خداشناس باشیم، به ضرورت نبوت و امامت نرسیم. تهمت و جسارت به خداوند تبارک و تعالی است؛ اگرکسی بگوید: خدایا تو ما را آفریدی و دستمان به جایی بند نیست. خلقمان کردی و برایمان هیچ رهبر، امام و هیچ شخصیتی نگذاشتی که دستمان را به دستش برسانیم و راهنمایی شویم. این نسبت ناروایی به خداوند تبارک و تعالی است. جزء مسلم و قطعی و غیر قابل تفکیک خداشناسی؛ پیغمبرشناسی و امام شناسی است. بدون پیغمبر شناسی و امام شناسی اصلاً رابطه انسان و خدا کاملاً قطع است. انسان تحت ولایت خدا نیست. هر چند ادعا کند، خداپرست است. هر چه با براهین علمی و عقلی دقیق خدا را ثابت کند و بگوید من به این خدا عشق می ورزم، هیچ فایده ای ندارد. یک تهمت به خداوند تبارک و تعالی است، چون اساساً کار معقولی نیست که خداوند بخواهد میلیاردها انسان را بیافریند و سرپرست نگذارد. مگر می شود؟! ملک الناس است، یعنی پادشاه مردم است؛ نمیشود مردم را بی رهبر رها کند و هر کس، هر راهی دلش خواست برود. ما در طول تاریخ دیده ایم، آنهایی که دستشان از خدا و معصومین بریده شد؛ به سمت پرستش خورشید، ماه، ستاره، حیوانات و... رفتند.
اختلاف شیعه با یهودیت و مسیحیت و اهل سنت برسر توحید است
مشکل ما با یهودیان و مسیحیان در مسئله امامت یا نبوت نیست؛ سر مسئله توحید است. یعنی امکان ندارد توحید ما با توحید آنها یکی باشد و به پیغمبر نرسیم. ما با اهل تسنن نیز سر مسئله امامت اختلاف نداریم. بلکه مرکز اختلاف، روی نبوت و توحید بوده و روی امامت تجلی پیدا کرده است.
مگر میشود انسان، خدا را بشناسد و قبول نداشته باشد، و خدا با او ارتباط نداشته باشد؟ این خدا باید با انسان تماس داشته باشد. همچنین باید رهبری در همه زمان ها باشد که انسان بداند او از طرف خدا روی زمین است و بتواند به او پناه ببرد. این خداشناسی طبیعی است و اگر اتفاق نیفتاد، در واقع توحید شخص، توحید ضعیفی است و خدا را نشناخته است.
امام باقر(علیهالسلام) میفرمایند:«تنها کسی خدای عزوجل را می شناسد و پرستش می کند که هم خدا را بشناسد و هم امام از ما خاندان را و کسی که خدای عزوجل را نشناسد وامام از ما خاندان را نشناسد، غیر خدا را شناخته و عبادت کرده است. این چنین (مانند عامه مردم) که به خداگمراهند، به این معنی خدائی که به وسیله غیر ائمه هدی علیهمالسلام معرفی شود، جوان خوش سیمائی است که در قیامت برای مردم جلوهگری کند، پس هر که به چنین خدائی معتقد باشد، حقا که خدا را نشناخته است»[4].
وقتی کسی ادعا کرد، خدا را شناخته، خیلی خیلی طبیعی است که شناخت پیغمبر و امام، برایش راحت میشود. ما با اهل تسنن یا خارجی ها وقتی مسائل اعتقادی را از ریشه مرور میکنیم؛ پذیرش نبوت، قرآن و امامت خیلی برایشان راحت است. از دانشمندان تا عوام الناس آنها می گویند؛ اینها همه منطقی و طبیعی است. باید این طور باشد.
خداوند کسی را که پیام دین به او نرسد، عذاب نمی کند
حق مسلم و طبیعی انسان این است که از خدا طلبکار باشد. خداوند فرموده که من این جهان را برای انسان خلق کردم و انسان را برای هدف خاصی خلق کردم. مگر میشود، بعد از مرگ، خداوند به انسان بگوید: من از تو وظایفی می خواستم و انسان در جواب بگوید کسی به من وظایفم را نگفته و دستوراتی به من نداده! بنابراین خود خدا میداند این کار معقول نیست و در قرآن میفرماید:«مَنِ اهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا ۚ وَلَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَىٰ = وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّىٰ نَبْعَثَ رَسُولًا [5]= هر کس راه هدایت را یافت، تنها به نفع و سعادت خود یافته، و هر کس به گمراهی شتافت، او هم به زیان و شقاوت خود شتافته، و هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نگیرد، و ما تا رسول نفرستیم (و بر خلق اتمام حجّت نکنیم) هرگز کسی را عذاب نخواهیم کرد».
دینداری و خداپرستی بدون امام و پیشوا، مقبول نیست
در روایات متعدد داریم که اولین کار واجب برای انسان این است که راهنمایش را پیدا کند تا مطمئن شود که کارش را درست انجام می دهد و خدا کارش را تایید می کند.
محمد بن مسلم میگوید: شنیدم که امام باقر (علیه السلام) می فرمود: «هر کس دینداری خدای عزوجل را بکند و بوسیله عبادتی که خود را در آن به زحمت میافکند، ولی امام و پیشوایی که خدا معین کرده، نداشته باشد، زحمتش ناپذیرفته و خود او گمراه و سرگردان است و خدا اعمال او را مبغوض و او را دشمن می دارد».[6]
من وقتی به آسمان و زمین نگاه میکنم، می فهمم خدا برای هدف خاصی، من و جهان را خلق کرده. عقلاً میفهمم، حتی اگر قرآن هم نخوانده باشم. چون همه موجودات هدف دار و غایت دار هستند. هیچ کدام عبث خلق نشده اند. وقتی میگویم مرا برای هدفی خلق کرده، صریحاً اعتراف به این است که کسی از طرف او روی زمین است که من به او مراجعه کنم و بپرسم باید چکار کنم؟
طبیعت گرایی، مانع عبادت حقیقی خداوند می شود
بعضی انسانها نمیخواهند خدا را آن طور که خدا می خواهد، بپرستند. می گویند خودمان دوست داریم خدا را این طور بپرستیم و این قابل قبول نیست.
مثلا حضرت موسی بعد از خودش جانشین دارد. ولی علمای بنی اسرائیل گفتند: همان تورات که موسی آورده، برایمان بس است و پیغمبر بعدی او را کشتند. حضرت مسیح کتاب انجیل و معجزه آورد. مرده زنده میکرد. مریض های لاعلاج را شفا میداد. خبرهای غیبی می داد. ولی می گفتند: نه، ما همان موسی را میخواهیم.
قرآن در سوره بقره، بحث حذف رهبران الهی را مطرح میکند و اینکه خیلی از مردم میخواستند فقط خدا را با میل خودشان عبادت کنند و نه تحت نظر رهبر الهی. میفرماید:« وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسَی الْکِتابَ وَ قَفَّیْنا مِنْ بَعْدِهِ بِالرُّسُلِ وَ آتَیْنا عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ وَ أَیَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ أَ فَکُلَّما جاءَکُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوی أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَریقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَریقاً تَقْتُلُونَ [7]= ما به موسی کتاب (تورات) دادیم؛ و بعد از او، پیامبرانی پشت سر هم فرستادیم؛ و به عیسی بن مریم دلایل روشن دادیم؛ و او را به وسیله روح القدس تأیید کردیم. آیا چنین نیست که هر زمان، پیامبری چیزی بر خلاف هوای نفس شما آورد، در برابر او تکبر کردید (و از ایمان آوردن به او خودداری نمودید)؛ پس عدهای را تکذیب کرده، و جمعی را به قتل رساندید؟!»
مردم میگفتند که پیغمبران دروغگو هستند و اصلاً پیغمبر نیستند و آنها را میکشتند. ۱۲۴ هزار نفر پیغمبر، تماماً کشته شدند. گاهی خداوند ۷۰ پیغمبر در یک زمانمیفرستاد و مردم همه را یکجا میکشتند.
امام زمان هم بیایند، حتی بعضی از اهل دین میگویند: او دین جدید آورده. «یَاتی بِدین جَدید»[8]. این اصلاً اسلام نیست. می گذاشت ما همان اسلام سنتی خودمان را عمل می کردیم.
خیلی از ما امام حاضر را نمی خواهیم؛اما امام غایب را می خواهیم
وقتی امام حاضر یا پیغمبر حاضر، جلو چشمم باشد، هر دفعه مچم را میگیرد و می گوید: این کارت غلط است و اینطوری من اذیت میشوم. اما حالا که پیغمبر از دنیا رفته، کتابش را هر طوری دلم بخواهد تفسیر می کنم. دیگر خودش نیست که مچم را بگیرد. برای پیغمبر مرده خیلی قربان و صدقه می روم و برایش گریه و عزاداری میکنم؛ اما تحمل پیغمبر زنده را ندارم. چون زنده باشد به من می گوید: کارت درست نیست. می گوید: نمی توانی انگشتر طلا به دستت کنی و فیلم های آن چنانی نگاه کنی و بعد هم بیایی عرفان بازی دربیاوری.
الان هم که امام زمان نیست، بعضی میگویند: خوب کاری کرده در غیبت مانده. خدا ان شاءالله غیبتش را طولانی کند. ما هم میتوانیم برای خودمان اسلامی درست کنیم. ولی وقتی ایشان میآیند، همه چیز لو می رود. می فهمیم که ما اصلا به اسلام عمل نمی کردیم.
خدا می گوید: شما این طور هستید که نمیتوانید پیغمبر حاضر را تحمل کنید. از و پغمبر حاضر خوشتان نمی آید و دوست ندارید زیاد اطراف ولیّ خدا باشید. ترجیح میدهید از اولیای خدا دور باشید و خیلی کار با درون شما نداشته باشد. این یعنی طبیعت گرایی. اما هر وقت دیدی در وجودت نسبت به امام زمان (علیهالسلام) این طور هستی که اگر پیش ایشان باشی، میتوانی راحت زندگی کنی و میتوانی وجودی را تحمل کنی که به اسرار درون و همه چیز تو آگاه است و میتوانی درونت را مطابق میل او نگه داری، معلوم است که تو منتظری.
مسیحیان و یهودیان با دیدن قرآن، خلع سلاح شدند
«وَ لَمَّا جَاءَهُمْ کِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَ کَانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِینَ کَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا کَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَىالْکَافِرِینَ[9] =و هنگامی که از طرف خداوند، کتابی برای آنها آمد که موافق نشانههایی بود که با خود داشتند، و پیش از این، به خود نوید پیروزی بر کافران میدادند (که با کمک او، بر دشمنان پیروز گردند.) با این همه، هنگامی که این کتاب و پیامبری را که از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد، به او کافر شدند. لعنت خدا بر کافران باد».
خدا میگوید: قرآن «مصدق لما معهم»است. قرآن کتاب آسمانی آنها و بقیه دین آنها را هم تایید کرده. آنها تا پیغمبر آمد و قرآن نازل شد و دیدند که هر چه در قرآن و انجیل هست در تورات هم هست، خلع سلاح شدند و وقتی نتوانستند آن را در مقابل قرآن علم کنند، خیلی دردشان گرفت. گفتند: پیامبر ساحر و دیوانه است. چنین و چنان است و زیر بار نرفتند. یهودیها نیزکاملا او را شناخته بودند و می دانستند او همان کسی است که فرزندش قرار است، پیغمبر آخرالزمان باشد.
اصلا اینکه «این نوجوان پیغمبر است» را اولین بار، خود مسیحی ها و یهودیها به ابوطالب گفتند. تاکید کردند که او همان است و مواظبش باش! پس باید بدانیم که خداوند هیچ وقت کاری نمی کند که کسی گمراه شود و بگوید: برای من شبهه ایجاد شده. مقدماتی می چیند و حوادثی ایجاد می کند که ذهن همه مشغول شود. پیغمبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) تا به دنیا می آید، سه حادثه در جهان اتفاق می افتد تا همه بفهمند قرار است خبرهایی بشود و دیگر حجت بر همه تمام شود.
«وَ لَمَّا جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللَّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ [10]= و هنگامی که فرستادهای از سوی خدا به سراغشان آمد، و با نشانههایی که نزد آنها بود مطابقت داشت، جمعی از آنان که به آنها کتاب (آسمانی) داده شده بود، کتاب خدا را پشت سر افکندند. گویی هیچ از آن خبر ندارند!!». اهل کتاب گفتند: ما با دین جدید کاری نداریم و همان تورات و انجیل خودمان را می خواهیم. این روحیه انسان است.
انتخاب درست پیغمبر و امام، باعت قبولی عمل می شود
اگر اول پیغمبر و امام مان را پیدا کنیم، اگر اعمالمان کم هم باشد، موفق و پیروز هستیم؛ ولی بدون تایید نمایندهی خدا و بدون امضای ایشان، دریا دریا اعمال هم انجام بدهیم، قابل قبول نیست.
قرآن میفرماید: « یَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ ۖ فَمَنْ أُوتِیَ كِتَابَهُ بِیَمِینِهِ فَأُولَٰئِكَ یَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا یُظْلَمُونَ فَتِیلًا[11] = )به یاد آر) روزی که ما هر گروهی از مردم را با پیشوایشان (به پیشگاه حقیقت) میخوانیم. پس هر کس نامه عملش را به دست راست او بدهند، نامه خود را قرائت کند و کمترین ستمی به آنها نخواهد شد».
در روز قیامت، به تنهایی کسی را نمی پذیرند و حساب و کتاب با امام است. حساب و کتاب، پنجاه هزار سال طول می کشد ولی وقتی معلوم شود که امام و رهبرمان، حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) و فرزندان طاهرین او هستند، خیلی در حق انسان لطف می شود و خداوند تبارک و تعالی راجع به بقیه مسائل، با تساهل و تسامح رد می شود. چون رهبرانی را که پیدا کردیم، همه عزیز خدا هستند. یکی حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) است که می فرمایند: ۹۹۹ صف، از هزار صف را سیدالشهداء شفاعت می کند.
آدم چقدر خوشبخت است که امامش مشخص باشد و مَرضی خدا باشد. باید یکبار راجع به ائمه قشنگ فکر کنیم و این نعمتی را که خدا به ما داده بشناسیم! وقتی در قیامت فرق آن کافر مسیحی که در آمریکا و اروپا شیعه می شود با منِ شیعه که در این مملکت اسلامی، کافر از دنیا می روم، معلوم شود؛ خیلی درد دارد و یک فاجعه است. حضرت قسم می خورد، کسی که از این امت باشد و امامی هویدا و عادل از طرف خدای عزوجل نداشته باشد،گمگشته و گمراه است و اگر با این حال بمیرد، با کفر و نفاق مرده است. «بدان ای محمد! که پیشوایان جور و پیروان ایشان از دین خدا برکنارند. خود گمراهند و مردم را گمراه می کنند. اعمالی که انجام می دهند، چون خاکستری است که تند بادی در روز طوفانی به آن بتازد و از کردارشان چیزی دستگیرشان نشود. این است گمراهی دور»[12]. خداوند در قرآن می فرماید: « یَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُ وَمَا لَا یَنْفَعُهُ ۚ ذَٰلِكَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِیدُ [13] = (این کافر نگونبخت) خدا را رها کرده و چیزی را میخواند (و میپرستد) که هیچ نفع و ضرری به حال او ندارد، و این حقا همان گمراهی دور (از هر سعادت) است».
انسان خودش را به معصوم بسپارد، سالم به مقصد می رسد
اهل بیت وقتی می بینند که ما کسی غیر از آنها را قبول نداریم و اگر به علما و مراجع احترام میگذاریم به خاطر این است که آنها دست ما را در دست معصوم گذاشته اند؛ از ما مراقبت کرده و ما را سالمِ سالم نگه می دارند.
امام باقر(علیه السلام) به ابوحمزه فرمودند: «ای ابوحمزه! هر یک از شما که بخواهد چند فرسخی را بپیماید، باید برای خود راهنمایی بگیرد. تو که به راه های آسمان نادان تری تا به راه های زمین، پس برای خود راهنمایی طلب کن»[14]. مسیر ما، مسیر آسمان، ابدیت و آخرت است. حضرت می فرمایند: شما در مسیرهای چندفرسخی زمینیتان اگر راهنما نداشته باشید، گم می شوید. شوخی نیست؛ می خواهید مسیر طبیعت تا خدا که مسیر ماورای طبیعت است را طی کنید. مسئله پیمودن عالم ناسوت، ملکوت و جبروت است. این مسیر کسی را می خواهد که در این مسیر رفت و آمد کرده باشد و بلد باشد. حضرت علی(علیه السلام) می فرمایند: «من به راههای آسمان آشناترم تا راه های زمین»[15].
کمتر از معصوم، نمیتواند انسان را راهنمایی کند. انسان قرار است خلیفة الله بشود. قرار است شبیه و مثل خدا شود. نباید خودش را مفت بفروشد. عقاید، اخلاق، همسر، فرزند، دین را باید به آنها سپرد. این عزیزان را گذاشتند که ما خراب نشویم. باید به آنها پناه ببریم. هر نقشه و برنامه ای که شیاطین انسی و جنی ریخته باشند که انسان را فریب دهند و دستش را از دست امام زمان کوتاه کنند، آقا خودش خنثی می کند و دست همه را قطع کرده و انسان را سالم نگه می دارد.
[1] مفاتیح الجنان / دعای ابو حمزه ثمالی
[2] قرآن کریم / سوره مؤمنون / آیه 115
[3] اصول کافی/ ج1 / ص256 / ش4
و شرح أصول الكافی/ المازندرانی، الملا صالح / جلد6 / صفحه 254
[4] اصول کافی / ج 1 / ص 181
[5] قرآن کریم/ سوره اسراء / آیه 15
[6] منبعی یافت نشد.
[7] قرآن کریم / سوره بقره / آیه 87
[8] دعوىالسفارة فی الغیبة الكبرى/ السند، الشیخ محمد/ جلد2 / صفحه 358
[9] قرآن کریم / سوره بقره / آیه 89
[10] قرآن کریم / سوره بقره / آیه 101
[11] قرآن کریم / سوره اسراء / آیه 71
[12] اصول کافی / ج 1/ کتاب الحجة / ح 8/ ص 259 – 260
[13] قرآن کریم / سوره حج / آیه 12
[14] همان / ص 61 / ح 10
[15] پیام امام امیر المومنین(ع)/ مكارم شیرازى،ناصر / جلد 7 /صفحه 288
توحید- نبوت- امامت
کلیدواژه ها:
آثار استاد