مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
در جهاد مالی قصد این است که انسان شبیه خداوند تبارک و تعالی شود. یعنی با عطا و دهش به دیگران، اسماء حق تعالی در او تجلی پیدا کند. یعنی جواد، کریم، واهب و بخشنده شود. در حرکت به سمت خدا بنابر این است که آن کس که از طرف خداوند به سمت طبیعت آمده، شبیه خدا شود و دوباره نزد او برگردد. مثل یک دانهی سیب که در خاک می رود و دوباره بر میگردد و سیب میشود. پس وقتی هدف از خلقت شبیه شدن به حق تعالی است، چیزهای دیگر برایش زیادی است و هیچ فایدهای ندارد و باید دور ریخته شوند.
به طور طبیعی هیچ متحرکی از حرکت به سمت غایتِ خود متنفر نیست. بزرگان فلسفه اصطلاحی دارند که به این حرکت، حرکت «شوقی» میگویند. دانه را نگاه کنید که با چه شوقی زمین را میشکافد و بالا میآید. خداوند این شوق را در همه چیز ایجاد کرده که به سمت غایت خود در حرکت باشند و اگر موجودی این شوق را نداشته باشد به بیماری دچار شده است. حالت طبیعی یک موجود این است که به سمت هدف خودش شوق داشته باشد که این امر، هم در مورد مسائل معنوی و هم در مورد مسائل مادی صدق می کند. اگر یک ضبط صوت را از ارتفاع هزار متری پایین بیندازیم، هر چقدر که به زمین نزدیک تر میشود، سرعتش بیشتر میشود، چون در فیزیک، عالم این گونه طراحی شده و نیروی جاذبه آن را به سمت زمین می کشد.
نکته بعدی این است که همه انسانها نیز این مشخصه را دارند. یعنی هر انسانی عشق به خود و حب ذات دارد. حتی بحث این هست که اگر انسان خدا را و فناء در خدا را می خواهد، باز برای خودش می خواهد. ما هر خیری را می خواهیم، برای خودمان می خواهیم و این خواستن را هم خدا در درون ما قرار داده است. همه ما کار می کنیم، زیارت و عبادت می کنیم، درس می خوانیم، همه به نفع خود ما و متعلقان ما هست و به هر حال به خودمان باز میگردد. حرکت انسان توقف ندارد و این حرکت برای این است که به یک سلسله از کمالات برسد. پس وقتی به سمت هدفی در حرکت است، معنیاش این است که با آن هدف سنخیت دارد و برای آن هدف طراحی شده است.
یکی از 5 شاخصه ای که در بحث هدف گفته شد، این بود که طلب هر چیزی نشان دهنده ی این است که انسان ظرفیت آن طلب را دارد. اگر طلب هست، یعنی جا و ظرفیت برای آن طلب در ما هست. همه آدم هایی که میدوند، طلب در وجودشان هست. طلب چیزهای گوناگون مثل زیبایی، ثروت، کمال، شهرت، مقام، لذت، محبوبیت. علت این امر این است که با ظرفیت بینهایت خلق شدهاند و برای درک کمال بینهایت به دنیا آمدهاند. انسانها بدون استثناء عاشق کمال بی نهایتند و بی نهایت کمال را دوست دارند. پس ظرفیت و سنخیت آن را هم دارند. «و نفخت فیه من روحی = از روح خودم در انسان دمیدم»، روح خدا بینهایت است.
اگر ما حقیقتاً فطرت گرا و مؤمن باشیم، حرکتمان به سمت حق تعالی است. مؤمن حقیقی کسی است که به این کلمه ایمان بیاورد: «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» رستگاری یعنی یک نفر در باطن خودش بگوید: «لا اله الاالله» و پایش بایستد. در این صورت او یک آدم طبیعی است و اگر غیر از این باشد، غیر طبیعی و دچار فسق شده است. مثال: اگر دانه سیب بخواهد گلابی شود؛ یا گوسفند گوشت خوار شود، غیر طبیعی است.
یک مبنای مهم در جهاد مالی
در جهاد مالی مبنای مهمی داریم که براساس آن به خودشناسی میرسیم. این مبنا آیه 24 سوره توبه است. این آیه از جمله آیههایی است که 70 بطن دارد و هر بطنش هم 70 بطن دارد. هر چه در آن غور کنید و شنا کنید جا دارد.
آیه 24 سوره ی توبه می فرماید:« قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِیرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ = گو اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالى كه گرد آوردهاید و تجارتى كه از كسادش بیمناكید و سراهایى را كه خوش مىدارید، نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه او دوست داشتنىتر است، پس منتظر باشید تا خدا فرمانش را [به اجرا در]آورد و خداوند گروه فاسقان را راهنمایى نمىكند».
مهم نیست جبهه رفتی، جانباز هستی و 40 سال در خانه خدا عبادت کردی و چند تا چله و اربعین گرفتی و شب و روز کار خیر کردی. هیچ کدام از اینها پیش خدا ارزشی ندارد. اصل قضیه این است که محصول این کارها و عبادات چی بوده؟ چرا امام فرمودند: بسیجی ره صدساله را یک شبه طی میکند؟ اگر ما هم تصمیم بگیریم این اتفاق همان لحظه برای ما هم میافتد. چه خصوصیتی در بسیجی بود؟ سن بالا، تحصیلات حوزوی، انفاق های کلان ...؟ خیر. وقتی فهرستی از اعمال خیر را جلوی خودت می گذاری، می بینی بسیجی هیچ کدام از اینها را نداشت. ولی چطور میشود که کسی مثل امام میگوید: خدایا من را با اینها محشور کن. رمزش در همین آیه است. برای یک بسیجی شبیه شدن به خدا و رسول و جهاد در راه خدا محبوب تر از پدر، فرزند، برادر، خانواده، اموال، شغل، اعتبار، محبوبیت و ... میباشد.
گاهی خانواده، فرزند، همسر و محبوب های حسی و خیالی و وهمی مان نمیگذارند به خدا نزدیک شویم و حتی محبوب تر از خدا در دلمان هستند. بعضی وقتها اموالمان را نمیتوانیم در راه خدا انفاق کنیم، هر وقت میخواهیم برای خدا دست به مالمان بزنیم، میترسیم. میترسیم وارد جهاد مالی شویم. واضح است که در جهاد مالی آسایش نیست، بلکه در آنجا دچار سختی و زخم خوردگی میشویم. در جهاد مالی اگر قرار باشد به خاطر خدا آسیب اقتصادی نبینیم و وجود مادی را از خود دور نکنیم، اصلاً جهاد مالی معنا ندارد. اما مهم این است که خدا جبران می کند.
مواظب باشیم حتی مشغلههای مقدس، برایمان شهوت نشوند. مشغلههای مقدس تا زمانی که وسیله هستند و تابع خدا هستند به درد می خورند، اما اگر خودشان تبدیل شدند به عشق و شغل و مشغله شخصی، خطرناک می شوند.
زمانی باطن انسانی پیدا می کنیم که خدا و رسول و جهاد در راه خدا برای ما محبوب تر از همه کس و از همه شغلها، اعتبارات، مقامات و دلبستگیهای دنیایی باشد تا وقتی که در دل تو چیزی وجود دارد که از خدا و رسول خدا و جهاد در راه خدا بیشتر دوستش داری، آدم نیستی، بلکه فاسق هستی. مهم این است موقعی که می خواهی انفاق کنی، اذیت نشوی، عاشقانه در راه خدا بدهی.
یعنی خدا می خواهد تا ما آدم شویم و از کندن مال از خود، بدمان نیاید. اگر برای از دست دادنها ناراحت شوی، این فرومایگی است. بحث ما جهاد مالی است. بیاییم که یک «لا اله الا الله» حقیقی بگوییم و این «لا» را بکشیم روی هر چیزی که نمیگذارد ما شبیه خدا شویم. این لا را بکشیم روی هر چیزی که از دست دادنش در ما بیحوصلگی معنوی ایجاد می کند و نشاط مان را میگیرد.
یکی از بزرگان یک باغ خیلی عالی داشت، روزی در باغ نماز می خواند. سر نماز گنجشک های باغش خیلی سر و صدا میکردند و پرنده ها میخواندند که خیلی خوشش آمد و یک لحظه از اینکه این باغ را دارد مشعوف شد و حواسش پرت شد. بعد از این که نمازش را خواند، باغش را در راه خدا بخشید و از خودش جدا کرد.
یکی از دوستان ما تجارت میکرد. نماز ظهرش افتاد به ساعت ۴ بعد از ظهر. به همین دلیل، کار و کسب را برای همیشه تعطیل کرد. برای این که فهمید عیب کار کجاست. این از «پستی» انسان است که وقتی اذان میگویند تو نمیتوانی بروی نماز اول وقت بخوانی و به چیزهایی تعلق داری که وقتی خدا هم صدایت میزند نمیفهمی. پستی یعنی تعلقاتی داری که نمی گذارد به امام زمان خدمت کنی. پستی چیزی است که نمی گذارد انس با خدا بگیری. پستی فقط همین جا معنا پیدا میکند. مؤمن در هیچ جا پست نیست. پستی فقط زمانی وجود دارد که یک چیزی در دل انسان بیش از محبت خدا غلبه پیدا کند و از دست دادن آن برایش بینشاطی معنوی بیاورد. اگر اینطور هست، مقدس ترین فرد هم باشی پست هستی.
قرآن در آیهی دیگر می فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَ یَوْمٌ لَا بَیْعٌ فِیهِ وَلَا خُلَّةٌ وَلَا شَفَاعَةٌ وَالْكَافِرُونَ هُمُ الظَّالِمُونَ[1]= اى كسانى كه ایمان آورده اید از آنچه به شما روزى داده ایم انفاق كنید پیش از آنكه روزى فرا رسد كه در آن نه داد و ستدى است و نه دوستى و نه شفاعتى و كافران خود ستمكارانند». آنهایی که باور ندارند، واقعاً کافرند. فکر می کنند جمع کردن مال و انفاق نکردن به نفعشان است.
شخصی وصیت کرده بود که بعد از مرگش اموالش را در راه خدا بدهند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم رفت و همه اموالش را در راه خدا مصرف کرد. ته اموال یک خرمای خشکیده باقی مانده بود، حضرت آن را برداشت و گفت: اگر این خرما را خودش در زمان حیاتش انفاق می کرد، بهتر بود از اموالی که بعد از مرگش داد. چرا؟ برای اینکه تو تا وقتی که زنده هستی و در رحم دنیا هستی می توانی شبیه خدا شوی. بعد از آن که از رحم دنیا خارج شدی، اموالت برای تو آن اندازه مفید خواهد بود که معالجه ی بیماریهای نوزاد، بعد از تولد اثر دارد. یعنی هر نوع معالجه ای باید در رحم انجام شود. دلیلش این است که رحم استعدادهای پرورشی عجیبی دارد. چه رحم مادر و چه رحم دنیا.
بنابراین، تا زنده هستید، سعی کنید که بیشتر انفاق کنید تا بیشتر شبیه خدا شوید. هر چند که بعد از مرگ هم انفاق برای اموات ثواب دارد و چیزهای به شما می رسد، اما در انفاق بعد از مرگ، شباهتی که دوست دارید، برایتان حاصل نمی شود. پس تا زنده ای بیشتر شبیه خدا شو.
[1] - بقره/254.
کلیدواژه ها:
آثار استاد