www.montazer.ir
دوشنبه 15 ژولیه 2024
شناسه مطلب: 1982
زمان انتشار: 18 فوریه 2015
بازكاوى تدبّر در قرآن کریم (1)

بازكاوى تدبّر در قرآن کریم (1)

چکیده: «تدبر» اصلاح ویژه‌ای است که کلام وحیانی، آن را تنها برای غور و ژرف‌اندیشی در کل قرآن برگزیده است، و کاربردی جز در قرآن‌شناسی ندارد.
در محافل و منابع قرآنی و در حلقه‌های تفسیر، کلام و اخلاق، تا به حال از واژه تدبر و از ریشه و مشتقات و مفهوم آن، سخن بسیار رفته است. اما چه بسا که در مفهوم‌شناسی آن، در تعابیر مترادف گونه‌ای همچون، تفکر، تعقل، تفقّه، تذکر، آینده نگری و نیوشیدن کلام حق باجان و دل متوقف مانده‌اند.
این که جایگاه هر یک از تعابیر و واژه‌ها در چیدمان سخن وحی چگونه بوده؟ در سامانه وجودی انسان با کدام یک از حواس شناخته شده در ارتباطند؟ چه ارتباط معناداری میان آن‌ها وجود دارد؟ هر کدام چه نقشی را در روح و روان انسان ایفا می‌نمایند؟ هر کدام چه نقشی را در روح و روان انسانی ایفا می‌نمایند؟ تدبر با واژه‌های مشابه خود چه وجوه اشتراک و افتراقی دارند؟ پرسش‌هایی هستند که تا کنون چندان مورد توجه قرار نگرفته است.
مقاله حاضر، این پرسش‌ها را با استناد به دلایل قرآنی و گاه روایی، پاسخ گفته و در حد خود، نقاب از عروس معنای تدبر باز می‌گشاید
کلید واژه‌ها: تدبر، تفکر، تعقل، تفقّه، تذکر.
در سخن وحی و در سفارش پیشوایان اسلام، همواره «تدبّر در قرآن» مورد تأکید بوده است:
1) «اَفَلا یَتَدَبَّروُنَ القُرآنَ اَمْ عَلی قلوبٍ اَقْفالُها» (محمد/ 24)
«آیا در قرآن تدبّر نمی‌کنند، یا بر دل‌هایشان قفل‌هاست؟»
2) «کتابٌ اَنْزَلناهُ اِلَیْکَ مُبارکٌ لِیَدَّبَّروُا آیاتِهِ و لِیَتَذَکَّروُ اُولُوالاَلبابَِ.» (ص/ 29)
«این کتاب پربرکتی است که بر تو نازل کرده‌ایم تا در آیات آن تدبّر کنند و خردمندان متذکّر شوند.»
3) «اَفَلا یَتَدَبَّروُنَ الْقُرآن وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراً.» (نساء/ 82)
«آیا درباره قرآن تدبّر نمی‌کنند؟ اگر از سوی غیر خدا بود، اختلاف فراوانی در آن می‌یافتند.»

معنای تدبّر در قرآن

مفسّران و نویسندگان علوم قرآنی، در معنا و مفهوم تدبّر در قرآن، زیاد و زیبا نوشته‌اند؛ امّا از وادی تعریف لغوی چندان پافراتر ننهاده‌اند. نمونه‌هایی از تعاریف آنان چنین است:
راغب اصفهانی، که از ناموران واژه‌شناسی قرآن است. در کتاب «مفردات الفاظ قرآن» آنجا که به ریشه و مشتقات واژه «دبر»1 می‌پردازد، به رغم اینکه لغت تدبّر سه بار در قرآن آمده است، هیچ اشاره‌ای بدان نکرده و هیچ معنایی برای آن نمی‌آورد.
فقیه دامغانی می‌نویسد: «التدبّر: التفکّر»2 «تدبر یعنی تفکّر در قرآن.»
مجمع البیان: «افلا یتدبّرون القرآن» بأن یتفکروا فیه و یعتبروا به و قیل: افلا یتدبّرون القرآن فیقضوا ما علیهم من الحق»3
«چرا در قرآن تدبّر نمی‌کند» تا در نتیجه در آن تفکّر کنند و عبرت بگیرند؛ و گفته شده که معنای آیه این است که چرا در قرآن تدبّر نمی‌کنند تا حقّی که به گردن دارند ادا کنند.»
تفسیر ابی السّعود: «افلا یتدبّرون القرآن» ای اَلا یلاحظونَه و لا یتصفحونَه و ما فیه من المواعظ و الزّواجِر حتّی لایقعوا فیما وقعوا فیه من الموبقات.»4
«افلا یتدبّرون القرآن» یعنی: چرا به قرآن توجه نمی‌کنند و در آن و در مواعظ و منهیّات آن به دقت نمی‌نگرند تا در آنچه مایه گناه و هلاکت است گرفتار نشوند.»
تفسیر روح البیان: «التدبّر، النظر فی دبر الامور و عواقب‌ها. اَلا یلاحظون القرآن، فلا یتصفحونه و ما فیه من المواعظ و الزواجر حتی لایقعوا فی المعاصی الموبقة»5
«تدبر یعنی آینده‌نگری در کارها...» و در ادامه همان توضیح ابی السعود را می‌آورد که در بالا ترجمه شد.
المیزان: «تدبّر یعنی گرفتن چیزی بعد از چیز دیگری است و در مورد آیات قرآن به معنای تأمّل در آیه پس از آیه دیگر و یا تأمّل بعد از تأمّل است.»6
تفسیر نمونه: «تدبّر» از ماده «دبر» (بر وزن أبر(به معنی بررسی نتایج و عواقب چیزی است؛ به عکس تفکّر که بیشتر به بررسی علل و اسباب چیزی گفته می‌شود.»7
جلال الدین سیوطی: «تدبّر و اندیشیدن در معنای قرآن هنگام قرائت سنّت است؛ زیرا که همان مقصود اعظم و مطلوب اهمّ است؛ و به وسیله آن سینه‌ها فراخ گشته و دل‌ها نورانی می‌شود. خداوند متعال می‌فرماید: «کتاب انزلناهُ اِلَیْکَ مبارکٌ لِیَدَّبَّروا آیاته»؛ و نیز فرموده: «اَفلا یَتَدَبِّرون القرآن»؛ و چگونگی آن بدین گونه است که دلش را با اندیشیدن در معنای آنچه تلفّظ می‌کند مشغول دارد؛ و معنای هر آیه را بشناسد؛ و در اوامر و نواهی تأمّل کند؛ و باور آن‌ها را به خاطر بسپارد؛ که اگر در گذشته در آن تقصیر کرده عذرخواهی و استغفار نماید؛ و اگر به آیه رحمتی رسید، خرسند شده و آن را از درگاه الهی درخواست كند؛ و چون به آیه عذاب بگذرد، ترسناك گشته و به خداوند، پناه برد؛ و هر گاه آیه‏اى متضمّن تنزیه پروردگار باشد، او هم تنزیه و تعظیم كند؛ و وقتى به آیه دعایى برسد تضرّع و طلب نماید.»8

چنانکه مشاهده می‌شود، در میان تعاریفی که برای «تدبّر» نوشته‌اند، تعریف سیوطی جامع‌ترین تعریفی است که در یک خلاصه‌نگاری می‌توان آن را آورد. تعریف سیوطی را شاید بتوان خلاصه‌تر از این هم بیان کرد؛ امّا هر چه هم خلاصه کنیم، در قالب هیچ کدام از واژه‌های چهارگانه تفکّر، تعقّل، تذکّر و تفقّه به مفهوم واقعی آن نمی‌توان دست یافت.
تدبّر، واژه بسیار وسیع‌تری از آن واژگان چهارگانه است که در قرآن آمده است. تدبّر، ضمن اینکه با عناصر تفکّر، تعقّل، تذکّر و تفقّه آمیخته است، در درجات و مراتب بالاتری از آن‌ها قرار دارد. تدبّر، نفوذ آگاهانه کلام وی در قلب‌ها وجریان آن در شریان‌های وجود انسان‌های مؤمن و پرهیزگار برای ایجاد تحوّل و خدایی شدن است. به قول اقبال لاهوری:
نقش قرآن چون در این عالم نشست
نقش‌های پاپ و کاهن را شکست
فاش گویم آنچه در دل مضمر است
این کتابی نیست چیز دیگر است
چون که در جان رفت جان دیگر شود
جان چو دیگر شد جهان دیگر شود
اکنون برای بازشناسی مفاهیم چهارگانه شناخت قرآن: «تفکّر، تعقل، تذکّر و تفقّه» و وجه افتراق آن‌ها با مفهوم تدبّر، نیاز به توضیحاتی است که باید بدان پرداخت؛ اما پیش از آن برای تبیین موضوع، در آغاز مروری بر منابع شناخت قرآن ضروری می‌نماید.

ابزار و منابع شناخت

حسّ، عقل و قلب، اساسی‌ترین ابزار شناخت در انسان می‌باشند. برخی از دانشمندان، طبیعت و تاریخ را هم با هویّت استقلالی نگریسته و آن دو را نیز جزء ابزار شناخت مطرح کرده‌اند. حال به توضیح مختصری درباره هر یک از آن‌ها می‌پردازیم:

1) حسّ

انسان دارای حس‌های متعددی است. دانشمندان تا کنون به ده نوع از آن پی برده‌اند که عبارتند از:
بینایی، شنوایی، چشایی، بویایی، بساوایی (= لامسه)، سردی و گرمی، تعادل و جهت‌یابی، وضعی و عضلانی (= حس جنبش)، المی (= رنج جسمانی)، و داخلی و درونی.
«اگر انسان فاقد حس باشد و اگر فرض کنیم فاقد همه حواس باشد، فاقد همه شناخت‌ها خواهد بود... اگر انسان کور مادرزاد به دنیا بیاید، امکان ندارد که از یکی از رنگ‌ها یا از یکی از شکل‌ها و فاصله‌ها تصوّری داشته باشد. با هر لفظی، با هر لغتی بخواهید به او رنگ را بشناسانید، یا یک چیزی که دارای یک رنگ است بخواهید رنگش را برای او بیان کنید ] براى او قابل درک نخواهد بود 9]
قرآن در یکی از آیاتش، دیدگاه خود را در مورد ابزار شناخت چنین مطرح می‌فرماید:
«وَ اللَّهُ اَخرَجَکُمْ مِن بُطوُنِ اُمَّهاتِکُم لاتَعلَمونَ شیئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمعَ وَ الاَبصارَ وَ الأفئدَةَ...» (نحل/ 78)
«شما را از شکم مادرانتان بیرون آورده، در حالی که هیچ چیز نمی‌دانستید، و برای شما گوش و چشم و قلب قرار داد.»

قرآن مجید در این آیه شریفه، سه عنصر اساسی و مهم شناخت را که هیچ شناختی جز از مسیر آن‌ها ممکن نیست، یادآور شده، و بقیه ابزار را که به عنوان عناصری محرک و فعال کننده آن ابزارهای اصلی می‌باشد، به تناسب موضوع، در دیگر آیات مطرح فرموده است.
چه بسا که انسان تصاویری را نگاه می‌کند و صداهایی را می‌شنود، و نسبت به آن‌ها - ناخود آگاه - عکس‌العمل هم نشان می‌دهد؛ امّا چون دل به آن نداده - یعنی با چشم دل ندیده و با گوش دل نشنیده - هیچ نقشی از آن صحنه و هیچ ذهنیّتی از آن صدا را در خود نخواهد داشت.
از این رو، هر کاری که از انسان صادر می‌شود، آن گاه آگاهانه خواهد بود که قلب هم در آن کار، دخالت و حضور داشته باشد؛ و گرنه آن می‌شود که سعدی گفته است:
«هرگز وجود حاضر و غایب شنیده‌ای
من در میان جمع و دلم جای دیگر است».10

2) عقل

«حسّ، شرط لازم شناخت است؛ امّا شرط کافی نیست. علاوه بر حواس، انسان به یک امر و یا امور دیگری نیاز دارد. انسان برای شناختن، به نوعی تجزیه و تحلیل و گاهی به انواع تجزیه و تحلیل نیاز دارد.
تجزیه و تحلیل کار عقل است. تجزیه و تحلیل‌های عقلی،]همان[دسته‌بندی کردن اشیاء است؛ و اشیاء را در مقوله‌های مختلف دسته‌بندی کردن.»11«آن قوه‌ای که «تجرید»12 می‌کند، آن قوّه‌ای که تعمیم می‌دهد، آن قوّه‌ای که تجزیه و ترکیب می‌کند، آن قوه‌ای که حتی کلیّات را ترکیب می‌کند، تجزیه می‌کند، ما این را قوّه عاقله می‌گوییم.»13
«تا وقتی که ما سر و کارمان به حسّ محض باشد و پای عمل در کار نباشد، اسمش استقراء است... وقتی که پای عمل در میان بیاید، پای عقل هم در کار می‌آید، این اسمش آزمون است؛ آزمایش است.»14
«استقراء، اعتبار ظنی و گمانی دارد؛ ولی تجربه اعتبار یقینی و برهانی دارد.»15
«عقل، با تجزیه، ترکیب، تجرید، انتزاع، تعمیم و تعمیق مفاهیم حسی، شناخت‌های جدیدی می‌سازد، که این شناخت‌ها میوه‌های عقل و غذای زندگی علمی و فلسفی انسان است.»16

3) قلب

سومین منبع شناخت در وجود انسان قلب است...؛ واژه قلب که در فارسی به «دل» ترجمه می‌شود، سه معنا دارد:
1) تلمبه خانه خون
2) عقل یا مرکز فکر و اندیشه
3) مرکز شناخت‌ها و آگاهی‌هایی که نه حسّی است و نه عقلی که از عمق وجود انسان، به طور ناخودآگاه می‌جوشد.17

نکته بسیار دقیق و مهم در مورد معنای سوم قلب این است که با مراجعه به احادیث اسلامی مشخص می‌شود که قلب، به معنای روح، مصدر و منبع اصلی همه شعورها و شناخت‌ها و آگاهی‌ها و احساسات انسان است؛ و منابع که گانه شناخت دریچه‌هایی است که روح از طریق آن‌ها با جهان هستی ارتباط برقرار می‌کند.18
قلب انسان، مانند جسم او، دارای حواسّی است که انسان با این حواس می‌تواند حقایقی را ادراک کند كه از طریق حواس ظاهر و از طریق عقل قابل درک نیست.19
پاسکال می‌گوید:
«به وجود خدا دل گواهی می‌دهد نه عقل؛ و ایمان از این راه به دست می‌آید. دل دلایلی دارد که عقل به آن دسترسی ندارد.»20
قرآن مجید نیز جایگاه ایمان را قلب معرفی می‌فرماید:
«قالتِ الأعرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤمِنوُا و لکنْ قولوا اَسْلَمنا و لَمَّا یَدْخُلِ الایمانُ فِی قُلوُبِکُمْ...» (حجرات/ 14)
«عرب‌های بادیه‌نشین گفتند: «ایمان آورده‌ایم» بگو «شما ایمان نیاورده‌اید، بلکه بگویید: اسلام آورده‌ایم. زیرا ایمان هنوز در قلب‌های شما وارد نشده است.»

4) طبیعت

«یکی از منابع]شناخت [ طبیعت است. طبیعت یعنی عالَم جسمانی، عالَم زمان و مکان، عالَم حرکت، همین عالَمی که ما الآن در آن زیست می‌کنیم و با حواس خودمان با آن در ارتباط هستیم.»21
«... اکثر صاحب‌نظران، طبیعت را یک منبع برای شناخت می‌دانند.»22
«افلاطون، طبیعت را منبع شناخت نمی‌داند؛ چون رابطه انسان با طبیعت از طریق حواس است؛ و جزئی است؛ و او جزئی را حقیقت نمی‌داند.»23
شهید مطهری در پاسخ به این سئوال که آیا: «اساساً قرآن، فقط و فقط، اقبال به طبیعت کرده است؟» چنین می‌گوید:
«این‌ها یک افکاری است که قبل از قرآن، میان مردم رایج بوده است، و اهمیت قرآن به این است که خواسته است افکار و اندیشه‌های بشر را از توجه به این درون گرایی‌ها و این ذهنیّت‌گرایی‌ها منحرف کرده و او را عینیّت گرا و طبیعت‌گرا بکند.
نه یک آیه، نه دو آیه، نه ده آیه، بلکه در ده‌ها آیه، بشر را متوجه مطالعه عالم می‌کند؛ متوجه مطالعه تاریخ می‌کند؛ متوجه مطالعه نظامات اجتماعی می‌کند؛ متوجه مطالعه خودش و نفس خودش و درون خود می‌کند؛]امّا [ به عنوان یک شیی از اشیاء طبیعت؛ ولی نه به معنای روی گرداندن از هر چه معنویت است؛ از هر چه درونی است؛ از هر چه باطن است. قرآن به ظاهر توجه کرده است، بدون آنکه از باطن اعراض کرده باشد. این حرف که توجه قرآن فقط به فقط به ظاهر و محسوس و طبیعت است، بسیار غلط است.
... درون گرایی و برون‌گرایی اسلام، دوش به دوش هم هستند... اسلام، فعالیت بیرونی که از معنویت تهی باشد، باطل می‌داند.»24
پس، سیر طبیعت، تنها برای شناخت طبیعت محض نیست؛ بلکه برای شناخت خدای طبیعت و برای رسیدن به خالق طبیعت و نفوذ ایمان او در قلب است:
«الّذین یَذْکروُن اللَّهَ قیاماً و قُعوُداً وَ عَلی جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرونَ فِی خَلْقِ السَّمواتِ وَ الاَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانِکَ فَقِنا عَذابَ النّارِ.» (آل عمران/ 191)
«همان‌ها که خدا را در حال ایستاده و نشسته و خوابیده یاد می‌کنند و در اسرار آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند؛]می‌گویند[بارالها! این‌ها را بیهوده نیافریده‌ای؛ منزّهی تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار.»
همین طور در دیگر آیات هم ارتباط طبیعت با ماورای طبیعت کاملاً محسوس است که بیان همه آن‌ها در مجال این بحث نیست.

5) تاریخ

«قرآن، تاریخ را به عنوان یک منبع شناخت عرضه می‌دارد. ممکن است بگویی که خوب، طبیعت، تاریخ را هم شامل است. البته درست است که تاریخ هم به یک اعتبار، جزء طبیعت است؛ ولی تاریخ یعنی: جامعه انسانی در حال حرکت و در حال جریان. آیاتی که ما در قرآن داریم، مانند: «قل سیروا فی الارض» علناً به ما می‌گوید: بروید و در زمین گردش کنید؛ چرا این‌ها در زمین گردش نمی‌کنند؟ البته منظورش فقط مطالعه نیست؛ بلکه مطالعه تاریخ نیز است. یعنی بروید آثار تاریخ را مطالعه کنید؛ و بعد ببینید که این زندگی و جامعه بشر چه تحولات تاریخی کرده است.»25

سیر اندیشه از تفکّر تا تدّبر

اکنون پس از آشنایی با منابع شناخت که در تعریف و تبیین مفاهیم پنجگانه قرآنی: تفکّر، تعقل، تذکّر، تفقّه و تدبّر از آن‌ها بهره خواهیم برد، جا دارد که از رده‌بندی مرتبه هر کدام از مفاهیم مذکور هم اطلاعاتی در دست داشته باشیم، البته نگارنده، رده‌بندی صریحی از مفاهیم چهارگانه در منابع اسلامی ندیده است؛ اما از آنجا که چیدمان آیات الهی در قرآن بنا به دستور خداوند متعال و نظارت مستقیم پیامبر بزرگوار اسلام‌صلی الله علیه وآله صورت گرفته، و از مشیّت و اراده معناداری تبعیت می‌کند، از این رو در رده‌بندی آن مفاهیم را با دلایلی که در زیر می‌آوریم، به این ترتیب صحیح می‌پنداریم: تفکّر، تعقّل، تفقّه، تدبّر و تذکّر؛ زیرا
1) در سوره نحل، به ترتیب چنین می‌فرماید:
«هُوَ الَّذی اَنْزَلَ مِنَ السَّماءَ ماءً لَکُم مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فیهِ تُسیمونَ. یَنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَالزَّیتونَ و النَّخلَ و الْاَعنابَ وَ مِنْ کُلَّ الَّثمراتِ اِنَّ فِی ذلکِ لایَةٌ لِقَوْمِ یَتَفَکَّرونَ» (نحل/ 10-11)
«او کسی است که از آسمان، آبی فرستاد؛ که نوشیدن شما از آن است؛ و گیاهان و درختانی که حیوانات خود را در آن به چرا می‌برید نیز از آن است. با آن (آب) برای شما زراعت و زیتون و نخل و انگور، و از همه میوه‌ها می‌رویاند؛ مسلماً در این، نشانه روشن برای اندیشمندان است.»
«وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیلَ و النَّهارَ و الشَّمسَ و القَمَرَ و النُّجومُ مُسَخَّراتٌ بَأَمْرِهِ اِنَّ فِی ذلکَ لآیاتِ لِقَومٍ یَعقِلونَ» (نحل/ 12)
«او شب و روز و خورشید و ماه را مسخّر شما ساخت، و ستارگان نیز به فرمان او مسخّر شمایند؛ در این، نشانه‌هایی است برای گروهی که عقل خود را به کار می‌گیرند.»
«وَ مَا ذَرَأ لَکُمْ فِی الارْضِ مُخْتَلِفاً اَلوانُهُ اِنَّ فی ذلک لایَةً لقومٍ یَذَکَّروُنَ.» (نحل/ 14)
«مخلوقاتی را که در زمین به رنگ‌های گوناگون آفریده نیز مسخّر ساخت؛ در این نشانه روشن است برای گروهی که متذکّر می‌شوند.»
مشاهده می‌کنید این آیات که به دنبال شناساندن خداوند متعال به گروه‌های مختلف اجتماعی است، از مرحله بدیهیات عقلی آغاز و به مراحل پیچیده‌تر بعدی پرداخته، و به ترتیب؛ تفکّر، تعقّل و تذکّر را متناسب با موضوع آیه، مطرح فرموده است. ما چنانچه در مطالب بعدی روشن خواهیم کرد، حوزه عمل دو عنصر تعقّل و تفکّر همانا در وجود انسان، عقل است. یعنی همه افرادی که دارای عقلند، می‌توانند با به‌کارگیری ابزارهای حسّی، آن‌ها را فعّال نموده و در رفاه و آسایش زندگی خود مورد بهره‌برداری قرار دهند.


2) بر خلاف دو عنصر قبلی که جایگاه آن‌ها محدود به حوزه عقل بود، سه عنصر «تفقّه»، «تدبّر» و «تذکّر» از جایگاه برتر قلبی برخوردارند؛ یعنی از حوزه عقل عبور کرده و در حوزه قلب آرام می‌گیرند. جایگاه و خاستگاه اصلی آن‌ها قلب بوده، و همواره با می‌نشینندایمان معنوی همراهند.
3) تفکّر و تعقّل در موضوعی، آن گاه که با صبغه ایمان می‌آمیزند و به عنوان اعتقاد معنوی در قلب مى‏نشینند، عبارت «تفقّه» را بر خود بر می‌گزیند؛ و آن گاه که این اعتقاد قلبی و معنوی خود را با تمام وجود در عمل با اعضا و جوارح انسانی نشان می‌دهد، اصطلاحاً «تدبّر» گفته می‌شود؛ که بالاترین مراتب شناخت به شمار می‌رود؛ و امّا عنصری که همه عناصر و مراحل شناخت بالا را آسیب‌شناسی نموده و به بازاندیشی در فکر و عمل، و پویایی دایمی فرا می‌خواند، «تذکّر» می‌گویند.
2) بر خلاف دو عنصر قبلی که جایگاه آن‌ها محدود به حوزه عقل بود، سه عنصر «تفقّه»، «تدبّر» و «تذکّر» از جایگاه برتر قلبی برخوردارند؛ یعنی از حوزه عقل عبور کرده و در حوزه قلب آرام می‌گیرند. جایگاه و خاستگاه اصلى آنها قلب بوده، و همواره با ایمان معنوى همراهند.
3) تفكّر و تعقّل در موضوعى، آن گاه كه با صبغه ایمان مى‏آمیزند و به عنوان اعتقاد معنوى در قلب مى‏نشینند، عبارت «تفقّه» را بر خود بر مى‏گزیند؛ و آن گاه كه این اعتقاد قلبى و معنوى خود را با تمام وجود در عمل با اعضا و جوارح انسانى نشان مى‏دهد، اصطلاحاً «تدبّر» گفته مى‏شود؛ كه بالاترین مراتب شناخت به شمار مى‏رود؛ و امّا عنصرى كه همه عناصر و مراحل شناخت بالا را آسیب‏شناسى نموده و به بازاندیشى در فكر و عمل، و پویایى دایمى فرا مى‏خواند، «تذكّر» مى‏گویند.

تفکّر

«تفکّر» از ریشه «فکر» است. فکر در فرهنگ فارسی به مفهوم اندیشه، و «تفکّر» به مفهوم «اندیشیدن» آمده است. در ادبیات عرب هم، «فکر» و «تفکّر» این گونه معنا شده است:
«اعمال العقل فی المعلوم للوصول إلی معرفة المجهول»26
«به کار بردن عقل در معلومات، برای رسیدن به شناخت مجهولات)که همان مفهوم اندیشیدن و بررسی را می‌رساند.»
«الفکرُ ترتیبُ امورٍ معلومةٍ لِلتَّادّی إلی مجهولٍ»27
«فکر]عبارت از [ مرتّب ساختن امور معلوم است برای منجر شدن به]کشف [مجهول.»

تفکّر در قرآن

برای رسیدن به معنای تفکّر در قرآن، در آغاز بایسته است به آیاتی که در آن دستور به تفکّر آمده است، مروری داشته باشیم:

1) اندیشه در آفرینش آسمان‌ها و زمین

«الّذین یَذْکُرونَ اللَّه قِیاماً و قُعوداً و عَلی جنوبِهِمْ و یَتَفَکَّروُن فِی خَلقِ السماواتِ وَ الارضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عذابَ النّارِ.» (آل عمران/ 191)
«همانان که خدا را در حال ایستاده، نشسته و خوابیده، یاد می‌کنند، و در اسرار آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند،]می‌گویندگویند [: پروردگارا! این‌ها را بیهوده نیافریده‌ای؛ منزّهی تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار.»

2) اندیشه در رویش گیاهان

«یُنْبِتُ لَکُمْ بِهِ الزَّرعَ و الزَّیتُونَ و النَّخیلَ و الاَعنابَ و مِن کُلِّ الَّثمراتِ اِنَّ فِی ذلکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّروُنَ.» (نحل/ 11)
«با آن]آب[برای شما زراعت و زیتون و نخل و انگور، از همه میوه‌ها می‌رویاند؛ مسلّماً در این، نشانه روشنی برای اندیشمندان است.»

3) اندیشه در عجایب خلقت حیوانات

«وَ اَوْحی رَبُّکَ اِلَی النَّخْلِ اَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبالِ بیُوتاً و مِنَ الشَّجَرِ و مِمّا یَعْرِشونَ. ثُمَّ کُلِی مِن کُلِّ الَّثمراتِ فَاسْلُکِی سُبُلَ رَبِّکَ ذُلُلاً یَخْرُجُ مِنْ بطون‌ها شَرابٌ مُخْتَلفٌ اَلوانُهُ فِیهِ شِفاءٌ لِلناسِ اِنَّ فِی ذلِکَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّروُنَ.» (نحل/ 68-69)
«و پروردگار تو به زنبور عسل، وحی کرد که از کوه‌ها و درختان و داربست‌هایی که می‌سازند، خانه‌هایی برگزین. سپس از تمام ثمرات بخور و راه‌هایی را که پروردگارت برای تو تعیین کرده است، به‌راحتی بپیما. از درون شکم آنان، نوشیدنی با رنگ‌های مختلف خارج می‌شود که در آن، شفا برای مردم است. به یقین در این امر، نشانه روشنی است برای جمعیّتی که می‌اندیشند.»

4) اندیشه در خود و دیگر آفریده‌ها و مسأله مرگ و پایان حیات آن‌ها

«اَوَلَم یَتَفَکَّروُا فِی اَنْفُسِهِم ما خَلَقَ اللَّه السَّمواتِ وَ الارضَ وَ ما بَینَهُما اِلاّ به الحقّ وَ اَجَلٍ مُسَمّیً...» (روم/ 8)
«آیا آنان با خود نیندیشیدند که خداوند، آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آن دو هست، جز به حق و برای زمان معیّن نیافریده است.»

5) اندیشه در ضروریات خلقت و روابط بین آن‌ها

«وَ مِن آیاتِهِ اَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْواجاً لِتَسکُنوا الی‌ها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فِی ذلکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرونَ» (روم/ 21)
«و از نشانه‌های او این که همسرانی از جنس خودتان برای شما آفریده، تا در کنار آنان آرامش یابید؛ و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد. در این نشانه‌هایی است برای گروهی که تفکّر می‌کنند.»

6) اندیشه در اخلاق و عملکرد گروههای اجتماعی

7) «فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلبِ اِنْ تَحمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ اَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذلِکَ مَثَلُ القَومِ الَّذین کَذَّبوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّروُنَ.» (اعراف/ 176)
«... مثل او همچون سگ است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز، و زبانش را بیرون می‌آورد؛ و اگر او را به حال خود واگذاری، باز همین کار را می‌کند؛ این مَثَل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند؛ این داستان‌ها را بازگو کن، شاید بیندیشند.»
با توجه و دقّت عمیق در این آیات در می‌یابیم که واژه «تفکّر» در قرآن در موارد زیر به کار می‌رود.
1) اندیشه در محسوسات دیداری (طبیعت و آفرینش قابل مشاهده) (تصوّر بدیهیّات)
«یتفَکَّرون فی خلق السموات و الارض» = خلقت زمین و آسمان
«ینبت لکم به الزّرع و الزیتون و...» = آبیاری درختان به وسیله باران و چشمه‌ها
2) اندیشه در قوانین قابل مشاهده در طبیعت و فطرت انسان و حیوان (تصدیق بدیهیّات)
«ما خلقت هذا باطلا» = آفرینش هدفمند
«اجل مسمّی» = مرگ حتمی
«جعل بینکم مودّة و رحمة» = محبت خانوادگی و فطرت بشری
«و اوحی ربّک الی النّحل...» = فطرت حیوانات
3) سیر از جزء به کل در مطالعه جهان هستی (رهیابی از بدیهیات به كشف حقایق نظرى)
«یتفكّرون فى خلق السّوات و الارض» = جزء
«ربّنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار» = كلّ

بنابراین، ادراکی که از طریق تصور و تصدیق امور بدیهی (محسوسات، متواترات، تجربیّات، فطریّات، وجدانیات و اولیّات) حاصل شود و مجهولات نظری را برای خود معلوم سازد. در دیدگاه قرآنی بر عهده قوه تفکّر می‌باشد.
مرحله تفکّر که از آن در فلسفه به «عقل بالملکه» تعبیر می‌شود، مرحله‌ای است که انسان در دریافت و اثبات قضایای آن به علوم، دلایل و براهین پیچیده‌ای نیاز ندارد؛ و هر انسانی که دارای سلامت ذهن و حواس باشد، می‌تواند از آن استفاده نموده و برخی از حقایق طبیعی را درک نماید.

تعقّل

«العقل ما یکون به التفکیر الاستدلال و ترکیب التصوّرات و التصدیقات، و ما یتمیّز الحسن من القبیح، و الخیر من الشرّ و الحقّ من الباطل.»28
«عقل، چیزی است که با آن، اندیشیدن، استدلال کردن و آمیزش تصوّرات و تصدیقات، روی می‌دهد؛ و خوب و بد، خیر و شرّ، و حقّ و باطل از هم تشخیص داده می‌شود.»
با مقداری ژرف‌اندیشی در قرآن در می‌یابیم که در چیدمان سخن وحی، واژه «تعقّل» در قالب عباراتی نشسته است که آن عبارات، همانندی کمتری را در چیدمان واژه با واژه تفکّر، داشته است.
واژه تعقل در قرآن با مفاهیم زیر دیده می‌شود:

 

1- تعقّل درباره مسائل گفتاری - شنیداری

«و قالُوا لَوْ کُناً نَسْمَعُ اَوْ نَعْقِلُ ما کُنّا فِی اصحابِ السَّعیرِ.» (ملک/ 10)
(جهنمیّان) می‌گویند: اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقّل می‌کردیم، در میان دوزخیان نبودیم.»
«وَ لا تَکونوا کَالَّذینَ قالوُا سَمِعنا وَ هُمْ لا یَسْمَعونَ. اِنَّ الشَّرَ الدَّوابِّ عِندَ اللَّه الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذینَ لایَعْقِلوُنَ.» (انفال/ 21-22)
«همانند کسانی نباشید که می‌گفتند: شنیدیم؛ ولی در حقیقت نمی‌شنیدند. بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالی هستند که اندیشه (تعقّل) نمی‌کنند.»
«اَمْ تَحْسَبُ اَنَّ اَکْثَرَهُمْ یَسمَعونَ اَو یَعقِلوُنَ اِنْ هُم اِلاّ کَالْاَنعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ سَبیلاً» (فرقان/ 44)
«آیا گمان می‌بری بیشتر آنان می‌شنوند یا می‌فهمند؟ آنان فقط همچون چهار پایایند، بلکه گمراه‌ترند.
«... یَسمَعونَ کَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحرِّفونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلوُهُ...» (بقره/ 75)
«... سخنان خدا را می‌شنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف می‌کردند.»
«وَ اِذا لقوا الَّذین آمَنوا قالوا آمَنّا وَ اذا خَلا بَعْضَهُمْ اِلی بعضٍ قالوُا اَتُحَدِّثوُنهم بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَیکُم لِیُحاجُّو کُم بِهِ عِنْدَ رَبَّکُمْ اَفَلا تَعقِلوُنَ» (بقره/ 76)
«و هنگامی که مؤمنان را ملاقات کنند، می‌گویند: ایمان آورده‌ایم، ولی هنگامی که با یکدیگر خلوت می‌کنند، می‌گویند: چرا مطالبی را که خداوند برای شما بیان کرد، به مسلمانان بازگو می‌کنید تا در پیشگاه خدا بر ضد شما به آن استدلال کنند؟! آیا نمی‌فهمید؟!»

 

2) تعقّل در حیطه مباحث مکتوب

«لَقَدْ اَنْزَلْنا اِلَیْکُم کتاباً فِیهِ ذِکْرُکُمْ اَفَلا تَعْقِلوُنَ.» (انبیاء/ 10)
«ما بر شما کتابی نازل کردیم که وسیله تذکّر شما در آن است؛ آیا نمی‌فهمید؟!»
«انّا اَنْزَلناهُ قُرآناً عَرِبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلوُنَ.» (یوسف/ 2)
«ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم، شاید درک کنید.»
«وَ تِلکَ الاَمْثالُ نَضرِبُها لِلنّاسِ وَ ما یَعْقِلُها الاّ العالِموُنَ.»(عنكبوت/ 43)
«این‏ها مثال‏هایى است كه ما براى مردم مى‏زنیم، و جز دانایان آن را درك نمى‏كنند.»
3) تعقّل در قلمرو طبیعت و اسرار نهفته آن

«وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمسَ وَ الْقَمرَ وَ النُّجوُمُ مُسَخَّراتُ بِاَمْرِهِ اِنَّ فی ذلکَ الایاتٍ لِقَومٍ یَعقُلِونَ.» (نحل/ 12)
«او شب و روز و خورشید و ماه را مسخّر شما ساخت، و ستارگان نیز به فرمان او مسخّر شمایند؛ در این، نشانه‌هایی است برای گروهی که عقل خود را به کار می‌گیرند.»
«وَ ما اوُتیتُم مِن شَی‌ءٍ فَمَتاعُ الحَیوةِ الدُّنیا وَ زینت‌ها وَ ما عِندَاللَّهِ خَیرٌ وَ اَبقَی اَفَلا تَعقِلونَ.» (قصص/ 60)
«آنچه به شما داده شده، متاع زندگی دنیا و زینت آن است؛ و آنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است، آیا اندیشه نمی‌کنید؟!»

) تعقّل در زمینه مقولات اجتماعی
«... تَحْسَبَهُمَ جَمیعاً وَ قُلوُبُهُم شَتّی ذلِکَ بِاَنَّهُم قَومٌ لایَعقِلونَ.» (حشر/ 14)
«آنان را متّحد می‌پنداری؛ در حالی که دل‌هایشان پراکنده است؛ این به خاطر آن است که آنان قومی هستند که تعقّل نمی‌کنند.»

5) تعقّل در روند تاریخ و سرنوشت ملّت‌ها

«اَفَلَم یَسیروُا فِی الارْضِ فَیَنْظُروُا کَیفَ کانَ عاقِبةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الآخِرَةِ خَیرٌ لِلّذینَ اتّقوا اَفَلا تَعقِلونَ.» (یوسف/ 109)
«آیا در زمین سیر نکردند تا ببینند عاقبت کسانی که پیش از آنان بودند چه شد؟ و سرای آخرت برای پرهیزکاران بهتر است، آیا فکر نمی‌کنید؟»
«لَقَد کانَ فِی قِصَصِهِم عِبْرَةً لِاُولِی الاَلبابِ...» (یوسف/ 111)
«در سرگذشت آنان درس عبرتی برای صاحبان عقل و اندیشه بود.»
با توجه به سیاق آیات و جایگاه واژه «تعقّل» در عبارات قرآن، در می‌یابیم که تعقّل، در مفاهیم زیر کاربرد دارد:

1) در محسوسات گفتاری و شنیداری

«... لو کنّا نسمع او نعقل»
«اِنَّ الشرّ الدوّابّ عند اللَّه الصمّ البکم الّذین لایعقلون»

2) در محسوسات نوشتاری

«لقد انزلنا الیکم کتاباً... افلا تعقلون»

3) در کشف قوانین و اسرار نهفته طبیعت

«و سخّر لکم اللّیل و النّهار و الشّمس و القمر... ان فی ذلک لایات لقوم یعقلون»
بدیهی است که درک مطالب شنیداری و نوشتاری و دریافت رابطه انسان با کل طبیعت، به معلومات و تجزیه و تحلیل زیادی نیاز دارد، که تنها از عهده دانشمندان بر می‌آید: «و ما یعقِلُها اِلاّ العالِمونَ» و با مطالعه و کتاب و تحقیق و پژوهش در آن‌ها میسّر است.
بنابراین، تعقّل در دیدگاه قرآنی یعنی: مراجعه به معلومات بدیهی پیشین و آمیختن با قضایای نظری و واقعیات جهان بالا و پایین، برای کشف مجهولات عمیق و پیچیده‌تر، که از آن در فلسفه به «عقل بالفعل» تعبیر می‌کنند.


تبلیغات

[روابط جنسی سالم و مطلوب در زندگی همسران]
[سبک زندگی 'سونی' با لشکر سرگرمی‌ وارد می‌شود]

1
2

پیشنهاد ما

از تصاویر مستهجن در خیابان تا نمایش های جنسی...

وقتی شاه به فاسد بودن حکومتش اعتراف کرد

"توافق کلی" همان "توافق بد" است!

آقای رئیس جمهور، ظرفتان را بشورید!

سینما و نگاه منفی به دین

از خرید سگ مو مجعد فرانسوی تا پماد ضد خارش...

از تامین میوه دربار توسط اسرائیل تا قابله...

چرا شاه بحرین‌ را فروخت ؟

تصویر سِلفی و شهوت دیدن "خود"

نوشابه‌ای که مزه خون می‌دهد

آخرین مقالات
چگونه ممکن است یک فضا منحنی باشد؟

[چگونه-ممکن-است-یک-فضا-منحنی-باشد] یکی از گیج کننده ترین و تناقض آمیزترین کلماتی که در ریاضیات و فیزیک کاربرد دارد فضای منحنی است. همه ما ادامه ...

هندسه هذلولی

[هندسه-هذلولی] برای توصیف و شرح دادن هندسه هذلولی چندین راه متفاوت اما هم ارز وجود دارد، راهی که من برای توضیح آن انتخاب ادامه ...

هندسه اقلیدسی

[هندسه-اقلیدسی] شاید تأثیرگذارترین کتاب ریاضیاتی که در طول تاریخ نوشته شده است، اصول اقلیدس باشد که حدود 300 قبل از میلاد ادامه ...

هندسه و ابعاد بالا

[هندسه-و-ابعاد-بالا] یکی از ویژگی های جذاب ریاضیات پیشرفته این است بخش عمده ای از آن با هندسه ای سر و کار دارد که در آن ابعادی ادامه ...

ابعاد فراکتالی

[ابعاد-فراکتالی] شاید این نکته را بتوان بدیهی دانست که بعد هر شکل باید به شکل عددی صحیح باشد. اما این جمله که ممکن است ادامه ...

سه گزاره بدیهی که نیازمند برهانند

[سه-گزاره-بدیهی-که-نیازمند-برهانند] در ریاضیات پیشرفته ممکن است برخی از گزاره ها از سوی مخاطبان چنان بدیهی به نظر برسند که نیازی برای ارائه ادامه ...

حدود و نامتناهی

[حدود-و-نامتناهی] اگر کسی یک برهان ریاضیاتی را از اصول مشخصی آغاز کند، قوانین مشخصی را پی بگیرد و به گزاره ریاضیاتی جالبی ادامه ...

اعداد و تجرّد

[اعداد-و-تجرّد] زمانی که مدلی طراحی می شود شخص باید سعی کند تا حد امکان از در نظر گرفتن ویژگی های اشیاء درگیر در آن مدل ادامه ...

برهان های ریاضیّاتی

[برهان-های-ریاضیّاتی] تصاویر زیر 5 دایره را نشان می دهند. در اولین آنها تنها یک نقطه روی مرز دایره قرار دارد. در دومی، 2 نقطه ادامه ...

معرفی به دوستان

ایمیل گیرنده را به منظور دریافت لینک صفحه وارد بفرمائید.

 

بازدید : 998 بار

سه‌شنبه، 1 بهمن 1387

بازكاوى تدبّر در قرآن کریم (1)
[بازكاوى تدبّر در قرآن کریم (1)]
بازكاوى تدبّر در قرآن کریم (1)
نویسنده:حسن رهبری
چکیده: «تدبر» اصلاح ویژه‏اى است كه كلام وحیانى، آن را تنها براى غور و ژرف‏اندیشى در كل قرآن برگزیده است، و كاربردى جز در قرآن‏شناسى ندارد.
در محافل و منابع قرآنى و در حلقه‏هاى تفسیر، كلام و اخلاق، تا به حال از واژه تدبر و از ریشه و مشتقات و مفهوم آن، سخن بسیار رفته است. اما چه بسا كه در مفهوم‏شناسى آن، در تعابیر مترادف گونه‏اى همچون، تفكر، تعقل، تفقّه، تذكر، آینده نگرى و نیوشیدن كلام حق باجان و دل متوقف مانده‏اند.
این كه جایگاه هر یك از تعابیر و واژه‏ها در چیدمان سخن وحى چگونه بوده؟ در سامانه وجودى انسان با كدام یك از حواس شناخته شده در ارتباطند؟ چه ارتباط معنادارى میان آنها وجود دارد؟ هر كدام چه نقشى را در روح و روان انسان ایفا مى‏نمایند؟ هر كدام چه نقشى را در روح و روان انسانى ایفا مى‏نمایند؟ تدبر با واژه‏هاى مشابه خود چه وجوه اشتراك و افتراقى دارند؟ پرسش‏هایى هستند كه تا كنون چندان مورد توجه قرار نگرفته است.
مقاله حاضر، این پرسش‏ها را با استناد به دلایل قرآنى و گاه روایى، پاسخ گفته و در حد خود، نقاب از عروس معناى تدبر باز مى‏گشاید
كلید واژه‏ها: تدبر، تفكر، تعقل، تفقّه، تذكر.
در سخن وحى و در سفارش پیشوایان اسلام، همواره «تدبّر در قرآن» مورد تأكید بوده است:
1) «اَفَلا یَتَدَبَّروُنَ القُرآنَ اَمْ عَلى قلوبٍ اَقْفالُها» (محمد/ 24)
«آیا در قرآن تدبّر نمى‏كنند، یا بر دل‏هایشان قفل‏هاست؟»
2) «كتابٌ اَنْزَلناهُ اِلَیْكَ مُباركٌ لِیَدَّبَّروُا آیاتِهِ و لِیَتَذَكَّروُ اُولُوالاَلبابَِ.» (ص/ 29)
«این كتاب پربركتى است كه بر تو نازل كرده‏ایم تا در آیات آن تدبّر كنند و خردمندان متذكّر شوند.»
3) «اَفَلا یَتَدَبَّروُنَ الْقُرآن وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدوا فیهِ اخْتِلافاً كَثیراً.» (نساء/ 82)
«آیا درباره قرآن تدبّر نمى‏كنند؟ اگر از سوى غیر خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مى‏یافتند.»

معناى تدبّر در قرآن

مفسّران و نویسندگان علوم قرآنى، در معنا و مفهوم تدبّر در قرآن، زیاد و زیبا نوشته‏اند؛ امّا از وادى تعریف لغوى چندان پافراتر ننهاده‏اند. نمونه‏هایى از تعاریف آنان چنین است:
راغب اصفهانى، كه از ناموران واژه‏شناسى قرآن است. در كتاب «مفردات الفاظ قرآن» آنجا كه به ریشه و مشتقات واژه «دبر»1 مى‏پردازد، به رغم اینكه لغت تدبّر سه بار در قرآن آمده است، هیچ اشاره‏اى بدان نكرده و هیچ معنایى براى آن نمى‏آورد.
فقیه دامغانى مى‏نویسد: «التدبّر: التفكّر»2 «تدبر یعنى تفكّر در قرآن.»
مجمع البیان: «افلا یتدبّرون القرآن» بأن یتفكروا فیه و یعتبروا به و قیل: افلا یتدبّرون القرآن فیقضوا ما علیهم من الحق»3
«چرا در قرآن تدبّر نمى‏كند» تا در نتیجه در آن تفكّر كنند و عبرت بگیرند؛ و گفته شده كه معناى آیه این است كه چرا در قرآن تدبّر نمى‏كنند تا حقّى كه به گردن دارند ادا كنند.»
تفسیر ابى السّعود: «افلا یتدبّرون القرآن» اى اَلا یلاحظونَه و لا یتصفحونَه و ما فیه من المواعظ و الزّواجِر حتّى لایقعوا فیما وقعوا فیه من الموبقات.»4
«افلا یتدبّرون القرآن» یعنى: چرا به قرآن توجه نمى‏كنند و در آن و در مواعظ و منهیّات آن به دقت نمى‏نگرند تا در آنچه مایه گناه و هلاكت است گرفتار نشوند.»
تفسیر روح البیان: «التدبّر، النظر فى دبر الامور و عواقبها. اَلا یلاحظون القرآن، فلا یتصفحونه و ما فیه من المواعظ و الزواجر حتى لایقعوا فى المعاصى الموبقة»5
«تدبر یعنى آینده‏نگرى در كارها...» و در ادامه همان توضیح ابى السعود را مى‏آورد كه در بالا ترجمه شد.
المیزان: «تدبّر یعنى گرفتن چیزى بعد از چیز دیگرى است و در مورد آیات قرآن به معناى تأمّل در آیه پس از آیه دیگر و یا تأمّل بعد از تأمّل است.»6
تفسیر نمونه: «تدبّر» از ماده «دبر» (بر وزن أبر( به معنى بررسى نتایج و عواقب چیزى است؛ به عكس تفكّر كه بیشتر به بررسى علل و اسباب چیزى گفته مى‏شود.»7
جلال الدین سیوطى: «تدبّر و اندیشیدن در معناى قرآن هنگام قرائت سنّت است؛ زیرا كه همان مقصود اعظم و مطلوب اهمّ است؛ و به وسیله آن سینه‏ها فراخ گشته و دل‏ها نورانى مى‏شود. خداوند متعال مى‏فرماید: «كتاب انزلناهُ اِلَیْكَ مباركٌ لِیَدَّبَّروا آیاته»؛ و نیز فرموده: «اَفلا یَتَدَبِّرون القرآن»؛ و چگونگى آن بدین گونه است كه دلش را با اندیشیدن در معناى آنچه تلفّظ مى‏كند مشغول دارد؛ و معناى هر آیه را بشناسد؛ و در اوامر و نواهى تأمّل كند؛ و باور آنها را به خاطر بسپارد؛ كه اگر در گذشته در آن تقصیر كرده عذرخواهى و استغفار نماید؛ و اگر به آیه رحمتى رسید، خرسند شده و آن را از درگاه الهى درخواست كند؛ و چون به آیه عذاب بگذرد، ترسناك گشته و به خداوند، پناه برد؛ و هر گاه آیه‏اى متضمّن تنزیه پروردگار باشد، او هم تنزیه و تعظیم كند؛ و وقتى به آیه دعایى برسد تضرّع و طلب نماید.»8
چنانكه مشاهده مى‏شود، در میان تعاریفى كه براى «تدبّر» نوشته‏اند، تعریف سیوطى جامع‏ترین تعریفى است كه در یك خلاصه‏نگارى مى‏توان آن را آورد. تعریف سیوطى را شاید بتوان خلاصه‏تر از این هم بیان كرد؛ امّا هر چه هم خلاصه كنیم، در قالب هیچ كدام از واژه‏هاى چهارگانه تفكّر، تعقّل، تذكّر و تفقّه به مفهوم واقعى آن نمى‏توان دست یافت.
تدبّر، واژه بسیار وسیع‏ترى از آن واژگان چهارگانه است كه در قرآن آمده است. تدبّر، ضمن اینكه با عناصر تفكّر، تعقّل، تذكّر و تفقّه آمیخته است، در درجات و مراتب بالاترى از آنها قرار دارد. تدبّر، نفوذ آگاهانه كلام وى در قلب‏ها وجریان آن در شریان‏هاى وجود انسان‏هاى مؤمن و پرهیزگار براى ایجاد تحوّل و خدایى شدن است. به قول اقبال لاهورى:
نقش قرآن چون در این عالم نشست
نقش‏هاى پاپ و كاهن را شكست
فاش گویم آنچه در دل مضمر است
این كتابى نیست چیز دیگر است
چون كه در جان رفت جان دیگر شود
جان چو دیگر شد جهان دیگر شود
اكنون براى بازشناسى مفاهیم چهارگانه شناخت قرآن: «تفكّر، تعقل، تذكّر و تفقّه» و وجه افتراق آنها با مفهوم تدبّر، نیاز به توضیحاتى است كه باید بدان پرداخت؛ اما پیش از آن براى تبیین موضوع، در آغاز مرورى بر منابع شناخت قرآن ضرورى مى‏نماید.

ابزار و منابع شناخت

حسّ، عقل و قلب، اساسى‏ترین ابزار شناخت در انسان مى‏باشند. برخى از دانشمندان، طبیعت و تاریخ را هم با هویّت استقلالى نگریسته و آن دو را نیز جزء ابزار شناخت مطرح كرده‏اند. حال به توضیح مختصرى درباره هر یك از آنها مى‏پردازیم:

1) حسّ

انسان داراى حس‏هاى متعددى است. دانشمندان تا كنون به ده نوع از آن پى برده‏اند كه عبارتند از:
بینایى، شنوایى، چشایى، بویایى، بساوایى (= لامسه)، سردى و گرمى، تعادل و جهت‏یابى، وضعى و عضلانى (= حس جنبش)، المى (= رنج جسمانى)، و داخلى و درونى.
«اگر انسان فاقد حس باشد و اگر فرض كنیم فاقد همه حواس باشد، فاقد همه شناخت‏ها خواهد بود... اگر انسان كور مادرزاد به دنیا بیاید، امكان ندارد كه از یكى از رنگ‏ها یا از یكى از شكل‏ها و فاصله‏ها تصوّرى داشته باشد. با هر لفظى، با هر لغتى بخواهید به او رنگ را بشناسانید، یا یك چیزى كه داراى یك رنگ است بخواهید رنگش را براى او بیان كنید ]براى او قابل درك نخواهد بود9]
قرآن در یكى از آیاتش، دیدگاه خود را در مورد ابزار شناخت چنین مطرح مى‏فرماید:
«وَ اللَّهُ اَخرَجَكُمْ مِن بُطوُنِ اُمَّهاتِكُم لاتَعلَمونَ شیئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمعَ وَ الاَبصارَ وَ الأفئدَةَ...» (نحل/ 78)
«شما را از شكم مادرانتان بیرون آورده، در حالى كه هیچ چیز نمى‏دانستید، و براى شما گوش و چشم و قلب قرار داد.»
قرآن مجید در این آیه شریفه، سه عنصر اساسى و مهم شناخت را كه هیچ شناختى جز از مسیر آنها ممكن نیست، یادآور شده، و بقیه ابزار را كه به عنوان عناصرى محرك و فعال كننده آن ابزارهاى اصلى مى‏باشد، به تناسب موضوع، در دیگر آیات مطرح فرموده است.
چه بسا كه انسان تصاویرى را نگاه مى‏كند و صداهایى را مى‏شنود، و نسبت به آنها - ناخود آگاه - عكس‏العمل هم نشان مى‏دهد؛ امّا چون دل به آن نداده - یعنى با چشم دل ندیده و با گوش دل نشنیده - هیچ نقشى از آن صحنه و هیچ ذهنیّتى از آن صدا را در خود نخواهد داشت.
از این رو، هر كارى كه از انسان صادر مى‏شود، آن گاه آگاهانه خواهد بود كه قلب هم در آن كار، دخالت و حضور داشته باشد؛ و گرنه آن مى‏شود كه سعدى گفته است:
«هرگز وجود حاضر و غایب شنیده‏اى
من در میان جمع و دلم جاى دیگر است».10

2) عقل

«حسّ، شرط لازم شناخت است؛ امّا شرط كافى نیست. علاوه بر حواس، انسان به یك امر و یا امور دیگرى نیاز دارد. انسان براى شناختن، به نوعى تجزیه و تحلیل و گاهى به انواع تجزیه و تحلیل نیاز دارد.
تجزیه و تحلیل كار عقل است. تجزیه و تحلیل‏هاى عقلى، ]همان[ دسته‏بندى كردن اشیاء است؛ و اشیاء را در مقوله‏هاى مختلف دسته‏بندى كردن.»11«آن قوه‏اى كه «تجرید»12 مى‏كند، آن قوّه‏اى كه تعمیم مى‏دهد، آن قوّه‏اى كه تجزیه و تركیب مى‏كند، آن قوه‏اى كه حتى كلیّات را تركیب مى‏كند، تجزیه مى‏كند، ما این را قوّه عاقله مى‏گوییم.»13
«تا وقتى كه ما سر و كارمان به حسّ محض باشد و پاى عمل در كار نباشد، اسمش استقراء است... وقتى كه پاى عمل در میان بیاید، پاى عقل هم در كار مى‏آید، این اسمش آزمون است؛ آزمایش است.»14
«استقراء، اعتبار ظنى و گمانى دارد؛ ولى تجربه اعتبار یقینى و برهانى دارد.»15
«عقل، با تجزیه، تركیب، تجرید، انتزاع،تعمیم و تعمیق مفاهیم حسى، شناخت‏هاى جدیدى مى‏سازد، كه این شناخت‏ها میوه‏هاى عقل و غذاى زندگى علمى و فلسفى انسان است.»16

3) قلب

سومین منبع شناخت در وجود انسان قلب است...؛ واژه قلب كه در فارسى به «دل» ترجمه مى‏شود، سه معنا دارد:
1) تلمبه خانه خون
2) عقل یا مركز فكر و اندیشه
3) مركز شناخت‏ها و آگاهى‏هایى كه نه حسّى است و نه عقلى كه از عمق وجود انسان، به طور ناخودآگاه مى‏جوشد.17
نكته بسیار دقیق و مهم در مورد معناى سوم قلب این است كه با مراجعه به احادیث اسلامى مشخص مى‏شود كه قلب، به معناى روح، مصدر و منبع اصلى همه شعورها و شناخت‏ها و آگاهى‏ها و احساسات انسان است؛ و منابع سه گانه شناخت دریچه‏هایى است كه روح از طریق آنها با جهان هستى ارتباط برقرار مى‏كند.18
قلب انسان، مانند جسم او، داراى حواسّى است كه انسان با این حواس مى‏تواند حقایقى را ادراك كند كه از طریق حواس ظاهر و از طریق عقل قابل درك نیست.19
پاسكال مى‏گوید:
«به وجود خدا دل گواهى مى‏دهد نه عقل؛ و ایمان از این راه به دست مى‏آید. دل دلایلى دارد كه عقل به آن دسترسى ندارد.»20
قرآن مجید نیز جایگاه ایمان را قلب معرفى مى‏فرماید:
«قالتِ الأعرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤمِنوُا و لكنْ قولوا اَسْلَمنا و لَمَّا یَدْخُلِ الایمانُ فِى قُلوُبِكُمْ...» (حجرات/ 14)
«عرب‏هاى بادیه‏نشین گفتند: «ایمان آورده‏ایم» بگو «شما ایمان نیاورده‏اید، بلكه بگویید: اسلام آورده‏ایم. زیرا ایمان هنوز در قلب‏هاى شما وارد نشده است.»

4) طبیعت

«یكى از منابع ]شناخت[ طبیعت است. طبیعت یعنى عالَم جسمانى، عالَم زمان و مكان، عالَم حركت، همین عالَمى كه ما الآن در آن زیست مى‏كنیم و با حواس خودمان با آن در ارتباط هستیم.»21
«... اكثر صاحب‏نظران، طبیعت را یك منبع براى شناخت مى‏دانند.»22
«افلاطون، طبیعت را منبع شناخت نمى‏داند؛ چون رابطه انسان با طبیعت از طریق حواس است؛ و جزئى است؛ و او جزئى را حقیقت نمى‏داند.»23
شهید مطهرى در پاسخ به این سئوال كه آیا: «اساساً قرآن، فقط و فقط، اقبال به طبیعت كرده است؟» چنین مى‏گوید:
«اینها یك افكارى است كه قبل از قرآن، میان مردم رایج بوده است، و اهمیت قرآن به این است كه خواسته است افكار و اندیشه‏هاى بشر را از توجه به این درون گرایى‏ها و این ذهنیّت‏گرایى‏ها منحرف كرده و او را عینیّت گرا و طبیعت‏گرا بكند.
نه یك آیه، نه دو آیه، نه ده آیه، بلكه در دهها آیه، بشر را متوجه مطالعه عالم مى‏كند؛ متوجه مطالعه تاریخ مى‏كند؛ متوجه مطالعه نظامات اجتماعى مى‏كند؛ متوجه مطالعه خودش و نفس خودش و درون خود مى‏كند؛ ]امّا[ به عنوان یك شیى از اشیاء طبیعت؛ ولى نه به معناى روى گرداندن از هر چه معنویت است؛ از هر چه درونى است؛ از هر چه باطن است. قرآن به ظاهر توجه كرده است، بدون آنكه از باطن اعراض كرده باشد. این حرف كه توجه قرآن فقط به فقط به ظاهر و محسوس و طبیعت است، بسیار غلط است.
... درون گرایى و برون‏گرایى اسلام، دوش به دوش هم هستند... اسلام، فعالیت بیرونى كه از معنویت تهى باشد، باطل مى‏داند.»24
پس، سیر طبیعت، تنها براى شناخت طبیعت محض نیست؛ بلكه براى شناخت خداى طبیعت و براى رسیدن به خالق طبیعت و نفوذ ایمان او در قلب است:
«الّذین یَذْكروُن اللَّهَ قیاماً و قُعوُداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَكَّرونَ فِى خَلْقِ السَّمواتِ وَ الاَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانِكَ فَقِنا عَذابَ النّارِ.» (آل عمران/ 191)
«همان‏ها كه خدا را در حال ایستاده و نشسته و خوابیده یاد مى‏كنند و در اسرار آفرینش آسمان‏ها و زمین مى‏اندیشند؛ ]مى‏گویند[ بارالها! اینها را بیهوده نیافریده‏اى؛ منزّهى تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار.»
همین طور در دیگر آیات هم ارتباط طبیعت با ماوراى طبیعت كاملاً محسوس است كه بیان همه آنها در مجال این بحث نیست.

5) تاریخ

«قرآن، تاریخ را به عنوان یك منبع شناخت عرضه مى‏دارد. ممكن است بگویى كه خوب، طبیعت، تاریخ را هم شامل است. البته درست است كه تاریخ هم به یك اعتبار، جزء طبیعت است؛ ولى تاریخ یعنى: جامعه انسانى در حال حركت و در حال جریان. آیاتى كه ما در قرآن داریم، مانند: «قل سیروا فى الارض» علناً به ما مى‏گوید: بروید و در زمین گردش كنید؛ چرا اینها در زمین گردش نمى‏كنند؟ البته منظورش فقط مطالعه نیست؛ بلكه مطالعه تاریخ نیز است. یعنى بروید آثار تاریخ را مطالعه كنید؛ و بعد ببینید كه این زندگى و جامعه بشر چه تحولات تاریخى كرده است.»25

سیر اندیشه از تفكّر تا تدّبر

اكنون پس از آشنایى با منابع شناخت كه در تعریف و تبیین مفاهیم پنجگانه قرآنى: تفكّر، تعقل، تذكّر، تفقّه و تدبّر از آنها بهره خواهیم برد، جا دارد كه از رده‏بندى مرتبه هر كدام از مفاهیم مذكور هم اطلاعاتى در دست داشته باشیم، البته نگارنده، رده‏بندى صریحى از مفاهیم چهارگانه در منابع اسلامى ندیده است؛ اما از آنجا كه چیدمان آیات الهى در قرآن بنا به دستور خداوند متعال و نظارت مستقیم پیامبر بزرگوار اسلام‏صلى الله علیه وآله صورت گرفته، و از مشیّت و اراده معنادارى تبعیت مى‏كند، از این رو در رده‏بندى آن مفاهیم را با دلایلى كه در زیر مى‏آوریم، به این ترتیب صحیح مى‏پنداریم: تفكّر، تعقّل، تفقّه، تدبّر و تذكّر؛ زیرا
1) در سوره نحل، به ترتیب چنین مى‏فرماید:
«هُوَ الَّذى اَنْزَلَ مِنَ السَّماءَ ماءً لَكُم مِنْهُ شَرابٌ وَ مِنْهُ شَجَرٌ فیهِ تُسیمونَ. یَنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرْعَ وَالزَّیتونَ و النَّخلَ و الْاَعنابَ وَ مِنْ كُلَّ الَّثمراتِ اِنَّ فِى ذلكِ لایَةٌ لِقَوْمِ یَتَفَكَّرونَ» (نحل/ 10-11)
«او كسى است كه از آسمان، آبى فرستاد؛ كه نوشیدن شما از آن است؛ و گیاهان و درختانى كه حیوانات خود را در آن به چرا مى‏برید نیز از آن است. با آن (آب) براى شما زراعت و زیتون و نخل و انگور، و از همه میوه‏ها مى‏رویاند؛ مسلماً در این، نشانه روشن براى اندیشمندان است.»
«وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّیلَ و النَّهارَ و الشَّمسَ و القَمَرَ و النُّجومُ مُسَخَّراتٌ بَأَمْرِهِ اِنَّ فِى ذلكَ لآیاتِ لِقَومٍ یَعقِلونَ» (نحل/ 12)
«او شب و روز و خورشید و ماه را مسخّر شما ساخت، و ستارگان نیز به فرمان او مسخّر شمایند؛ در این، نشانه‏هایى است براى گروهى كه عقل خود را به كار مى‏گیرند.»
«وَ مَا ذَرَأ لَكُمْ فِى الارْضِ مُخْتَلِفاً اَلوانُهُ اِنَّ فى ذلك لایَةً لقومٍ یَذَكَّروُنَ.» (نحل/ 14)
«مخلوقاتى را كه در زمین به رنگ‏هاى گوناگون آفریده نیز مسخّر ساخت؛ در این نشانه روشن است براى گروهى كه متذكّر مى‏شوند.»
مشاهده مى‏كنید این آیات كه به دنبال شناساندن خداوند متعال به گروه‏هاى مختلف اجتماعى است، از مرحله بدیهیات عقلى آغاز و به مراحل پیچیده‏تر بعدى پرداخته، و به ترتیب؛ تفكّر، تعقّل و تذكّر را متناسب با موضوع آیه، مطرح فرموده است. ما چنانچه در مطالب بعدى روشن خواهیم كرد، حوزه عمل دو عنصر تعقّل و تفكّر همانا در وجود انسان، عقل است. یعنى همه افرادى كه داراى عقلند، مى‏توانند با بكارگیرى ابزارهاى حسّى، آنها را فعّال نموده و در رفاه و آسایش زندگى خود مورد بهره‏بردارى قرار دهند.
2) بر خلاف دو عنصر قبلى كه جایگاه آنها محدود به حوزه عقل بود، سه عنصر «تفقّه»، «تدبّر» و «تذكّر» از جایگاه برتر قلبى برخوردارند؛ یعنى از حوزه عقل عبور كرده و در حوزه قلب آرام مى‏گیرند. جایگاه و خاستگاه اصلى آنها قلب بوده، و همواره با ایمان معنوى همراهند.
3) تفكّر و تعقّل در موضوعى، آن گاه كه با صبغه ایمان مى‏آمیزند و به عنوان اعتقاد معنوى در قلب مى‏نشینند، عبارت «تفقّه» را بر خود بر مى‏گزیند؛ و آن گاه كه این اعتقاد قلبى و معنوى خود را با تمام وجود در عمل با اعضا و جوارح انسانى نشان مى‏دهد، اصطلاحاً «تدبّر» گفته مى‏شود؛ كه بالاترین مراتب شناخت به شمار مى‏رود؛ و امّا عنصرى كه همه عناصر و مراحل شناخت بالا را آسیب‏شناسى نموده و به بازاندیشى در فكر و عمل، و پویایى دایمى فرا مى‏خواند، «تذكّر» مى‏گویند.

تفكّر

«تفكّر» از ریشه «فكر» است. فكر در فرهنگ فارسى به مفهوم اندیشه، و «تفكّر» به مفهوم «اندیشیدن» آمده است. در ادبیات عرب هم، «فكر» و «تفكّر» این گونه معنا شده است:
«اعمال العقل فى المعلوم للوصول إلى معرفة المجهول»26
«به كار بردن عقل در معلومات، براى رسیدن به شناخت مجهولات )كه همان مفهوم اندیشیدن و بررسى را مى‏رساند.»
«الفكرُ ترتیبُ امورٍ معلومةٍ لِلتَّادّى إلى مجهولٍ»27
«فكر ]عبارت از[ مرتّب ساختن امور معلوم است براى منجر شدن به ]كشف [مجهول.»

تفكّر در قرآن

براى رسیدن به معناى تفكّر در قرآن، در آغاز بایسته است به آیاتى كه در آن دستور به تفكّر آمده است، مرورى داشته باشیم:

1) اندیشه در آفرینش آسمان‏ها و زمین

«الّذین یَذْكُرونَ اللَّه قِیاماً و قُعوداً و عَلى جنوبِهِمْ و یَتَفَكَّروُن فِى خَلقِ السماواتِ وَ الارضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطلاً سُبْحانَكَ فَقِنا عذابَ النّارِ.» (آل عمران/ 191)
«همانان كه خدا را در حال ایستاده، نشسته و خوابیده، یاد مى‏كنند، و در اسرار آفرینش آسمان‏ها و زمین مى‏اندیشند، ]مى‏گویند[: پروردگارا! این‏ها را بیهوده نیافریده‏اى؛ منزّهى تو! ما را از عذاب آتش، نگاه دار.»

2) اندیشه در رویش گیاهان

«یُنْبِتُ لَكُمْ بِهِ الزَّرعَ و الزَّیتُونَ و النَّخیلَ و الاَعنابَ و مِن كُلِّ الَّثمراتِ اِنَّ فِى ذلكَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَكَّروُنَ.» (نحل/ 11)
«با آن ]آب[ براى شما زراعت و زیتون و نخل و انگور، از همه میوه‏ها مى‏رویاند؛ مسلّماً در این، نشانه روشنى براى اندیشمندان است.»

3) اندیشه در عجایب خلقت حیوانات

«وَ اَوْحى رَبُّكَ اِلَى النَّخْلِ اَنِ اتَّخِذِى مِنَ الْجِبالِ بیُوتاً و مِنَ الشَّجَرِ و مِمّا یَعْرِشونَ. ثُمَّ كُلِى مِن كُلِّ الَّثمراتِ فَاسْلُكِى سُبُلَ رَبِّكَ ذُلُلاً یَخْرُجُ مِنْ بُطوُنِها شَرابٌ مُخْتَلفٌ اَلوانُهُ فِیهِ شِفاءٌ لِلناسِ اِنَّ فِى ذلِكَ لآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَكَّروُنَ.» (نحل/ 68-69)
«و پروردگار تو به زنبور عسل، وحى كرد كه از كوهها و درختان و داربست‏هایى كه مى‏سازند، خانه‏هایى برگزین. سپس از تمام ثمرات بخور و راه‏هایى را كه پروردگارت براى تو تعیین كرده است، براحتى بپیما. از درون شكم آنان، نوشیدنى با رنگ‏هاى مختلف خارج مى‏شود كه در آن، شفا براى مردم است. به یقین در این امر، نشانه روشنى است براى جمعیّتى كه مى‏اندیشند.»

4) اندیشه در خود و دیگر آفریده‏ها و مسأله مرگ و پایان حیات آنها

«اَوَلَم یَتَفَكَّروُا فِى اَنْفُسِهِم ما خَلَقَ اللَّه السَّمواتِ وَ الارضَ وَ ما بَینَهُما اِلاّ بِالحَقِّ وَ اَجَلٍ مُسَمّىً...» (روم/ 8)
«آیا آنان با خود نیندیشیدند كه خداوند، آسمانها و زمین و آنچه را میان آن دو هست، جز به حق و براى زمان معیّن نیافریده است.»

5) اندیشه در ضروریات خلقت و روابط بین آنها

«وَ مِن آیاتِهِ اَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ اَنْفُسِكُمْ اَزْواجاً لِتَسكُنوا اِلَیها وَ جَعَلَ بَیْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فِى ذلكَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَكَّرونَ» (روم/ 21)
«و از نشانه‏هاى او این كه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفریده، تا در كنار آنان آرامش یابید؛ و در میانتان مودّت و رحمت قرار داد. در این نشانه‏هایى است براى گروهى كه تفكّر مى‏كنند.»

6) اندیشه در اخلاق و عملكرد گروههاى اجتماعى

7) «فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلبِ اِنْ تَحمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ اَوْ تَتْرُكْهُ یَلْهَثْ ذلِكَ مَثَلُ القَومِ الَّذین كَذَّبوا بِآیاتِنا فَاقْصُصِ القَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَكَّروُنَ.» (اعراف/ 176)
«... مثل او همچون سگ است كه اگر به او حمله كنى، دهانش را باز، و زبانش را بیرون مى‏آورد؛ و اگر او را به حال خود واگذارى، باز همین كار را مى‏كند؛ این مَثَل گروهى است كه آیات ما را تكذیب كردند؛ این داستان‏ها را بازگو كن، شاید بیندیشند.»
با توجه و دقّت عمیق در این آیات در مى‏یابیم كه واژه «تفكّر» در قرآن در موارد زیر به كار مى‏رود.
1) اندیشه در محسوسات دیدارى (طبیعت و آفرینش قابل مشاهده) (تصوّر بدیهیّات)
«یتفَكَّرون فى خلق السموات و الارض» = خلقت زمین و آسمان
«ینبت لكم به الزّرع و الزیتون و...» = آبیارى درختان به وسیله باران و چشمه‏ها
2) اندیشه در قوانین قابل مشاهده در طبیعت و فطرت انسان و حیوان (تصدیق بدیهیّات)
«ما خلقت هذا باطلا» = آفرینش هدفمند
«اجل مسمّى» = مرگ حتمى
«جعل بینكم مودّة و رحمة» = محبت خانوادگى و فطرت بشرى
«و اوحى ربّك الى النّحل...» = فطرت حیوانات
3) سیر از جزء به كل در مطالعه جهان هستى (رهیابى از بدیهیات به كشف حقایق نظرى)
«یتفكّرون فى خلق السّوات و الارض» = جزء
«ربّنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار» = كلّ
بنابراین، ادراكى كه از طریق تصور و تصدیق امور بدیهى (محسوسات، متواترات، تجربیّات، فطریّات، وجدانیات و اولیّات) حاصل شود و مجهولات نظرى را براى خود معلوم سازد. در دیدگاه قرآنى بر عهده قوه تفكّر مى‏باشد.
مرحله تفكّر كه از آن در فلسفه به «عقل بالملكه» تعبیر مى‏شود، مرحله‏اى است كه انسان در دریافت و اثبات قضایاى آن به علوم، دلایل و براهین پیچیده‏اى نیاز ندارد؛ و هر انسانى كه داراى سلامت ذهن و حواس باشد، مى‏تواند از آن استفاده نموده و برخى از حقایق طبیعى را درك نماید.

تعقّل

«العقل ما یكون به التفكیر الاستدلال و تركیب التصوّرات و التصدیقات، و ما یتمیّز الحسن من القبیح، و الخیر من الشرّ و الحقّ من الباطل.»28
«عقل، چیزى است كه با آن، اندیشیدن، استدلال كردن و آمیزش تصوّرات و تصدیقات، روى مى‏دهد؛ و خوب و بد، خیر و شرّ، و حقّ و باطل از هم تشخیص داده مى‏شود.»
با مقدارى ژرف‏اندیشى در قرآن در مى‏یابیم كه در چیدمان سخن وحى، واژه «تعقّل» در قالب عباراتى نشسته است كه آن عبارات، همانندى كمترى را در چیدمان واژه با واژه تفكّر، داشته است.
واژه تعقل در قرآن با مفاهیم زیر دیده مى‏شود:

1- تعقّل درباره مسائل گفتارى - شنیدارى

«و قالُوا لَوْ كُناً نَسْمَعُ اَوْ نَعْقِلُ ما كُنّا فِى اصحابِ السَّعیرِ.» (ملك/ 10)
(جهنمیّان) مى‏گویند: اگر ما گوش شنوا داشتیم یا تعقّل مى‏كردیم، در میان دوزخیان نبودیم.»
«وَ لا تَكونوا كَالَّذینَ قالوُا سَمِعنا وَ هُمْ لا یَسْمَعونَ. اِنَّ الشَّرَ الدَّوابِّ عِندَ اللَّه الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذینَ لایَعْقِلوُنَ.» (انفال/ 21-22)
«همانند كسانى نباشید كه مى‏گفتند: شنیدیم؛ ولى در حقیقت نمى‏شنیدند. بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد كر و لالى هستند كه اندیشه (تعقّل) نمى‏كنند.»
«اَمْ تَحْسَبُ اَنَّ اَكْثَرَهُمْ یَسمَعونَ اَو یَعقِلوُنَ اِنْ هُم اِلاّ كَالْاَنعامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ سَبیلاً» (فرقان/ 44)
«آیا گمان مى‏برى بیشتر آنان مى‏شنوند یا مى‏فهمند؟ آنان فقط همچون چهار پایایند، بلكه گمراه‏ترند.
«... یَسمَعونَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ یُحرِّفونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلوُهُ...» (بقره/ 75)
«... سخنان خدا را مى‏شنیدند و پس از فهمیدن، آن را تحریف مى‏كردند.»
«وَ اِذا لقوا الَّذین آمَنوا قالوا آمَنّا وَ اذا خَلا بَعْضَهُمْ اِلى بعضٍ قالوُا اَتُحَدِّثوُنهم بِما فَتَحَ اللَّهُ عَلَیكُم لِیُحاجُّو كُم بِهِ عِنْدَ رَبَّكُمْ اَفَلا تَعقِلوُنَ» (بقره/ 76)
«و هنگامى كه مؤمنان را ملاقات كنند، مى‏گویند: ایمان آورده‏ایم، ولى هنگامى كه با یكدیگر خلوت مى‏كنند، مى‏گویند: چرا مطالبى را كه خداوند براى شما بیان كرد، به مسلمانان بازگو مى‏كنید تا در پیشگاه خدا بر ضد شما به آن استدلال كنند؟! آیا نمى‏فهمید؟!»

2) تعقّل در حیطه مباحث مكتوب

«لَقَدْ اَنْزَلْنا اِلَیْكُم كتاباً فِیهِ ذِكْرُكُمْ اَفَلا تَعْقِلوُنَ.» (انبیاء/ 10)
«ما بر شما كتابى نازل كردیم كه وسیله تذكّر شما در آن است؛ آیا نمى‏فهمید؟!»
«انّا اَنْزَلناهُ قُرآناً عَرِبِیّاً لَعَلَّكُمْ تَعْقِلوُنَ.» (یوسف/ 2)
«ما آن را قرآنى عربى نازل كردیم، شاید درك كنید.»
«وَ تِلكَ الاَمْثالُ نَضرِبُها لِلنّاسِ وَ ما یَعْقِلُها الاّ العالِموُنَ.»(عنكبوت/ 43)
«این‏ها مثال‏هایى است كه ما براى مردم مى‏زنیم، و جز دانایان آن را درك نمى‏كنند.»

3) تعقّل در قلمرو طبیعت و اسرار نهفته آن

«وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمسَ وَ الْقَمرَ وَ النُّجوُمُ مُسَخَّراتُ بِاَمْرِهِ اِنَّ فى ذلكَ الایاتٍ لِقَومٍ یَعقُلِونَ.» (نحل/ 12)
«او شب و روز و خورشید و ماه را مسخّر شما ساخت، و ستارگان نیز به فرمان او مسخّر شمایند؛ در این، نشانه‏هایى است براى گروهى كه عقل خود را به كار مى‏گیرند.»
«وَ ما اوُتیتُم مِن شَى‏ءٍ فَمَتاعُ الحَیوةِ الدُّنیا وَ زینَتُها وَ ما عِندَاللَّهِ خَیرٌ وَ اَبقَى اَفَلا تَعقِلونَ.» (قصص/ 60)
«آنچه به شما داده شده، متاع زندگى دنیا و زینت آن است؛ و آنچه نزد خداست بهتر و پایدارتر است، آیا اندیشه نمى‏كنید؟!»

4) تعقّل در زمینه مقولات اجتماعى

«... تَحْسَبَهُمَ جَمیعاً وَ قُلوُبُهُم شَتّى ذلِكَ بِاَنَّهُم قَومٌ لایَعقِلونَ.» (حشر/ 14)
«آنان را متّحد مى‏پندارى؛ در حالى كه دل‏هایشان پراكنده است؛ این به خاطر آن است كه آنان قومى هستند كه تعقّل نمى‏كنند.»

5) تعقّل در روند تاریخ و سرنوشت ملّتها

«اَفَلَم یَسیروُا فِى الارْضِ فَیَنْظُروُا كَیفَ كانَ عاقِبةُ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَدارُ الآخِرَةِ خَیرٌ لِلّذینَ اتّقوا اَفَلا تَعقِلونَ.» (یوسف/ 109)
«آیا در زمین سیر نكردند تا ببینند عاقبت كسانى كه پیش از آنان بودند چه شد؟ و سراى آخرت براى پرهیزكاران بهتر است، آیا فكر نمى‏كنید؟»
«لَقَد كانَ فِى قِصَصِهِم عِبْرَةً لِاُولِى الاَلبابِ...» (یوسف/ 111)
«در سرگذشت آنان درس عبرتى براى صاحبان عقل و اندیشه بود.»
با توجه به سیاق آیات و جایگاه واژه «تعقّل» در عبارات قرآن، در مى‏یابیم كه تعقّل، در مفاهیم زیر كاربرد دارد:

1) در محسوسات گفتارى و شنیدارى

«... لو كنّا نسمع او نعقل»
«اِنَّ الشرّ الدوّابّ عند اللَّه الصمّ البكم الّذین لایعقلون»

2) در محسوسات نوشتارى

«لقد انزلنا الیكم كتاباً... افلا تعقلون»

3) در كشف قوانین و اسرار نهفته طبیعت

«و سخّر لكم اللّیل و النّهار و الشّمس و القمر... ان فى ذلك لایات لقوم یعقلون»
بدیهى است كه درك مطالب شنیدارى و نوشتارى و دریافت رابطه انسان با كل طبیعت، به معلومات و تجزیه و تحلیل زیادى نیاز دارد، كه تنها از عهده دانشمندان بر مى‏آید: «و ما یعقِلُها اِلاّ العالِمونَ» و با مطالعه و كتاب و تحقیق و پژوهش در آنها میسّر است.
بنابراین، تعقّل در دیدگاه قرآنى یعنى: مراجعه به معلومات بدیهى پیشین و آمیختن با قضایاى نظرى و واقعیات جهان بالا و پایین، براى كشف مجهولات عمیق و پیچیده‏تر، كه از آن در فلسفه به «عقل بالفعل» تعبیر مى‏كنند.

پی نوشت ها

1- راغب اصفهانى، مفردات الفاظ قرآن، تحقیق: ندیم مرعشلى، قم، دارالكتب العلمیه، 1392 ق، /166
2- فقیه دامغانى، الوجوه و النظائر فى القرآن، تحقیق: عبدالعزیز سیّد الاهل، بیروت، دارالعلم للملایین، 1970 م، /172.
3- طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان، تصحیح و تعلیق: سید هاشم رسولى محلاتى و سید فضل‏اللَّه یزدى طباطبایى، بیروت، 1480 ه 158/9.
4 - قاضى ابى السعود، تفسیر ابى السعود، تعلیق: عبداللطیف عبدالرحمن، بیروت، دارالكتب العلمیه، 1419 ه . ، 91/6.
5- حقى بروسوى، شیخ اسماعیل، تفسیر روح البیان، تعلیق و تصحیح: شیخ احمد عزّ و عنایة، بیروت، داراحیاء التراث العربى، 1421 ق، 698/8.
6- طباطبایى، سیدمحمد حسین، المیزان، ترجمه: محمدجواد حجتى كرمانى، قم، دارالعلم، 1348 ش، 27/9.
7- مكارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، قم، مدرسه امام امیرالمؤمنین، 469/21 1364.
8- سیوطى، جلال الدین عبدالرحمن، الاتقان فى علوم القرآن، ترجمه: سیدمهدى حائرى قزوینى، تهران، امیر كبیر، 345/1 1384.
9- مطهرى، مرتضى، شناخت، تهران، انتشارات شریعت، 31/ 1361.
10- شیخ سعدى، طیبیات.
11- شناخت، /32.
12- تجرید: یعنى دو امرى كه در عالم عین، هرگز از یكدیگر جدا نمى‏شوند و امكان جدا شدن ندارند؛ ولى ذهن ما مى‏تواند دو امر را از یكدیگر جدا كند؛ یعنى تجرید و مجرّد كند.
13- شناخت، /34.
14- همان، /40.
15- همان.
16- محمدى رى شهرى، محمد، مبانى شناخت، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، 272/1 1369.
17- همان، /208-207.
18- همان، /222.
19- همان، /229.
20- فروغى، محمدعلى، سیر حكمت در اروپا، تهران، انتشارات زوار، 18/24 1344.
21- شناخت، /50.
22- همان، /51.
23- همان، /50.
24- همان، /58.
25- شناخت، /62.
26- ابراهیم انیس و دیگران، المعجم الوسیط، استانبول، المكتبة الاسلامیة، بى‏تا، 698/2.
27- محمد خوانسارى، منطق صورى، انتشارات آگاه، 16/ 1359.
28- المعجم الوسیط، 617/2.

منبع:www.maarefquran.com

نظری داده نشده

Top
برای عضویت در خبرنامه پست الکترونیکی خود را وارد کنید

خبرنامه سایت منتظران منجی

Stay informed on our latest news!

اشتراک در خبرنامه سایت منتظران منجی feed