مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
«عمروبن شاس اسلمی» که از اصحاب «حدیبیه» است روایت کرد که: من با علی (ع) به سوی یمن رفتیم. در این سفر من از او رنجیدم و کینه اش در دلم جای گرفت.همین که از سفر آمدیم، در مسجد نزد مردم از برخورد علی (ع) شکایت کردم. سخنانم دهن به دهن به گوش رسول خدا (ص) رسید.
روزی صبح داخل مسجد شدم، دیدم رسول خدا (ص) با جمعی از اصحاب در مسجد می باشد. همین که مرا دید نگاه تندی به من کرد و همچنان نگاهش را ادامه داد تا نشستم.آنگاه فرمود: ای عمرو به خدا سوگند مرا اذیت کردی! عرضه داشتم پناه می برم به خدا از اینکه ترا بیازارم.
فرمود: آری مرا آزردی، چون هر کس علی (ع) را بیازارد مرا آزرده است.(2)
1. نمونه معارف 2/453- لئالی الاخبار ص 135.
2. داستانهائی از زندگی علی (ع)، ص 112- مستدرک الصحیحین ج 3، ص 122
منبع : یکصد موضوع 500 داستان ، ج1 ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر ناصر
کلیدواژه ها:
آثار استاد