مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به علی علیهالسلام فرمود: آیا میخواهی ۶۰۰ هزار گوسفند به تو بدهم یا ۶۰۰ هزار دینار یا ۶۰۰ هزار کلمه حکمت آمیز؟ علی علیهالسلام عرضه داشت: ۶۰۰ هزار کلمه. حضرت فرمود: ۶۰۰ هزار کلمه را در ۶ جمله خلاصه شده به تو میدهم.
این ۶ جمله ی حکمت آمیز بدین شرح است:
1) وقتی دیدی مردم به مستحبات میپردازند، تو به واجبات بپرداز. 2) وقتی دیدی دیگران به کار دنیا مشغولند، تو کار آخرت را دریاب. 3) وقتی مردم را مشغول عیبجویی دیگران دیدی، تو در فکر عیوب خود باش. 4) وقتی دیدی همه سرگرم تزئین دنیا هستند، تو به زینت آخرت بپرداز. 5) وقتی دیدی، همتها در زیادی عمل صرف میشود، تو به اخلاص در عمل بکوش. 6) هر گاه بندگان به خلق متوسل شدند، تو دست توسل به جانب خدا دراز کن.
قال النبیّ صلّى اللّه علیه و آله: یا علیّ، ترید ستّمائة ألف شاة أو ستمائة ألف دینار أو ستّمائة ألف كلمة، قال: یا رسول اللّه ستّمائة ألف كلمة، فقال صلّى اللّه علیه و آله: اجمع ستمائة ألف كلمة فی ستّ كلمات:
یا علیّ! إذا رأیت الناس یشتغلون بالفضائل فاشتغل أنت بإتمام الفرائض
و إذا رأیت الناس یشتغلون بعمل الدّنیا فاشتغل أنت بعمل الآخرة.
و إذا رأیت الناس یشتغلون بعیوب الناس فاشتغل أنت بعیوب نفسك.
و إذا رأیت الناس یشتغلون بتزیین الدّنیا فاشتغل أنت بتزیین الآخرة.
و إذا رأیت الناس یشتغلون بكثرة العمل فاشتغل أنت بصفوة العمل.
و إذا رأیت الناس یتوسّلون بالخلق فتوسّل أنت بالخالق
این حدیث در کتاب شریف «المواعظ الادبیه» تالیف حضرت آیت الله آقای مشکینی رضوان الله علیه آمده است.
استاد نیکنام این ۶ جمله را این گونه شرح داده است:
جمله اول) : وقتی دیدی مردم به مستحبات می پردازند، تو به واجبات بپرداز
بعضی افراد اینگونهاند که مثلاً صبح جمعه به مراسم دعای ندبه میرود؛ در حالی که مادرش مشکلی دارد و از او درخواست کرده مشکلش را حل کند. رسیدن به مادر و خواهش او را برآورده کردن و دستور او را اطاعت کردن واجبتر است، یا رفتن به جلسه دعای ندبه؟ یا مثلاً خانواده من واجب النفقه من هستند؛ پدر و مادرم همینطور؛ من به جای کمک به اینها به دیگران کمک بکنم و از دیگران دستگیری کنم درست است یا باید به آنها رسیدگی کنم. یا مثلاً خمس به مالم تعلق گرفته، خمس را نمیپردازم، ولی سفره میاندازم و مثلا چلو قیمه میدهم، نذری میدهم. یعنی کارهایی که اگر آنها را انجام ندهم، از من نمیپرسند چرا نکردی؟ ولی اگر خمس مالم را ندهم، زکات مالم را ندهم، حتماً از من سوال میکنند. یا مثلاً شخص تا پاسی از شب در هیئت و جلسه میماند؛ اما غافل از این که خسته شده و نماز صبحش قضا میشود.
جمله دوم) وقتی دیدی دیگران به کار دنیا مشغولند، تو کار آخرت را دریاب
بعضیها صبح زود تا شب، یا پاسی از نیمه شب کار میکنند، برای این که ثروت و مکنتی به دست بیاورند. برای این که خانه و اتومبیل دلخواه را داشته باشند، یا به فلان مقام و منصب برسند؛ اما اینها همهاش در مورد دنیاست. اما مهم این است که چقدر کار آخرتی میکنم؟ چقدر مسئله معنوی میفرستم که آن دنیایم را آباد بکنم؟ علی علیهالسلام فرمودند:« عجبت لعامردار الفنا و تارک دار البقا = من شگفت زده میشوم از کسانی که می بینم، تمام همت شان را برای سرایی می گذارند که فانی است و آن سرای باقی را فراموش کرده اند».
شخصی خواب دید که فرشتگان مرتب مصالح میریزند، گچ و سیمان و آجر و تیرآهن و .... اینها تحویل میگیرند و مرتب ساختمانی میسازند و یک دفعه همه بیکار میشوند. پرسید: «شما چه کار میکنید؟» گفتند: «فلانی هر موقع کار خیری میکند، مصالح را به این دنیا میفرستد، ما برایش قصری میسازیم. موقعی که ما بیکار میشویم او بیکار شده است».
برگ عیشی به گور خویش فرست کس نیارد ز پس، تو ز پیش فرست
جمله سوم) هنگامی که مردم را مشغول عیب جویی دیگران دیدی، تو در فکر عیوب خود باش
موقعی که میبینی مردم خیره میشوند به زندگی همدیگر و مثلا میگویند: چطور راه میروی؟ چطور لباس میپوشی؟ دست پختت چطور است؟ سلیقهات چطور است؟ دانشت چطور است؟ حرف زدنت چطور است؟ وقتی دیدی هی به پرو پای مردم میپیچند، تو به فکر عیوب خود باش. این جور افراد هیچ به خودشان نگاه نمیکنند. یک بار هم نمیروند خودشان را در آینه نگاه کنند، ببینند که خودشان چقدر عیب دارند. همهاش عیوب دیگران را مطرح میکنند. ما باید این سخن از علی علیهالسلام یادمان باشد، فرمودند:« أَكْبَرُ الْعَیْبِ أَنْ تَعِیبَ مَا فِیكَ مِثْلُهُ[1] = بزرگترین زشتى، آنست كه زشت بدانى صفتى را كه مانند آن در تو باشد».
جمله چهارم) وقتی که دیدی همه سرگرم تزئین دنیا هستند تو به زینت آخرت بپرداز
میگوید: این میز دیگر دلم را زده، یک میز قشنگ دیدهام در بازار و میخواهم آن را بخرم. این فرش دلم را زده، ده سال است روی این فرش هستیم. فلانی اتومبیلش را عوض کرده، ما همهاش با این اتومبلیم، دلمان گرفت؛ یک اتومبیل دیگر باید بخریم. اما نمیگوید این که در سرایی میخواهم بروم که تک و تنها و تاریک و ظلمانی است؛ اصلا به فکر تزئین آنجا نیست. این خانم سیده نفیسه که در مصر مزارشان است، خیلی مورد احترامند. نوهی امام مجتبی بودند و عروس امام صادق علیهالسلام. ۶ هزار ختم قرآن کرد ایشان، در دوران عمرش غالب این ختم قرآنها در قبرش انجام شد. قبرش را حفر کرده بود و مرتب در قبرش میرفت و در آن تاریکی با فانوس یا شمعی تلاوت قرآن میکرد.
جمله پنجم) زمانی که دیدی همت ها در زیادی عمل صرف می شود، تو به اخلاص در عمل بکوش
بعضیها خیال می کنند کار زیاد اجر زیاد هم دارد، نه؛ کار با اخلاص است که اجر بیشتری دارد. من 5 جفت کفش پاره کنم و دنبال کاری بدوم، اما هدفم نشان دادن به مردم باشد. هدفم این باشد که ببینید من چقدر لایقم، چقدر کار از دستم بر میآید. اما دیگری خیلی آرام کار میکند، به نظر میرسد که کمتر هم کار میکند، اما با اخلاص و با خداخواهی. این ارزشش خیلی زیاد است.
گفتند کسی ایستاده بود و میگفت: خدایا شکرت که من سلطان نشدم. خدایا شکرت که من وزیر نشدم. خدایا شکرت که من مقدس اردبیلی نشدم. مقدس اردبیلی از آنجا عبور میکرد، گفت: یعنی چی؟ گفت: گفتی سلطان نشدم، یعنی سلطان نشدی که ظلم کنی. وزیر نشدم، مثلا که اختلاس کنم. اما این که گفتی خدایا شکرت که مقدس اردبیلی نشدم، این یعنی چی؟ گفت: مقدس بگویم؟ گفت: آره بگو. گفت: مقدس آن شب که دلو انداختی در چاه آب دربیاوری، دیدی دلو پر طلا شده، به خدا گفتی که من از تو آب میخواهم وضو بگیرم، من طلا نمیخواهم و دلو را در چاه خالی کردی. دوباره دلو را انداختی، دیدی باز هم طلاست. گفتی: خدایا من اصلاً طلا نمیخواهم، من آب می خواهم وضو بگیرم. نماز شب بخوانم. خالی کردی، بار سوم آب آمد. مقدس بگو ببینم، کسی آن شب کنار تو بود؟ مقدس گفت: نه خودم تنها بودم و با خدا صحبت میکردم. گفت: مردم این داستان را از کجا فهمیدند؟ پس معلوم میشود که تو گفتی. چرا ریا کردی؟ برای همین میگویم: خدایا شکرت که من مقدس نشدم. میگویند: مقدس به گریه افتاد. گفت: حالا فهمیدم که ریا از حرکت یک مورچهی سیاه در یک شب ظلمانی در روی سنگ صاف سیاه مخفی تر است.
جمله ششم) هر گاه بندگان به خلق متوسل شدند، تو دست توسل به جانب خدا دراز کن
به خدایی متوسل شو که با عزت و مهربانی میدهد و منت سرت نمیگذارد و مشکلت را حل میکند. میدهد و رو پیشانی ات مهر نمیزند. میدهد و در شناسنامهات ذکر نمیکند. میدهد و به این و آن نمیگوید. میدهد و آبرویت را نمیبرد. میدهد و مشکلت را یک جا محترمانه حل میکند.
یک وزیر آمد از وزارت استعفا داد. سلطان گفت: چرا استعفا میدهی؟ گفت: به خاطر این که تو نشستی، غذا میخوری، من باید وایستم تو را نگاه کنم. اما سلطانی پیدا کردهام که خودش غذا نمیخورد و به من روزی میدهد. چرا من نوکر تو باشم؟ رفتم نوکر او شدم. من وزیر تو هستم تو میخوابی. اما من باید از تو پاسداری کنم. سلطانی پیدا کردهام به من میگوید: تو بخواب و من مواظبت هستم. چرا بیایم وزیر تو بشوم؟ من ایستادهام و تو نشستهای. من حق ندارم بنشینم. خدا به من میگوید: بنشین. هر طور که راحتی مقابل من باش. حتی در نماز، میگوید: ایستاده نمیتوانی، نشسته بخوان. نمیتوانی، خوابیده بخوان. نمیتوانی با اشاره بخوان. اما تو نه، تو میگویی: من سلطانم و تو باید جلوی من بایستی. تو فردا که بمیری دشمنانت من را دار میزنند. ولی سلطانی پیدا کردهام که هیچ وقت نمیمیرد. همیشه زنده است. پس چرا آدم برود اسیر این و آن بشود.
شخصی بود که به فقرا پول می داد. دو نفر هم بودند هر دو می رفتند و از او پول میگرفتند. یک روز یکی از اینها آمد پول بگیرد، دید این نردبان گذاشته رفته بالای بام. گفت: بروم ببینم این چه کار میکند در بالای بام. رفت و دید این رو به قبله ایستاده و میگوید: خدایا تا امروز به ما دادی، میبینی که در خانهی ما باز است و به مردم میدهیم. اگر از امروز هم بدهی، ما باز هم میدهیم و اگر ندهی ما که خودمان چیزی نداریم. این فقیر که داشت او را نگاه میکرد، یک دفعه هشیار شد و گفت: ما را ببین گدای دست دوم شدیم. این خودش گداست. ما هم از فردا میرویم همان جا که این گدایی میکند، گدایی میکنیم. دوستش آمد و گفت: میآیی برویم، پول بگیریم. گفت: نه. من نمیآیم؛ تو هم نرو. گفت: چرا؟ گفت: بیا انبار اصلی را من پیدا کردهام. می رویم آنجا. چرا بیاییم اینجا که اینقدر خفت و خواری بکشیم؟ البته این را که من میگویم شما در ذهنتان بیاید که بالاخره خدا هم وسیله میخواهد، از آسمان که پول نمیفرستد، بله درست است، بگوییم: خدایا وسیلهاش را هم خودت جور کن! خدایا حاجت من را بده. «و من یتوکل علی الله فهو حسبه= هر کس به خدا توکل کند، خدا برایش بس است». خدایا وسیلهاش را هم تو جور کن. یک دست مرد مردانه در مسیر من قرار بده.
ابوذر میگوید:«اللّهمَ انی اسئلکَ الامنَ و الایمانَ بکَ وَ التصدیقَ بنبیکَ و العافیةَ من جمیعِ البلاء وَ الشکرَ عَلَی العافیة وَ الغنی عن شرارِ الناس[2] = بار خدایا ! از تو امان و ایمان به خودت را درخواست میکنم و توفیق تصدیق و دنباله روی از پیامبرت را آرزومندم و عافیت از جمیع بلایا را از پیشگاهت طلب مینمایم و روحیه شکر و سپاسگزاری از عنایاتت را خواهانم و مرا از مردم بد و آزاررسان بینیاز کن».
خدایا من را از آدمهای شرور و خنس و آدمهای تنگ نظر که گاهی مشکل من را حل میکنند، اما منت سر من میگذارند و به گرده من سوار میشوند و آبروی من را میبرند، اینها را جلوی من سبز نکن. یک دستی بده منت نگذارد و آبروی من را نبرد و به گرده ی من سوار نشود. دستی مثل دست امام حسن علیهالسلام کریم اهلبیت. طرف آمد گفت: من 4 درهم پول میخواهم. آقا فرمود: 4 درهم چیست. 40 درهم به شخص داد. دیگری آمد 40 درهم خواست. 400 درهم به او دادند. او که رفت، آقا نشستند گریه کردند. گفتند: چرا گریه میکنید؟ گفتند: گریه میکنم که ای کاش من رفته بودم سراغ او، او نمیآمد از من سوال کند تا خجالت بکشد. خدایا! کسی مثل امام مجتبی (علیهالسلام) را در مسیر ما قرار بدهد، کسی مثل امام حسین (علیهالسلام) و ائمه معصومین علیهم السلام را.
عیب جویی/معاد/ واجب و مستحب/دنیاداری/ اخلاص/توکل/
[1] - ترجمه وشرح نهج البلاغه(فیض الاسلام)، ج 6 ، صفحه ی 1252.
[2] - اصول کافی ج 4 . صفحه 381 باب الدعا .
کلیدواژه ها:
آثار استاد