مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
لذت های حسی، وهمی و خیالی، نسبت به لذت های فوق عقلی در درجه پایین تری قرار دارند و اگر در استخدام فوق عقل نباشند، انسان زندگی انسانی نداشته و انسانیتش رخت بربسته است. زیرا این امیال و لذت ها وجه اشتراک بین انسان و حیوان هستند.
چه زمانی انسان از حیوانیت خارج مى شود؟ زمانى كه محور كارهایش از محدوده لذات حیوانى كه همان لذات حسی، خیالى و وهمی است فراتر برود. قرآن درباره این افراد که در اجتماع به پست و مقامی مى رسند، چهار خصوصیت ذكر مى كند. اگر این چهار خصوصیت را نداشته باشند، مشخص می شود که آن پست و مقام برای خدا احراز نشده است.
می فرماید: « الَّذِینَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ= همان كسانى كه چون در زمین به آنان توانایى دهیم نماز برپا مى دارند و زكات مى دهند و به كارهاى پسندیده وامى دارند و از كارهاى ناپسند باز مى دارند و فرجام همه كارها از آن خداست» (حج/41).
کسانی که در اجتماع به قدرت و تمکنی می رسند، اقامه نماز می کنند؛ یعنی با استفاده از تمکن و قدرت شان نماز را به پا می دارند و یاد خدا و معنویت را در حیطه مسئولیت خود دیگران ترویج می کنند، نه اینکه با احراز مقام، معنویت خود را هم از یاد ببرند. «اقام الصلاه» یعنی نماز و معنویت را در جامعه بسط می دهند. آنها «زكات» مى پردازند؛ حقوق الهى و حقوق مردم را رعایت مى كنند؛ به فكر مستمندان و ضعیفان هستند. «امر به معروف» و تبلیغ دین مى كنند؛ هرگز موقعیت ها و كمالات وهمى و خیالى، آنها را به وادى حیوانیت سقوط نمى دهد؛ بلكه آنها هستند كه بر موقعیت هاى وهمى و خیالى سوارند و به فراتر از وهم و خیال پرواز مى كنند.
آیا سعادت و شقاوت با «شادی» و «غم» برابرند؟
سعادت و شقاوت با لذت و رنج برابر نیستند. هر لذتی سعادت نیست، ولی هر جا سعادت باشد، لذت هم هست. بحث دیگرى كه در «سعادت و شقاوت» مطرح است، این است كه خوشبختى و سعادت مساوى است با «سرور و شادى». انسان هر وقت شاد و خوشحال بود و نشاط داشت و غم به سراغش نیامد، سعادتمند است. زندگى كه با غم و غصه هاى مختلف آمیخته است، از سعادت به دور است. اصل، شاد بودن است.
برای توضیح بهتر لازم است به این دو سؤال پاسخ داده شود: 1. چه زمانی شادى و سرور سراغ انسان مى آید؟ و 2. چه زمانی غم سراغ انسان می آید؟ با پاسخ به این دو سؤال، به تعریف شادی و غم می رسیم و در آخر نتیجه می گیریم که آیا سعادت و شقاوت، با شادی و غم برابرند یا خیر؟
در پاسخ سؤال اول باید بگوییم، زمانى انسان شاد و مسرور می شود که به یكى از اهداف خود رسیده باشد. چیزى را كه برایش اهمیت داشته و با ارزش بوده احراز كرده باشد. در مقابلِ شادی، غم است.
2. چه زمانی غم سراغ انسان مى آید؟ زمانی كه انسان یكى از چیزهای مورد علاقه اش را از دست بدهد یا به آرزویى که دارد نرسد. اما هر وقت انسان تصور کرد که به یکی از امیالش رسیده شاد است؛ اما اگر تصور کرد که به یکی از امیالش نرسیده پس غمگین می شود.
با تعریفى كه كردیم، غم و شادى یك نسبت خاصى با لذت و درد پیدا مى كند. در لذت و درد هم انسان این حالت را دارد. اما فرق لذت و درد، با غم و شادی این است كه در لذت و درد، انسان با شى خارجى در تماس است. مثلاً انسان وقتى غذاى خوشمزه بخورد یا نوشیدنى بنوشد، یا لذت حسی ببرد که مطبوعش است، شاد می شود. یا اگر صدمه اى ببیند، مثلاً دستش ببرد، یا دست و یا پایش بشكند، یا هر آسیب جانى یا مالى ببیند، غمگین و ناراحت مى شود. پس رنج و درد، بیشتر از شادی و غم عمومیت دارد و در حقیقت بین شان رابطه «عموم و خصوص مطلق» برقرار است. یعنى شما در رنج می توانید با یک شیء خارجی هم تماس داشته باشید؛ اما در غم این گونه نیست. براى این كه کسی را رنج بدهید، چه كار مى كنید؟ مثلاً او را کتک مى زنید یا از نظر مادی به او آسیب می رسانید و صدمه اى به او وارد مى كنید. اما در غم احتیاج به شىء خارجى ندارید.
مثلاً خبری به شخصی بدهند که منزل شما را سیل برد، یا موتورت را دزد برد، یا در امتحان قبول نشدید، و ...در این موارد کسی با بدن ما كارى ندارد، صدمه ای به بدن ما وارد نمی کند؛ فقط با شنیدن این خبر که امر معنوی است، ما ناراحت می شویم. در شادى هم همین گونه است. مثلاً به شما بگویند به فلان خواسته تان رسیدید، در امتحان قبول شدید، یا با فلان پیشنهاد تان موافقت شد. انسان خوشحال مى شود. ولى در لذت اینگونه نیست. گفتیم که یک بخش از لذات حسی هستند و حس باید در تماس با یک شیء خارجی ایجاد شود.
یك نتیجه اخلاقى مهم از این قسمت می گیریم، هر چند که مربوط به بحث ما نمی شود، ولى بد نیست گفته شود و آن این است كه در غمها و مشكلات، كنترل فكر خیلى مهم است. مثلاً به ما مى گویند پدرت فوت كرد. اگر خوب دقت کنیم و فکرمان را کنترل کنیم، می بینیم که اصلِ خبر که یک واقعیت خارجی است، انسان را زیاد ناراحت نمی کند. اما تصوری که ما از این خبر داریم، باعث ناراحتی و غم ما می شود. حال اگر بگویند پدر شما نمرده و اشتباه شده، یا تشابه اسمی بوده، می بینیم که واقعیت خارجی که مرگ پدر بوده اتفاق نیفتاده، یعنی پدر نمرده است، ولی همین که انتقالِ یک امر معنوی صورت می گیرد و من تصوری از آن وارد ذهنم می کنم، خودِ این تصور ناراحت کننده است.
یعنی تصوری که ما از غم ها، غصه ها و مشکلات به عنوان یک شیء خارجی یا واقعیت خارجی داریم، بیشتر از خودِ آن واقعیت خارجی دردآور و ناراحت کننده است. پس اگر کسی بخواهد مقاومت کند و دچار لغزشها و اشتباهات نشود، كافى است كه بر فكر خود کنترل داشته باشد.
پس همانطور كه لذت و درد كه كلى تر بودند برابر با سعادت نیستند، به طریق اولى خوشى و سرور هم مساوى با سعادت نیست. یعنی همان رابطه ای را كه درباره سعادت و لذت گفتیم، درباره سعادت و رابطه آن با خوشى هم مى توانیم بگوییم. یعنى هرجا لذت بود، سعادت و خوشبختى نیست. اما هر جا سعادت و خوشبختى بود لذت هم هست. همچنین هر جا شادى بود، معلوم نیست که شخص آدم خوشبختى هم باشد و زندگى شاد و خوشى داشته باشد. اما هر جا سعادت بود، شادى و باطن و روح شادى هم هست.
ما خیلى خسارت مى دهیم در زندگى مان به خاطر غصه هایى كه مى خوریم. چون غصه ها و غم ها دو نوع هستند: 1. غم هایی که انسان در به وجود آوردن آن دخالت داشته است و 2. غم هایی که انسان در ایجاد آنها هیچ دخالتی نداشته است. نوع دوم سرمایه عظیمى براى آخرت انسان می شود. در واقع این غصه ها هدیه الهی هستند.
راجع به شادی باید گفته شود که انسان تا می تواند شادی های حرام را باید کنار بگذارد. مؤمن از شادی ها و لذت های حرام به دور است. پس هر مقدار که ایمان انسان قوی تر می شود، بهجت و سرور روحی اش بیشتر و ماندنی تر است.
«الخیر فی ما وقع= هرچه پیش آید خیر است» مخصوص مؤمن است
بسیارى از بلاهایى كه مؤمن به آن مبتلا می شود، اعم از مشكلاتى كه به او تحمیل مى شود و خودش آن را به وجود نیاورده و یا آسیب های جسمى، مالى، روحى و آسیب به خویشان و نزدیكان، همه برای مؤمن خیر است. معصوم (علیه السلام) می فرماید: هر سختى كه مؤمن بكشد، حداقل منفعتش این است كه گناهانش آمرزیده مى شود. در روایت داریم: تبى که یک شب مؤمن به آن مبتلا می شود، سهمى است كه از آتش جهنم مى برد. یعنى آن آتشى كه قرار است او را بسوزاند، خداوند براى مؤمن رقیق مى کند و به صورت تب در همین دنیا عارضش مى شود و کفاره گناهانش است. اثرات دیگری هم دارد، می فرماید: مؤمن به خاطر سختى ها و بلاهایى كه مى كشد، درجاتش در بهشت بالا مى رود.
همیشه فكرِ مصیبت، سختى و شكست، تلختر از خودِ مصیبت است. چون واقعیت خارجى یك امر ملموس و محسوس است، اما فكر، یك امر وهمى است و یك درجه از حس بالاتر بوده و بر آن غلبه دارد.
اینها تا وقتی برای مؤمن هدیه الهی است که ناشکری نکند و عملی خلاف آموزه های دینی انجام ندهد. مثلا اگر در مصیبت ها زدی روی پایت و ابراز ناراحتی و شکایت کردی، ثوابت را از دست می دهی. معلوم می شود نمی دانی که خدا از روی محبتش به تو هدیه فرستاده است. در روایت داریم که خداوند چون مؤمن را دوست دارد، برایش هدیه مى فرستد، هدیه هایى كه گناهان ما را ذوب مى كند؛ فشار قبر و عذاب قبر ما را كم مى كند و یا از بین مى برد؛ آتش جهنم را خاموش مى كند؛ درجات ما را در قیامت بالا مى برد.
اما خیلى وقتها ما سختى ها و غم هایمان را به دیگران می گوییم و آنها را هم ناراحت مى كنیم. غصه مان را به همسر و فرزندان یا به همكارمان، پدر و مادرمان و دوستانمان منتقل مى كنیم و با این کار، هم روحیه آنها را خراب مى كنیم و آرامش شان را به هم مى زنیم و هم ثوابی که هدیه الهی است را از دست می دهیم. این گونه امور را ما وقتی خوب می فهمیم که پیوند بخوریم به آخرت.
کلیدواژه ها:
آثار استاد