مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
یکی از اعضای بدن انسان که خیلی مهم است و در دین ما خیلی به آن توجه شده، زبان و قدرت تکلم است.
انسان باید راست بگوید و صداقت داشته باشد؛ حتی اگر به ضررش باشد. دروغ نگوید؛ حتی اگر به نفعش باشد. البته در بلند مدت مچ آدم باز میشود و دیگران میفهمند من دروغ گفتم. هیچ دروغ گویی به نفع انسان نیست. هیچ صداقتی به ضرر انسان نیست. البته خیلی ها میگویند: دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز، که ما در موارد خیلی اندک این را داریم. در محضر عالم بزرگواری بودیم، فرمودند: مردم تند تند دروغ منفعت آمیز میگویند و اسمش را میگذارند مصلحت آمیز. الان یک کسی میخواهد به یکی از شما عزیزان ضربهای بزند. به من میگوید فلانی را ندیدی. من هم دیدم که آمده در این جلسه. اما آیا بگویم؟ اگر بگویم ندیدم این دروغ است. اینجا وظیفه من این است که دروغ مصلحت آمیز بگویم. گفته شده، از جایی که ایستادهام به اندازه ده سانتیمتر، یعنی کمی آن طرفتر بروم و بگویم از لحظه ای که اینجا وایستادم، ندیدم. با این کار سخنی میگویم که نه راست است که او به نیتش برسد و نه دروغ است که من مسئول باشم.
مثلا کسی آمده خواهر شما یا دختر شما را خواستگاری کند. شما میدانید من آن جوان را میشناسم. اگر از من بپرسید چطور آدمی است، اگر میدانم که شایستگی ندارد که داماد شما شود، باید راستش را بگویم. باید بگوییم که این شخص شایسته شما نیست. البته اینجا میگویند که به میزانی باید بگویی که طرف از انجام آن کار منصرف شود. نه این که پرونده آبا و اجدادش را از اول تا آخر برای طرف باز کنی.
یا مثال دیگر، من میدانم کسی سر من را کلاه گذاشته و حال میخواهد سراغ دوستان دیگر من برود. اگر به دوستانم آگاهی بدهم که فلانی کلاه من را برداشته، به نفع شماست این غیبت میشود یانه؟ یا مظلومی را در دادگاه میخواهند محکوم کنند و ظالمی را میخواهند تبرئه کنند. اینجا باید من بروم و علیه ظالم شهادت بدهم، این غیبت نمیشود.
«مؤمن» کیست و «متقی» به چه کسی می گویند؟
«مؤمن» به کسی میگویند که به بایدهای الهی عمل میکند. نماز میخواند، روزه میگیرد، خمس میدهد، مستطیع است و حج میرود. «متقی» به کسی میگویند که از نبایدهای الهی پرهیز میکند. دروغ نمیگوید، غیبت نمیکند، بیعفتی نمیکند. پس کسی که به بایدها عمل میکند، مؤمن میشود. کسی که از نبایدها پرهیز میکند متقی میشود.
یاران پیغمبر گفتند: پیامبر بر این منبر جلوس نفرمودند و در صدد سخنرانی و موعظه و پند و اندرز برنیامدند، مگر، این آیه را خواندند. یعنی هر خطابهی که پیامبر داشتند، قبلش این آیه را میخواندند. خوب است که ما هم هر روز قبل از هر سخن گفتن و قبل از هر کلاس رفتنی و قبل از هر نشست و برخاستی، این آیه را بخوانیم.
آیه ای که حضرت همیشه می خواندند، آیات 70 و 71 سوره احزاب است:« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَقُولُوا قَوْلًا سَدِیدًا= اى كسانى كه ایمان آورده اید از خدا پروا دارید و سخنى استوار گویید».
می فرماید: ای کسانی که ایمان دارید! تقوای الهی پیشه کنید، یعنی ای کسانی که بایدهای الهی را انجام میدهید و از نبایدها پرهیز میکنید، سخن محکم و استوار بگویید. سخنی که گناه و معصیت در آن نباشد. حال ما از خود قرآن میپرسیم: اگر من سخن محکم و استوار گفتم؟ براساس تقوا گفتم؟ دروغ و غیبت؟ تهمت و نمامی و سعایت در آن نبود و قولم بدون علم و آگاهی نبود، مزدم چیست؟ آیه بعدی آیه 71 جواب است. میفرماید: «یُصْلِحْ لَكُمْ أَعْمَالَكُمْ وَیَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزًا عَظِیمًا = تا اعمال شما را به صلاح آورد و گناهانتان را بر شما ببخشاید و هر كس خدا و پیامبرش را فرمان برد قطعا به رستگارى بزرگى نایل آمده است». مزدش این است که خدا اعمال تان را اصلاح میکند، گرههای کور زندگیتان را باز میکند، همه گناهانتان را میبخشد. پس من میفهمم که بسیاری از گناهان و خطاهای ما، به خاطر زبان هرزهی ماست و بسیاری از گرههایی که به کار من میافتد، مال بدزبانی یا هرزه زبانیام است. در آخر آیه میفرماید کسی که مطیع خدا و پیغمبر او بشود به فیض، رستگاری و روسپیدی دو دنیا نایل میشود. یعنی خدا با ما اینگونه سخن میگوید که شما زبان را نگه دارید، بقیه اش با من.
چشمه های حکمت بر قلب و زبان چه کسی جاری می گردد؟
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموند: « مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً إِلَّا جَرَتْ یَنَابِیعُ الْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ[1] = هر بنده ای كه تا چهل روز خود را برای خداوند متعال خالص گرداند چشمه های حكمت از قلبش بر زبانش جاری می گردد».
حکیم کیست؟ حکیم یعنی کسی که به تمام پیچ و مهرههای عالم هستی پی برده. میفهمد چه خوب است و چه بد است. سابقاً به دکترها حکیم میگفتند، نمیگفتند دکتر. بخاطر این که کاملاً در شناخت و حرفه ی خودشان وارد بودند. اما امروزه دکتر برای تشخیص میگوید: ام آر آی بگیر؛ سی تی اسکن بگیر؛ عکس هم از ریهات بگیر؛ آزمایش هم بده، با اینها تشخیص میدهند. در گذشته طبیب همین که چهره ی بیمار را میدید، می فهمید بیمار چه اش است.
پس حکیم کسی است که به تمام پیچ و مهرههای عالم هستی پی برده. گول نمیخورد. نمیشود از راه بدرش برد. در داستان حضرت امام رحمه الله علیه داریم که با داماد شان آقای اشراقی در حیاط جماران قدم میزدند. امام رحمة الله علیه میگویند: آقای اشراقی اگر شما یک دعای مستجاب داشته باشید، از خدا چه میخواهید؟ آقای اشراقی میگویند: من خیلی فکر کردم و به مغزم فشار آوردم که یک چیزی بگویم که خیلی مهم باشد. گفتم: حضرت امام من از خدا حکمت میخواهم. میخواهم حکیم بشوم. گفت: امام چیزی نگفتند. چند بار دیگر قدم زدیم، گفتم: حال من از امام این سوال را بپرسم. گفتم: حضرت امام شما اگر یک دعای مستجاب داشته باشید، از خدا چی میخواهید؟ ایستادند رو کردند به من گفتند: آقای اشراقی من از خدا عاقبت به خیری می خواهم.
حال فرض کنیم، انسان حکیم هم شد، شیطان آن لحظات آخر، مثل «بلعم باعورا» که حتی اسم اعظم خدا را میدانست. اینقدر به پر و پایش پیچیدند که بیا و موسی را نفرین بکن. هر کاری میکنیم، می گوید: این کار غلط است؛ این پول حرام است و ... ؛ عرصه را به ما تنگ کرده؛ نفرینش کن. گفت: من و نفرین کردن به پیغمبر خدا؟! نرخ را آوردند بالا. گفت: نه. باز بردند بالا، هر کس قیمتی دارد. مثل عمر سعد، آن شیطانی که آمده و از یزید پیام آورده بود، گفت حالا زود جواب نده، من یکی دو روز در مدینه هستم، فکرهایت را بکن. گفت: باشد فکر میکنم. صبح خبرش را میدهم. صبح آمد گفت: امام حسین را گذاشتم در این کفه ترازو، ملک ری را هم در کفهی دیگر، هر چه دیدم کفه امام حسین سنگینتر است. من اهلش نیستم. گفت: بیا، اگر هر کسی غیر از تو بیاید، حسین را همان دفعه اول میکشد. تو بیا بلکه قضیه را مسالمت آمیز حل کن. به این نیت آمد. مرتب هم این پا و آن پا میکرد. موقعی که شمر با هزار نفر لشکر غروب تاسوعا آمد به عمر سعد گفت: عبیدالله گفته، اگر نمیتوانی، فرمانده من باشم. گفت: نه خودم اولین تیر را میاندازم. ببینید شیطان قدم قدم آدم را میآورد. برای همین قرآن میگوید:« لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ[2] = پاى از پى گامهاى شیطان منهید».
«مخلصین» در خطر بزرگ از طرف شیطان قرار دارند
امام صادق علیهالسلام فرمود:«الناس كلّهم هالكون الاّ العالمون و العالمون كلهّم هالكون الاّ العاملون و العاملون كلهم هالكون الاّ المخلصون و المخلصون فی خطر عظیم[3] = گفت مردم همه در مسیر هلاکت اند، مگر علما؛ علما هم همه هلاک میشوند، مگر عاملان؛ عاملون هم هلاک میشوند، الا مخلصون و مخلصون در خطری بزرگ هستند». مثل جواهرفروشی که کالای جدید گرانقیمت میآورد، دزدها بیشتر برای ربودنش نقشه میکشند. هر چه آدم بالا میرود، اسلام آورد، شیطان حساس میشود. هر چقدر معرفت ما بالاتر برود، بدانیم دزد بیشتر داریم.
قرآن میفرماید: «فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ[4]= پس واى بر نمازگزاران». نمیگوید: وای بر کسانی که نماز نمیخوانند. میگوید: وای بر نمازگزاران، چون نماز میخواند غرور او را میگیرد. خداوند فرمود: داوود مومنین را بترسان، گناهکاران را مژده بده. داوود عرض کرد: خدایا مثل این که اشتباه شنیدم. خداوند فرمود: نه درست میشنوی. آن کسی که گناه کرده سر به زیر و خجالت زده است؛ به خاطر همین ندامتش او را بهشت میبرم. اما کسی که رفته نماز خوانده و غرور دارد، بخاطر همین غرور جهنم می رود.
خدا رحمت کند شهید مظلوم شهید بهشتی را موقعی که در محضر ایشان بودیم یک نکته را خیلی تکرار میکردند، میگفتند: «به دست آوردن یک نعمت آسان نیست، اما سخت تر از آن حفظ آن نعمت است». گاهی از راه زبان، از راه چشم، گاهی از راه پایی که به مجلس ناروا میرود، گاهی از این دلی که کینه بنده خدا را در آن قرار میدهم، همه اعمالم از بین میرود. گفت: اول از انبار دفع موش کن/ بعد از آن در جمع گندم کوش کن
برای همین قرآن میگوید: « وَیُزَكِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ[5]= پاكشان گرداند و كتاب و حكمت به آنان بیاموزد». اول تزکیه بعد آموختن. اگر تزکیه نشده باشم این جلسه هم به دردم نمیخورد. قرآن خواندن هم به دردم نمیخورد. زیارت رفتنم هم به دردم نمیخورد، چون بذر را در زمین آلوده می پاشم.
یک دانشمندی بزرگ اروپایی میگوید: من حساب کردم، توفیقات علمی در زمین و فضا و آسمانها و کرات که در 90 سال آغازین قرن بیستم نصیب بشریت شده، بیش از 19 قرن گذشته است. بعد میگوید: متاسفانه جنایاتی هم که بشر در این 90 سال انجام داده، بیش از جنایات 19 قرن گذشته است. بعد نتیجه میگیرد و میگوید: نتیجه این که عالم شدهایم اما آدم نشدهایم. محفوظات و اطلاعات ما زیاد شده، اما در خدمت سبوعیت و در خدمت درندگی ما آمده. چاقوی من را تیز کرده پنجه های من را خونریز کرده. گفت تیغ دادن در کف زنگی مست / به که افتد علم را ناکس به دست.
زبان/ مؤمن
[1] - بحارالأنوار 67 242 باب54.
[2] - نور/21.
[3] - نراقی، جامع السعادات ، نجف، مطبعه النعمان، ج 1 ، ص 220.
[4] - ماعون/4.
[5] - آل عمران/164.
کلیدواژه ها:
آثار استاد