مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
قرآن میفرماید، انسان فقر ذاتی دارد: «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللهَ[1]= اى مردم! شما به خدا نيازمنديد». همۀ شما فقیر به خدا هستید. فقر به خدا، یعنی اگر خداوند آن به آن، به انسان هستی ندهد و توجه نکند، نابود میشود. این توجه و اراده الهی نسبت به تمام عالم و ظهورات الهی است. این عنایت و توجه ویژه ی خدا موجب می شود که موجودات سر پا باشند. پس ما در اوج ضعف و فقر در اعمال و خُلقیات و روزی و هستیمان هستیم و در همه چیز، وابسته به خدا هستیم.
توجه به فقر ذاتی، انسان را به خدا نزدیک می کند
آدمی که تکیهگاهش خدا باشد، به راحتی به هم نمیریزد. چون تکیهگاهش خیلی قوی است. کسی که میفهمد خدا همه کاره است، دیگر در زندگی اش تزلزل و بنبست ندارد. این گونه ناراحتی ها برای نفهمیهای ماست که به تکیهگاههای غلط اعتماد می کنیم.
انسانها به علت فقر ذاتی که دارند، از اول که به دنیا میآیند، تکیهگاه لازم دارند. مثل بچه ای که وقتی به دنیا میآید، اگر مادر نداشته باشد، نابود میشود. چون از پس حیات خودش بر نمیآید و یک پشه را هم نمیتواند از خودش دور کند. یک مورچه در گوش یا چشمش برود، نمیتواند کاری بکند. او فقط با تکیه به مادر و پدر و پرستار میتواند حیات داشته باشد. در طول مدت زندگی اش هم باز این تکیه و وابستگی وجود دارد.
«اولوالالباب» یعنی آدمهای باشعور و عاقل میفهمند که عین فقر هستند و همه مثل خودشان فقیرند. آنها متوجه هستند که پدر و مادر، همسر، دوستان، پول، بدن یا هر چیز دیگری که به آن تکیه کنند، هیچ کاره هستند. چون خود اینها را هم کس دیگری نگه میدارد. همه فقیرند. خداست که اینها را نگه داشته است. حتی این را هم میدانند که همۀ محبتها، رزقها، توجهها در واقع مستقیم از خود خدا میآید. آن وقت بعضی آدمها چقدر بیشعور میشوند که نماز را کنار میگذارند، شکر خدا را به جا نمیآورند، درحالی که با استمداد از خدا سرپا هستند. «لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم»، «بحول الله و قوته اقم و اقعد». اینها می گویند من با حول و قوۀ الهی میتوانم حرف بزنم، بلند شوم و بنشینم و فقط خداست که من را نگه داشته، عوامل و اسباب هیچ کاره هستند. اگر خدا بخواهد، می تواند این را از من بگیرد. همانطورکه از خیلیها گرفته. مثل انبیاء که از بچگی یتیم بودند. پیامبر هم که در بچگی پدر و مادرش را از دست داد، علتش این بود که خدا میخواست ایشان توحید و وابستگی همه چیز به خدا را خوب بفهمد.
خدا اگر بخواهد، جای پدر و مادر را هم بهتر میگیرد. اما اگر نخواهد، زیر نظر پدر و مادر هم آدم به آن چیزی که باید برسد، نمیرسد. بنابراین، آدم باید بفهمد که آن به آن، لحظه به لحظه، رزق مادی و معنویش را از خداوند تبارک و تعالی دریافت میکند. شوهرم یا زنم، اینها همه وسیله هستند. البته حرمتشان باید رعایت شود. اما باید بدانیم که همه کاره خدا است.
اولوالالباب این را خوب میفهمند و چون میفهمند، از اول تکیهگاهشان را بر خدا میگذارند. یعنی از شرک در میآیند و نجات پیدا میکنند. یعنی هر کاری میخواهند بکنند، میگویند: "انشاءالله". چنین کسی به آدمها وابسته نیست؛ به عوامل وابسته نیست؛ به طبیعت وابسته نیست و انرژیاش را از جایی نمی بگیرد. چون میداند همه به خدا بند هستند.
تکیه گاه صاحبان خرد، تکیه گاه حقیقی است
اولوالالباب همیشه در هر کاری دست خدا را میبینند. میخواهد صبحانه بخورد، میفهمد که اگر خدا نباشد، این صبحانه دستش نمیرسد. اگر خدا نخواهد، دهان باز نمیشود و لقمه پایین نمیرود و بزاقش ترشح نمیکند. لحظه به لحظه و آن به آن، این را درک میکند که من وابسته به خدا هستم. حالا کسی که با خدا لج است و نافرمانی خدا را میکند، نماز نمیخواند، طاعات الهی را به جا نمیآورد، چقدر وحشتناک می شود. آیا در زندگی اش می تواند خیر ببیند؟ آیا می تواند مشکلات زندگیاش را حل کند؟ هرگز؛ چون با خدا قهر است.
اما صاحبان خرد این را میفهمند. یک عده از مردم چون این را نمیفهمند و فقط اسباب را میبینند، دچار شرک می شوند. می گوید اگر شوهرم نباشد، اگر بچهام نباشد، اگر زنم نباشد، فلانی اگر نباشد، اگر من دیپلم نداشته باشم، اگر من لیسانس نداشته باشم، اگر من دکترا نداشته باشم، فلان طور می شود. اگر دکترا داشتم اینطوری می شد. هزاران نفر را میبیند که همه آنها را دارند؛ اما در کنارشان هزار و یک جور گرفتاری هم دارند. این را هنوز نمیفهمد که هر کس هر چه دارد و من هر چه دارم، از خداست.
قارون که زمین او را فرو برد، حرفش یک کلمه بود. آن این که من خودم کار کردم و ثروتمند شدم. «قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِی[2]= قارون گفت: این مال و ثروت فراوان به علم و تدبیر خودم به من داده شد».
اما اولوالالباب چون این را میفهمند، از اول به در خانه کدخدا میروند. یعنی میدانند بقیه هیچ کاره هستند. به همین دلیل، آنها وقتی در نماز میگویند: «إِیَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاكَ نَسْتَعین= تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میخواهیم». خیلی برایشان لذت دارد. به شادی و آرامش میافتند. چون تکیهگاهشان، تکیهگاه حقیقی است، یعنی دلش را از مادرم و خالهام و شوهرم و زنم و بچهام و جامعهام و کشورم و مدرک تحصیلی و از چیزهای توهمی بریده است. او به خدا چسبیده است و چون یک تکیهگاه محکم دارد، تمام اضطرابهای آیندهاش از بین میرود.
موسی با تکیه بر خدا توانست ساحران را به سجده دربیاورد
کسی که میفهمد خدا همه کاره است، دیگر در زندگی اش بنبست ندارد. دیگر تزلزل ندارد. علت این بن بست ها و تزلزلها، نفهمی ما است و این که به تکیهگاههای غلط اعتماد می کنیم. مثل داستان ایمان آوردن ساحران دوران فرعون که وقتی معجزه حضرت موسی را دیدند، فهمیدند پشتوانۀ موسی حقیقی است. فهمیدند که عزت فرعون و سحر و جادو عزّت نمیآورد. برای همین بود که سریع به سجده افتادند. فرعون هم گفت: شما ایمان آوردید، قبل از اینکه من به شما اجازه بدهم؟ گفتند: ما ایمان آوردیم به آن چیزی که موسی ایمان آورده. فرعون گفت: «وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ وَ لَأُصَلِّبَنَّكُمْ فی جُذُوعِ النَّخْل= من دست و پای شما را بر خلاف یکدیگر میبرم و بر تنه نخلهای خرما به دار میآویزم». آنها هم گفتند: «اِنَّما تَقوی فِی هذِهِ الحَیاةِ الدُّنیا[3]= هر ظلمی کنی همین حیات دو روزه دنیاست». چون تکیهگاه پیدا کردند و فهمیدند همه چیز به کجا وصل است، آن را دیدند و قدرتمند شدند و به توحید رسیدند. به اینجا رسیدند که همۀ تکیهگاهها خداست. می گوید من با خدا تنها نیستم. من با خدا ضعیف نیستم. من با خدا بیکس نیستم.
اگر رفیقانم، دوستانم، پدر و مادرم و همه من را رها کنند، من خدا را دارم. من خدا را دارم که همه کاری برایم میکند. من اهل بیت را دارم، خانواده آسمانی دارم، من چهارده نور مقدس دارم. غیر از فرشته ها، انبیاء، صدیقین، شهدا، دوستان آسمانی دارم که رفقای خیلی خوبی هستند.
از غیب برای من همه چیز میآید، این آدم وقتی تصمیم میگیرد کار بزرگی بکند، میکند. لذتش این است که تکیهاش به خداست.
قیمت یک آدم، تکیهگاه اوست. تو الان سندت چیست؟ اگر سندم خدا و امام زمان و مادرم فاطمه زهرا علیهمالسلام است، اهل بیت سندم هستند، من زندگی میکنم، و هم دنیایم، هم آخرتم و تکیهگاهم اهل بیت هستند. آنها هستند که ضعفها، ناتواناییها و مشکلاتم را برطرف میکنند.
قدرت و انرژی زندگی مان با تکیه بر اهل بیت به دست می آید
آدم در حرم امام رضا مینشیند، در حرم حضرت عبدالعظیم مینشیند، در حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) مینشیند، در خانهاش مینشیند و جامعه کبیره میخواند و خطاب میکند: «السَّلَامُ عَلَیْكُمْ یَا أَهْلَ بَیْت النُبُوَّة... وَ دَعائِمَ الأَخیار»، یعنی عشق خوبان این است که شما (اهلبیت) تکیهگاه آنها هستید و تکیهگاه آنها شما هستید. تکیهگاه تو کیست؟ شوهرت، مدرک تحصیلیات، زنت، فرزندان و نوههایت، یا فلان عضو فلان حزب و گروه و دسته و جناح؟ پس معلوم است که تو تکیهگاه محکمی نداری.
خوش به حال کسی که قدرت و انرژی و تکیهگاهش اهلبیت است. آدمهای عصبی و پرخاشگر تکیهگاه ندارند. اگر داشتند به راحتی عصبی نمیشدند و پرخاشگری نمیکردند و زودرنج و حساس نمیشدند. چون تکیهگاهشان به چیزهای بیخود است.
آدمی که تکیهگاهش خدا باشد، به راحتی به هم نمیریزد. چون تکیهگاهش خیلی قوی است. «دَعائِمَ الأَخیار» یعنی شخص میداند اگر خانهاش را برای امام زمان علیهالسلام بدهد، ماشینش را بدهد، طلایش را بدهد، چندین برابر به او در همین دنیا برمیگردد. این آدم از انفاق کردن برای خدا ترس ندارد. ولی برخی افراد هستند که وقتی میخواهند انفاق کنند یا کار خیری بکنند یا مالشان را در اختیار امام زمان علیهالسلام قرار بدهند، ولی چرتکه میاندازند، ترس و اضطراب دارند، معلوم است که اینها تکیهگاه الهی ندارند.
اهل بیت تکیه گاه خوبان هستند
تکیهگاه داشتن، یعنی امنیت و آرامش و تمام چیزها. «دَعائِمَ الأَخیار» یعنی با اهل بیت همۀ ترسها از بین میرود. همۀ اضطرابها از آدم گرفته میشود. دلشورهها از آدم گرفته میشود. چون در این حالت، با کریمهایی روبهرو هستید که هیچ وقت به تو بدهکار نمیشوند. تو یک ریال خرج کن هزاران ریال به تو برمیگردد. آنها اصلاً زیر دین کسی نمیمانند. چون روزی تو هم از طریق آنها میرسد. آن یک ریال تو هم مال آنها است.
ما که ابرار نیستیم، لااقل از اخیار باشیم. این خوبان چطوری هستند؟ شخصیت یک آدم خوب چیست؟ این را بعدا بررسی می کنیم.
قا/119
شرح زیارت جامعه کبیره/ اهل بیت و تکیه گاه خوبان
[1] . سوره فاطر/ آیه 15.
[2] . سوره قصص/ آیه 78.
[3] . سوره طه/ آیه 72.
کلیدواژه ها:
آثار استاد