مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله راجع به انواع قلب ها میفرماید:«اَلقُلوبُ اَربَعَۀٌ: قَلبٌ فیهِ اِیمانٌ وَ لَیسَ فیهِ قُرآن؛ و قَلبٌ فِیهِ إیمانٌ و قُرآن؛ وَ قَلبٌ فِیه قُرآن وَ لَیسَ فِیهِ إیمانٌ؛ وَ قَلبٌ لاإیمانٌ فِیهِ وَ لا قُرآن؛ فَاَمَّا الاَوَّلُ کَالتَمرَه طَیِبٌ طَعمُها وَ لا طیبَ لَها؛ وَ الثانِی کَجَرابِ المِسک طَیب اَن فَتَح وَ طَیبَ اَن َوعاهُ؛ وَ الثَالِثَ کالاشِنَه طَیِب رِیحَهَا خَبِیث طَعمُهَا؛ وَ الرَابِع کَالحَنظَلَه خَبیث رِیحَهَا وَ طَعمُهَا[1]= دلها چهار نوع هستند: ۱- دلی که ایمان دارد، اما از معارف قرآن بی بهره است. ۲- دلی که هم برخوردار از ایمان است و هم برخوردار از معارف و نور قرآن. ۳- دلی که معارف قرآنی را دارد؛ اما ایمان ندارد. ۴- دلی که نه ایمان دارد و نه قرآن در آن است. اما آن اولی مانند خرما است که خودش شیرین است، اما عطری که دیگران هم استفاده کنند ندارد. دومی مانند نافه مشک است، اگر بازش کنی معطر است، بازش هم نکنی معطر است. سومی مانند گل سنگ است که ظاهر خوبی دارد، اما طعم آن تلخ است. چهارمی مانند حنظل است که هم بو و هم طعمش خبیث است.»
اکنون به شرح این دلها می پردازیم. این حدیث، در واقع یک آینه شخصیت شناسی است که بدانیم قلب ما جزء کدام یک از این قلبهای چهارگانه است.
1) دلی که ایمان دارد، اما از معارف قرآن بیبهره است
دلی که ایمان دارد، ولی قرآن ندارد، مثل خرما است که خودش شیرین است و برای خودش خوب است، اما عطری که دیگران هم از آن استفاده کنند، در آن نیست.
در بعضی قلبها ایمان هست، اما قرآن نیست. یعنی فرصت نکردند قرآن را یاد بگیرند، معلومات مذهبی و معنوی قرآنی ندارند. ولی روح پذیرش و تسلیم و ایمانشان بالاست و در سخنرانیها و پای منبرها مسائل را خیلی خوب گرفته و به همان مقداری که میفهمند عمل میکنند و این برایشان سازندگی دارد. اینطور شخصیتها را پیغمبر به خرما تشبیه کرده است.
2) دلی که هم ایمان دارد و هم معارف قرآنی در آن است
دلی که هم ایمان دارد، و هم قرآن، مثل نافه مشک است. چه بازش کنی و چه بازش نکنی، معطر است و فضا از وجود آن عطرآگین است.
اینها قلب هایی هستند که هم ایمان دارند و هم قرآن. قلب های مؤمنی هستند که با قرآن انس دارند و معارف آن را یاد میگیرند و به دیگران یاد میدهند. شرافت اینها بیشتر از سایر قلبها است. اینها به تعبیر حضرت رسول صلیاللهعلیهوآله مثل مشک میمانند. در هر حالتی همه جا را معطر میکنند. اینها شخصیتهای جذاب دارند. چون روح و دل آنها مزین به قرآن است. قرآن این جذابیت و انس و محبت را میآورد. کسی که اهل قرآن است دوست داشتنی است.
3) دلی که معارف قرآن را بلد است، اما ایمان ندارد
آن دلی است که قرآن دارد، امّا ایمان ندارد، عطری دارد که یک عدهای از آن عطر بهره اندکی میبرند؛ اما اگر خواستی از آن استفاده کنی و بخوری، طعمش تلخ و خبیث است. مثل لفاظیهای برخی افراد است که چون از ایمان برنمیخیزد، لاجرم بر دل نمی نشیند. این آدم چون برخی معارف قرآنی را بلد است، چهار کلمه از قرآن و حدیث سر هم میکند، اما هیچ برکتی در آن وجود ندارد.
این گونه افراد قرآن را خیلی خوب بلدند، اما ایمان ندارند. ما الان چقدر حافظان قرآن و مربیان قرآن و قاریان قرآن داریم که همه اهل قرآن هستند، انواع قرائتها و شیوههای تفسیر را میدانند، استاد تفسیر هستند، اما بیدین و بی تقوا هستند؛ چرا که خودشان اینها را رعایت نمیکند. شمر که سر مبارک امام حسین علیهالسلام را از تن شریفش جدا کرد، معلم قرآن بود. ۱۲ هزار خوارجی که در مقابل امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به جنگ رفتند، اینها همه اهل قرآن بودند و قرآن میخواندند؛ حافظ قرآن و معلم قرآن بودند و شبها تا صبح به عبادت مشغول بودند و روزها را روزه میگرفتند. این دسته سومی ها مثل یک گیاه بد طعمی به نام «اِشنا» هستند که ظاهر خوبی دارد و باطن بد. بعضی از خوارج آنقدر زیبا قرآن میخواندند که حضرت علی(ع) فرمود: آنها قرآن را خیلی خوب میخوانند، اما چیزی از ایمان در قلبشان نیست.
4) دلی که نه ایمان دارد و نه قرآن در آن است
دلی که نه ایمان دارد و نه قرآن، مثل حنظل است که هم بوی آن بد و خبیث است و هم طعم آن.
این هم قلب خوبی نیست. حنظله گیاهی است تقریباً به اندازه یک نارنج که مصرف دارویی دارد. هم بد طعم است و هم بدبو.
بهترین دلها، وسیعترین آنهاست
گفتیم که دل، یعنی همه دارایی و همه شخصیت یک انسان. حضرت علی (علیهالسلام) یکی از ملاکهای بهترین دلها را اینگونه بیان فرمودند:«اِنَّ هذِهِ القُلوب اَوعیَۀٌ فَخَیرُها اَوعاها= این دلها ظرفهایی هستند، پس بهترین دلها بزرگترین آنهاست.» (بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام , جلد۲۳, صفحه۴۴) «اَوعا» یعنی جاگیرتر و وسیعتر. قلبهای وسیع، بهشتشان هم وسیع است.
ظرفیت را باید از حضرت زینب(سلاماللهعلیها) یاد بگیریم. ۶ ماه مصیبت، کتک، اسارت، دربند بودن، یکسره شکنجه بعد از اسارت، شکنجه های جسمی و روحی، فحش، تحقیر و سرزنش می بیند؛ اما میفرماید:«و ما رأیت الا جمیلا= به جز زیبایی ندیدم». چقدر ظرفیت میخواهد که انسان در راه خدا اینطور باشد. چنین آدمی اصلاً با خدا رابطه اش خراب نمیشود.
بعضی ها دارای چنان دل با ظرفیتی هستند که اگر خودشان هم مشکل داشته باشند، وقتی میفهمند خواهر، برادر، دوست شان و ... مشکل ندارد، خوشحال میشوند. ماشاء الله به این ظرفیت. خودش مریض است، اما وقتی افراد سالم را میبیند، لذت میبرد و حسودی نمیکند.
بدترین دلها، کوچک ترین آنهاست
قلبها هر چقدر تنگتر باشند، بهشتشان هم کوچکتر میشود. فشار قبر مربوط به کسانی است که دلهای شان کوچک بوده و اصلاً روح و قلب خود را بزرگ نکرده اند. این که می گوییم «قبر ما نفس ماست و نفس ما قبر ماست»، به همین معنا است. پس هر کس می خواهد بداند قبرش چه شکلی است، به شخصیت فعلی خودش نگاه کند.
انسان وقتی که قلب خودش را بررسی میکند، باید بفهمد که نظام قلبی اش، آخرت او را نشان میدهد. کسانی که دلشان کوچک است، باید فشارهای زیادی را ببینند. وقتی که نعمت کسی را میبینند، تحمل ندارند. کوچکترین سختی و بی احترامی و ....که می بینند، جوش می آورند. تحمل نداشتن و بیصبری یعنی بیظرفیتی. این جور آدمها زود بیتاب میشوند و زود از دین و معنویت و خدا فرار میکنند.
قرآن میفرماید:« وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ... [2]= و از میان مردم كسى است كه خدا را فقط بر یك حال [و بدون عمل] مى پرستد. پس اگر خیرى به او برسد، بدان اطمینان می یابد و چون بلایى به او برسد، روى برمی تابد...». یعنی تا وقتی که دنیای شان بچربد، شاکرند؛ اما همین که نچربد، با خدا قهر میکنند.
بی ظرفیتی یعنی وقتی حسادت تو را میگیرد، تحملت طاق می شود و اعصابت خرد میشود. وقتی تحمل دیدن نعمت را برای کسی نداشتی، یعنی ظرفیت نداری. مشکل برادران یوسف، بیظرفیتی بود. برای همین حضرت یعقوب(علیهالسلام) به یوسف فرمود: خوابت را به برادرانت نگو. چون تحمل شنیدن نعمت را ندارند.
کسانی که زود به زود دلشان میگیرد، بدانند که این نشانه ی آن است که دلشان کوچک است. اینها باید به دلشان وسعت بدهند. آنهایی که زود عصبانی میشوند و زود دلهره آنها را میگیرد، زود دلچرکین میشوند، زود دلشوره سراغشان میآید، بدانند که دلشان کوچک است و باید به فکر درمان آن باشند، وگرنه در موقع مردن خیلی عذاب میکشند. در آنطرف هم خیلی عذاب میکشند.
قلب کوچک و کم ظرفیت در دنیا و آخرت اذیت میشود
گفتیم رابطه دنیا با آخرت، مثل رابطه رحم مادر با دنیاست. وقتی که جنین در رحم مادر است، از چشم استفاده نمیکند. از هوا، فرکانس و صوت استفاده نمیکند. غذایش یک غذای تک واحدی مثل خون است. همان محیط تنگ رحم برایش کافیست و در همانجا زندگی میکند. اما بچه ای که به دنیا متولد شده دارای قوایی است که اگر بخواهید او را در محیطی مثل رحم قرار بدهید، زنده نمیماند. چون حالا دیگر تجهیزاتی دارد که جای وسیع میخواهد. چون باید تنفس کند، پس هوا میخواهد. چون چشم دارد، باید افق دید و طول موج مناسب داشته باشد. چون گوش دارد، باید در فرکانس مناسب برای شنیدن، قرار بگیرد. شما الان گوشتان را بگیرید، شاید احتیاجی هم به شنیدن صدا نداشته باشید، ولی همین که گرفتید، اذیت میشوید. پس این بچه یک جای وسیع میخواهد که بدود، چون دست و پا دارد. گاهی در شهری مثل تهران، اعصاب آدم خرد میشود، انسان نیاز پیدا میکند که به کوه و جنگل و طبیعت برود. دوست دارد به فضایی برود که کمی آزادتر باشد. گاهی زمین اذیتش میکند، در فضاهای تمرینی مثل کایت سواری و ... میرود تا یک ذره از بالا نگاه کند تا کمی حس آزاد بودن و راحت بودن به او دست بدهد.
حال شما فکر کنید، این بچه به دنیا بیاید و جا نداشته باشد، چه آزاری میبیند؟ اگر نتواند ببیند، نتواند بشنود، فضای مناسب نداشته باشد، یک جا حبسش بکنند، چقدر سختی می کشد. انسان وقتی از دنیا به آخرت میرود، قوایش چند میلیارد برابر میشود. حال با این قوای چند میلیارد برابری، اگر قبرش تنگ باشد، ببین چه حالتی به آدم دست میدهد.
دل های کم ظرفیت با حرف هر کسی میرنجند، با حرف پدر، مادر، شوهر، باجناق، جاری و ... . بعضیها آنقدر بی ظرفیت هستند از حرف استاد هم میرنجند. حتی وقتی خدا چیزی میگوید، بدش میآید. پیغمبر چیزی میگوید، بدش میآید. این آدم خیلی بیظرفیت است که زود ناراحت میشود، زود قهر میکند، زود ارتباط را قطع میکند. این یک شخصیت خیلی کوچکی دارد. اینها به همه سخت میگیرند، چون خودشان کوچک هستند. آنهایی که برای رابطه با دیگران خیلی قانون میگذارند و به دیگران سخت میگیرند، نشانه کوچک بودن دلشان است. برای همین است که وسواسیها فشار قبر زیادی دارند. مدام میگویند به دلم نچسبید. وضع دل اینها خیلی خراب است. بددلها اهل سوءظن و به همه چیز بدبین هستند. تا کسی کاری میکند، زود به او بدبین میشوند و منفی نگاه میکنند. این هم نشانه ی دیگری از کوچک و تنگ بودن دل است.
یک نشانه دیگر از کوچک بودن دل افراد این است که با هر کسی برخورد میکنند، احتیاج دارند که خودشان را تخلیه بکنند. انگار که دارند هر چه از بدیها در دل دارند، روی شخص مقابل استفراغ می کنند. اینها در برخوردهایشان با دیگران، کنایه می زنند، فحش میدهند، متلک میگویند، نیش میزنند و به همه چیز ایراد میگیرند. اصلاً وقتی پیش او مینشینی، شیرین نیست و مدام باید مواظب باشی که حرفی از دهان او بیرون نیاید و خرابکاری نکند و کسی را تحقیر و له نکند.
دل باید وسیع باشد، باید ظرفیت و گنجایش داشته باشد. وقتی کسانی در این دل میآیند، باید به آنها خوش بگذرد. وقتی دیگران کنار شخصیت شما میآیند، عطر و آرامش بگیرند و بوی خوش استشمام کنند. برای همین شما میبینید، آنهایی که اخلاق بدی دارند، یک خانه 1000 متری هم که داشته باشند، وقتی کسی مهمانی میرود در آن خانه، اصلاً به آنها خوش نمیگذرد. با آنها ازدواج میکنی شکست میخوری. با آنها پیوند برقرار میکنی، شکست میخوری. با آنها معامله میکنی، میبینی که سخت میگیرند و در این معامله آنقدر حقهبازی و کلک و دروغ دارند که همه را اذیت میکنند و آزار میرساند. اما برعکس کسانی هم هستند که آنقدر شاد و مهربان و آرام هستند که حتی در بدترین جاها هم با آنها خوش میگذرد.
اینها کسانی هستند که حتی اگر هم خودشان پر از درد باشند، دیگران را شاد میکنند. قبر این گونه اشخاص خیلی بزرگ است. خیلی روح بزرگی دارند. آدم تا یاد نگیرد که دل را از بدی ها تخلیه کند، بزرگ نمیشود.
چه کنیم تا ظرفیت دلمان زیاد شود؟
برای این که شاد و آرام شویم و ظرفیت قلب مان بالا برود، چند قاعده و اصل وجود دارد. اولین قاعده و اصل این است که باید محدودیت و تنگی را از زندگی خود حذف کنیم.
اولین کار برای زیاد شدن ظرفیت دل، این است که سخت گیری را از زندگی مان دور کنیم تا روح وسیع شود. این یک قاعده کلی است.
اگر یک نفر مریض باشد و مثلا دندان درد، چشم درد، کمردرد و پادرد داشته باشد، اگر این را ببری به بهترین جا، به او خوش نمیگذرد. چون تنگی و محدودیت دارد. چون دندان و چشمش در فشار است، قلبش هم در فشار است. آدمی که در فشار است، در بهشت هم باشد، به او خوش نمیگذرد. پس درد و محدودیت در وجود خود ماست. یکی محدودیتی دارد که دائماً زجر میکشد؛ ولی دیگری در وسعت است و دائماً لذت میبرد. معنی بهشت و جهنم هم همین است.
گاهی ذائقه آدم با جهنم هم سنخ میشود و دیگر غیر جهنم را دوست ندارد. از کثافت خوشش میآید، از حسادت، غیبت و ... خوشش میآید و لذت میبرد. گناه اینطوری است که ذائقه آدم را عوض میکند. ما همیشه از بدبختی و محدودیتهای خودمان در عذاب هستیم. عذاب و درد همیشه مال محدودیتها و سختگیریهای خود ماست. شما مشکل «بینایی» داری که اذیت میشوی. شما مشکل «شنوایی» داری که اذیت میشوی. شما معدهات مشکل دارد که وقتی این غذا یا میوه را میخوری، معده درد میگیری و گرنه غذا یا میوه که خوشمزه است.
راه زیاد شدن ظرفیت دل ما این است که مدام در زندگی شرط و آداب را زیاد نکنیم چون لذت و آسایش پایین میآید. وقتی که ما مدام در زندگی شرط میگذاریم و با شرائط مختلف میخواهیم راحت باشیم، این باعث آزار دیگران می شود. وقتی از یک سطحی که آسایش را بالا میبرید، آسایش تبدیل میشود به ضد خودش، یعنی ناآرامی می شود. مثل قند و چربی است که از یک حد مشخصی که بگذرد، کشنده میشود. رفاه از یک مقدار خاص که بالا تر میرود، قانونهای زندگی را زیاد میکند. قانون زندگی را که زیاد کرد، دست و پای آدم بسته میشود.
گاهی دو تا خواهر، دو تا برادر، دو تا باجناق میخواهند با هم ارتباط داشته باشند. به هم زنگ میزنند که امشب بلند شوید به خانه ما بیایید. دلمان برایتان تنگ شده و میخواهیم شما را ببینیم. عاطفه و عشق چقدر خوب است. مثلاً بگوییم: خواهر جان داری میآیی، سر راهت زحمت بکش دو تا نان هم بیاور. شام چی داریم؟ مثلاً ماکارونی درست کردیم. یا املت درست میکنیم و دور هم میخوریم. یا هفته بعد زنگ میزند به خواهرش، ما میخواهیم بیاییم خانه شما، غذا درست نکنید. ما غذا داریم، غذایمان را میآوریم. غذا را میبرند میریزند رو غذای آنها و هر چه هست با هم میخورند و صفا میکنند. با هم ظرفها را میشویند و گپ میزنند. اینطوری دلهایشان به هم نزدیک میشود و اتحادشان زیاد میشود. اما امروزه میبینید، مهمانی رفتن ومهمانی دادن، یک مصیبت است. از بس تکلف زیاد شده. وقتی که خواهرم میخواهد به خانهما بیاید، میگویم، نیا خواهر جان. الان آمادگی ندارم. چرا؟ چون هنوز پرده نزده ایم. مگر میخواهد بیاید پرده را ببیند؟ اصلاً گفتم نیاید تا من پردهها را بخرم، بیاید کیف کند پردههای ما را ببیند و دلش بسوزد. یا اگر میخواهیم دلش را نسوزانیم. لااقل خودمان را به رخش کشیدیم. پردههایمان را که به رخش کشیدیم. مبلمان را که به رخش کشیدیم.
ما چقدر الان خود را از صله ارحام محروم میکنیم. اصلاً میدانید این دیدنها چقدر آدم را آرام میکند؟ خیلی وقتها شیطان انسان را تنها که گیر میآورد، هزار جور به او حمله میکند. آدم وقتی با رفیقش، خواهرش، دوستش، برادرش، همکلاسیهایش است، شاد است. اما آنهایی که ترددهایشان کم است، حبس هستند. اینها مهمانی زیاد نمیروند و مهمانی زیاد نمیدهند و صله ارحام ندارند و اینطرف و آنطرف نمیروند. اینها آدمهای مریضی هستند. زود شیطان به آنها غلبه میکند و زود آنها را افسرده میکند.
جایی که پای حقیقت در میان است، سختگیری ایرادی ندارد
یک جایی است که انسان باید روی قانون سفت بایستد، چون قانون خداست. مثلاً کسی میگوید: دو دوتا می شود پنج تا. ای بابا! سختگیری نکن. این دروغ است. آنجایی که قرار است یک دروغ یا امر غیر واقعی مطرح بشود، آدم باید سختگیری بکند. چون ما باید دنبال حقیقت باشیم. سلامت قلب ما به حقیقت است.
مثلاً چربی یک نفر بالاست. اگر سختگیری نکند و اهمال کاری ادامه بدهد، این چربی آخر او را خواهد کشت. یا نمک و اوره یا قند یک نفر بالا رفته، او باید سختگیری کند تا خوب شود.
اما این که گفتیم بعضی سختگیری ها بد است، مال آنجایی است که ما با یک واجب یا یک حرام سرو کار نداریم. تازه خیلی جاها هم آدم با واجب سروکار دارد و نباید سختگیری کند. مثلا وقت نماز صبح است. بچه را برای نماز صبح بیدار نکن. بچه که هیچ، زنت را هم بیدار نکن، شوهرت را هم بیدار نکن. اگر راضی است بیدارش بکنی، بیدارش کن. آن هم نه اینکه اعصابش را خرد کنی. یکبار، دو بار عزیزم گفتن، با مهربانی، با نوازش، با بوسه بلند شد، بلند شد. اگر بلند نشد، بگذار بخوابد.
کلیدواژه ها:
آثار استاد