مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
مهمترین عاملی که مُردن را برای انسان آسان میکند، انس با حقتعالی است. هر چقدر انسان با الله با خداوند تبارک و تعالی انس بیشتری داشته باشد، موقع لقاء الله با شیرینی و راحتی بیشتری به این سفر میرود.
مهمترین سعی ما در دنیا باید اصلاح نوع نگاهمان و انس با حقتعالی است. برای همین یکی از وظایفی که برای محتضر باید انجام شود، تلقین ذکر شریف «لااله الا الله» است. هر چقدر ما با «لا إله إلّا الله» و با خود خداوند تبارک و تعالی در عمل انس بگیریم و هر چقدر محبت خداوند در دل ما بیشتر باشد و رابطه شخصی با خدا برقرار کنیم و در زندگی به این رابطه اهمیت بدهیم و احترام بگذاریم، سفر ما شیرینتر و آسانتر خواهد بود.
نکته اول و مهمترین و کلیدیترین اصلی که ما باید با آن پیوند بخوریم و با آن به سراغ سایر اصول و ارزشهای دینی برویم، توحید است. هرکس باید به تنهایی به من و خدا و به محبت پیامبر و آل او که نجاتدهنده است، فکر کند. چون پیامبر و آلش مظاهر خداوند تبارک و تعالی و خلیفۀ الله هستند.
نکته دوم، دوستی پیامبر و آل که بعد از توحید از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. هیچ چیز بعد از توحید به اندازه محبت پیامبر و آل به داد انسان نمی رسد. محبت پیامبر و آلش نقش مهم در سعادت انسان دارد. هر چقدر دوستی ما با پیامبر و آل بیشتر باشد، سفر ما خوشتر و با آرامش بیشتری خواهد بود. کما اینکه هر چقدر این دوستی بیشتر باشد، زندگی دنیایی ما هم مقرون به خوشی و آرامش بیشتری خواهد بود.
نبی اکرم (صلیاللهعلیهوآله) می فرماید: «سوگند به خدایی که جانم به دست اوست روح انسان از او جدا نمی شود، مگر اینکه هنگام مرگ ملک الموت را می بیند. مرا و علی و فاطمه و حسن و حسین را نیز می بیند». این قسم پیغمبر برای همه اتفاق می افتد.
حضرت علی (علیه السلام) میزان اعمال است
نحوه ارتباط ما با امیرالمؤمنین از هنگام وفات، صددرصد قطعیت دارد، همانگونه که خود حضرت فرمود: «یا حارث مَن یَمُت یَرَنی= ای حارث هر کس بمیرد من را میبیند». چون علی ملاک و مبنای انسانیت و میزان الأعمال است: چنانکه در زیارت آل یاسین میخوانیم: «السَّلامُ عَلَیکَ یا میزانَ الأعمال». اما هر کسی علیِ خودش را میبیند.
یعنی امیرالمؤمنین با چهره باطن ما با چهره تواناییها، قوت، قدرت و ولایت ما به سراغ ما میآید. یا خندان یا خشمگین. آیا ما پنج تن(علیهمالسلام) را خندان میبینیم یا خشمگین؟ این بسته به این است که پنجتنی که تو الآن با آنها ارتباط داری به تو میخندند یا بر تو خشمگین اند. رابطه تو با آنها یک رابطه دوستانه و باصفا و توأم با مهربانی و گرمی است؟ یا یک رابطه بیادبانه، غریب، ضعیف و خدای ناکرده بیعاطفه و خشن است.
مؤمنین و ولایت مدارها راحت و آسان میمیرند
در ادامه روایت فوق پیامبر گرامی میفرماید: «اگر از دوستان ما باشد، ما را میبیند، من به او می گویم: ای ملک الموت با ایشان مدارا کن، دوست ماست». چقدر خوب است که پیغمبر سفارش آدم را کند.
اکثر قریب به اتفاق هیئتیها بدعاقبت نمیشوند، بخصوص سینهزنها. کسانی که اهل گریه برای أباعبدالله بخصوص آنهایی که عرض ارادت دارند خدمت وجود مقدس آقا أبا عبدالله (علیهالسلام) و روشنفکربازی درنمیآورند، دلداده هستند و اهل بیت واقعا در دل اینان سلطنت دارند، آنان خیلی شیرین و خیلی خوب میمیرند. عزاداران، گریهکنان، هیئتیها آنها که اهل نذر هستند، وفاتها، تولدها برایشان موضوعیت دارد، از خودشان وقت، خانواده، استعداد، آبرو و پولشان برای اهل بیت سرمایهگذاری میکنند، آنان خوشعاقبت میشوند.
آنهایی که اهل هیئت نیستند، حتی اگر ارادت هم دارند، اهل مشکی پوشیدن، هیئت، سینهزنی، گِل مالیدن، روضه خواندن، تظاهرات عشقی و عاطفی نیستند، آنها موقع مُردن خیلی سخت جان میدهند. حتی اگر آدم باسواد و تحصیلکرده و دانشمند هم باشند. آنهایی هم که از نظر ارتباط با حقتعالی خیلی خوب هستند، اما در زمینه ولایت ضعیف هستند، خیلی تزلزل پیدا میکنند. (این یک بحث تخصصی است که مباحثش را الآن نمیتوانیم بگوییم، در بحث انسانشناسی و شرح زیارت عاشورا مفصل توضیح داده ایم).
اما یک فرمول کلی خدمت شما عرض میکنم، عقل نقش مهمی دارد و از طرفی شناخت و معرفت حرف اول را میزند. بعد از اینکه شناخت و معرفت حاصل شد و انسان با عقلانیت به سراغ اهل بیت رفت، آنگاه ارتباط را باید با دل برقرار کرد. وقتی با دل ارتباط برقرار شد، یک دلدادگی و دیوانگی حاصل میشود. آن دیوانگیای که پشتیبانش عقل، شناخت و معرفت است، نه این دیوانگیها و دلدادگی هایی که صرفاً ادعایی بیش نیستند که ما دیوانه حسینیم یا دیوانه اهل بیت هستیم. ولی در جهات اجتماعی سیاسی، اخلاقی، عبادت و نماز، ارتباط با خدا فوقالعاده ضعیف عمل میکنند، این فایده ندارد. دیوانگی و دلدادگی که از روی معرفت و شناخت باشد، مهم است.
خدا حضرت امام (رحمهالله) را رحمت کند. ایشان یکی از مظاهر دلدادهی واقعی بودند که 15 سال هر روز حرم امیرالمومنین (علیهالسلام) میرفت و جامعه کبیره میخواند. در عزاداریها، خیلی از مراجع این کار را نمیکردند به ما پیغام میدادند که برای مرجع خوب نیست، چنین کارهایی را کند. امام اصلاً کاری با این چیزها نداشت در دستجات عزاداری میرفت با همان هیبت سینهزنی میکرد. دوروبریها به او میگفتند: موقعی که خلوت است شما حرم بروید. میفرمود: نه هر چه به هر کس میدهند، در همین شلوغی میدهند. درست هم است. چون بچههای بیشتری از اهل بیت آمدهاند. اهل بیت در شلوغیها عنایت خیلی بیشتری دارند. نه اینکه انسان عمدا برود، یک جا شلوغ کند، بیادبیهایی دور ضریح انجام دهد، جسارت و توهین و آزار زائرین، این خوب نیست. اما دلدادگی در وسط جمعیت رفتن، وسط عزادار رفتن، وسط محبین رفتن در آن شلوغیها خیلی مزه دارد.
دینداریهای ضعیف با سکرات موت رنگ می بازند
دین داری های شُل، دین داری های ضعیف، موقع مُردن کَنده میشود و میرود. هول و سکرات و غمرات موت اینها را از آدم میکَنَد، آدم دیگر چیزی یادش نمیماند. هر چه میگویند:«مَن رَبُّک؟ مَن نَبیُّک؟ مَن اِمامُک؟». یادش نمیآید. چون در دنیا هم وقتی در یک جوی قرار میگرفت، این چیزها یادش میرفت.
یک موقع برای اهلبیت میخواهیم کاری کنیم، میبینیم خیلیها خجالت میکشند. خیلیها نمیتوانند آنطور ظهور داشته باشند. صلواتهایشان ضعیف است. دلدادگیهایشان ضعیف است. از مشکی پوشیدن خجالت میکشد. از ابراز علاقه خجالت میکشد، از اعلام صلوات خجالت میکشد. اگر جایی هم اعلام صلوات کنند خجالت میکشد که صلوات بفرستد، اما دلدادهها هر جا هستند، صلواتشان را بلند میفرستند. چون عشق شان متکی به معرفت است. ما فکر میکنیم که صلوات فرستادن، عشقبازی، اظهار عشق فقط در هیئت و حسینیه و مسجد و حرم باید باشد و حال اگر در هواپیما بودیم و کسی اعلام صلوات یا اظهار عشق به اهل بیت کرد، کلاس کار را به هم زده است. خیلیها هم ممکن است در مسجد بلند صلوات بفرستند، اما در هواپیما این کار را نمیکنند.
مرحوم عباس تربتی از اولیای خدا بود. پسرشان مرحوم راشد تعریف میکردند که پدرم سحر نماز صبحش را خواند و یکی دو ساعت بعد که رو به موت بود، این پارچهای که رویش کشیده بودیم، یک مرتبه تمام اتاق و آن پارچه روشن شد، دیدیم پدرمان بلند شد به رسول خدا سلام کرد و گفت: آقا به این نوکرتان سر زدید، خیلی ممنون. بعد یکی یکی به امیرالمؤمنین و حضرت زهرا و حضرت زینب تا آقا امام زمان (علیهمالسلام) سلام کرد.
یکی از مراجع کربلا برای من تعریف کرد. میگفت: در قم شخصی به نام شیخ علی بود که از شمال آمده و در کربلا ماندگار شده بود. آبدارچی هیئت بود. آبدارچی هیئت یعنی آبدارچی سلطانِ آخرت و ابدیت. میگفت: مُحرّم شده بود من هم به عنوان مرجع، وظیفهام این بود که پنج دقیقه، ده دقیقه در تک تک مجالس شهر بروم و بنشینم. یعنی رسمی دارند که علما به مجالس سر میزنند. یک موقعی به من گفتند: شیخ علی از دنیا میرود. گفتم: من که نمیرسم بروم سر بزنم، باید به مجالس امام حسین بروم. گفتند: اگر نروی او را دیگر نمیبینی. چند لحظهای بیا او را ببین. گفت: من رفتم، چند لحظهای ببینمش. این یک مرجع تقلید با هیبت و عظمتی او هم یک آبدارچی هیئت خیلی با هم رابطه داشتند. برای مرجع خیلی احترام قائل بود. با همدیگر انس داشتند. میگفت: من رفتم اصلا از جایش تکان نخورد. حالش خیلی بد بود، مرا دید شناخت. ولی اصلا نتوانست از جایش بلند شود. گفت: من چند دقیقهای بالای سرش نشستم، یک دفعه دیدم، شیخ علی مثل فنر بلند شد، ایستاد و دستش را روی سینهاش گرفت و گفت: «السّلام عَلیک یا رَسول الله». آقا خیلی لطف کردید تشریف آوردید. بعد ایستاد به همه یکی یکی از امیرالمؤمنین و حضرت مجتبی و اباعبدالله (علیهمالسلام) سلام کرد و بعد مودب صحیح و سالم نشست. ما هم با تعجب نگاه میکردیم. چند دقیقه بعد هم دراز کشید و فوت کرد.
کسانی که یک عمر ارتباط و رفت و آمد دارند، انس و دلدادگی دارند و در عمل دلدادگیهایشان را اثبات میکنند، وقت میگذارند؛ قلم، ذهن، آبرو و اعتبار میگذارند؛ در این راه هنرشان را هزینه میکنند؛ صدایشان را هزینه میکنند؛ پولشان را هزینه میکنند؛ ائمه همه را حساب میکنند.
دشمنان اهل بیت (علیهمالسلام) در سکرات مرگ گرفتار می شوند
حضرت در ادامه میفرماید: «و اگر از دشمنان ما بود، میگویم: ای ملک الموت بر او سخت بگیر. زیرا او مرا و اهل بیت مرا دشمن میداشت».
بنابراین، یادتان باشد که تنفرها کار دست آدم میدهد. مثلاً طرف میخواهد، برای بچهاش اسم بگذارد، این همه اسمهای قشنگ از حضرت زهرا داریم، چقدر از ائمه اسم داریم. ولی از این اسمها خوشش نمیآید که برای فرزندش بگذارد. بعضیها که بدتر، اسمهایشان را عوض میکنند، مثلاً زهرا بوده، فاطمه، طیبه بوده عوض کرده، اینها در موقع مرگ مشکل ایجاد میکند، انسان امتحان میشود.
ما در جامعه کبیره داریم: «فَما أحلا أسمائَکُم= چقدر اسمهای شما شیرین است». این شیرینی واقعا برای کسی که ذائقهاش سالم است، قشنگ ادراک میشود. کسی که آیات و شعائر الهی، واجبات الهی، مقدسات در ذائقهاش شیرین نیست، موقع مُردن چطور میتواند با اینها انس بگیرد؟ اصلا آن موقع وقتی نشانش میدهند، حالش به هم میخورد. در بحث أسماء الله توضیح دادیم که اگر یک نفر مُرد، باید ببینید با کدامیک از أسما خدا انس دارد و با کدام انس ندارد. با آن شعائر الهی که انس ندارد، برایش خیرات نکنید، این فایده ندارد به او جذب نمیشود. مثلاً شخص اصلا از قرآن خوشش نمیآمده، بخواند. شما هر چه میروید بالای سر این میت سر قبرش قرآن میخوانید، اعصابش خرد میشود. بیشتر به او فشار میآید. عذاب بیشتری میگیرد. ولی مثلا از صلوات خوشش میآمده از روضه امام حسین خوشش میآمده، زیارت عاشورا خوشش میآمده، شما همانها را برایش خیرات کنید.
مثلا در بین چهارده معصوم با امام حسین رابطهاش خیلی خوب بوده، ولی با بقیه ائمه خیلی انسی نداشته. اگر شما برایش روضه امام رضا بخوانید، اصلا نمیتواند جذب کند. ولی برایش روضه امام حسین بخوانید، جذب میشود و آرامش پیدا میکند. قبلا گفته شد که باید هر کس اسمهای ویژه خودش را پیدا کند. ببیند با کدام اسمها سنخیت دارد. از همان خوراکها استفاده کند و بعد کم کم توسعه اسمی پیدا کند.
اگر کسی با شعائر الهی و با ظواهر دینی و مسائل مقدس انس نداشته باشد، وقتی ملک الموت را میبیند، هیچ کدام از مقدسات به داد او نمیرسد. وقتی میخواهی به او تلقین بگویی قبول نمیکند. چون با مظاهر دنیایی با شعائر زمینی و تجملات دنیا انس داشته و از آنها لذت میبرده این موقع مُردن خیلی بد میمیرد، بد جان میکَنَد. این شروعش است. وقتی آن طرف میرود که دیگر تازه مصیبت شروع میشود. مقدمه علاقه داشتن به شعائر الهی، معرفت است.
امام رضا (علیهالسلام) فرمود: «اوّلُ عِبادَتِ الله مَعرِفَتُه= آغاز بندگی خدا شناخت خداست». اگر شناخت بیاید عاشقی هم میآید. با شناخت خوب عشق پایدار است. ما حتی در مشاورههای ازدواج میگوییم تا شناخت پیدا نکرده اید، ازدواج نکنید. چون بعد منجر به تنفر میشود. در ارتباط با خدا هم همینطور است. آغاز بندگی خدا شناخت خداست. خدا را بشناس بعد عاشقش میشوی. نسبت به اهل بیت هم همینطور.
مرگ سخت در انتظارِ کسانی است که تظاهر به دینداری دارند
کسانی هستند که از تظاهرات مذهبی و اسماء الهی، تجلیات الهی، شعائر دینی، علائم و نشانههای مذهبی در درون شان متنفرند؛ حتی اگر ظاهراً هم حفظ میکنند و مقید هستند؛ ولی در باطن خوششان نمیآید. مثل خانمهایی که خودشان حجاب دارند و بچههایشان را همه بیحجاب بارمیآورند و آقایانی که خودشان نماز میخوانند اما بچههایشان همه بینمازند. افرادی هستند که مسجد میآیند، خانهشان ماهواره دارند و در باطن هم بدشان نمیآید اما ظواهر را هم رعایت میکنند. همه اینها موقع مُردن مشکل پیدا میکنند و سخت میمیرند. قبرشان هم قبر سخت و وحشتناکی است.
امام عسکری (علیهالسلام) از پدران خودش و آنها از رسول خدا نقل میکنند: «هیچ زن و مردی نیست که در ظاهر با امیرالمؤمنین (علیهالسلام) بیعت کرده باشد ولی در باطن آن بیعت را نقض کرده باشد». مثل خیلی از ما که در ظاهر دینداری میکنیم در باطن بی دینی، بی حجابی، بی نمازی و ... را دوست داریم. باطن ما از موسیقیهای حرام خوشش میآید. باطنمان فسق و فجور و آزادیهای نامشروع را میپذیرد. چنین شخصی که در باطن آن بیعت را نقض کرده و در نفاق مانده به دین نچسبیده، موقع مُردن براساس باطنش قضاوت میشود.
جبرئیل و عزرائیل (علیهمالسلام) و پیغمبر و اهل بیت (علیهمالسلام) براساس باطن ما میآیند. نفاق خیلی هم خطرناک است. آدم در ظاهر ابراز علاقه کند، ولی در باطن خوشش نیاید. مثلاً نماز را مزاحم می داند، حجاب برایش دردسر است. برای همین در روایت داریم، بسیاری از نمازخوانها و بی حجاب ها قیامت به جرم بی نمازی و بی حجابی به جهنم می روند. در هنگام آمدن ملک الموت برای قبض روح، شیطان و اعوان و انصارش بر او ظاهر میشوند و همچنین آتش جهنم و انواع عذاب آن در جلوی چشمش مجسم میشود. آیا آدم آن موقع میتواند بگوید: «لا إله إلّا الله» ؟ کسی که در دنیا و در تمام عمرش «لا إله إلّا الله» قلابی گفته نه قلبی.
ترس مؤمن هنگام مرگ با دیدن اهلبیت (علیهمالسلام) از بین می رود
اگر دلدادگی انسان به اهل بیت (علیهمالسلام) قلبی و واقعی باشد، امام صادق(علیه السلام) میفرماید:« وقتی فرشته مرگ بالای سر مؤمن میآید مؤمن را کمی هول برمیدارد، اضطراب دارد، به او میگوید: «آرام باش». پیامبر (صلواتاللهعلیه) میفرماید: فرشته مرگ مثل یک غلام در مقابل اربابش به مؤمن اینگونه احترام میگذارد. در حریم مؤمن بیادبانه نمیآید از او فاصله میگیرد. خودش را با فاصله نشان میدهد و میگوید: «سوگند به خدایی که محمد (صلیاللهوعلیهوآله) را به حق مبعوث کرد، من برای تو از پدری مهربان مهربانترم. دیدگانت را بگشای و نگاه کن، سپس پیامبر و علی و حسن و حسین و سایر ائمه (علیهمالسلام) برای شخص مجسم می گردند.
ما همه فرزندان حقیقی اهلبیت هستیم. این در شناخت در انسانشناسی خیلی مهم است. انسان بداند خانواده اصلیش کیها هستند. با خانواده آسمانیاش انس بگیرد. چقدر صفا دارد خانواده آسمانی انسان در چنین سفری جلوتر رفتهاند، آماده کردهاند. خانوادهای که خودشان سلطان و ابدیت آخرت اند. حال بچهشان می خواهد برود به استقبال بچه آمده اند. دیدید پدر و مادر فامیل ها وقتی یک نوزاد میخواهد به دنیا متولد شود، چقدر برایش سیسمونی تهیه میکنند و جشن میگیرند. ما هم وقتی میخواهیم از رحم دنیا به برزخ متولد شویم، آنجا خانوادهمان برایمان جشن میگیرند. ولی ای کاش ما خجالت زده شان نکنیم. سالم برویم. ناراحت شان نکنیم. بدقیافه نرویم که آنها خجالت بکشند. برای همین هم در دعاهایمان داریم: «اللّهُمَّ اَخرِجنی مِنَ الدُّنیا سالِما= خدایا من را از دنیا سالم خارج کن». ملک الموت آنان را یکی یکی معرفی می کند. این مُردن چه مُردن باصفایی است.
میگوید: اینان همنشینان توأند. به به چه مژدهای. در این هنگام نداکنندهای از جانب حق او را میخواند. در سوره فجر داریم: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِی إِلى رَبِّكِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلِی فِی عِبادِی وَ ادْخُلِی جَنَّتِی[1]= اى نفس مطمئنه، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد، و در میان بندگان من درآى، و در بهشت من داخل شو». عین این آیه را آن منادی که از طرف حق است برای مؤمن ولایتی میخواند.
خوش به حال چنین آدمی بپذیرد و خرسند باشد و بداند بهترین چیز را در دنیا به او داده اند. آن گاه ملک الموت به او میگوید: من مأمورم، ولی می خواهی جانت را نگیرم. میخواهی تو را میبرم، نمیخواهی تو را نمیبرم. چه میگویی؟» حال که آن طرف را به او نشان داده اند. هیچ کس نمیگوید: میخواهم برگردم. در آن حال هیچ چیز در نزد او بهتر از خارج شدن جان نیست.
بنابراین، نگویید ما برای فلانی دعا کردیم یا 70 حمد برایش خواندیم که شفا بگیرد، نشد. چیزی به او نشان میدهند، 70 که هیچ، 700 حمد هم بخوانی او نمیآید. این عظمت ولایت و عظمت دلدادگی به پیامبر و آلش است.
[1] - سوره فجر، آیات 27-30.
کلیدواژه ها:
آثار استاد
سلام.این سفر پرماجرا ترس من را از مرگ چند برابر کرده.اگر مسیر این هست که استاد میگن کاش از اول اصلا ب دنیا نمی امدم.این دنیا که خودش ده ها گرفتاری وسختی ذاتی وتصنعی داره حالا ب این گرفتاریها هول وهراس مرگ را هم باید اضافه کنیم.دیگه اگر کسی مرد نمیشه گفت راحت شد چون تازه اول گرفتاری بدبختی واقعیشه.اون زندگی که منجر ب مرگ خوب میشه با این شرایط جامعه وروزگاری که درونش زندگی میکنیم کاملا متضاده.من که عمری ب سبک زندگی عادت کردم که سنخیت با سبک زندگی مورد قبول در فرمایشات استاد نداره حالا چطوری تغییرش بدم؟تا قبل از این سخنان استاد راجع ب مرگ ،تصورم از مرگ وبرزخ زیباتر وتوام با لطافت وبخشش بیشتری بود اما ظاهرا اشتباه فکر میکردم.با این سبک زندگی ما واین شرایط مردن باید از خدا بخواهیم که نمیریم که مرگ ما اول گرفتاریمونه.اون شکل از زندگی که استاد میفرمایند دیگه اسمش زندگی نیست،گذراندن عمر با این اصل هست که گناه نکنیم.فقط وفقط باید مواظب بود که گناه نکنی .همه چیز را باید با این چشم ببینیم که این گناهه یا نیست دیگه لذت بردن ،آرامش داشتن و هزاران مورد دیگه که جمعا میشن زندگی را باید کنار گذاشت وفقط مواظب بود که گناه نکنی.تو این روزگار بخواهی گناه نکنی باید قید بسیاری از روابط را بزنی یک واقعیته.باید قید آبروت هم بزنی.باید سیل متلک ها وتمسخرها و...دیگران را ب جون بخری.باید قید بسیاری از لذتها را بزنی و....با این اوصاف جدا دچار تردید شدم که از خدا بخاطر خلق کردنمون باید تشکر کنیم یا باید اعتراض کنیم.
<p>سلام و با تشکر از اظهار نظرتان</p> <p>آیا شما از زلزله ای که آمدنش قطعی هم نبود، نترسیدید؟</p> <p>آیا خودتان را برای روز بیماری، که معلوم نیست اتفاق بیفتد یا نه، بیمه نمی کنید؟ </p> <p>آیا کمی پس انداز، برای روز مبادایی که معلوم نیست بیاید یا نیاید، کنار نمی گذارید؟ ...<br /> حادثه ی بزرگ تولد شما به برزخ، ببش از ۸۰ بار در قران، تکرار شده...<br /> پس امری قطعی و حتمی است. حتی اگر هم ترسیده باشید<br /> مثل ترس های بالا که نام بردم، ترسی مبارک است....<br /> قطعا باطن خودتان را برای این تولد باشکوه، آماده و سالم و زیبا خواهید کرد. به شما بخاطر نفس بیدارتان تبریک میگوییم... که با کوچکترین تلنگری بیدارتر شده...</p> <p>ان شالله این ترس اندک، شما را از هراس روز قیامت که به تعبیر قرآن، یوم فزع اکبر، است و مادر فرزندش را از ترس، رها می کند... درامان میدارد.</p>
تشكر فراوان
<p>با سلام و تشکر از شما دوست عزیز. شما می تونید متن را در قالب فایل ورد دانلود کنید. </p> <p>موفق باشید.</p> <p> </p>