مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
نکته مهم در بحث سعادت این است که «سعادت» یک امر ثابت بوده و تغییر در آن وجود ندارد. یعنی افراد در رسیدن به سعادت، با هم برابرند. یعنی آنچه که مایه ی سعادت بنده است، مایه ی سعادت شما هم است.
در بحث عوامل سعادت، گفته شد که عوامل «روحی» نسبت به عوامل دیگر (عامل بدنی و خارجی)، دارای ارزش است و در درجه اول اهمیت قرار دارد. به همین دلیل، سعادت یک امر ثابت و لایتغیر می باشد. زیرا روح و فطرت انسان در هر زمان و برای هر کس ثابت و غیرقابل تغییر بوده و به تبع آن عوامل روحی نیز ثابت و لایتغیر هستند. ولی عوامل خارجی همیشه و در هر شرایطی عامل سعادت نیستند.
علم، ایمان، سلامت روح و روان، سلامت جسم و قدرت بدنی، در همه زمانها عامل سعادتند و انسان را از درون با شور و نشاط و بهجت نگه می دارند و بشر همیشه به آنها نیاز داشته و دارد. اما جهل و نادانی در همه زمان ها عامل بدبختی و شقاوت بوده است.
اما عواملی هم وجود دارند که زمانی عامل سعادتند و زمانی عامل سعادت نیستند. مثلاً در قدیم داشتن بعضی از امکانات مادی مثل شتر، قاطر، اسب و ... عامل خوشبختی و سعادت محسوب می شد و کسی که تعداد شتر یا قاطر یا اسب بیشتری نسبت به دیگری داشت، خوشبخت بود. ولی امروز داشتن اسب و قاطر و ... عوامل سعادت و خوشبختی نیست. البته جای خود را به خودرو و چیزهای مشابه داده اند.
پس رمز این که بعضی از عوامل همیشه و در هر زمان عامل سعادت هستند، این است که ضمیر و روح همه انسانها در طول تاریخ ثابت بوده و یک امر لایتغیر است. یعنی طبیعتِ بشر و فطرتِ بشر در طول تاریخ دست نخورده و ثابت باقی مانده است. بشر از ابتدای تاریخ تا امروز، آزادی را جزء عوامل سعادت می داند، از اختناق و دربند بودن و در حبس بودن و از این که نتواند حرف بزند و اظهار عقیده کند، بیزار است.
«امنیت» چه از نظر جانی، جه مالی، چه شغلی و چه از نظر آبرو و شخصیت، همیشه محبوب بشر بوده است. در طول تاریخ، انسان در نبودِ امنیت، احساس بی سعادتی و ضعف و شکنجه کرده است. بشر همیشه از عواملی که موجب رنج و شر هستند، تنفر داشته و از آنها پرهیز کرده است. مثل بیماری، اختناق، ظلم، نفاق، آشفتگی، در هم و برهم بودن جامعه، عدم امنیت و.....
بعضی از عوامل هستند که با فطرت و طبیعت بشر بطور مستقیم سر و کار ندارند، بلکه واسطه اند، مثل، ثروت. داشتن ثروت خود به خود عامل سعادت نیست، بلکه به عوامل ضمیمه نیاز دارد تا بشر را به خوشبختی برساند. خیلی وقتها ثروت منشأ دلهره، اضطراب و ناراحتی ها و جنایت های زیادی می شود. مثلاً فردی را به خاطر ثروتش، به قتل می رسانند؛ یا گاهی به خاطر ثروت خانواده ها از هم می پاشند و این جاست که پول و ثروت برای انسان جز شقاوت چیزی به بار نمی آورد. خداوند بندگانش را می شناسد و می داند بعضی از آنها ظرفیت ثروتمند شدن را ندارند. برای همین آنها را در فقر نگه می دارد و می فرماید: دین بعضی از بندگان حفظ نمی شود مگر با فقر. فقر نه به این معنا که گدایی کنند، بلکه پولدار و ثروتمند نشوند. یعنی تا زمانی که محتاج هستند، آرام ترند.
در تاریخ صدر اسلام شخصی خدمت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) آمد گفت: آقا دعا کن من پولدار شوم. حضرت فرمود: من می ترسم ثروتمند شدنت ترا منحرف کند. به پیغمبر اصرار کرد که شما دعا کن من قول می دهم که همین طوری که الان هستم باشم. حضرت دعا کرد و دو درهم به او داد. دو درهم در زندگی او مایه برکت شد و مال و ثروت زیادی به دست آورد و تعداد گوسفندانش زیاد شد. به طوری که دیگر برای ادای نماز به مسجد نمی رفت. پیغمبر دنبال این شخص برای پرداخت زکات فرستاد. اما او سر باز زد و گفت: این پول زوری است که پیغمبر می خواهد از من بگیرد. من خودم با زحمت این پول را به دست آوردم. پیامبر فرمود: به او بگویید دو درهم مرا پس بدهد. دو درهم پیامبر را پس داد و برکت از مالش رفت و کم کم فقیر شد و اموالش را از دست داد.
نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرماید:«إنَّما أتَخَوَّفُ عَلى اُمَّتی مِن بَعدی ثَلاثَ خِصالٍ: أن یَتَأَوَّلُوا القُرآنَ عَلى غَیرِ تَأویلِهِ، أو یَبتَغوا زَلَّةَ العالِمِ، أو یَظهَرَ فیهِمُ المالُ حَتّى یَطغَوا ویَبطَروا = جز این نیست كه بر امّت خود، پس از خویش، از سه چیز مى ترسم: قرآن را ناروا تأویل كنند؛ به دنبال لغزش عالِم روند؛ و یا آن قدر [كسب] مال در میانشان رواج یابد كه به سركشى و طغیان در افتند» (الخصال: ص164ح216).
بنابراین نگرانی حضرت از زیاد شدن ثروت در بین مردم به خاطر طغیان آنهاست. علی (علیه السلام) می فرماید: بعضی افراد هستند که ما برای شان دل می سوزانیم به خاطر بلایی است که به آن گرفتارند. اما خداوند آن بلا را برای آنها خیر قرار داده است. مشکلات و گرفتاری های زیادی برای انسان پیش آمده که موجب شده، انسان همیشه دست به دامن خدا باشد و خیرات عظیمی را برای انسان به بار آورده است.
این که انسان در راه خدا بماند خیلی مهم است. این هنر نیست که وقت بیچارگی درِ خانه خدا بیاییم. هنر این است که با وجود عوامل مختلف که چشمک زن هستند و ما را از مسیر حق منحرف میکنند و دل ما را میبرند، ما انس با خدا و معصومین را ترجیح دهیم.
اوقات خوش آن بود که با دوست به سر شد باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود
علی (علیه السلام) در داشتن ثروت حقیقی می فرماید:«الغناء و الفقر یظهران بعد العرض= ثروت و فقر حقیقی در قیامت و بعد از عرضه شدن به خدا معلوم می شود». در قیامت که 50 هزار سال است، مشخص می شود که ثروتمند واقعی کیست. در حدیث دیگر حضرت می فرمایند:«أكبَرُ البلاءِ فَقرُ النَّفسِ= بزرگترین بلا، فقر شخصیت است» (غرر الحكم: 2965) حضرت بزرگترین بلا را فقر روحی می داند. منظور روحی است که در تمام مدت 30، 40، 50 سال عمرش، فرصت نکرد با خدا تغذیه شود و در نتیجه فقیر مانده است. فطرتی که خدا آفریده فقط با خود خدا تغذیه می شود، با قرآن و امام زمان تغذیه می شود و به غنا می رسد.
پس عواملی در طول زمان عامل سعادت بوده اند که با فطرت و طبیعت بشر سازگاری داشته و مستقیماً ایجاد بهجت و لذت و خیر کرده اند.
سوالی که پیش می آید، این است که آیا «دین» عامل خوشبختی هست یا نیست؟ اگر عامل خوشبختی است، آیا جزء عوامل ثابت است یا متغیر؟ و آیا دین یک امر فطری است یا خیر؟
سوالی که مرحوم مطهری کردند، این است که اگر دین و مذهب ریشه فطری ندارند، آیا علم و صنعت توانسته جای آنها را بگیرد یا نه؟
کلیدواژه ها:
آثار استاد