مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
عشق به خداوند، خداطلبی و خداجویی، حقیقت انسانی ما را تشکیل میدهد و فطری است.
ما حقیقت خودمان را نه با اطلاعات، بلکه از طریق علم حضوری در درون خودمان شهود میکنیم و میبینیم که «لا اله الا الله» امری ظاهری است. ذات و حقیقت ما و اصلیترین حقیقت عالم است و ذات ما، آن را فریاد میزند و قابل انکار نیست.
انسان هرکس و هر چیز را که دوست دارد و میطلبد، به عشق خداوند میطلبد. چون عاشق کمال مطلق است. از افراد یا از اشیاء بهخاطر کمالاتشان خوشش میآید چون او را به یاد وطن و حقیقتش میاندازد و بویی از معشوق او دارند و مطلوب انسان واقع میشوند و الا اگر چیزی کمالی نداشته باشد یا آن کمال را خود انسان داشته باشد، دیگر طالبش نیست پس همه فعالیتها، تلاشها و انتخابها، ارتباطات، رفتارها و افکار ما به سوی حقیقت «لا اله الا الله» است و هرکس که در هر جا کاری میکند، میخواهد از خودش برای مطلق شدن و حیات بالاتر رفع محدودیت کند و هیچ انسانی نیست که با محدودبینی و محدودطلبی که فرهنگ زمین است کنار بیاید و آن را باور کرده باشد.
انسان در ذات خودش عاشق این است که تشبه به حق تعالی و تخلق به اخلاق الهی پیدا کند این ماجرا، همه فلسفه خلقت است و بدون توجه به این اصل به هیچوجه نمیتوانیم یک شناخت دقیق و درست و حقیقی از دین داشته باشیم و فقط با یک سلسله گزارههای دستوری یا مذهبی روبهرو میشویم بدون اینکه اصلاً بدانیم دین در فقه اصغر، اوسط و اکبر چه چیزی را میخواهد بیان کند. دین در اصول و فروع مبتنی بر این اصل است.
ما بدون «لا اله الا الله» قادر به شناخت هیچ حقیقتی از حقایق دین در هیچیک از مراتب نخواهیم بود و تا زمانی که این حقیقت بر ما آشکار نشود تفسیر درستی از دین و معارف دینی نخواهیم داشت. پس اساساً ما انسانها برای این تشبه و تخلق خلق شدیم و خلقت ما با این حقیقت تفسیر میشود.
نکته مهم اینکه بدون این حقیقت، هر تفسیری از دین، دنیایی و غلط است. ما از دین جز دنیا چیزی نمیخواهیم و چون به حقیقت خود واقف نیستیم با قالب دنیایی سراغ دین میرویم و یک حیوان متدین میسازیم نه یک انسانی که جنبه حیوانی نیز دارد. پس این حیوان متدین یک سلسله باورهای آسمانی پیدا کرده که در ارتباط با آنها نیازهای دنیایی را میبیند و اگر اعتقاد به آخرت دارد از خداوند بهشت رفتن و جهنم نرفتن را میخواهد. این همان نگاه محدود حیوانی به انسان است.
بهشت همان دنیای ممتد است در کیفیت خیلی بالاتر
پیامبر9فرمودند: «کل احد یموت عطشان الّا ذاکرالله»؛ هر انسانی تشنه از دنیا میرود مگر ذاکر خدا.
«ذاکرالله مجالسه»؛ ذاکر خدا همنشین خداست. کسی که ذاکر خدا نیست و با بینهایت انسی ندارد او تشنه از دنیا میرود. تشنه یعنی ناکام. کام ما از دنیا خداست. معشوق ما ازدواج و پیوند حقیقی با حق تعالی است. پس کسی که این پیوند را برقرار کرده به کام خودش رسیده و رستگار است. چون آنچه که از دنیا میخواسته (حق تعالی) نسبت به حیات ابدی خودش دریافت کرده و اگر موفق به این پیوند نشد، ناکام از دنیا رفته است. پس بدون «لا اله الا الله» ما فهمی از دین و انسان نداریم.
انسان از آن جهت که بدن دارد و رشد میکند و آن کمالات حیوانی را دارد یک حیوان است و از آن جهت که طالب علم و شناخت است و عقلانیت بر او حاکم است، یک فرشته است و از آن جهت که طالب کمال مطلق و بینهایت است، انسان است. بنابراین بخش انسانی انسان فقط با حق تعالی فعال است و با معشوق خودش معنا دارد.
عیب و نقص در همه اجزاء انسان زمانی است که به محبوب خودش نرسد. نقص انسانی یعنی اینکه انسان شخصیت انسانی نداشته باشد و از بُعد انسانی ضعیف باشد و نتواند با خدا پیوند برقرار کند. در حالیکه معشوق حقیقی انسان، خداست. این در مورد انسان با اختیار معنا دارد. اینکه انسان بفهمد معشوق او خداست و دنبال معشوق دیگری نگردد «لا تدع مع الله الهاً آخر/ لا اله الا هو» و انتخابها، ارتباطات، رفتارها و افکارش و تمام جنبههای جمادی، نباتی و حیوانیش را به آن سمت جهت بدهد تا به معشوق اصلی خودش برسد، این جنبهها مرکب، وسیله و ابزار او هستند برای اینکه او را به مقصد برسانند و اگر به آن اهمیت میدهد و باید توجه کند برای این است که او را به خدا برساند نه اینکه مستقلاً خودش یک ارزش و زندگی است.
تفسیر عالم، فلسفه خلقت، نگاه به حق تعالی و رابطه او با عالم جز از طریق «لا اله الا الله» امکان پذیر نیست.
ما وقتی که نگاهمان به خودمان غلط است سؤالاتمان هم غلط از کار درمیآید و این را جبراً میپذیریم. اساساً شبهه و ابهام و سؤال برای بخش حیوانی است که به کمک عقل، عقل را به کار میگیرد و سؤالاتی از قبیل «تو چرا مرا خلق کردی؟» و... میپرسد. و چون ما با حیثیت حیوانی وارد دین شدیم بخش انسانی فعال نیست و سؤالات و شبهات مربوط به بخش حیوانی است.
طبیعت چون غلبه بر نفس برایش ناخوشایند و مبهم و نامفهوم است تمام دستورات خدا را مخالف خود و «منِ» قلابی خود که حیوانی است میگیرد در حالیکه آن من حقیقی نیست. «من»ی که هدف و محور و غایت خلقت است و همه خلقت برای اوست، این نیست. «سخر لکم» کسی که همه آسمانها و زمین برای او تسخیر شده است، این نیست.
بخش فطری چون معشوقش خداست از خدا سؤال ندارد. هیچ عاشقی از وجود معشوق و از عشقش سؤال نمیپرسد و نسبت به معشوق سؤال و ابهامی ندارد. در ادعیه اصلاً انسان هیچ سؤالی از خدا ندارد.
امام علی علیه السلام فرمودند: «لو لم ینهی الله سبحانه من محارمه لوجب عن یجتنب بها العاقل»؛ اگر خدا از محارمش نهی نمیکرد، عاقل از آن اجتناب میکرد. کسی که معشوقش «الله» است یعنی بخش انسانیش فعال است، میفهمد که تقویت بیش از حد روابط جنسی، خوردنیها، شنیدنیها و... او را از سرعت بازمیدارد و از حرکت و مسیر اصلی منحرف میکند.
امام علی علیه السلام فرمودند: من هرگز دوست نداشتم که در کودکی میمردم و به بهشت میرفتم و بزرگ نمیشدم و خدا را نمیشناختم. بهشت امیرالمؤمنین علیه السلام بهعنوان یک انسان «معرفت الله» است. اینکه میفرماید: بزرگترین کام و غنیمت من در دنیا این بود که خدا را پیدا کردم و این همه قشنگی زندگی من بود. بزرگترین نعمتی که تو نصیب ما کردی این است که یاد تو به زبان ما میآید.
بخش انسانی از خدا نه بهشت را میخواهد و نه غیر خدا را. از او طلبکار نیست و از اینکه خدا را دارد سرمست و شاد است. اینکه قرآن میفرماید: مؤمن همیشه شاد و آرام است چون مؤمن است. این یک رمز است اگر تو همیشه شاد و آرام نیستی مؤمن نیستی.
ما یک حیوان مسلمان و یک انسان مسلمان داریم. تا وقتی در سؤال و شبهه و ابهام هستی بخش انسانیات فعال نیست یا اگر فعال شود بالغ نشده و هروقت دیگر هیچ سؤالی نداشتی اینجاست که تازه بهعنوان یک انسان متولد شدی و به یقین میرسی و دین از تو غیر از یقین نخواسته است. «اشهد ان لا اله الا الله» باید شهادت بدهی.
خواب مبناست. در مسائل سیر و سلوک اولین قدمی که استاد برای شاگرد انجام میدهد، تنظیم خواب است. اگر شاگرد خوابش تنظیم نیست مشکل دارد باید بتواند راحت بخوابد.
علم، اطلاعات است و معرفت حقیقی، قدرت میآورد. ما معرفت نداریم. ما متدینها با وجود خدا خیلی بدبخت هستیم. خدای ما واقعاً خدای بیعرضهای است، خدا نیست. ائمه ما ائمهای نیستند که کمک ما باشند و به داد ما برسند «لیس بإمام». حضرت میفرماید: این خدا مصنوع و مخلوق خودت است چون خدای حقیقی اینقدر بیعرضه نیست. «مردود الیکم» و به خودتان برمیگردد. پس ما باید فرق بین اطلاعات، علم و معرفت را بشناسیم. بدون حقیقت «لا اله الا الله» ما نه میتوانیم خودمان را بشناسیم و نه عالم را و نه دین را.
کلیدواژه ها:
آثار استاد