مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
انسان موجودی است که با همه اجزاء خلقت و همه عوالم و همه موجودات از خدا گرفته تا ماده، ارتباط و سنخیت دارد و در وجود انسان ریشههایی از اینها هست. هیچ موجودی از مخلوقات خداوند به غیر از انسان اینگونه نیست و اصطلاح علمیاش این است که انسان، کون جامع است یعنی هستی و حقیقت جامع همه موجودات از ماده تا خداوند. پس انسان اشتراکات زیادی با موجودات دارد.
در اخلاق و عرفان و فعالیتهای علمی مهمترین چیزی که کمتر به آن توجه میشود، تفکیک «من» حقیقی از «من» طبیعی است که اگر «من» حقیقی شناخته نشود، مقدسترین و معنویترین فعالیتهایمان به ضررمان تمام میشود.
تقوا گوهر مهمی است که قرآن میفرماید: «إنّ اکرمکم عندالله اتقیکم»؛ گرامیترین شما نزد خدا باتقواترین شماست. تقوا و پرهیزکاری هم میتواند علیه خود انسان تمام شود و در نهایت انسان را از خداوند دور کند.
قرآن میفرماید: «من بین ایدیهم و من خلفهم و عن أیمانهم»؛ «أیمان» حمله راست شیطان است یعنی نقاط قوت انسان اعم از دین و تقوا و علم و...
در صورتی شیطان میتواند از همه کمالات ما علیه خود ما استفاده کند که شخص موفق نشده بین خود حقیقی و خود طبیعیاش تفکیک قائل شود و اگر هم خود حقیقیاش را شناخته ولی نتوانسته با آن ارتباط برقرار کند پس زحمات او به جای بخش انسانی و جاودانهاش بخش طبیعی او را تغذیه کرده و شما یک طبیعت و یک حیوان با معنویت دارید تا یک انسان با معنویت.
امام رضا علیه السلام فرمودند: «من ذکرالله و لم یشتقَّ إلی لقائه فقد استهزء بنفسه»؛ کسی که یاد خدا را میکند اما اشتیاق در وجود او به خدا و لقاء او ایجاد نمیشود خودش را مسخره کرده است. چون شخص از اول خودش را نشناخته حتی فعالیتهای معنوی و عرفانیش هم روی خود طبیعیاش نشسته و خوراک بخش حقیقی نشده است. اگر کسی میخواهد واقعاً انسانی زندگی کند و یک حرکت جدی به سمت آخرت داشته باشد و موقع وفات سالم متولد شود و به انبساط و شادی و آرامش که قرآن وعده کرده هم در دنیا و هم در آخرت برسد، باید بتواند در اولین و مهمترین گام بین خود حقیقی با خود طبیعیاش تفکیک قائل شود و بتواند با خود حقیقیاش ارتباط برقرار کند و رفیق شود و این یعنی بینش و بصیرت و شهود و باور خود حقیقی. این شناخت اطلاعاتی به درد نمیخورد.
امام خمینی ره فرمودند: از بدبختی طلبهها همین است که وقتی لباس میپوشد نمیتواند به کلاس هر استادی برود.
انسان اگر قلبش مریض باشد و حسود و اهل علوّ و... باشد، ناراحت نمیشود چون خودش را نمیشناسد و با ساحت معنوی و انسانی آشنا نیست.
امام صادق علیه السلام فرمودند: کسی که خودش را به یک نفر افضل میداند «فهو مستکبر»؛ او مستکبر است.
اگر فرمود: قرآن شراب مؤمن است، باید روی خود حقیقی بنشیند تا مستی بیاورد و من اصلاً این رفاقت را بر اساس خود حقیقیام بنا نکردهام. پس این خود حقیقی که در نظام ابدی ملاک است اگر تغذیه نشود هم دنیا و هم آخرت را خراب میکند.
خانم فاطمه معصومه سلام الله علیه کسی است که امام صادق7فرمودند: اگر دخترم فاطمه روز قیامت همه اهل محشر را شفاعت کند، خداوند میپذیرد.
ما چون ارتباط با بزرگان و معصومین:را برای خودی میخواهیم که جزء خود حقیقی ما نیست، این ارتباط ما را بزرگ نمیکند. ما حتی ارتباط با خدا و عرفان و... را هم برای بزرگی طبیعتم میخواهم. پس روی من نمینشیند یعنی خود حقیقی را بزرگ نمیکند.
قرآن میفرماید: آنهایی که واقعاً مؤمن به خدا و قیامت هستند اینها دو خصوصیت شادی و آرامش را همیشه دارند و این دو شعار یک مؤمن و میزان شناخت اوست و موفق عمل کردن او.
بزرگترین گناه که میفرمایند ترس است، همین است که انسان از خودش بترسد و نخواهد با خودش روبهرو شود و با آن تنها باشد و آن را باور کند و از خود فرار میکند.
«المؤمن فی المسجد کالسمک فی الماء»؛ مؤمن در مسجد مثل ماهی در آب است.
خداوند در حدیث قدسی و حدیث معراج میفرماید: اگر خودت را برای من فارغ نکنی در دنیا تو را به مشغلههایی دچار میکنم و خودت را به همان کارها واگذار میکنم که اصلاً وقت نکنی مرا یاد کنی و فکر مرا بکنی. «فلا تکونوا کاذلین نسوالله فأنسیهم انفسهم»؛ خودمان و خداوند یکی هستیم.
در عالیه المضامین حضرت بعد از قلب پاک و سلیم و... میفرماید: «و لا تجعلها علیّ واجعله لی و لا تجعله علیّ»؛ خدایا اینها را علیه خودم نکنی. من باید اول با خودم آشتی کنم و به خودم فراغت بدهم و ببینم این کارهایم و تقوا و قلب سلیم و... به کسی میخواهد برسد وگرنه در درازمدت این پاکیها کار دستم میدهد.
«یوم لا ینفع مال و لا بنون الا من اتی الله بقلب سلیم»؛ قلب سلیم یعنی خودت و غیر از عقل و هوش و جنبههای دیگر است. قلب سلیم چیزی است که تو اینجا نمیگذاری و آنچه که موقع مردن میگذاریم آنها ما نیستیم. مثل اعتباریات، مقامها، ذهنیات و... ما تنها چیزی که برایش وقت نداریم خودمانیم.
ظرافت در خودشناسی این است که خداوند در انسان حبّ ذات قرار داده و همه عاشق خودشان هستند و برای خوشبختی خودشان تلاش میکنند ولی اکثر قریب به اتفاق آدمها به خوشبختی و شادی و آرامش نمیرسند. چون این تلاشها و زحمات ما معلوم نیست گیر چه کسی آمده و به چه کسی رسیده است. در حالیکه با شناخت خود حقیقی، با کمترین تلاش کاملاً احساس شادی و آرامش به سراغت میآید و علامتها ظاهر میشود.
«فمن یعمل مثقال ذره خیراً یره»؛ اگر به اندازه ذرهای انسان خیر را به خودش برساند آن را میبیند و انبساط و شادی و احساس رشد به سراغش میآید اما اگر خودش را گم کند هرقدر زحمت بکشد اصلاً به آنچه که باید برسد، نمیرسد چون خودش را در بزرگیها و صورتهایی که مردم به او دادهاند میبیند.
خوشبختی و انسانیت مهارت است، از مقوله معرفت، شدن و صیرورت است نه علم و اطلاعات.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: آقا امام زمان علیه السلام در بین شیعه «الشرید الطرید الفرید الوحید»؛ آواره، طرد شده، تنها و یگانه است. جشن برای حضرت باید جشن پیوندمان با ایشان و آشتی با پدر آسمانیمان باشد.
عمده مشکل در بحث انسان چه در قسمت نظری انسانشناسی در مراتب عالی و چه در بخش عملی حتی در مراتب پایین، عدم تفکیک بین انسان و سایر ابعادش است و اکثر انسانها در این دو بخش آنچه را که انسان میشناسند یا برایش کار میکنند به عنوان انسان، حتی عبادات و کارهای خیر و عمر و استعدادمان صرف کسی میشود که آن کس ما نیستیم و موقع رفتن دست خالی از اینجا میرویم.
اگر عمده فعالیتهای ما برای بخش انسانی انجام شود باید چند صفت که در قرآن هم آمده در ما روز به روز زیاد شود یکی حجم آرامش انسان و دیگری حجم شادی و قدرت حقیقی و سایر کمالات انسان.
وقتی قرآن درباره مؤمن میفرماید: «لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» میبینیم که ما آدمهای ترسو، پراضطراب و غمگینی هستیم در حالیکه این اصلاً با صفات مؤمن سازگاری ندارد و به چیزهای خارج از خودمان احتیاج پیدا میکنیم تا به ما آرامش بدهند و این ضعف و عجز انسان است.
وقتی میگوید: قرآن شراب مؤمن است، نماز معراج است، زحمات ما ممکن است با انگیزه الهی باشد اما چون به کس دیگری میرسد یا اصلاً چیزی گیر ما نمیآید و یا آنچه که گیرمان میآید کم است و به قدری است که به ما جان، نشاط و شادابی نمیدهد و ما را به مرحله ایمان که «لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» است نمیرساند. پس ما اصلاً نماز نمیخوانیم و قرآن را هم که میخوانیم به کس دیگری میدهیم و این باعث میشود ما با گذر زمان بیشتر میفهمیم خرابکاری کردیم و دست ما خالی است.
امام صادق علیه السلام فرمودند: والله قسم شما بعضیهایتان 50 سال نماز میخوانید و یک رکعتش را هم خدا قبول نمیکند «و أیُّ شیء أشدّ من ذلک»؛ چه چیزی از این بدتر است که انسان 50 سال زحمت بکشد و هدر برود.
در بخش انسانشناسی است که ما انسانی را که میشناسیم، انسان نیست و آن را هم که خودمان فکر میکنیم هستیم و بخش انسانیمان است، بخش انسانی ما نیست بلکه همان بخش حیوانی است که صورت مقدس پوشیده و صلاح خودش را در اسلام دیده و مسلمان شده و... در حالیکه آن خود حقیقی اصلاً به میان نیامده و یا اصلاً چیزی گیرش نمیآید و یا خیلی کم گیرش میآید.
پس ما باید در بخش نظری به این برسیم که آن کیست که خدا همه چیز را برای او آفریده و انبیاء و ائمه: به خاطر او آمدند و کشته شدند و حاضر شدند مصائب را تحمل کنند. پیغمبر9فرمودند: «ما أوذی نبیٌّ مثل ما أوذی»؛ هیچ پیغمبری به اندازه من اذیت نشده است.
امام رضا علیه السلام فرمودند:«من ذکرالله و لم یشتقَّ الی لقائه فقد استهزء لنفسه»؛ کسی که یاد خدا را کند و اشتیاق به خدا پیدا نکند، خودش را مسخره کرده است.
آن بخش انسانی است که با ذکر مست و شاد میشود و به انبساط و قدرت میرسد و آرام میشود و با آن رشد میکند و از بسیاری از جهنمها رها میشود و ذکرش «مجالسه المحبوب» است و «مطرده الشیطان» یعنی شیطان را واقعاً دفع میکند و کاملاً در نظام فکر، اندیشه و روان به آرامش میرسد.
امام صادق علیه السلام درباره حضرت معصومه سلام الله علیه فرمودند: اگر دخترم فاطمه روز قیامت همه اهل محشر را شفاعت کند، خدا میپذیرد.
وقتی خداوند میفرماید: «یا داود بی فافرح و بذکری فتلذذ»؛ یا داود با من شاد باش و از من لذت ببر، امکان ندارد کسی به خدا و کانون شادی و اهل بیت:نزدیک شود و شاد و سرمست نباشد و اوج نگیرد. اگر با محمد و آل محمد به این نرسی پس معلوم است این آنِ انسان نیست که با اینها طرف است. انسان چیست؟ ما الآن در دنیا و اسلام و مسیحیت و یهودیت صدها نظریه و مکتب داریم که هیچکدامش انسان نیستند و برخی بزرگان گفتهاند حیوان ناطق که این هم غلط است.
ما اول باید ببینیم چه نیستیم؟ اگر قرار باشد کسی متحول شود و ما احیاء بشویم درگیری آنجا اتفاق میافتد که من میخواهم از دست این خود مقدس خودم فرار کنم. پس ما باید این تفکیک را جدی بگیریم که من کی هستم و کی نیستم!
مهار اضطرابها، احساس پوچیها، ترسها، خمودگیها و... ناخود است و شادیها، قدرتها، نشاطها و انبساطها مال خود حقیقی است. اینکه ما چه کارهایم و کدام بخش بر وجود ما حاکم است به این است که کدام بیشتر است و عبادات و... دارد به کی میرسد.
بزرگترین اشتباهاتی که در مهمترین کتابهای اسلام و سایر مکاتب میبینیم از این است که هیچ تعریف دقیقی از کمال داده نشده و چیزهایی کمال دانسته شد که یا کمال نیستند یا اگر کمال هستند، کمال انسان نیستند. ناخود هستند و به این ترتیب کمالات ناخود در زندگی ما جای کمالات حقیقی را گرفتهاند.
تعریف کمال: کمال بار ارزشی مثبت یا منفی ندارد. کمال یعنی اثر وجودی یک شیء. پس کمال یعنی دارایی.
موجودات محسوس از نظر کمالات به چهار دسته تقسیم میشوند: 1 ـ جمادات و اشیاء که ظاهراً بیجان هستند ولی باطناً بیجان نیستند. خداوند اصلاً موجود مرده نیافریده است. همه موجودات حتی یک اتم، زنده است و شعور دارد. زمین را میفرماید: «تحدث اخبارها». «إن من شیء إلا یسبح بحمده»؛ مطلق است. همه چیز تسبیح حق تعالی را میگوید ولی از نظر علوم ظاهری و طبیعی جمادات سه دستهاند؛ جامد، مایع و گاز. اینها یک سلسله آثار و کمالات وجودی مشترک و غیرمشترک دارند مثل وزن، حجم، رنگ، بو و خواص عنصری که همهشان بهعنوان کمالات جمادی نام دارند.
2 ـ گیاهان که کمالاتشان از جمادات بیشتر است و خواص و کمالات جمادات را نیز دارند. گیاهان رشد، احساس، تغذیه، زیبایی، لطافت، تولیدمثل و قدرت بدنی دارند که در اثر تغذیه ایجاد میشود مثلاً یک گیاه تبدیل به درخت میشود.
3 ـ انعام؛ چهارپایان، غیرچهارپایان و کلاً حیوانات که خواص و کمالات جمادات و گیاهان و نیز چیزهای دیگری هم دارند و همه آن عناصری که در بیرون است در بدن اینها هم هست.
آنچه که حیوانات دارند؛ غریزه، انواع شهوات (شهوت یعنی میل)، گرایش به جنس مخالف، ازدواج، همسرگزینی، نظام تکهمسری و چند همسری، تشکیل کانون گرم خانواده میدهند و نسبت به آن تعهد و مسئولیت دارند، عواطف خانوادگی دارند. مسکنگزینی، تفریح و کار برای رفاه خانواده، دفاع از حریم خانواده و غیرت ناموسی. پس اگر در حیوانی غیرت پیدا میشود مثل خروس، پس هر حیوانی میتواند غیرت داشته باشد و این دیگر کمال انسانی نیست. برای دفاع از خانواده و تأمین نیازهای آن خودشان را به خطر میاندازند، به همنوعان و غیرهمنوعانشان خدمت میکنند. در حیوانات یک خلوصی هست که اگر خدمت میکنند متقابلاً چیزی نمیخواهند ولی خدمت ما به نفع خودمان است.
حیوانات غضب دارند یعنی نیروی دفع ناملائم. هرچه که ملائم وجود انسان نباشد، انسان بوسیله غضب از وجودش طرد میکند. حیوانات بهواسطه داشتن غضب از خودشان، خانوادهشان، همنوع و غیرهمنوعشان در مقابل خطرات دفاع میکنند. زندگی اجتماعی دارند و در اصطلاح جامعه مدنی دارند. جامعه مدنی جامعه حیوانی است. مدنیت شأن حیوان است نه شأن انسانی انسان.
حیوانات چون به همنوع خود نیاز دارند تشکیل اجتماع میدهند. این جامعه قانونمند است و سه قوه مجریه، مقننه و قضائیه را دارند. تقسیمبندی شغلی دارند و طبقات اجتماعی و رأیگیری و رهبر دارند. همه همدیگر و شئونات هم را میشناسند. قابلیت تربیت محدود دارند یعنی حاضرند بهخاطر یک سلسله از خُلقها و ارزشها (مثل محبت به آنها) دست از توحش بردارند. یکی از چیزهایی که در حیوانات هست، حقهبازی و کلک و دروغ است. آنها سخنوری یاد میگیرند. روانشناسی انسانیشان هم خوب است و آدمها را خوب میشناسند مثل هدهد که به حضرت سلیمان گفت: رفتم قومی را دیدم که «یعبدون الشمس» خورشید را میپرستیدند و از راه خدا غافل شده بودند و شیطان همه را فریب داده بود. یا داستان مورچه که گفت: «ایها النمل أدخلوا فی مساکنکم»؛ پیغمبر خدا را میشناسد.
حیوانات تربیتپذیرند، نطق و سخنرانی دارند و حرف میزنند و زبان خارجی یاد میگیرند مثل طوطی.
کلیدواژه ها:
آثار استاد