مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
هیچ دانش و معرفتی مهمتر، ضروری تر و حیاتی تر از «خودشناسی و انسانشناسی» برای انسان نیست. انسان یک موجود ابدی است و عمرش در آینده، به اندازه عمر خداست. یعنی تا خدا خدایی میکند، انسان قرار است کنار خدا باشد. قرآن کریم که کتاب آفرینش و علمی ترین و تخصصی ترین کتاب عالم است و به وسیله خداوند تبارک و تعالی تدوین شده و به وسیله انبیاء برای ما فرستاده شده، 80 بار از جاودانگی انسان سخن گفته است.
قرآن می فرماید: مدتی را در رحم مادر بودید. مدتی چند ده برابر آن را در رحم دنیا قرار میگیرید. سپس مدت چند صد میلیون برابری دنیا را در رحم برزخ قرار میگیرید. بعد هم به قیامت خواهید رسید که 50 هزار سال است و سپس دوران حیات ابدی شما در کنار خدا و در جوار الهی شروع خواهد شد و پایان و مرگی برای شما نیست.
اما اکثر آدمها چون خودشان را نمیشناسند، تمام تلاششان برای خوشبختی مقطع دنیاست. با اطلاعات ضعیفی که از خودشان دارند، میخواهند متناسب با شرائط زیستی دنیا، فقط خود و نهایتاً خانواده شان را خوشبخت کنند. اینها خوشبختی را در خریدن خانه، اتومبیل، سفرهای خارجی و تحصیل فرزندان و ... می دانند. از هدف خلقت فقط همین را می بینند. نمیدانند از کجا آمده اند و قبلاً وطن شان کجا بوده و الان کجا هستند و میخواهند کجا بروند و در آینده و ابدیت چه جایگاهی دارند؟
در روایت داریم متوسط عمر امت پیغمبر 60 سال است. پس با این حساب، ما خیلی هم فاصله نداریم با مرحله بعدی زندگی که دوران ابدی و دوران طولانی برزخ است. پس ما باید آن خود جاودانه را بشناسیم که با آن خوشبخت شویم. اگر عزیزی به شما بگوید من میخواهم تو را به مسافرت ببرم، خوشحال میشوید؛ اما اگر به شما نگوید کجا قرار است بروید، به هم می ریزید که من بالأخره باید بدانم کجا می روم تا خودم را برای آنجا آماده کنم؟
ملاک خوشبختی در دنیا و آخرت کیفیت «قلب» است
«کیفیت قلب» چیزی است که قرار است ما با آن، هم در دنیا خوشبخت باشیم و هم در آخرت. این ملاک خوشبختی ابدی، چیزی است که در فارسی به آن «دل» و در عربی «قلب» میگویند. اسمهای کلیتری هم مثل «نفس و روح» دارد، ولی «قلب» ویژه تر و خاص تر است. کلماتی مثل «ذهن و عقل و هوش» وسیله و ابزار هستند تا دل و قلب را که مرکز شخصیت انسان هستند را بسازند.
می خواهیم سطح بحث را عمیق تر کرده و بخش مهمی از وجودمان که در زندگی جاودانه و ابدی ما نقش مهمی دارد را بشناسیم و روی این بخش در وجودمان بیشتر سرمایه گذاری و کار کنیم و آن بحث «قلب» است.
اگر از کسانی که الان در عالم برزخ هستند سوال کنید که آیا حاضرید به دنیا برگردید؟ همه می گویند بله. چه بهشتی ها و چه جهنمی ها. اگر بپرسید برای چه؟ خواهند گفت اگر به اندازه چند دقیقه به دنیا برگردیم، فقط روی قلب مان کار می کنیم. حال این خوشبختی بزرگ نصیب ما شده و ما هنوز زنده ایم که غالباً هم قدرش را نمی دانیم و آن را با غصه، اضطراب، دلشوره، ناراحتی، نگرانی و کینه خرابش می کنیم.
آن چیزی که برای بهشتیان یک خوشبختی بزرگ است، ما الآن خیلی مفت در اختیار داریم، اما داریم آن را از دست میدهیم. چون ما با حریص بودن، مسابقه گذاشتن، چشم و همچشمی، ناشکری و نفهمی هایمان در دنیا داریم قلب را خرابش میکنیم. به همین دلیل است که ما نمی توانیم از این چیزی که بهشتیان حسرتش را میخورند، لذت ببریم. اما اگر کسی چند دقیقه به برزخ برود و آن طرف را ببیند و برگردد، یاد می گیرد که ارزش دنیا چیست و دنیا را آنطور که خدا گفته، خیلی خوش میگذراند.
قلب چیست؟
کلمه قلب، از ریشه «ق ل ب» است و اصلاً خودِ پاسخ این سوال که چرا به قلب، میگویند قلب، یک درس بزرگ و تخصصی انسان شناسی است.
نبی اکرم(صلیاللهعلیهوآله) پاسخ را اینچنین بیان میفرمایند:«إنَّما سُمِّیَ القَلبُ مِن تَقَلُبِهِ= قلب از آن جهت قلب نامیده شده که تقلب دارد.» تقلب یعنی دگرگونی. «إنَّما» یعنی فقط. یعنی حضرت میخواهد دلیل اصلی اش را بگوید که به خاطر همین دگرگونی اش، قلب نامیده میشود.
سپس توضیح میدهند: «إِنَّمَا مثل الْقلب مثل ریشة بالفلاة تعلّقت فِی أصل شَجَرَة تقلبها الرِّیَاح ظهرا لبطن = مَثَل دل، مثل یک پر است که در صحرایی، پایین درختی بسته شده است باد آن را زیر و رو میکند.» پس ما یک گوهر و حقیقتی در وجودمان داریم که دگرگونی زیادی دارد.» (كنز العمّال : 1210.)
گفتیم رابطه دنیا با آخرت، مثل رابطه رحم مادر با دنیاست. جنین در ابتدا یک سلول ضعیفِ تخم است که با کوچکترین ضربه از بین می رود. قرآن میگوید ما آن را در «قرار مکین» یعنی در یک جای محکم میگذاریم که محافظت شود. این سلول ضعیف، در قرار مکین رشد کرده و تبدیل به یک انسان میشود. گاهی باورش سخت است که روی آن یک قطره آب این همه صورتگری انجام شود و یک انسان ساخته شود. بچه وقتی به دنیا میآید، نفسش خیلی ضعیف است. یک روح گیاهی بیشتر ندارد. مثلاً به اندازه روح و نفسی که در یک گُل است، در حد جذب غذا و کمی احساس و نه بیشتر از این است. اما این روح با این ضعف، وقتی تحت ربوبیت خدا قرار میگیرد، میتواند شبیه ترین موجود به خداوند و خلیفۀ الله، ولی الله و دوست ویژه خدا میشود.
انسان، جنینی مختار در رحم دنیاست
جنین خودش را به دست خدا می سپرد و فرشته ها در «قرار مکین» از آن یک آدم محکم می سازند. فرشته ها در رحم مادر روی آن عمل کردند. در حالی که اختیاری نداشت. اما حالا که تبدیل به انسان شده، خودش اختیار دارد و بزرگ و مکلف شده و فهم پیدا کرده و درس خوانده و باید بداند که این نفس ضعیفش را باید به خدا و فرشته ها بسپارد تا تحت قوانین آنها، یک موجودی بشود شبیه خدا.
دنیا، دنیای اختیار است و مقرر شده که انسان، خودش باید بخواهد که تحت آن فرمول ها و قواعد قرار بگیرد. یعنی انسان اختیار دارد که به وسیله ی قوانین و عقل و شعور و پیغمبر و علما و قرآنی که برایش فرستاده شده راه خیر و شر را انتخاب کند. به او گفته می شود: «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبِیلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً[1]= ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاكر باشد و پذیرا گردد یا ناسپاس.» یعنی من تو را طوری آفریده ام که بتوانی با من خدا مخالفت کنی. من خدا هم به تو زور نمیگویم. دوست داری از اختیارت استفاده کن و جلوی من بایست و حرف گوش نکن. ولی هر بلایی سرت بیاید، بدان که خودت کردی. مثل یک معلم که به شاگرد میگوید عزیزم من معلم تو هستم و دوستت دارم رشد کنی و بزرگ شوی. اگر خودت را به من بسپاری و برنامه ریزی ات را براساس دستورالعمل هایی که من میدهم انجام دهی، یک دانشمند و خوشبخت میشوی. اما اگر بخواهی حرف های من معلم را گوش نکنی و خودت تصمیم بگیری که چه کار کنی و خودت برای خودت برنامه ریزی کنی، معلوم نیست که چه از کار در بیایی. اگر گوش نکنی و هر بلایی سرت بیاید، لایقش هستی. در این دو حالت، آدم عاقل چه کار میکند؟ الان این دکتر و مهندس های ما که دکتر و مهندس های خوبی شده اند و آدمهای قوی شده اند، چگونه به اینجا رسیده اند؟ آنها اختیار خودشان را دائماً کم کرده اند. وقتی دانشگاه رفتند، سطح اختیار و هوسبازی و بچه بازی و بی خیال بازیهای خودشان را کم کردند. وقتی اساتید را شناختند، دائماً خودشان را سپردند به برنامههای اساتید و مدام دستورالعمل های آنها را رعایت و اجرا کردند تا بزرگ و قدرتمند شدند و هواپیما، سفینه فضایی، موشک، کامپیوتر و تلفن همراه ساختند.
این همه خدمات عالی، مال آدمی نیست که وِل و هوسباز بوده و دنبال خوشگذرانی بوده باشد. این آدم آنقدر سختی کشیده تا پزشک و متخصص شده. حالا قیمت این متخصصان چقدر است؟ قیمتشان چقدر با هم فرق دارد؟ آن که متخصص است چطوری متخصصتر شده؟ علتش این بوده که تسلیم بیشتری داشته. فرمولها و مقرراتی را که اساتید گفتند، گوش کرده و متخصصتر و آگاهتر شده. فرمول ها و قوانین عالم را شناخته و تبعیت کرده، پزشک معتبرتر و مهمتری شده است.
در حرکت ما از رحم دنیا به آخرت نیز، باشعورترین آدم ها مسلمان ترین آنها هستند. «الإسلامُ هُوَ التَّسلیم [2]= اسلام همان تسلیم شدن است.» تسلیمی که از روی شعور و آگاهی و عقلانیت است. ما میگوییم دانشمندان باشعورترین، مفیدترین و بهترین افراد یک جامعه هستند. زیرا زحمت میکشند و بشر را به خوشبختی و تعالی میرسانند. این دانشمندان چقدر مؤثر بوده اند و فرق شان با دیگران چقدر بوده؟ فرقشان در «میزان شناخت قوانین و فیزیک عالم و تبعیت از قوانین عالم» است.
دانشجوی درسِ آخرت باشیم
در حرکت به سمت آخرت از رحم دنیا، آدم باید اول دانشجو باشد. برای همین اول فرمود، بروید آخرتتان را یاد بگیرید. چون شما می خواهید با آن مقررات به طور ابدی زندگی کنید.
پیغمبر فرمود: «طَلَبُ العِلمِ فَریضَۀٌ عَلی کُلِّ مُسلِم[3]= طلب علم بر هر مسلمانی واجب است.» دانش چه چیزی را یاد بگیریم؟ میگوید از همین دانشمندان خودتان یاد بگیرید. اینها میخواستند در پزشکی خدمت کنند و آدمهای معتبر و مهمی شوند، رفتند و پزشکی را یاد گرفتند و بدن را شناختند. دیگران میخواستند در فیزیک، برق، نانوتکنولوژی، کامپیوتر کار کنند، زحمت کشیدند و فرمولها و مقررات آن علوم را شناختند و با آنها هماهنگ شدند و سپس منشأ اختراعات و اکتشافات و خدمات و سازندگی شدند.
حالا شما که قرار است شبیه خدا بشوید، پس باید قوانین و قاعده های این علم را فراگیرید و تا خدا خدایی میکند کنار خدا در بهشت زندگی کنید. آن هم نه یک بهشت کوچک 100 متر، 150 متر و 2000 متر و حتی نه به اندازه کره زمین، بلکه به اندازه آسمان ها و زمین. برای همین فرمود: تنگترین جا در بهشت، مال آدمی است که میتواند همه بهشتیان را مهمان کند. یعنی حتی آدمی که از همه بدبخت تر است، جایش در بهشت به این اندازه بزرگ است.
قرآن در سوره آل عمران فرمود: سرعت بگیرید به سمت مغفرت پروردگارتان و بهشتی که به اندازه همه آسمانها و زمین است، حرکت کنید. باید اول وقت بگذاریم و مقررات و فرمولها را بشناسیم. تکتک من و شما باید چنین انتخابی کنیم. هر کسی که میخواهیم باشیم، کارگر، دکتر و مهندس، زن خانهدار. در مسیر حرکت به سمت آخرت همه ما دانشجو هستیم. مثل دانشجویان دانشگاهها، تکتک ما باید فرمولها را بشناسیم و بعد خودمان را تسلیم این فرمولها کنیم. از این رو، بیشترین چیزی که در اسلام رویش تأکید شده، شناخت و معرفت است. فرمولهای نظام ابدی و نظام انسانی باید شناخته شود و من باید خودم را بشناسم که چه کسی هستم که قرار است به بلندای ابدیت کنار خدا باشم؟ من چقدر مهم هستم که خدا میفرماید:«هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَكُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً= اوست آن كسى كه آنچه در زمین است همه را براى شما آفرید.» تو آنقدر مهمی که منِ خدا تمام کره زمین، با همه موجوداتش را به خاطر تو و برای تو، و بر اساس ساختار شخصیتی تو خلق کرده ام. حرف خیلی بزرگ است که می فرماید هر چه در زمین است برای تو و به خاطر تو خلق کرده ام. یعنی همه چیز، با تو تنظیم شده است.
پس من چه کسی هستم؟ یک آدم باشعور و عاقل که بزرگترین دغدغه زندگی اش این است که بفهمد«من چه کسی هستم و از کجا آمده ام؟ در کجا زندگی میکنم؟ و هدف من چیست؟ قرار است تا چند ساعت و چند روز دیگر کجا بروم؟ ما که اینجا قرار نیست به طور همیشگی زندگی کنیم. ما در رحم دنیا هستیم. نوبت به نوبت، از این رحم به آن طرف متولد میشویم. وای به حال کسی که اصلاً براساس آنجا زندگی نکرده. وای به حال جنینی که 9 ماه در رحم وقت تلف کرده و به جای اینکه برای اینجا دست، گوش، چشم، پا، قلب، سلسله اعصاب و پوست و ... تهیه کند وقت گذرانی کرده.
اصلاً حواسمان نیست که برای چه آفریده شدیم؟
خیلی از ما در زندگی مان وقت تلف میکنیم و اصلاً حواسمان نیست که برای چه آفریده شده ایم. خواسته ها و آرزوهایمان همه کودکانه و کوچک است و اصلاً نمیخواهیم بزرگ شویم. نمیخواهیم وقت بگذاریم برای آن طرف و برای «شدن» جدی نیستیم.
بعضی ها می گویند: چه خدایی؟ چه خلقتی؟ چه زندگی و ابدیتی؟ پاسخ اینها در نظام خلقت است. باید از نظام خلقت یاد بگیریم. گفتیم رابطه دنیا با آخرت، مثل رابطه رحم مادر است با دنیا. جنین با آن که خیلی شُل است، از آب گندیده ی ضعیفی است، چطوری شکل میگیرد؟ مخصوصاً هم خدا این کار را میکند و میخواهد بگوید که ببین قدرت من چه قدرتی است! رب العالمین چه ربی است! با این کار میگوید از یک آب نجس، کم و ضعیف و پستترین ماده و بدبوترین ماده، یک خلیفۀ الله میسازم، به شرطی که وقتی سلول تخم تشکیل شد، در رحم به هر جایی نرود و فقط در «قرار مکین» یعنی آنجایی که خدا تعیین کرده بماند. جنین هایی که در قسمت های نامناسب رحم قرار میگیرند، سقط میشوند. ما چون به این موضوع ساده نگاه کرده ایم، عادت کرده ایم و دقت نمیکنیم که چه کسی و چگونه آن را صورتگری میکند. در بحث اسماءالله توضیح دادیم که چگونه فرشته ها روی تک تک آنها نقاشی و صورتگری میکنند. یعنی واقعاً یک فرشته این اتمها و الکترونها را دانه به دانه کنار هم بافته است. اینها کار دست است و کار دست ارزش دارد. مثل قالی دستباف که با ارزش تر از فرش ماشینی است. همانطور که دانه دانه اینها را یک نفر نشسته گره زده، فرشتهها هم تکتک اینها را می نشینند برای ما گره میزنند.
خدا می گوید من تک تک اینها را برای شما و به خاطر شما بافتم و به شما هدیه کردم. الان یک عزیزی هدیه ای به بنده به عنوان معلم میدهد. من هم تشکر میکنم. این یک کار قشنگ و انسانی است و خیلی معنا دارد. اما خدا می گوید من تکتک اینها را برای شما بافتم. به خاطر تو و برای تو و به محبت تو،. به اینها با دقت نگاه کنیم و ساده رد نشویم. آن کسی که این را در طبیعت برای تو میگذارد، یعنی تو را خیلی دوست دارد و خیلی برایش عزیز هستی که به ملائکه گفته برایشان ببافید. چندتا گل، چندتا گیاه، چندتا برگ، برگها که آدم را دیوانه می کند. اگر درست نگاه کنیم، می فهمیم که برگها چه دلبری از آدم میکنند؟ اینها برای چه کسی بافته شده؟
پس من چه کسی هستم؟ ما خودمان را خیلی دست کم گرفته ایم. میلیاردها فرشته را خدا گذاشته که دانهدانه اینها را ببافند، نقاشی کنند، رنگ بزنند، تا به دست ما بدهند. اما ما خیلی خودنشناسیم. نه خدا را شناختیم و نه خودمان را. اگر بگویند خدا کیست؟ میگوییم، خدا آن است که زن و شوهر میدهد، بچه میدهد، نان میدهد، دندان میدهد. بله اینها حرفهای درستی است، اما خدا فقط اینها نیست. خدا اله ماست. معشوق و دلبر و دوست داشتنی است. ما خیلی با خودنشناسی داریم زندگی مان را میگذرانیم. خیلی وقت داریم تلف میکنیم. آرزوهایمان همه کوچک و بچگانه و ضعیف است.
قلب لطیف ترین موجود است
قلب ما یک موجود بسیار لطیف است که چیزی از آن لطیفتر نیست. یعنی خداوند موجودی لطیفتر از قلب خلق نکرده است. یعنی این گلهای به این قشنگی در مقابل قلب، خار هستند. اینها در مقابل قلب، خیلی زمخت هستند. قلب اینقدر لطیف است که با یک رنگ جابه جا میشود. اگر شما الان بروید خانه و لباستان را عوض کنید و یک رنگ شاد بپوشید، می بینید که قلب تغییر میکند. یک عطر می زنی، می بینی حالت عوض شد.
قلب طوری است که وقتی شما به یک گربه نگاه میکنید، با وقتی که به یک پرنده نگاه میکنید، زمین تا آسمان فرق میکند. قلب آنقدر حساس است که تو دست روی هر انتخابی بزنی، روی آنجا ظاهر میشود. قلب آنقدر حساس است که گفته میشود گاهی قرآن نخوان که برایش ضرر دارد. ذکر هم نگو. نماز هم نخوان. ذکر یاد خدا و معشوق است. اما میگوید فعلاً متوقفش کن و کار دیگری بکن. خیلی حساس است. ما با قلب سروکار داریم. قلبی که میتواند مثل خدا بشود.
ما فقط با قلب سالم می توانیم به خوشبختی ابدی برسیم
قرآن می فرماید ما فقط در زمانی به خوشبختی می رسیم که یک قلب سالم با خودمان ببریم. «یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ= روزى كه هیچ مال و فرزندى سود نمى دهد، مگر كسى كه دلى پاك به سوى خدا بیاورد.» (سوره شعراء/89).
در رحم دنیا که قرار داریم، چون اختیار داریم، این کار به خودمان سپرده شده که ما خودمان باید «قرار مکین» را در رحم دنیا پیدا کنیم و بفهمیم که قلب را کجا باید ببریم. نکند این قلب را و یک نفس خوب را در یک قرار «غیرمکین» ببریم. برو بگرد یک قرار مکین برای خودت پیدا کن. بعد شروع کن مقررات را بشناس. بعد روی خودت کار کن.
ما چون خودمان را نمیشناسیم، یک دفعه رفیقی را انتخاب می کنیم که اصلاً استقرار برایت نمی گذارد. یک محلهای را انتخاب میکنی که برایت قرار مکین نیست. ابزاری در خانه می آوری و می چینی که اضطرابآور است. در خیلی از خانه ها وقتی وارد میشوید، چیزهایی در آن است که اصلاً نمیگذارد آدم استقرار شخصیتی داشته باشد. اصلاً آدم وقتی در این خانه می نشیند، همیشه میلرزد و این دل دائماً شورش دارد. انگار که اهالی آن اصلاً نمیخواهند رشد بکنند. جالب است که افراد میروند و با اضطراب کار میکنند و پول زیادی هم در میآورند، اما پول را دوباره خرج اضطراب میکنند. مثل آنهایی که قرص اِکس میخرند و آن را میخورند و بدتر میشوند. اینها برای خودشان اضطراب میسازند. می گوید: درس بخوانیم تا دکتر و مهندس و پولدار شویم، برای اینکه این نفس را بیشتر ضایع و مضطرب کنیم.
انسانشناسی/ قلب
پی نوشت:
[1] . سوره انسان/3.
[2].قَالَ علی (علیه السلام): لَأَنْسُبَنَّ الْإِسْلَامَ نِسْبَةً لَمْ یَنْسُبْهَا أَحَدٌ قَبْلِی الْإِسْلَامُ هُوَ التَّسْلِیمُ وَ التَّسْلِیمُ هُوَ الْیَقِینُ وَ الْیَقِینُ هُوَ التَّصْدِیقُ وَ التَّصْدِیقُ هُوَ الْإِقْرَارُ وَ الْإِقْرَارُ هُوَ الْأَدَاءُ وَ الْأَدَاءُ هُوَ الْعَمَلُ؛و آن حضرت فرمود: اسلام را آنچنان معنى كنم كه احدى پیش از من به این صورت معنا نكرده باشد: اسلام همان تسلیم بودن، و تسلیم همان باور، و باور همان قبول كردن، و قبول كردن همان اقرار، و اقرار همان ادا نمودن، و ادا نمودن همان عمل كردن است». (نهج البلاغه/ کلمات قصار)
[3]. مشکاة الأنوار فی غرر الأخبار , جلد۱ , صفحه۱۳۳
ع ل 345
کلیدواژه ها:
آثار استاد