مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
انسان زمانی میتواند بگوید که من به عنوان انسان زندگی کرده ام که مزه محبت خداوند را چشیده باشد و محب و محبوب خدا شده باشد. میزان انسانیت یک انسان بسته به میزان حبی است که بین او و خداوند وجود دارد. هر چه این حب قوی تر باشد و از نظر زمانی بیشتر طول بکشد، حیات انسانی نیز بیشتر خواهد بود.
خداوند مهربان نسبت به همه بندگانش «محبت عام» دارد. باید سعی انسان بر این باشد که چقدر از محبت خاص خداوند را به سوی خودش جلب می کند و آن مقدار از عمرِ انسان، عمر انسانی و حقیقی است که در رفت و آمد با خدا و ارتباط با خدا گذشته باشد.
اسکندر در یکی از شهرهایی که فتح میکند میبیند سنگ قبرهای آنجا تاریخ های کوتاه مدت دارند. روی سنگ ها دو سال، سه سال، پنج سال و ده سال نوشتهاند. از وزیرش سؤال میکند که چرا این گونه است؟ او هم نمی تواند جواب دهد. از یکی از اهالی آن شهر سؤال میکند؛ او جواب میدهد که ما تاریخ عمر افراد را به میزانی نوشته ایم که انسان زندگی کرده اند؛ کار نیک کرده اند؛ خوب بودند و زندگی حقیقی داشتهاند. کسانی که عمر حقیقی دارند و انسان زندگی میکنند، اکثر فعالیتهایشان فعالیتهای انسانی است. فعالیت انسانی نه به این معنایی که امروز در سازمان ملل و در جهان، از آن به عنوان فعالیت های بشردوستانه تعریف میکنند. اینها فعالیت های حیوانی است. فعالیتها و کمک به دیگران باید در راستای جلب محبت خداوند باشد. امروزه حتی کمکهای ما به دیگران هم برای آرامش دل خودمان است. مثلاً شخص در تلویزیون میبیند که مردم افغانستان بدبخت هستند و سردشان است. دلش می سوزد و 50 هزار تومان به آن ها کمک میکند. این عاطفه را حیوانات هم دارند. اما همین کار را می توان برای خدا و خشنودی او انجام داد.
محبوبیت و رضایت آسمانی ها، به کنترل نفس کمک میکند
توجه به محبوبیت و رضایت آسمانی ها در کنترل نفس اثر دارد و در مهار اخلاق رذیله به انسان کمک می کند. مثلاً همین که خواستید عصبانی شوید، ببینید نزد آسمانیها شکلت چقدر کثیف میشود؟ فرشته ها تو را به صورت چه حیوانی میبینند؟ آدم خودش خجالت می کشد.
محبوبیت در آسمان بسیار مهم است. ما احتیاج به محبوبیت آسمانی داریم. اهل آسمان باید ما را دوست داشته باشند. متاسفانه ما به علت کفری که داریم به این موضوع فکر هم نمیکنیم. ما به محبوبیت بین مردم اهمیت بیشتری میدهیم. مثلاً اگر فلان کار را بکنیم، مردم چه میگویند، آبرویم میرود. انسان بعداَ میفهمد که از دست دادن دوستان آسمانی با همه مقامات شان، یعنی چه؟ شما زمانی که آنها را از دست میدهید، یعنی از همه مقامات آنها محرومید.
رضایت مادرم، حضرت زهرا(سلام الله علیها) از همه چیز دنیا برایم بالاتر است. اخم او می تواند برای من خیلی خسارت به بار بیاورد. همین که او یک ذره دلش بشکند، در زندگیم اثر وضعی می گذارد و زندگیم گره می خورد و به فساد کشیده می شود. امام زمان باید از من راضی باشد. چه کسی بهتر از امام زمان (علیهالسلام)که دلش برای من تنگ شود. وقتی که آسمانیها شما را دوست دارند و زمان مرگ تان نزدیک میشود، آن ها خوشحال هستند و به استقبال میآیند. هنوز روح، بدن را رها نکرده، یک دفعه آنها را می بینید. همه منتظر شما هستند. در صف ایستاده اند، با چه تشریفات و چه مهربانی آمده اند.
مستحب است شب ها این صلوات را سه مرتبه بخوانیم و عزیزان خودمان را یاد کنیم؛ «اللهم صل علی محمد و آل محمد و علی جمیع انبیائک و المرسلین». یعنی من با همه آنها رفیق هستم و همه آنها را دوست دارم. دوستان من هستند. یکسره سر نماز گفته ام «اهدنا الصراط المستقیم صراط الذین انعمت علیهم» انبیاء، شهدا، صدیقین، صالحین رفیق های من هستند و من بعداَ یک ابدیت می خواهم با آنها رفت و آمد داشته باشم و نشست و برخاست کنم. گاهی اوقات آن قدر دلم تنگ آنها می شود و چنان از ندیدنشان کم می آورم که زمانی فقط مینشینیم و آنها را یاد میکنم و یکسره درود میفرستم. درودهای من به آنها میرسد و میگویند فلانی دارد برای ما هدیههای ابدی و بهشتی میفرستد. حضرت نبی اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میفرمایند: وقتی بهجتی وارد قلبشان میشود، به آنها میگویند: این بهجت را فلانی از زمین، برای شما فرستاده است.[5]
ما زمانی مؤمن هستیم که آبروی آخرتی برای ما موضوعیت داشته باشد. تا وقتی که آبروی آخرتی برای ما دغدغه نشود، کار ما درست نمی شود. اگر کسی شرافت و عزت آسمانی برایش مطرح باشد، خیلی خوب می تواند خودش را کنترل کند.
همین که «خداوند دوست ندارد»، باید برای ما کافی باشد
خداوند با چه زبان قشنگی در قرآن با ما صحبت میکند. میفرماید: «ان الله لا یحب الفاسقین[6]، ان الله لا یحب الظالمین[7]، ان الله لا یحب الخائنین[8]». «ان الله لا یحب = خداوند دوست ندارد»، خوشش نمیآید؛ تمام است. چه دلیلی مهم تر از این که خداوند خوشش نمیآید؟ کسی که با خدا رفیق است «لایحب» دلش را میلرزاند و میترسد که محبوبیت آسمانی اش و شرافت و عزتش، لکه دار شود.
این را خود تو هم میتوانی بفهمی. امام زمان درون ماست، با ما حرف می زند. صادقانه جوابمان را می دهد. می توانید سؤال کنید؛ آقا شما دوست دارید من در این مجلس بروم؟ دوست دارید این موسیقی را گوش کنم؟ دوست دارید این معامله را انجام بدهم؟ دوست دارید این سفر را بروم؟ با زن و فرزندم این گونه رفتار کنم؟ معلوم است که خیلی راحت و قشنگ در دلمان به ما جواب می دهند. برای کفار که حیوانیت برای شان ملاک است و نه فطرت، با زبان دیگری صحبت میکند و میگوید: «اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون»[10] چون قرآن می فرماید: «بل هم اضل»[11] = از حیوان هم بدترند. برای کسانی که پست تر از حیوانات هستند، خداوند می فرماید: زقوم داریم، جحیم داریم، سقر داریم. همه عذاب های جهنم را میگوید، که شاید یک ذره تکان بخورند. ولی با دوستانش که این گونه حرف نمیزند. با رفقایش میفرماید: دوست ندارم.
به نوجوانی گفتم در مجالس آن چنانی نرو! گفت: از کجا بفهمم که خداوند دوست ندارد بروم؟ گفتم: هر وقت خواستی بروی از خودت سؤال کن؛ امام زمان دوست دارد یا نه؟ همان جا امام زمان (علیه السلام) به تو جواب می هد که در این مجلس برو یا نرو. فکر کن، اگر امام زمان تو را در حال انجام آن کار ببیند، خجالت زده می شوی یا نه؟
رابطه حجاب و جلب محبت خداوند
خانمی که چادر سرش می کند، می گوید آیات سوره احزاب را خوانده ام، خداوند این گونه مرا دوست دارد.
پیامبر فرمودند: من در معراج زن هایی را دیدم که آنها را با موی خودشان در جهنم آویزان کرده بودند و تازیانه های آتشین می زدند و صدای سگ از آنها در می آمد. به جبرئیل گفتم این ها که هستند؟ گفت زنهایی هستند که موهای آن ها را نامحرم دیده است. اما کسی است که با خدا رفاقت دارد، می گوید من نمی خواهم جهنم بروم و چنین وضعیتی پیدا کنم.
دختری عاشق پسری میشود. پسر میگوید: اگر می خواهی با من زندگی کنی حجاب اسلامی داشته باش. دختر می گوید: چشم؛ هر طور بخواهی من همان طور میگردم و یک روزه محجبه می شود. کسی که با فشار، زور، منطق، کتاب و هیچ چیزی نمی شد او را چادری و با حجاب کرد، با یک کلام عشق و محبت نامزدش، محجوب شد. اصلا برای این که پسر را شکار کند؛ چادر و مقنعه به سر می کند و می گوید: بگذار این گونه بروم که از من خوشش بیاید.
ما نیز اگر خدا را دوست داشته باشیم و بخواهیم خدا را شکار کنیم، این گونه باید عمل کنیم.
رابطه مستحبات و جلب محبت خداوند
مستحب، عملی است که حب و محبت را جلب می کند. شخص می گوید: این کار را مستحبی انجام می دهم؛ یعنی طلب عشق و محبت خدا می کنم. می خواهم خدا را شکار کنم.
نماز های مستحب و نمازهای واجب را خواندم، می نشینم تعقیبات می خوانم. با او انس می گیرم. کسی که خدا را دوست دارد، می نشیند با خدا حرف می زند. خداوند خوشش می آید.
شخص وضو میگیرد، انگشتر عقیق دستش می کند. این گونه به خود آرایش اسلامی میگیرد. می گوید: خداوند مرا این گونه و در این لباس دوست دارد. گفته؛ صورتت این گونه باشد. موهایت این گونه باشد. عطر این گونه بزن! لباس های دشمنان مرا نپوش! غذای دشمنان مرا نخور! خودت را به شکل دشمنان من در نیاور! «من بدم می آید.» کسی که خدا را دوست داشته باشد و بو ببرد خدا اینگونه رفتار را نمی خواهد؛ او نیز انجام نمی دهد. او در وادی محبت خدا، همیشه پیشتاز است.
رضایت خداوند، در مخالفت با نفس است
موسی کلیمالله به خدا عرض کرد: خدایا من دنبال رضایت تو میگردم. چگونه از من راضی میگردی؟ خیلی حرف بزرگی است. فرمود:«رضای فی کرهک» = رضای من، در کراهت طبیعت توست. خیلی مبنای عالی است. این باعث محبوبیت ما در آسمان میشود.
مرحوم خواجه میگوید: وقتی می خواهی دو کار را انجام دهی؛ استخاره کن ببین کدامیک بیشتر روی طبیعتت فشار میآورد، خداوند بیشتر از آن خوشش می آید؛ همان را انجام بده.
ما میگوییم همه کارهای مستحبی و عبادات خوب و دوست داشتنی هستند و خدا دوست دارد. شیطان از همین جا وارد میشود و نقشه میریزد، چون میبیند این مسئله که عبادات و مستحبات مورد پسند خداوند هستند در ذهن تو جا افتاده، و تو را با کارهای حرام نمیتواند گمراه کند. پس طبیعت و نفس را در عبادات تو دخالت می دهد. به کارهای عبادی و معنوی ات رنگ طبیعت میزند.
شیطان میگوید؛ حالا که کار حرام انجام نمی دهی، زنا نمیکنی و فحشا نداری، منکرات را نمی خواهی و اهل صورت های حرام نیستی، می خواهی سراغ واجبات و مستحبات و کارهای مقدس بروی، کاری می کنم که تو حس کنی داری عبادت می کنی، مستحبات انجام می دهی، ولی در حقیقت عبادت نمی کنی و متوجه خرابکاری شیطان نمی شوی، چون او را نمیبینی. قرآن میفرماید: او از جایی سراغ شما می آید که نمیبینید.
حواست باشد محبت خدا را باید آن گونه که خود خدا دوست دارد، جلب کنی! نه آن گونه که خودت دوست داری! شیطان در لباس دین، سر ما کلاه میگذارد و میگوید: مگر نمیخواهید خدا را راضی کنید، به این کار بچسبید. خیلی میارزد. یک کار مقدس کف دستت میگذارد، کمکت هم میکند. بیست سال روی آن وقت میگذاری و این کار را انجام میدهی. در آخر میبینی که پیروی از شیطان بوده. اگر می خواهی کاری را انتخاب کنی که جلب رضای محبوب شود؛ باید محبوبت را بشناسی و بدانی از چه کارهایی خوشش می آید و از تو چه کاری را می خواهد.
این سؤال را همه انبیاء از خدا پرسیده اند که خدایا من می خواهم دوستم داشته باشی، چگونه دوستم داری و چگونه از من راضی می شوی؟ کاری را انجام دهم که خدا را راضی کند، این خیلی مهم است.
رضایت خداوند در عمل به تکلیف است، حتی اگر جنگیدن باشد
امام خمینی (سلاماللهعلیها) در پیامی که به مناسبت پذیرش قطعنامه 598 صادر کردند، فرمودند: «همه کسانی که جبهه نرفتند و خود و خانواده شان را دور نگه داشتند، باید خود را برای جواب روز واپسین آماده کنند.»
همه این طلبههایی که در حوزه های علمیه نشستند و برای خودشان و خدا درس خواندند؛ شیطان به آنها گفته: بمانید در حوزه درس بخوانید. حیف است جهان اسلام می خواهد از شما استفاده کند. اگر شما جبهه بروید، بعداَ چه می شود؛ آخوند نداریم، در این مملکت فقیه نداریم و جبهه نرفتند. هر چند درصد شهدای روحانیت، نسبت به جمعیت شان، از شهدای سپاهی و بسیجی و ارتشی بالاتر است.
صورتهای مقدس، نباید جوان را از اصل زندگی غافل کنند
شیطان هوس و شهوت کار مقدس را در دل می اندازد و انسان را خراب می کند. باید حواس خیلی جمع باشد. محبت خداوند این است که جوان بنشیند و درسش را بخواند. دیپلم بگیرد و دانشگاه برود، چون باید سواد هم داشته باشد. زندگی حقوق هم می خواهد چون فردا می خواهد، تشکیل زندگی بدهد.
میبینید که جوان در خیابان ها وقتش را تلف میکند و درسش را نمیخواند. صبح جمعه فلان جا دعای ندبه می رود. نزدیک ظهر، نماز جمعه می رود. بعد از نماز جمعه راهپیمایی و تجمع است، می رود و شعار میدهد. شب قبل تا نیمه، دعای کمیل بوده، چهل روز روضه فلان حاجی می رود. سه شنبه ها دعای توسل می خواند. مرتب جمکران می رود. ولی صبحها خواب آلود سر کلاس و سرکار حاضر می شود یا اصلا نمی رود. آقا شاگرد اول مدرسه بوده ولی از وقتی بسیج رفته، تجدید می آورد. این به حق نیست. بسیجی شده و درس نخوانده. بیست و پنج سال بعد، جایی به او کار نمی دهند، از این جا به بعد برعکس می شود؛ آن وقت می نشیند به اهل بیت و امام فحش می دهد. چون آن زمان احتیاج به ازدواج نداشت و زندگی را نمی فهمید و عمرش را تلف کرد. حالا که بالغ شده، می خواهد زن بگیرد. خواستگاری می رود. می گویند: چقدر سواد داری؟ سرش را پایین می اندازد و رویش نمی شود چیزی بگوید. وقتی به او دختر نمی دهند، به خانواده دختر، نسبت ضد اسلام و ضد ولایت فقیه می دهد. کسی او را تحویل نمی گیرد و مجبور است، با کسی که با شرایط وحشتناکش می سازد ازدواج کند. بعدا از او هم بدش می آید و هزار تا گرفتاری دیگر به وجود می آید.
شهوت کار مقدس، نباید در دلمان بیاید
اگر می خواهید با خداوند رفاقت کنید، رفاقت را باید خداوند قبول کند و بپذیرد. یعنی کاری که واقعا خداوند خوشش بیاید؛ نه این که ظاهرا جزء کارهایی باشد که خداوند مستجب و عبادی دانسته است. برای انجام هر کار باید خدا اجازه دهد و خداوند از من بخواهد. وقتی هم خدا گفت نه؛ تمام. خدا گفت؛ کار سیاسی کن! چشم. خداوند گفت در این مسئولیت باش! چشم. خداوند گفت الان دیگر نباش! موقعیتش نیست، چشم. نه این که بگوییم؛ حق من است مرجع شوم. حق من است رهبر شوم. چرا او رهبر شود؛ من نشوم و جنجال در مملکت راه بیندازم. خوب تو مگر نمی خواهی رهبر شوی و برای اسلام خدمت کنی، این رهبری تو الان فتنه است.
مرجع تقلید می گوید: من برای اسلام زحمت کشیده ام، من چنین و چنان کردم. این که آقای مرجع تقلید توطئه کشتن امام و انفجار جماران و کشتن چند هزار نفر را می کشد که می خواهد به ریاست برسد، این یک شهوت است. تو که می گویی من شیعه امیرالمؤمنین (علیه السلام) هستم، ولی ایشان به خاطر مصالح اسلام صبر کردند و از خودشان گذشتند که اختلاف در جامعه ایجاد نشود، تو چطور این قدر فتنه علیه رهبر و علیه نظام بپا می کنی و مردم را به جان هم می اندازی؟ این برای اسلام است ؟ ببینید چگونه شیطان، مراجع تقلید را تا آدم کشی هم جلو می برد.
در ریاست جمهوری کسی که می خواهد رئیس جمهور شود، چند میلیارد از بیت المال می دزدد که رأی بیاورد، می خواهد نماینده مجلس شود، می خواهد شورای شهر برود چقدر غارت بیت المال می کند، او برای اسلام نمی خواهد بیاید.
نادانی آمده به امیرالمؤمنین (علیه السلام) عرض می کند؛ آقا من به این جنگ هایی که شما می کنید شک دارم که حق است یا باطل، مرا بفرست که گوشه ای عبادت کنم. او می خواهد امام زمان و ولی امرش را رها کند و گوشه حجره عبادت کند. شب عملیات به طرف می گویند؛ الان عملیات است، می گوید؛ فلان جا دعای کمیل دارد، دعا عشق است.
وظیفه انقلابی و دینی ماست که در صحنه باشیم و برای اسلام مبارزه کنیم. اگر میخواهیم برای خدا کار کنیم، باید خدا اجازه دهد. هرکاری که خدا گفت، انجام بدهیم، نه این که با شهوت خودمان، کاری را شروع کنیم. باید حتماً خدا و امام زمان پای کار را امضا کنند تا عمر و جوانیمان را پایش بگذاریم و الا قیامت باید جواب دهیم.
صبر و سکوت حضرت علی (علیه السلام)
زمانی امیرالمؤمنین (علیه السلام) یک نفر بود و دوازده هزار نفر به او حمله کردند. از هیچ کس نمی ترسد. ولی وقتی همسرش را جلوی چشمان او می زنند و می کشند، او هیچ چیز نمی گوید و می فرماید: در اسلام اختلاف می افتد. یک یهودی که امیرالمؤمنین (علیه السلام) را آنجا دید، ایمان آورد و گفت: این کارش آسمانی است. من او را در جنگ دیده ام، می دانم چگونه بوده است. می دانم او برای خدا صبر کرده است.
خلافت حضرت علی (علیهالسلام) را از او گرفتند. خلافتی که قرآن از قول پیغمبر(صلیاللهوعلیهوآلهوسلم) می فرماید: حدود صد هزارو خرده ای نفر با او در غدیر خم بیعت کرده بودند و حق مسلم او بود. «صبرت فی العین قوی و فی الحلق شجعی»[12] بیست و پنج سال صبرکرد و برای اسلام هیچ نگفت؛ مانند کسی که خوار در چشم و استخوان در گلو دارد.
رهایش که نکردند دنبال او می فرستادند و می گفتند باید بیایید وزیر ما باشید. بیست و پنج سال وزارت کرد. حتی وقتی بعد از مرگ عثمان او را وزیر کردند، فرمود: من وزیر نباشم بهتر است، رهایم کنید. من مشاور باشم بهتر است تا امیر شما باشم، شما تحمل امارت مرا ندارید.
کار مقدسی که حب خدا را در پی ندارد
کاری که صورتاَ خوب است یا حتی صورت مقدس دارد، معلوم نیست وظیفه ما باشد و معلوم هم نیست اگر ما سر وقتش برویم، حب خدا را برای ما برانگیزد و در پی داشته باشد.
کاری را ده سال، بیست سال انجام میدهید، می بینید نتیجه ندارد. چون وقتی قرار باشد که کار برای خدا باشد مستحبی است. مستحبی یعنی طلب حب کردن، پس چرا بعد از چند سال هنوز، رفاقتی بین تو و خدا برقرار نیست؟ چون برای شهوت خودت داشتی این کار را می کردی. فقط صورتش مقدس بوده.
اینجاست که داشتن استاد میتواند انسان را نجات دهد. خود انسان بنشیند و تصمیم بگیرد نمیشود. مثل تب کردن است که طبیب باید تشخیص دهد و خود درمانی فایده ندارد. خود درمانی چه در مسائل جسمی و بدنی چه در مسائل معنوی هر دو به ضلالت می انجامد. خودت تشخیص دادی، فایده ای ندارد، باید دید خدا چه می خواهد.
آنطور که خدا دوست دارد، باید محبتش را جلب کنیم
توجه داشته باشید محبت خدا را باید از داده هایی که خداوند دوست دارد و از راهی که خودش می خواهد، جذب و جلب کنیم.
موسی (علینبیناوآلهوسلم) یک نفر را دید که مشغول عبادت است. به حال گریه های آن چنانی او حسرت خورد. رفت کارش را انجام داد و برگشت. دید او هنوز در آن حال است و گریه می کند. گفت: خدایا اگر من جای تو بودم تا الان خواسته او را داده بودم. خداوند فرمودند: اگر آن قدر گریه کند که چشمانش کور شوند، بند بند بدنش جدا شود، به او هیچ توجهی ندارم. چون او با گریه دارد از من چیزی می خواهد و آن طور که خودش می خواهد و دوست دارد مرا عبادت می کند. نه طوری که من دوست دارم.
ما همیشه به مراقبت خداوند، نیاز داریم
خیلی وقت ها که تازه اول رفاقت ما با خداست، به خدا میگوییم؛ خدایا ما مخلص تو هستیم، ما رفیقت هستیم. بگذار ما کارهایمان را خودمان بکنیم. برای ما تعیین تکلیف نکن. خداوند هم میفرماید: «رضای فی کرهک» آنچه که دوست داری، تو دوست داری. وقتی گفتی«اشهد ان محمد رسول الله، اشهد ان علیا ولی الله» فکر میکنی شیطان در تو ازبین رفته. وقتی تصمیم گرفتی و در حزب الله ثبت نام کردی، به عنوان یک بچه حزب اللهی، یک آدم مؤمن دست از فسق و فجور برداشتی، فکر کردی شیطان دیگر سراغت نمی آید. نه بدتر شد، چون شیطان رفت و در لباس های مقدس که راحت نمیتوانید تشخیص دهید و خیلی خطرناک است؛ آمد. ازالان بیشتر به مراقبت احتیاج دارید. برای همین من باید به تو بگویم که چه کار کنی. اگر بخواهی خودت تصمیم بگیری، شیطان برای تو تصمیم می گیرد. چون آلودگی قلب برایش مهم است.
بعضی از نماز شب ها از صد تا مشروب خوردن و زنا و لواط و ربا بدتر است. برای قلب انسان فسادش خیلی بیشتر است. شیطان همان را جلوی انسان می گذارد که استفاده کند. او هم کیف می کند، انسان هم نمی فهمد. باید حواس را جمع کرد که خداوند چه کاری را از انسان می خواهد.
[1] قرآن کریم / سوره نبأ / آیه 19
[2] زیارت امین الله
[3] مفاتیح الجنان
[4] قرآن کریم / سوره آل عمران / آیه 170
[5] منبعی یافت نشد.
[6] منبعی یافت نشد.
[7] قرآن کریم / سوره آل عمران/ آیه 57 و 140
[8] قرآن کریم / سوره انفال / آیه 58
[9] قرآن کریم / سوره ق / آیه 16
[10] قرآن کریم / سوره بقره / آیه 39
[11] قرآن کریم / سوره اعراف/ آیه 179
[12] خطبه شقشقیه حضرت علی (علیه السلام)
کلیدواژه ها:
آثار استاد