مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
بحثمان دربارۀ عوامل برکت است. انجام کار خیر، ببخشش و انفاق، خوشرفتاریی و کوتاهی آرزوها، از مظاهر برکت عمر و زندگی انسان هستند. یکی از عوامل برکت، انجام کار خوب است. هر کار زیبا و نیکویی که انسان میتواند انجام بدهد، چه در حوزههای جمادی، گیاهی، حیوانی، عقلی یا فوق عقلی، سبب برکتش می شود.
اهل بیت منشا خیر و برکت هستند. در زیارت جامعه کبیره میخوانید: «إِنْ ذُكِرَ الْخَیْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ= اگر یادی از خیر شود، شما اول و اصل و فرع و معدن و جایگاه و انتهای آن خیر هستید». اگر اسم خیر بیاید، اول و آخر و معدن همه ابعاد خیر اهل بیت هستند. بنابراین، ما چون از فرزندان آنها هستیم، لذت خیر بیشتر در این است که ما شبیه به اصل خودمان یعنی خانواده آسمانیمان شویم.
روز قیامت آدمها براساس میزان شباهت شان به اهلبیت جذب آنها میشوند. بنابراین، آدم باید عاشق خوبی باشد. چه در بُعد جمادی، چه در گیاهی، چه در حیوانی، چه در عقلی و چه در فوق عقلی. باید سعی کند دائماً از خودش خوبی و نیکی بروز بدهد. با کسی هم معامله نکند. اگر میخواهد نیکی بروز بدهد تا شبیه اهل بیت بشود، باید توقع دیدن، دیده شدن و تشکر را از خودش دور کند. این قشنگ نیست، حتی برای همسر، فرزندان. علامتش هم این است که اگر آنها ناشکری و ناسپاسی کردند، انسان ناراحت نشود.
علت اینکه از دیگران هم نباید ناراحت شویم، این است که به خاطر خدا آن کار را انجام داده و این باعث میشود که به خداوند قرب و تشبه پیدا کنید. از آن طرف هم خدا میلیاردها به بندهاش خیر میرساند. ولی اکثر قریب به اتفاق بندگان شکر او را به جا نمیآورند و نافرمانیاش را میکنند: «قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّكُورُ[1]= از بندگان من عدّه قلیلی شکرگزارند». رزق خدا را میخورند، نعمت خدا را استفاده میکنند. ولی خدا و اهل بیت را آزار میدهند. فرشتهها را آزار میدهند. این کاری است که اکثر ما انجام میدهیم. بنابراین، از دیگران ناراحت نشوید، و از خدا هم نافرمانی نکنید.
ما باید در این جهت شبیه خدا شویم. یعنی اگر نافرمانی شدیم، اگر کسی قدر ما را ندانست، اگر کسی نمک خورد نمکدان شکست، اگر برای کسی زحمت کشیدیم و او ناسپاسی کرد، به ما بر نخورد. از کار خوبی که انجام داده ایم به هیچ وجه پشیمان نشویم. چون ما شبیه خدا میشویم و مزدمان را هم میگیریم. پس چه لزومی دارد که بگوییم: بشکند این دست که نمک ندارد. کاش این کار را نمیکردم، الان افسرده شدم، کاش از اول این کار را نمیکردم. انسان هیچ وقت نباید برای کار خیرش پشیمان شود.
من این نکته را بارها عرض کرده ام که تنها کسی که میارزد برایش به معنای واقعی زندگی کنیم، اله و معشوق اصلی ما، خداوند تبارک و تعالی یا خانواده آسمانیمان است. بقیه را به خاطر خدا دوستشان بداریم و احترام بگذاریم و به آنها محبت و خوبی کنیم، اما وابستهشان نشویم. به این معنا که اگر قدر ما را ندانستند به ما برنخورد و ناراحت نشویم و یا فرو نریزیم. ما فقط و فقط برای دلبرمان، برای معشوق اصلیمان باید زندگی کنیم. کاری با کس دیگر نداریم.
خدا هم هیچ کدام از کارهایت را نادیده نمیگیرد. همه کارهایت را هم میخرد و تو را دوست دارد. اهل بیت هم با ما همینطور هستند. بنابراین، دیگر دلیلی ندارد که انسان بخواهد بگوید یک دنیای بیمعنا دارم. خیلی تاریک و غمانگیز است. چقدر آدمهای بد پیدا میشوند. در حالی که باید بگوییم: اصلاً کاری با اینها نداریم. دنیای ما پر از خداست، زندگی مان پر از ارتباط با خانواده آسمانی ما است. به شادی آنها شاد هستیم.
راز طول عمر در انجام کار خوب است
امام علی (علیه السّلام) میفرماید: «كَثْرَةُ اصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ تَزِیدُ فِی الْعُمُرِ وَ تَنْشُرُ الذِّكْرَ[2]= زیاد كار نیك انجام دادن، عمر را مىافزاید و نام را پرآوازه مىسازد». کسی که زیاد کار خوب و نیک انجام میدهد، این موجب افزایش طول عمر و آبرو و محبوبیتش میشود.
انسان نباید مشرک باشد و دنبال آبرو و محبوبیت و این چیزها در نزد مردم باشد، اما گاهی این چیزها لازم است. نه از نظر شخصی و حقیقی، بلکه از نظر حقوقی لازم است.
مثلاً جوامع شیعه در کشورهای خارجی، همیشه حواسشان است که به فقرا برسند، غذا آماده میکنند و به زندانیان میدهند، همین باعث میشود که آوازه و آبروی اسلام و شیعیان زیاد باشد.
یک پدر هست میخواهد همه فرزندانش او را دوستش داشته باشند. محیط خانواده گرم باشد یا محیط فامیلی گرم باشد، دستش هم میرسد و میتواند این کار را بکند. پس باید خیرات داشته باشد برای فرزندانش، خواهر و برادرانش، خالهها، عموها، عمهها، داییها. باید به فامیل برسد تا آن محبوبیت حفظ بشود تا از این محبوبیت بشود بهرهبرداری الهی کرد.
اثر گناه بر عمر انسان
امام صادق (علیه السّلام) می فرماید: «مَنْ یَمُوتُ بِالذُّنُوبِ أَكْثَرُ مِمَّنْ یَمُوتُ بِالْآجَالِ وَ مَنْ یَعِیشُ بِالْإِحْسَانِ أَكْثَرُ مِمَّنْ یَعِیشُ بِالْأَعْمَارِ = آنها که بر اثر گناه می میرند، از آنها که با مرگ طبیعى از دنیا می روند بیشترند و آنها که بر اثر نیکوکارى عمر مى کنند از آنها که با عمر طبیعى زندگى مى نمایند زیادترند».(نقل از كتاب سفینةالبحار)
خداوند برای انسان دو اجل مینویسد: «اجل معلق، اجل قطعی». امتها و تمدنها هم همینطور هستند. گاهی فرد قرار است 60 سال زندگی کند، در این 60 سال گاهی گناه و معصیت میکند، طغیان میکند، گناهانی را مرتکب میشود که آن گناهان خودبهخود باعث کم شدن عمر او میشود.
ساختار انسان یک ساختار ریاضی است. گناه مثل مریضی و مثل خوردن مواد آلوده است. با روح سازگاری ندارد. وقتی یک نفر معصیت خدا را میکند، لجبازی و مسخره میکند، سهلانگاری میکند، این نه با ساختار روحیاش سازگاری دارد و نه با بدنش. خودبهخود تعادلش را از دست میدهد و عمرش هم بیبرکت می شود و از بین میرود.
در نقطه مقابل، حضرت میفرماید: کسانی که عمرشان طولانیتر میشود، اینها با کار خوب عمر طولانی میکنند. اینها بیشتر از کسانی هستند که عمر معمولی میکنند. گاهی ممکن است یک نفر در 40 سالگی بمیرد، ولی از بس کارهای خوب انجام میدهد، یک دفعه عمرش دو برابر میشود. کسی که کار خوب می کند، شبیه خداست و نقش خدا را بازی میکند. هر کس روی زمین نقش خدا را بازی کند، و شبیه او بشود، به او خیر و برکت داده میشود.
بخشش و انفاق، مال و عمر را زیاد می کند
سومین عامل برکت، مربوط به داستانی است که حضرت امام کاظم (علیه السّلام) تعریف میکند. ایشان میفرماید: «كَانَ فِی بَنِی إِسْرَائِیلَ رَجُلٌ صَالِحٌ وَ كَانَتْ لَهُ اِمْرَأَةٌ صَالِحَةٌ فَرَأَى فِی اَلنَّوْمِ أَنَّ اَللَّهَ تَعَالَى قَدْ وَقَّتَ لَكَ مِنَ اَلْعُمُرِ كَذَا وَ كَذَا سَنَةً وَ جَعَلَ نِصْفَ عُمُرِكَ فِی سَعَةٍ [وَ جَعَلَ اَلنِّصْفَ] اَلْآخَرَ فِی ضِیقٍ فَاخْتَرْ لِنَفْسِكَ إِمَّا اَلنِّصْفَ اَلْأَوَّلَ وَ إِمَّا اَلنِّصْفَ اَلْآخَرَ فَقَالَ اَلرَّجُلُ إِنَّ لِی زُوْجَةً صَالِحَةً وَ هِیَ شَرِیكَتِی فِی اَلْمَعَاشِ فَأُشَاوِرُهَا فِی ذَلِكَ فَتَعُودُ إِلَیَّ فَأُخْبِرُكَ= در بنىاسرائیل، مرد نیكى بود كه همسرى نیك داشت. در خواب دید كه به او مىگویند: «خداوند برایت فلان مقدار عمر قرار داده است و نیمى از عمر تو را در گشایش، و نیم دیگر را در تنگى گذارده است. براى خودت نیمه اوّل یا نیمه دیگر را انتخاب كن».آن مرد گفت: من همسر نیكوكارى دارم كه شریك زندگى من است. با او مشورت مىكنم و وقتى برمىگردى، به تو خبر مىدهم».
این ادب خوبی است که زوجین با هم مشورت کنند. چون میخواهند کنار هم زندگی کنند. انسان عادل و صالح باید با اعضای خانوادهاش مشورت کند که مثلاً میخواهم تصمیمی بگیریم. کسی که قرار است شریک زندگی باشد، حرمت دارد، او هم باید آسایش و آرامش داشته باشد و لذت ببرد و احساس نکند با تصمیمات تو در زندان افتاده است، این کار خوبی نیست.
«فَلَمَّا أَصْبَحَ اَلرَّجُلُ قَالَ لِزَوْجَتِهِ رَأَیْتُ فِی اَلنَّوْمِ كَذَا وَ كَذَا فَقَالَتْ یَا فُلاَنُ اِخْتَرِ اَلنِّصْفَ اَلْأَوَّلَ وَ تَعَجَّلِ اَلْعَافِیَةَ لَعَلَّ اَللَّهَ سَیَرْحَمُنَا وَ یُتِمُّ لَنَا اَلنِّعْمَةَ =صبح كه شد، آن مرد به همسرش گفت: در خواب، چنین دیدم. زنش گفت: فلانى! نیمه اوّل را برگزین و در انتخابِ عافیت بشتاب؛ باشد كه خداوند بر ما ترحّم كند و نعمت را بر ما كامل سازد».
خوشبینی به خدا خیلی خوب است. خدا میگوید هر کس به من هر طور نگاه کند، من هم همانطور با او رفتار میکنم. اگر بدبین باشد به او بد میدهم، خوشبین باشد به او خوشی میدهم.
«فَلَمَّا كَانَ فِی اَللَّیْلَةِ اَلثَّانِیَةِ أَتَى اَلْآتِی فَقَالَ مَا اِخْتَرْتَ قَالَ اَلنِّصْفَ اَلْأَوَّلَ فَقَالَ ذَلِكَ لَكَ فَأَقْبَلَتِ اَلدُّنْیَا عَلَیْهِ مِنْ كُلِّ وَجْهٍ وَ لَمَّا ظَهَرَتْ نِعْمَتُهُ قَالَتْ لَهُ زَوْجَتُهُ قَرَابَتُكَ وَ اَلْمُحْتَاجُونَ فَصِلْهُمْ وَ بِرَّهُمْ وَ جَارُكَ وَ أَخُوكَ فَهَبْهُمْ= شب دوم كه شد، آنكه به خواب مرد آمده بود، آمد و گفت: «چه برگزیدى؟».گفت: نیمه اوّل را برگزیدم. گفت: باشد، خواستهات پذیرفته است. از آن پس، دنیا از هر طرف به او روى آورد و چون نعمتش آشكار شد، همسرش به او گفت: با خویشاوندان خود و به نیازمندان، صله رحم و نیكى كن و به فلان همسایهات و برادرت بخشش كن».
این زن صالح روحیهاش الهی بوده، به مرد میگفته به خانوادهات برس، به نیازمندان برس، صله رحم بکن، نیکی بکن، به همسایگانت حواست باشد.
رفتار بعضی از خانمها به گونه ای است که اگر مرد بخواهد به مادرش، پدرش، خواهر و برادرش خدمتی کند، جرأت نمیکند. پوستش کنده است. باید پنهانی این کار را انجام بدهد. این خیلی زشت است که زن این طور رفتار کند. این زن نامبارک است. درحالی که مرد موظف است به پدر و مادر و خواهر و برادر، فامیل، اجتماع و مردم هم خدمت کند و باید برسد.
« فَلَمَّا مَضَى نِصْفُ اَلْعُمُرِ وَ جَازَ حَدُّ اَلْوَقْتِ رَأَى اَلرَّجُلُ [مِثْلَ] اَلَّذِی رَآهُ أَوَّلاً فِی اَلنَّوْمِ فَقَالَ إِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَدْ شَكَرَ لَكَ ذَلِكَ وَ لَكَ تَمَامَ عُمُرِكَ سَعَةٌ مِثْلُ مَا مَضَى[3]= چون نیمى از عمر [مَرد] گذشت و از اندازه آن وقت، بیشتر سپرى شد، او همان مردى را كه در خواب دیده بود، دید و آن مرد به او گفت: «خداى متعال، كار تو را سپاس گفت و همه عمرت را مثل گذشته در گشایش قرار داد».
یکی از اسماء خدا شکور است. «إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ[4]= پروردگار ما آمرزنده و سپاسگزار است». خدا در قیامت از بندگانش به خاطر اینکه خوب و درست زندگی کردند، تشکر میکند.
خوشرفتاری از عوامل برکت عمر است
عامل بعدی خوشرفتاری با همسایه است. همسایه فقط همسایه خانگی نیست. بلکه کسی که جنب ماست، کنار ماست. گاهی انسان در اتوبوس نشسته و باید حواسش به بغلیش باشد. در این مسیر 10 ـ 12 ساعته مهربانتر باشد.
در قطار نشستید شما بهتر باشید. در هواپیما نشستید شما بهتر باشید. در یک اردو میروید، یک مسافرت میروید، بهتر از همه باشید، کنار کسی در حرم نشستید، شما بهتر و مهربانتر باشید.
امام صادق (علیه السّلام) میفرماید: «حُسْنُ الْجِوَارِ زِیَادَةٌ فِی الْأَعْمَارِ وَ عِمَارَةُ الدِّیَار[5]= خوشرفتارى با همسایه، مایه فزونى عمرها و آبادى سرزمینهاست».
این حسن همجواری باعث میشود انسان شبیه خدا بشود. رحمانیت و رحیمیت پیدا میکند. از این رو، عمرش افزایش پیدا میکند.
همسایهها باید مثل فامیلها با هم باشند. مهربان باشند و بتوانند به همدیگر اعتماد کنند. شب و روز انسان بداند که این همسایه (هو أنت) است. یعنی او خودت هستی. به خودت کمک میکنی. اگر دخترت یا پسرت بود با همسایهات همان طور رفتار کن که با آنها می کردی.
خوشرفتاری باعث آبادانی شهرها میشود. چون دیگر کسی دزدی، سرقت، ناراحتی، اختلاس، گرانفروشی، کمفروشی نمی کند. همه را مثل خودشان میدانند. آن کسی که قاچاق دارد، داروی قلابی میفروشد، داروی آلوده میفروشد، غذای آلوده میفروشد، در لبنیاتش، در روغنش، در مواد غذایاش چیزهای آلوده وارد میکند، این آدم وحشی است. این حسن همجواری ندارد. کسی که جنس را گران میفروشد، میخواهد جیب مردم را خالی کند. اینها دیگر انسان نیستند. برای همین خرابی و گرانی و معصیت و ویرانی ایجاد میشود. اگر همه با هم خوب باشند، شهرها آباد میشود و خیر و برکت هم بیشتر میشود.
کوتاهی آرزوها موجب افزایش طول عمر است
عامل بعدی خیر و برکت، کوتاهی آرزوهاست. آرزوها قیمت یک آدم را نشان می دهند. وقتی کسی آرزوهای پایینی، یعنی آرزوهای «جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی» اش زیاد میشود، سهم بخش فوق عقلی و آخرتیاش کم میشود و سهم ابدیش را از دست میدهد.
آدمی که در دنیا میخواهد به این چهار کمال برسد و فقط آنها را آباد کند، نمیفهمد سهم آخرتی اش را خراب میکند. نمیفهمد لذات آن طرف را از بین میبرد. چون تمامش را در دنیا مصرف کرده. آدم عاقل این کار را نمیکند.
خیلی از افراد 40 ـ 50 ـ سال 60 سالشان است، اما میبینیم چقدر آرزو و هوس ذخیره شده دارند. چقدر عُقدههای گذشته را دارند.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «لو تَعْلَمونَ ما ذُخِرَ لکم، ما حَزِنْتُم علی ما زوِی عنکم[6]= اگر آنچه را برای شما ذخیره شده بشناسید بر آنچه از شما گرفته شده غمگین نمیشدید».
اگر شما میدانستید چه چیزی برای شما ذخیره شده، هیچ وقت نسبت به گذشته حرص و جوش و غصه نمیخوردید. در گذشته ها، هر چه به شما نرسیده و نتوانستید به دست بیاورید، صلاح شما نبوده است، اما برای شما ذخیره شده است. اینها در آن طرف برای شما فرصت و دارایی است. اینها برای شب اول قبر به بعد گنج است. پس این خیلی مهم است که انسان آرزویش را کم کند. چون آرزو کشنده بدن است. سلولهای مغزی و قلبی و اساسی بدن را آرزو میکشد. عمر را کم میکند. مثلاً شخصی ثروت دارد. ولی آنقدر حرص و جوش میخورد که سوی چشمش کم میشود، ژناش ضعیف میشود، بچه اش ضعیف به دنیا میآید. چون وجودش پر از آرزوهای پایینی است.
آدمی که آرزویش کم است، سرش را میگذارد و راحت میخوابد. اما آدمی که دائماً حسرت دارد، سلولهای وجودش آرامش ندارد. یک خواب راحت ندارد، در وسط نعمت های خداست، اما حسرت دارد. این اصلاً نمیتواند از زندگیش لذت ببرد. خیلیها که ظاهر ثروتمند را می بینند، آرزوی آن را دارند که جای او باشند. ولی این اصلاً سعادت ندارد و از داشته هایش لذتی نمیبرد. عمر اینطور کم میشود. آرزوها باعث میشود انسان برای رسیدن به آنها گاهی جانش را به خطر بیاندازد.
برکت/انجام کار خیر، بخشش، خوشرفتاری، کم کردن آرزو
کلیدواژه ها:
آثار استاد