مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
هدف اصلی انبیاء و آمدن کتابهای آسمانی، نجات و هدایت مردم و رساندن آنها به مقام الهی است. بنابراین، هر کسی نمیتواند در حکومت خدا بر مردم، مدیریت و مسوولیت داشته باشد، مگر اینکه پادشاه یعنی مالک مدبر اذن بدهد.
در فقره ی «سَاسَةَ الْعِبَاد»، مطلب مهمی که باید مطرح کنیم، به مسائل امروز ما و آیندۀ خودمان و کشورمان و اعتقادمان مربوط می شود. یعنی مسئله ظهور آقا امام زمان علیهالسلام و آمادگی برای ظهور.
در بحث از ضرورت تشکیل حکومت توسط رهبران الهی، یعنی انبیاء و ائمه علیهمالسلام گفتیم که فلسفۀ خلقت انسان، قرب الهی و تشبّه به حق تعالی است. هیچ کدام از آرزوهای دنیایی، هدف خلقت انسان نیستند. انسان نه آفریده شده که به ثروت برسد و نه به رشد بدنی و تغذیهای مناسب، یا ازدواج و تشکیل خانواده، یا دانشمند و دکتر و مهندس شدن. اینها شئونات دنیایی انسان هستند. مهمترین و اصلیترین چیزی که انسان برایش به دنیا آمده و هدف خلقت انسان است، «فوق عقل» اوست که در این بخش، تشبّه به حق تعالی و اهل بیت پیدا میکند.
از آدم تا خاتم یک دین بیشتر نداریم و همه دینها اسلام هستند. فقط قوانین اسلام در طول زمان، از زمان حضرت آدم تا خاتم، مطابق شرائط زمان و مکان تغییر داشته است. قوانین اسلام، در دو مرحله ی «اعتقادات و اخلاق» تغییری نداشته است. این تغییر فقط در مرحله عمل و شریعت است. از طرفی قوانین اسلام یک قوانین اجتماعی است و برای کل مردم آمده تا همه بتوانند رشد کنند و به سعادت برسند. یعنی اسلام برای یک عده خاص نیامده؛ بلکه برای همه مردم روی زمین آمده است. اینجاست که اسلام و انبیاء احتیاج به تشکیل حکومت پیدا میکنند.
پس انبیاء از اول خلقت آمدند که انسانها را به مقام خودشان برسانند و از همان موقع هم طاغوتها و حسودهایی بودند که با اینها مقابله و دشمنی میکردند.
اگر انبیاء نتوانستند تشکیل حکومت بدهند، با طاغوتها و کسانی که نمیخواهند انسانها به رشد انسانی برسند، مبارزه کرده و در مقابل جهل مردم، روشنگری میکردند تا عدهای بتوانند زیر سایه روشنگریها و مبارزات، به رشد انسانی لایق خودشان برسند. پس مبارزه با طاغوتها و برطرف کردن موانع رشد مردم، امر واجبی است که همیشه باید باشد.
پس هدف اصلی انبیاء چیست؟ هدف از ارسال رسل و کتابهای آسمانی و بعثت انبیاء چیست؟ هدف، نجات و هدایت مردم و رساندن آنان به مقام لایق خودشان و مقامات الهی است.
انسانی که با ریشه و اصل و خانوادهاش آشنایی نداشته باشد و میلی هم به آشنا شدن با آنها نداشته باشد، این نشان میدهد که بخش اصلی او مرده است. این علامت خطرناکی است. یعنی این آدم اگر بمیرد، به صورت انسان وارد محشر و برزخ نمیشود. چون اصلاً به بخش انسانی اش علاقهای نداشته است.
انبیا با رسالت برپایی عدالت، قیام می کردند
در قرآن کریم، آیات متعددی به انبیا اختصاص داده شده که کتاب و میزان داشتند. برای این که مردم بتوانند برای عدالت قیام کنند. از جمله این آیه که میفرماید: « لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ عَزِیزٌ = به راستى [ما] پیامبران خود را با دلایل آشكار روانه كردیم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند و آهن را كه در آن براى مردم خطرى سخت و سودهایى است پدید آوردیم تا خدا معلوم بدارد چه كسى در نهان او و پیامبرانش را یارى مى كند آرى خدا نیرومند شكست ناپذیر است ». حدید ۲۵
عدالت یعنی اینکه شما باید قیام کنید برای ایجاد شرائطی که در آن شرائط، مردم بتوانند همه نیازهای پنجگانهشان را عادلانه دریافت کنند و به نیازهایشان رسیدگی بشود.
خانواده عادلانه به خانوادهای گفته میشود که نیازهای اقتصادی افراد و همچنین نیازهای غذایی و بدنی و پزشکی و حیوانیشان در آنجا تأمین شود و نیز نیاز عقلی و فوق عقلیشان هم تامین شود.
مردی که میخواهد زن بگیرد، باید اینقدر عرضه داشته باشد که بتواند شئون گیاهی و حیوانی همسر و فرزندانش را رعایت کند. باید بتواند نیازهای عاطفی، جنسی و کلامی و نیازهای علمی خانواده اش را تأمین کند.
کسی می تواند حاکم بر مردم باشد که خدا حاکمیتش را امضا کرده باشد
در سوره ابراهیم میخوانیم: ما موسی را با بیّنات فرستادیم که برو قومت را از تاریکی در بیاور و به سمت روشنایی و نور هدایت کن: «لَقَدْ أَرْسَلْنا موسی بِآیاتِنا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور[1] ».
خدا به پیغمبر هم میگوید: «كِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور[2]= این کتاب را نازل کردیم به تو تا به وسیله علوم و معارف این کتاب، مردم را از تاریکی به سمت نورانیت ببری».
پیامبر صلیاللهعلیهوآله، موسی و همه انبیاء این مأموریت را داشتند و در مأموریت تشکیل حکومت، تا آنجایی که زورشان میرسید، اقدام میکردند. در مبارزه با طاغوت، آنجا که جنگ فیزیکی و نظامی بود میجنگیدند؛ و آنجایی که نمیتوانستند، جنگ فرهنگی میکردند تا بالاخره یک عده بتوانند نفس بکشند.
پس هدف اصلی قیام انبیاء، هدایت انسانها است تا مردم به قسط برسند. «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ[3]»، یعنی همه شئون انسان متوازن تربیت بشود. برای همین بود که انبیاء دائما با طاغوتها درگیر بودند. ابراهیم علیهالسلام با نمرود درگیر بود؛ موسی با فرعون درگیر بود؛ حضرت عیسی با کلی از این طاغوتها درگیر بود تا توطئه قتلش را چیدند.
هیچ پیغمبری هم به اندازه حضرت موسی علیهالسلام آیات الهی را به خودش اختصاص نداده و داستان موسی با موضوعات مختلف از جمله درگیری فیزیکی ایشان و فراری شدن او و سپس ده سال شاگردی کردن برای شعیب و بعد، مبارزه با ساحران و پیروز شدن موسی و... .
میگوید: «أَدُّوا إِلَیَّ عِبادَ اللهِ إِنِّی لَكُمْ رَسُولٌ أَمین= (او گفت) که (ای فرعونیان) امر بندگان خدا را به من واگذارید، که من بر شما به یقین رسول امین پروردگارم [4]». موسی گفت که من پیغمبر خدا هستم و صاحب کتاب و تورات هستم. این کار را به من بسپارید. من فرستاده خدا و رسول امین هستم. یعنی مردم امانتهای خدا هستند. من باید امانتهای خدا را درست تربیت کنم.
به این جملات دقت کنید. چه کسی میتواند حاکمیت مردم را به عهده بگیرد؟ کسی که حاکمیتش، ریاستش و فرمانروایی اش را خدا امضا کند. غیر خدا هر کس امضا بکند، طاغوت است،. پس باید درست رفتار بکنیم؛ مدیر هستی، نیروهای زیردستت امانت هستند. رئیسجمهور میشوی، مردم امانت هستند. وزیر و مدیرکل میشوی، همه امانت هستند. انسان باید به وظیفهاش درست عمل کند.
موسی با قومش بعد از رد شدن از دریا، تشکیل دولت و حکومت داد. زیر سایه حکومت موسی و هارون علیهماالسلام مردم کمکم بخشهای معنویشان رشد کرد و عادل شدند، و به عدالت رسیدند و رشدهای اقتصادی کردند. یعنی بنیاسرائیل خیلی رشد کردند. تحت یک حاکمیت و فرمانروای الهی به حکومتهای خیلی بزرگی رسیدند.
ما قبل از انقلاب، عبد طاغوت و آمریکا و اسرائیل و دشمنان دین مان بودیم. آمدیم طبق ایمانمان انقلاب کردیم و فرمانروای الهی انتخاب کردیم و نتیجه آن، حاکمیت الهی شد. آنجاهایی هم که شکست خوردیم، آنجاهایی که مشکل و فساد و گرانی پیش آمد، از آنجایی است که ما از قانونهای خودمان فاصله گرفتیم. آنجایی است که به قوانین انقلاب پشت پا زدیم و خیانت کردیم؛ چه مردم و چه دولتمردان.
پس حاکمیت الهی، محصول کار انبیاء است. هر کسی حق ندارد حاکمیت بر مردم داشته باشد. کسی باید مسئولیت قبول کند که خدا برای آن مسئولیت، اذن بدهد. اینطوری نیست که کسی شهوت مقام داشته باشد و به او بگویند بیا حاکم ما باش. در جمله ی «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاس/ مَلِكِ النَّاس»، مَلِک یعنی پادشاه. هیچ کس نمیتواند خودش را برای حاکمیتی نصب کند. برای همین است که می گوییم حاکمیت فقط کار انبیاء و ائمه است.
پیغمبر یا امیرالمؤمنین فقها را خودشان منصوب میکردند و به عنوان ولی فقیه در حکومتهای مختلف در کره زمین میفرستادند. به فقها هم امام زمان اذن داده است.
حاکم سیاسی یا باید معصوم باشد یا به اذن معصوم انتخاب شده باشد. برای همین ما نمیتوانیم غیر از ولی فقیه، به هیچ عنوان حاکمی را انتخاب کنیم.
فقهای شورای نگهبان، فقط ولی فقیه را کشف میکنند و به مردم میگویند ما از طرف شما نماینده بودیم، رفتیم گشتیم در بین فقها و فلان شخصیت را به عنوان کسی که صلاحیت علمی، اخلاقی، معنوی، فقهی، تخصصی برای حاکمیت دارد، معرفی میکنیم. او خودبهخود رهبر میشود. خبرگان اصلاً نصب نمیکنند؛ بلکه انتخاب و معرفی میکنند. خدا نصبش کرده، این شخصیت با این داراییها خودبهخود از طرف خدا به عنوان حاکم است.
پس هر کسی نمیتواند در حکومت خدا بر مردم مدیریت داشته باشد؛ مگر اینکه پادشاه اجازه بدهد. سوره ناس یک سوره ی سیاسی است. اگر تو این مسایل را نفهمی، نمیتوانی از سوره ناس با قدرت استفاده کنی، یعنی برایت قدرت نمیآورد.
دو بحث دیگر داریم که باید در بحث «سَاسَةَ الْعِبَاد» بگوییم: 1ـ بحث سکولاریسم و جدایی دین از دنیا و سیاست که تقریباً توضیح دادیم؛ ولی با این حال، بحث سیاسیاش را باید بگوییم. چون موضوع بحث این قسمت از جامعه کبیره سیاسی است «وَ سَاسَةَ الْعِبَاد» یک بحث سیاسی است.
2- یکی هم بحث مهم و بسیار بسیار کلیدی است که برای آینده ظهور امام زمان و بحث تمدن نوین اسلامی و بحث بیانیه گام دومی است که مقام معظم رهبری فرمودند. حتما باید این بیانیه را توضیح بدهم.
قا/163
ساسه العباد/ ولی فقیه
کلیدواژه ها:
آثار استاد