مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
روزی امام حسن (ع) سواره بودند و مردی از اهل شام امام را ملاقات کرد و پی در پی او را لعن و ناسزا گفت. امام هیچ نفرمود تا مرد شامی از دشنام دادن فارغ شد.
آنگاه امام رو به مرد شامی کرد و سلام نمود و خنده کرد و فرمود: ای آقا گمان می کنم غریب باشی و گویا بر تو مشتبه شده؛ اگر از ما طلب رضایت می جوئی از تو راضی می شویم، اگر چیزی سؤال کنی عطاء می کنیم، اگر طلب ارشاد کنی ترا ارشاد می کنیم، اگر گرسنه باشی ترا سیر می کنیم، اگر برهنه باشی تو را می پوشانیم، اگر محتاج باشی بی نیازت می کنیم.اگر رانده شده ای ترا پناه می دهیم، اگر حاجت داری حاجتت را بر می آوریم، اگر بار خود را بر خانه ما فرود آوری و میهمان ما باشی تا وقت رفتن برای تو بهتر خواهد بود؛ زیرا خانه ما وسیع و از امکانات برخوردار است.
چون مرد شامی این سخنان را از آن حضرت شنید، گریست و گفت: شهادت می دهم که توئی خلیفه الله در روی زمین، و خدا بهتر می داند که خلافت و رسالت را در کجا قرار دهد.
پیش از آنکه ترا ملاقات کنم تو و پدرت دشمن ترین خلق نزد من بودید، و الآن محبوب ترین خلق نزد من هستید.پس بار خود را به خانه حضرت فرود آورد، و تا در مدینه بود مهمان امام بود و از محبان و معتقدان اهل بیت گردید.(2)
2. منتهی الامال 1/222.
منبع : یکصد موضوع 500 داستان ، ج1 ، نوشته ی سید علی اکبر صداقت ، نشر ناصر
کلیدواژه ها:
آثار استاد