مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
مىدانيم كه يكى از القاب آن حضرت «تقى» است و اين به خاطرهجلوه و ظهور خاصى است كه تقواى الهى آن امام همام در اجتماعآن روز نموده و جهانى از پاكى و عفاف و تقوا را فرا راهديدگان قرار داده بود و الا تمامى معصومين بر خور دار از صفتتقوا و عصمت الهى هستند چنانكه همه «صادق» راستگو و«كاظم» فرو برنده خشم و «زين العابدين» زيباترين روحپرستنده» هستند.
هشتمین امام معصوم(علیهم السلام) در انتظار پسر و شیعیان در تب و تابرویت جمال جواد الائمه(علیه السلام) بودند. حدود چهل و هفتمین بهار عمرامام رضا(علیه السلام) سپرى مىشد اما هنوز فرزندى كاشانه پر فروغش رافروزان نساخته بود. از طرفى حضرت مورد طعنه دشمنان و زخم زبانآنها قرار داشت كه گاه بوسیله نامه نیز آن حضرت را مورد آزارقرار مىدادند كه نمونه آن را مىتوان در مكتوب «حسین ابنقیاما» مشاهده كرد. او كه از سران «واقفیه» بود در نامهاىبه امام رضا(علیه السلام) مىنویسد: چگونه ممكن است امام باشى در صورتىكه فرزندى ندارى و امام(علیه السلام) پاسخ او را چنین نگاشت كه از كجامىدانى كه من فرزندى نخواهم داشت چند روزى طول نخواهد كشید كهخداوند به من پسرى عنایتخواهد كرد كه حق را از باطل جدامىكند. تا اینكه طبق پیش بینى امام (علیه السلام) در رمضان سال 195 هجرىو به نقل از ابن عیاش در دهم رجب آن سال ستاره امام جواد(علیه السلام)متجلى شد و مادرش «سبیكه» را كه از خاندان «ماریه قبطیه»همسر پیامبر(صلی الله علیه واله) بود و به فرموده امام رضا(علیه السلام) آفرینشى پاكیزه ومنزه داشت. مرتبت و مقامى والاتر بخشید.
ولادت امام جواد(علیه السلام) تمامى شایعات مربوط به امام رضا(علیه السلام) راپایان بخشید و دلهره و اضطراب را از میان شیعیان زدود. بدینجهت، كه امام در حق فرزندش فرمود: این مولودى است كه براىشیعیان ما «در این زمان» با بركتتر از او زاده نشده است.
مولودى كه حدود شانزده سال رهبرى و امامتشیعیان را عهده دارشد و در این راستا آثارى شگفت از خویش به یادگار گذارد و مكتبعلمى، اجتماعى شیعه را جلوه خاص بخشید.
شهادت آن بزرگوار پایانى استبر تلاشهاى چشمگیر و پر فروغشتلاشهایى كه خلفاى بنى عباس و دشمنانش را آنچنان غافلگیر نمودكه نتوانستند آن حضرت را تحمل نمایند و بدین جهت در صدد شهادتآن حضرت بر آمدند و این نوشتار نگاهى است به عوامل و موجبات شهادت آن حضرت كه در این زمینه به بررسى سه عامل مىپردازیم:
تقواى الهى و عدم همراهى با فساد در بار
مىدانیم كه یكى از القاب آن حضرت «تقى» است و این به خاطرهجلوه و ظهور خاصى است كه تقواى الهى آن امام همام در اجتماعآن روز نموده و جهانى از پاكى و عفاف و تقوا را فرا راهدیدگان قرار داده بود و الا تمامى معصومین بر خور دار از صفتتقوا و عصمت الهى هستند چنانكه همه «صادق» راستگو و«كاظم» فرو برنده خشم و «زین العابدین» زیباترین روحپرستنده» هستند.
اما فرهنگ القاب معصومین ریشهاى اجتماعى وبرخاسته از عنایت الهى دارد كه لقب «تقى» نیز از این مقولهاست نگاهى به شرایط اجتماعى آن بزرگوار و وضعیت درباریان مارا بدین نكته رهنمون مىكند كه دشمن تلاشى پیگیر داشت تا بهگمان خود آن حضرت را با عیاشیها و فساد دربار براى یك بارهمكه شده است آلوده كند و در نتیجه آن حضرت را از چشم شیعیان وطرفدارانش كه او را به خاطر پاكى و طهارت الهىاش مى ستودندساقط كند و حتى مامون براى كشاندن آن حضرت به بزم درباردخترش ام الفضل را به عقد آن حضرت در آورد و در این جهت دستورلازم را نیز صادر كرد. اما راه بجایى نبرد و پاكى و تقواىامامتبر اندیشه باطل مامونى پیروز گشت و نورانیتى مضاعفیافت. این بار كافى است روایت ذیل را مرور كنیم.
ابن شهرآشوب در كتاب «مناقب» از محمد بن ریان نقل مىكند كهمامون درباره امام محمد تقى(علیه السلام) به هر نیرنگى دست زد شاید بتواند آن حضرت را مانند خود اهل دنیا نماید و به فسق و لهواو را متمایل كند به نتیجهاى نرسید تا زمانى كه خواست دخترخود را به خانه آن حضرت بفرستد دستور داد صد كنیزك اززیباترین كنیزكان را بگمارند تا زمانیكه امام جواد(علیه السلام) براىحضور در مجلس دامادى وارد مىشود با جامهاى جواهر نشان از اواستقبال كنند كنیزان به آن دستور العمل رفتار كردند ولى حضرتتوجهى به آنها ننمود
و مردى بود به نام «مخارق» كه آوازهخوان بود و بربط نواز و ریشى دراز داشت. مامون او را طلبید واز او خواست كه تلاش خود را جهت متمایل نمودن امام به امورمزبور بكار گیرد. مخارق به مامون گفت اگر ابوجعفر(علیه السلام) كمترینعلاقهاى به دنیا داشته باشد من به تنهایى مقصود تو را تامینمىكنم. پس نشست مقابل آن حضرت و آواز خود را بلند كرد بگونهاىكه اهل خانه دورش گرد آمدند و شروع كرد به نواختن عود و آوازخوانى. ساعتى چنین كرد ولى دید حضرت جواد(علیه السلام) نه به سوى او ونه به راست و چپ خود هیچ توجهى ننمود. سپس سربرداشت و رو بهآن مرد كرد و فرمود، «اتق الله یاذاالعثنون» از خدا پروا كناى ریش دراز پس عود و بربط از دست آن مرد افتاد و دستش از كارافتاد تا آن كه بمرد. مامون از او پرسید تو را چه شد؟ گفت:وقتى كه ابو جعفر(علیه السلام) فریاد بركشید آن چنان هراسیدم كه هرگز بهحالت اول باز نخواهم گشت.
روایت فوق بیانگر عمق توطئه مامونجهت نشانه گرفتن تقواى الهى امام جواد(علیه السلام) مىباشد كه عصمت الهىامام جواد(علیه السلام) نقشههاى آنان را نقش بر آب مىنمود. و در همینراستا سخن دیگرى كه از «ابن ابى داود» نقل شده است كه درجمع اطرافیان خود گفت:
خلیفه به این فكر افتاده است كه ابوجعفر(علیه السلام) را براى شیعیان وپیروانش به صورت زشت و مست نا متعادل آلوده به عطر مخصوص زناننمودار كند. نظر شما در این باره چیست؟ آنها مىگویند اینكاردلیل شیعیان و حجت آنرا از بین خواهد برد اما فردى از میانآنانمىگوید جاسوسهایى از میان شیعیان برایم این چنین خبرآوردهاند كه شیعیان مىگویند در هر زمان باید حجتى الهى باشد وهرگاه حكومت متعرض فردى كه چنین مقامى نزد آنان دارد بشود خودبهترین دلیل ستبر اینكه او حجتخداست. پس از آن «ابن ابىداود» خبر را به خلیفه منتقل مىكند دراین هنگام خلیفه اینچنین اظهار نظر مىكند كه «امروز در باره اینها هیچ چاره وحیلهاى وجود ندارد. ابوجعفر را اذیت نكنید. پس از نومیدى ازهمراهى امام و درخشش هرچه بیشتر جلوههاى پاكى و تقواى امامبود كه دشمن تصمیم به شهادت امام(علیه السلام) را مىگیرد زیرا كه هر روزشخصیت امام فروغى فروزانفتر به خویش مىگیرد و دلهاى مشتاقپاكى و عفاف را هرچه بیشتر بسوى خویش جذب مىكند.
و امام (علیه السلام)خود بى رغبتى و ناراحتى خویش را از وضعیت دربار و همراهى آناناظهار مىداشت. «حسین مكارى» مىگوید: در بغداد بر ابوجعفر(علیه السلام)وارد شدم و در نزد خلیفه بانهایت جلالت مىزیست. با خود گفتم كهحضرت جواد(علیه السلام) با این موقعیت كه در اینجا دارد دیگر به مدینهبرنخواهد گشت. چون این خیال در خاطر من گذشت دیدم امام سرش راپایین انداخت و پس از اندكى سربلند كرد در حالىكه رنگ مباركشزرد شده بود، فرمود: «اى حسین نان جو با نمك نیمكوب در حرمرسولخدا(صلی الله علیه واله) نزد من بهتر است از آنچه كه مشاهده مىكنى.
برترى دانش و تفوق علمى
دومین عامل شهادت امام جواد(علیه السلام) را مىتوان حضور قوى و كار آمدحضرت در صحنههاى علمى و برترى دانش آن حضرت بر شمرد زیرا كهاین امر ناتوانى خلیفه را در مقابل امام جواد(علیه السلام) كه بسیارىخلافت را حق آنان مىدانستند به نمایش مىگذاشت. و ضعف بنیه علمىدانشمندان دربارى را هر چه بیشتر آشكار مىساخت كه از میانمباحثات متعدد حضرت یكى از آنها را برگزیده و نقل مىكنیم.
«زرقان» كه با «ابن ابى داود» دوستى و صمیمیت داشت مىگویدیك روز ابن ابى داود از مجلس معتصم باز گشت، در حالى كه بهشدت افسرده و غمگین بود علت را جویا شدم گفت: امروز آرزو كردمكه كاش بیستسال پیش مرده بودم پرسیدم چرا؟ گفت: به خاطر آنچهاز ابوجعفر «امام جواد(علیه السلام ») در مجلس معتصم برسرم آمد. گفتم:
جریان چه بود؟ گفت: شخصى به سرقت اعتراف كرد و از خلیفه«معتصم» خواست كه با اجراى كیفر الهى او را پاك سازد. خلیفههمه فقها را گرد آورد و محمد ابن على «حضرت جواد(علیه السلام ») را نیزفراخواند و از ما پرسید دست دزد از كجا باید قطع شود؟ منگفتم: از مچ دست. گفت: دلیل آن چیست؟ گفتم: چون منظور از دستدر آیه تیمم «فامسحوا بوجوهكم و ایدیكم»،صورت و دستهایتانرا مسح كنید» تا مچ دست است. گروهى از فقها در این مطلب بامن موافق بودند و مىگفتند: دست دزد باید از مچ قطع شود ولىگروهى دیگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود و چون معتصم دلیلآن را پرسید گفتند: منظور از دست در آیه شریفه وضوء:
«فاغسلوا وجوهكم و ایدیكم الى المرافق» صورتها و دستهایتانرا تا آرنجبشویید. تا آرنج است. آنگاه معتصم رو به محمد ابنعلى امام جواد(علیه السلام) كرد و پرسید: نظر شما در این مساله چیست؟
گفت: اینها نظر دادند، مرا معاف بدار. معتصم اصرار كرد و قسمداد كه باید نظرتان را بگویید. محمد بن على (ع) گفت: چون قسمدادى نظرم را مىگویم. اینها در اشتباهاند. زیرا فقط انگشتاندزد باید قطع شود و بقیه دستباید باقى بماند. معتصم گفت: بهچه دلیل؟
گفت: زیرا رسول خدا(صلی الله علیه واله) فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحققمىپذیرد. بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود دستىبراى او نمىماند تا سجده نماز را به جا آورد و نیز خداى متعالمىفرماید: «و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا» سجدهگاهها از آن خداست. پس هیچ كس را همراه با خدا مخوانید. ابنابى داود مىگوید: معتصم جواب محمد بن على را پسندید دستور دادانگشتان دزد را قطع كنند و من همانجا آرزوى مرگ كردم. پس ازسه روز ابن ابى داود به حضور معتصم مى رسد و مىگوید: به معتصمگفتم خیر خواهى براى امیرالمومنین بر من واجب است و من در اینجهتسخنى مىگویم كه مىدانم با آن به آتش جهنم مىافتم. معتصمگفت آن سخن چیست؟ گفتم:
چگونه امیرالمومنین براى امرى از امور دینى كه اتفاق افتادهاستبه خاطر گفته مردى كه نیمى از مردم به امامت او معتقدند وادعا مىكنند او از امیرالمومنین شایستهتر به مقام اوست، تمامىسخنان آن علماء و فقها را رها كرده و به حكم آن مرد حكم كرد؟
پس رنگ معتصم تغییر كرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا را دربرابر این خیرخواهیتبه تو پاداش نیك عطا كند و پس از آن بودكه تصمیم به شهادت امام (علیه السلام) گرفت.
بزرگداشت نهضتهاى شیعى
حسین بن على مشهور به شهید فخ نواده حضرت مجتبى(علیه السلام) در زمانیكى از خلفاى بنى عباس به نام هادى عباسى قیام كرد. یاد و ناماو سندى بر محكومیتبنى عباس تلقى مىشد و حماسه نهضتهاى شیعىعلیه خلفاى عباسى را در خاطرهها تجدید مینمود.
در حمایت ازاین شهید انقلابى روایتى نیز از امام جواد(علیه السلام) مىخوانیم: «پساز فاجعه كربلا هیچ فاجعهاى براى ما بزرگتر از فاجعه فخ نبودهاست.» یكى از نویسندگان در حكمت نقش انگشترى امام جواد(علیه السلام) «نعمالقادر الله» مىنویسد: بعد از آن كه «مامون» همهانقلابها را سركوب نموده و تمامى صداها را خفه كرد. طبیعى بودكه مامون و عباسیان و یارانشان احساس كنند كه به نهایتآروزیشان رسیده و به ارزشمندترین آرمانهایشان كه عبارت بود ازمحكم ساختن پایههاى حكومت و سلطنتشان به طورى كه دیگر هیچنیرویى توان ایستادن در برابر جبروت و سركشى آنان نداشته اشددستیافتهاند ولى مىبینیم كه بعد از این همه، نقش انگشترىامام جواد(علیه السلام) در برابر تمامى تصورات آنان قد علم مىكند وتمامى مظاهر و سركشى و ستم آنان را محكوم مىكند آن نقش اینجمله است «نعم القادرالله» چه نیكو توانمندى استخدا.
و در این راستاست كه معتصم پس از این كه از مردم بیعتبراىخود گرفت جویاى حال امام جواد(علیه السلام) شد و دستور داد كه امامجواد(علیه السلام) و همسرش ام الفضل را به بغداد فرا خوانند. زیرا كهحضور و نام و یاد آن بزرگوار حماسه جهاد و پرچم آزادگى و عزتایمان است و جلوه امامت و وصایتش مهر باطلى استبر خلافتهاىباطل بنى عباس.
درود و سلام و صلوات خدا بر جواد الائمه(علیه السلام) آن هنگام كه بامیلادش جلوه زیباى مباركترین مولود را رقم زد و آن هنگام كه باقامت زیباى امامتخویش قیامتى از شكوه و جلال و عظمت الهى رامتجلى ساخت و آن زمان كه در آخر ذى قعده سال 220 هجرى دیده ازجهان فرو بست و با غروب غمگنانه و افتخار آفرین خویش تجلى بخشآیات جهاد و شهادت گشت.
منبع:ماهنامه كوثر
نویسنده:عباس كوثرى
راسخون
کلیدواژه ها:
آثار استاد