مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
چیزی که در خزانه، حفظ می شود، اولاً در اختیار خود خازن و نگهبان است که هر گاه بخواهد از آن استفاده می کند. ثانیاً از دستبرد دیگران خارج است، ثالثاً به هر مقدار که خزانه دار بخواهد به دیگران می دهد. امام خزان دار علم الهی است. تفاوت علم ائمّه با خدا، جنبه ی استقلالی بودن علم خدا و عرضی و تعلیمی بودن علم ائمّه علیهمالسلام است که خدا به ایشان افاضه میفرماید.
خزان جمع خازن از ریشه ی خزن به معنی جمع، ضبط و نگهداری کردن در محل معین است؛ خواه امری مادی ذخیره شود یا امر معنوی و خواه مخزن جسمی باشد یا روحی.
مرحوم مصطفوی در التحقیق مینویسد: «الجمع و الضبط فی محل و مورد معین و هذا المعنا أعم من أن یکون المخزون مادیا او معنویا أو یکون المخزون جسمانیاً أو روحانیا= جمع و نگهداری در یک محل و مورد معین و این معنا اعم است از آن چیزی که جمعش میکنیم؛ مادی باشد یا معنوی؛ جسمی باشد یا روحانی».
در امور مادی خزانه با خزانه دار تفاوت دارد. حال منظور از این که به معصومین میگوییم: شما خازن (جمعکنندههای) علم هستید، چیست؟
خزانهدار یعنی کسی که کلید انبار در دست اوست. اختیارش هم با اوست که چقدرش را بیرون بدهد، چقدرش را هم نگه دارد.
همان طور که قبلاً گفته شد؛ معصوم «مَثل اعلی» است، یعنی عالیترین نمونه از خداست؛ اولین مخلوق خداست؛ شبیهترین موجود به خدا و کاملترین موجود بعد از خداست. بنابراین، علم خدا در اختیار این موجود است. اولین مخلوقی که همه علم را در نظام آفرینش دارد، به دست اوست.
قبلاً در فلسفه خلقت گفتیم که وقتی خدا میخواهد نظام خلقت را راه بیاندازد، اول متخصص میآفریند و مجهزش میکند و بعد انسان های دیگر را میآفریند تا بلاتکلیف نباشند. خدا اینطور نیست که آدم را بیافریند و بعد تصمیم بگیرد که چه کار کند. در نظام خلقت، اول متخصص قرار می گیرد، بعد کسانی که قرار است از این متخصص استفاده کنند، آفریده میشوند. به این مسئله خوب توجه کنید. یعنی اول امام یک امت آفریده میشود، بعد امت برای این امام آفریده میشود. و گرنه جفا و کار عبثی خواهد بود.
دقت کنید که قرآن چقدر ریاضی می گوید: «الرَّحْمنُ * عَلَّمَ الْقُرْآنَ= خدای رحمان* قرآن را تعلیم داد» یعنی اول قاعده و فرمول های حیاتبخش زندگی را تعلیم میکند و اولین کسی که خدا قرآن را به او تعلیم داد، همان مَثَل اعلی و همان نور محمد و آل محمد (علیهم السّلام) است. از این رو، حقیقت قرآن با همه بطن هایش در اختیار معصوم است. معصوم در ابتدا تمام علم و تخصص را از خدا میگیرد؛ بعد انسانهای دیگر آفریده میشوند تا بلاتکلیف نباشند. پس اولین کسی که آفریده میشود و بعد مراتب مختلف خلقت از این شخص آفریده میشود، همان خزانهدار علم الهی است.
خزّان علم بالاترین علم را نسبت به همه موجودات دارند
خزّان علم یعنی علم معصوم از همه مراتب خلقت بالاتر است. امام در آن نقطه از قله قرار گرفته، قبل از اینکه اصلاً مخلوقی آفریده بشود و خداوند بقیه مخلوقات را به واسطه او بیافریند. بنابراین، علم او از همه بالاتر است. چون خزانهدار علم الهی است. پس امام از نظر علمی حاکمیت و سیطره بر همه مخلوقات خدا را دارد، یعنی علم این شخص محیط است و احاطه کامل بر همه مخلوقات خدا دارد.
قرآن می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا یَخْفَى عَلَیْهِ شَیْءٌ فِی الْأَرْضِ وَلَا فِی السَّمَاءِ[1] = همانا چیزی در آسمان و زمین از خدا پنهان نیست». هیچ چیز در زمین و آسمان از کسی که قبل از مخلوقات آفریده شده و مخلوقات بعد از او آفریده شده اند، خالی و جدا از علم او نیست. این خزان علم الهی بودن است.
به این بحث خوب دقت کنید که اگر خوب جا بیفتد، میتوانید به شیرینی و راحتی زندگی کنید و از بسیاری ابهامات، سؤالها، شبهات، سردرگمیها و پوچیها نجات پیدا کنید.
تا اینجا مقدمه بود. بعد از این وارد مرحله کاربردی این بحث میشویم.
وحدت علم، عالم و معلوم
در امور معنوی، خازن با مخزون یکی است. در معرفت نفس گفتیم علم، عالم و معلوم یک نفر هستند. یعنی وقتی شما چیزی را میفهمی، آن مفهوم با آن علمی که یاد گرفته اید، همه یک نفر هستید، اما در ماده اینطور نیست.
اگر شما انباری داشته باشید که در آن مقداری برنج بگذارید، «انبار» با «برنج» و با «کسی که انبار میکند»، سه چیز هستند. ولی در امور معنوی اینطور نیست. وقتی شما علم را دریافت کردید، علم با تو وحدت پیدا میکند، یعنی «علم و عالم و معلوم» یکی میشوند. پس وقتی که میگوییم «خزان العلم» نه اینکه ائمه یک شخصیتی هستند که علمی در آنها ریخته باشند. بلکه جنس آنها از علم است، حقیقت آنها علم است. روح اینها عین علم است.
در مورد ما هم همین طور است. فکر نکنیم که جاهل هستیم بعد یک چیزی در ما میریزند. این طور نیست. وقتی که استاد صحبت میکند، استاد چیزی را به شاگرد اضافه نمیکند، بلکه چیزهایی را که شاگرد میداند به یادش میآورد.
قرآن درباره پیغمبر می گوید: «إِنَّما أَنْتَ مُذَكِّرٌ= تو به یادآورنده هستی». پس وقتی میگوییم ائمه خزان علم هستند نه اینکه یک تفرقی بین اینها وجود دارد؛ بلکه یک وحدت و یگانگی با علم الهی دارند.
امام در همه مراتب خلقت حضور دائم دارد
نکتهای که وجود دارد، این است که معصومین بعد از الله قرار گرفته اند. بعد عوالم پایینتر فرشتهها خلق میشوند (عالم جبروت یا ملکوت)، سپس عالم ناسوت آفریده میشود، یعنی دنیا و ماده و امام در همه مراحل خلقت حضور دارد.
امام در مرتبه مَثَل اعلایی بر همه مخلوقات و علمش احاطه دارد و همه چیز را میداند؛ اما وقتی به زمین میآید، مثلاً پیغمبر یا امیرالمؤمنین میشود، جنبه مادی و بدنی دارد. علمش مثل ماست، نه اینکه مثل ما احتیاج به معلم و این چیزها داشته باشد. بلکه در مرتبه مادی، هر چیزی را نمیخواهد بفهمد و بداند. نمیخواهد به هر چیزی توجه کند. بلکه اگر اراده کرد، میفهمد؛ اما اگر نخواست، نمیفهمد. غیر از مرتبه عالیاش است. مرتبه مثل اعلی بالاست که همیشه نسبت به همه چیز احاطه دارد. لذا میتواند اصلاً نسبت به چیزهایی آگاهی نداشته باشد، یعنی نخواهد بداند. ولی به محض اینکه اراده کند، همه چیز را میداند.
پیغمبر وقتی با آدمها رفتار میکرد، اگر میخواست بداند که درون طرف مقابل چیست، میدانست. ولی پیغمبر فضول نبود؛ یا مثل کسانی که امروزه تا میروند یک ذره تمرین میکنند و یک ذره فکرخوانی میکنند، دائماً به آدمها تجاوز میکنند که او الآن دارد به چه چیزی فکر میکند؟
مگر باید در زندگی مردم فضولی کرد؟ چرا باید باطن آدمها را ببینیم؟ ائمه وقتی با دیگران بودند، عادی برخورد می کردند. اگر هم میخواستند باطن شخص را ببینند، میدیدند. گاهی هم توجه داشتند، ولی متجاوز نبودند. پیغمبر آنقدر ساده و معمولی زندگی میکرد که گناهکارترین آدم هم کنارش راحت بود. حتی آن کسی که قصد کشتنش را داشت، در کنارش امنیت داشت؛ چون حضرت به گونه ای رفتار نمیکرد که طرف بداند «من میدانم تو میخواهی من را بکشی». نه؛ اصلاً انگار نه انگار.
پس ائمه در جایگاه مَثل اعلایی، حاکم بر کل نظام خلقت هستند و تمام اشیاء تحت سیطره علم آنهاست. ولی ائمّه علیهم السلام در مرحله ماده و عالم طبیعت، مانند دیگران هستند. یعنی شاید چیزی را نخواهند بدانند و از سیطره ی علم کنونی آنها خارج باشد
امام هنگامى كه بخواهد چیزى را بداند به او تعلیم مى شود
امام صادق علیه السلام میفرماید: «إِنَّ اَلْإِمَامَ إِذَا شَاءَ أَنْ یَعْلَمَ عَلِمَ= امام هنگامى كه بخواهد چیزى را بداند به او تعلیم مى شود». همچنین حضرت فرمود: «إِذَا أَرَادَ اَلْإِمَامُ أَنْ یَعْلَمَ شَیْئاً أَعْلَمَهُ اَللَّهُ= اگر امام اراده کند به اینکه چیزی را بداند، خدا آگاهش میکند».
تفاوت ایشان با دیگران در این مرحله، این است که دیگران به خزانه ی بی پایان علم الهی راهی ندارند؛ امّا ایشان کلید دار و خازن آن علم هستند و هر چه را بخواهند می توانند بدانند. پس اگر لازم باشد، امام همه چیز را میفهمد.
به عنوان مثال، در نهجالبلاغه ذکر شده حضرت علی علیهالسلام در مسجد خطبه میخواند که ای مردم! «سَلُونی قَبْلَ اَنْ تَفْقِدُونی= از من بپرسید قبل از اینکه مرا از دست بدهید». عاص بن وائل میگوید بگو اگر راست میگویی چند مو در ریش من هست؟ حضرت میگوید: تو در خانهات کسی داری که پسر من را میکشد. حضرت این را به او خبر میدهد و میگوید تا در تاریخ بماند. همه هم بدانند داستان چیست. همه بدانند حق و باطل چیست. از این چیزها نمونه های زیادی داشتیم.
پس ببینید آنجائی که لازم است از علم استفاده بشود، امام استفاده میکند، اما لازمه زندگی مادی این گونه است که امام همیشه از علمش استفاده نکند.
چه فرقی بین علم امام و علم خدا وجود دارد؟
اگر بخواهیم بدانیم که نسبت علم امام با علم خدا چیست؛ باید بدانیم که خدا هستی مطلق است. هستی جاری در همه اشیاء است. خدا در تمام عوالم حضور دارد.
در دعای کمیل میخوانیم: «وَ بِأَسْمَائِكَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْكَانَ كُلِّ شَیْ ءٍ= و به نام هایت که همه ارکان هر شئی را پر کرده». خدا قائم به ذات است و به جایی بند نیست و وابسته به کسی نیست. سایر موجودات هستی و وجودشان را از حضرت هستی یعنی الله تبارک و تعالی دارند. پس وقتی میگوییم علم خدا، این یک امر ذاتی است، یعنی علم ذات خداست، ولی علم ائمه عرضی و تبعی است و از خداست، یعنی خدا به آنها وجود و هستی میدهد.
وقتی میگوییم معصوم مَثل اعلی است، یعنی عالیترین نمونه از خداست. یک نمونه در مقابل خدا نیست. یک نمونه از ظهور خداست. ما هم می توانیم در سیر صعودیمان شبیه خدا شویم. اسماء خدا هم به ما تعلق میگیرد. هر اسمی که به خدا میگویند، می شود که به ما هم بگویند، ولی در ما ذاتی نیست. بلکه ظهوری و عرضی است. پس می توانیم آن اسم داشته باشیم، اما هر وقت خدا بخواهد.
به عنوان مثال، ما حیات داریم و زنده هستیم، خدا هم حی است. ما عالم هستیم، خدا هم عالم است. ولی حی و عالم بودن ما دست خودمان نیست. خدا هر وقت بخواهد، آن را میگیرد. پس ما هم اسم های خدا را داریم. حی هستیم و عالم هستیم، جمیل و قادر هستیم، اما در همه ی اینها قائم به خدا هستیم و فقط خداست که ذات دارد و هیچ موجودی غیر از خدا ذات ندارد: «لیس کمثله شیء=چیزی مثل او نیست».
چرا به معصوم خلیفة الله میگویند؟ خلیفه یعنی کسی که جای مستخلف عنه مینشیند و کار او را انجام میدهد. در قرآن هم تعابیر مختلفی بیان شده: «إِنَّا عَرَضْنَا= ما عرضه کردیم» یا «إِنَّا خَلَقْنَا= ما خلق کردیم». خدا ائمه را کنار خودش دارد، یعنی آنها در تمام کارهای خدا شریک هستند. خدا میگوید ما این کار را کردیم، اما نه اینکه آنها ذاتاً میتوانند اینطور باشند. بلکه ظهوراً این کار را انجام میدهند.
حضرت ابراهیم علیهالسلام میگوید من میخواهم محیی بودن اسم تو را داشته باشم: «رَبِّ أَرِنِی كَیْفَ تُحْیِ الْمَوْتى= به من نشان بده که چگونه مردهها را زنده میکنی؟». در اینجا حضرت ابراهیم از خدا می خواهد که «کیف» کیفیت را به من نشان بده. خدا هم به او یاد میدهد و می فرماید: چهار پرنده بگیر این کارها را انجام بده تا زنده شوند. خودت ببین که چطور زندهشان می کنی. این زندهکننده همان محیی است. عرضی یا حضرت عیسی علیهالسلام میتواند مرده را زنده کند، اما به اذن الله. چنانکه خودش می فرماید: «أُحْیِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ= مرده را زنده می کنم اما به اذن خدا» برص و پیسی و کوری و اینها را شفا میدهد اما به اذن الله.
امام هم می تواند مریضی را شفا دهد اما باذن الله. یعنی هیچ کس از خودش هیچی ندارد و همه چیز از خداست.
جامعه کبیره/خزان دار علم الهی
[1] . سوره آل عمران/آیه 5.
کلیدواژه ها:
آثار استاد
خیلی جالب بود