مؤسسه فرهنگی هنری خیریه
در روایات معصومین علیهمالسلام سفارش شده که هیچ کار خوبی را کوچک نشمارید که موجب عدم انجام آن بشود.
یکی از اساتید ما که سالهای زیادی دوست و شاگرد مرحوم الهی قمشه ای رحمة الله علیه بود، می فرمود که ایشان با آن شخصیت بزرگ شان همیشه به کوچکترها سبقت در سلام داشت و بر این کار هم خیلی مُصِر بود. مثل پیامبر بزرگوار اسلام که هیچ کس نمی توانست از او در سلام سبقت بگیرد. می گفتیم، آقا شما چه اصراری دارید که سبقت سلام داشته باشید. می فرمود، من پیرمرد بیشتر احتیاج به ثواب دارم. می خواهم 99 تا ثواب این سلامها مال من باشد.
ما در حملات چهارگانه شیطان، از حمله سمت راست آسیب پذیرتر هستیم
هر چند که ما در حملات سه سمت های دیگر شیطان هم آسیب می بینیم، ولی در حمله سمت راست و حمله او در کارهای خیر و عبادات آسیب پذیرتر هستیم. چون نامه عمل انسان به دست راست او داده می شود و اصحاب یمین دائم در کار خیر هستند، شیطان از سمت راست خیلی حمله می کند تا نامه عمل را از دست انسان بگیرد. نامه عمل هم خود انسان است. صحیفه نفس انسان این چهارسو را دارد. سوی چپ، سوی راست، سوی جلو و سوی عقب. شیطان وقتی از یمین انسان حمله می کند، یعنی به خیرات، دارایی ها و نقاط مثبت یک شخص حمله می کند. در طول تاریخ هم ثابت شده که بیشترین ضربه را شیطان از سمت راست به اسلام و مسلمانان زده است. یعنی آنقدر که گناهکارهای حرفه ای به دین ضربه زدند، صدها و هزاران برابرش، بی گناهان، آنهایی که اهل فساد و فحشای ظاهری نیستند، ضربه زده اند. به تعبیر مقام معظم رهبری، خواص لطمات زیادی زده اند.
پیامبر فرمود اگر گناه نکنید، بر شما به بدتر از گناه می ترسم. گناه، حمله سمت چپ شیطان است و بدتر از گناه حمله سمت راست است و آن هم کمالات، فضایل، عبادات، علوم، معارف و خیرات یک آدم است که ممکن است خود آدم باورش شود که کار مهمی کرده و همین او را سنگین کند و به سقوط او از روی صراط بیانجامد.
گاهی گناه کاری که توبه می کند، از اهل عبادتی که زمین می خورد، جلو می زند
افراد زیادی در تاریخ داشته ایم که گناهکاری شان مقدمه ای شده برای آشتی آنها با خدا. مردان و زنانی که اهل فساد و فحشا بودند؛ ولی توبه کردند و از اولیای خدا شدند. یعنی در یک جا توانستند خوب توبه کنند و برگردند.
در دوران دفاع مقدس هم ما زیاد داشته ایم آدم هایی که یک عمر جزء لاتها و اراذل و اوباش بودند. اما از اوایل جنگ تا اواخر آن پای کار بودند. در روز عاشورا نیز چند نفر از لشکر عمر سعد به لشکر امام حسین آمدند. یعنی دقیقه نودی بودند. بیش از ۳۰ نفر در دقیقه نود آمدند. یعنی فکر کنید تا چند ساعت قبل، این جهنمی بوده؛ اما در ساعات آخر، دو یا سه ساعت آخر در روز عاشورا بارشان را بستند و به طرف امام حسین علیهالسلام آمدند. مثل حر، مثل زهیر که عثمانی بود؛ اما همان دور بودنش ا زحضرت، زمینه را برای یک آشتی فراهم کرد. یعنی
گاهی گناهان یک نفر، به آشتی و پاکار بودن و وفاداری او کمک می کند. گاهی هم عبادات یک نفر، مقدمه جهنم رفتنش می شود. کارهای خیرش، سیادت، طلبگی، یار امام بودنش؛ پیش کسوت بودن در جهاد و خون و مبارز بودن، آزاده بودن و نماز شب خواندنش و ... همه مقدمه می شود تا این آدم یک جهنمی به تمام معنا و گردن کلفت شود. شما در تاریخ نگاه کنید. خواص چه وحشتناک به خودشان و دیگران بدی کردند. نگاهی به تاریخ انقلاب بیندازید. می بینید که یکی از خواص زندان رفته، شکنجه دیده، فحش شنیده، خون دل خورده، آخر کار، گند میزند و کار را خراب میکند. پس اینطور نیست که شما بتوانید یک نفر را ارزیابی کنید که این عاقبت به خیر است یا عاقبت به شر. نمیدانیم چی میشود. پس آدم باید دیوانه و بیعقل باشد که روی کارهای خیرِ خود حساب باز کند.
مؤمن هیچ وقت به عبادت یا کار خیرش غرّه نمیشود
علی علیهالسلام به سلمان فرمود: وقتی خواستی بمیری، وصیت کن که روی سنگ قبرت بنویسند «وَفَدَت عَلی الکریم بِغَیر زاد، مِنَ الحَسَنات وَالقَلبِ السَّلیم = وارد شدم بر کریم (یعنی خدا) بدون هیچ حسنه و قلب سلیم». او که سلمان بود و پیامبر درباره اش فرمود:«سلمان منا اهل البیت=سلمان از ما اهل بیت است»، حضرت امیر به او می گوید که بنویس من بدون زاد آمده ام و هیچ چیزی ندارم. این شرح حال همیشه ی یک مومن است. یک مومن تعارف نمی کند، یک مومن شکسته نفسی نمی کند که بگوید: «نه؛ ما که گناهکاریم؛ ما که کار خیری نداریم؛ ما که روسیاهیم»؛ بلکه مومن باید واقعاً خود را روسیاه ببیند.
یک بنده خدایی بعد از چند ده سال عبادت، حاجتی داشت. اما هر چه کرد، برآورده نشد. آخرش گفت: هر چی می کشم از دست این نفس است که بعد از این همه سال، دعایم مقبول نیست. خداوند به پیغمبرش گفت به او بگو این چند لحظه ای که خودت را مذمت کردی، برای من خیلی بهتر از چند سال عبادتت بود. این یک داستان حقیقی است. مومن اساساً برای خودش هیچ حسنه ای و هیچ کار خیری سراغ ندارد که از خدا طلبکار باشد.
امام سجاد علیهالسلام به خداوند عرض می کند: خدایا چگونه می توانم شکر تو را به جای بیاورم، در حالی که هر وقت می گویم «لک الشکر» شکر دیگری واجب می شود به خاطر شکری که تو توفیقش را دادی؟
بنابراین، هیچ کار خیر، عبادت، زیارت، مسجد، صدقه، انفاق و حرم برای مومن منیت نمی آورد. مومن هر چقدر توفیقات بیشتری پیدا می کند، بیشتر زیر بار منت است. مثلاً فرض کنید اگر به کسی یک میلیون بدهند و به کس دیگر 50 میلیون بدهند، کدامیک بیشتر زیر بار منت خواهد بود؟ معلوم است. آن که 50 میلیون گرفته، بیشتر زیر بار منت است.
ما عبد و مملوکیم و طلبی از خدا نداریم
خدا مخصوصاً تو را یک جاهایی به درد سر می اندازد و گرفتار یک شیطان میکند و یک شیطان انسی یا جنی سراغت می فرستد که تو را یک ذره اذیت کند. میبینی که دعایت به اجابت نمی رسد و کارهایت گره می خورد. اما همه اینها برای این است که معلوم شود که آیا صدایت در می آید یا نه. طلبکار میشوی از خدا یا نه. میگویی خدایا ما دیگر چرا یانه. وقتی اینطور شد،کار خیلی خطرناک می شود. باید بدانیم که ما اصلاً طلبی از کسی نداریم. ما همه عبد و مملوکیم و از خودمان هیچ چیز نداریم.
امام صادق ع: اگر مردم بدانند چقدر از اعمال رد شده، تعجب میکنند
حضرت صادق علیه السلام فرمود:« لَوْ نَظَرُوا إِلَى مَرْدُودِ اَلْأَعْمَالِ مِنَ اَلسَّمَاءِ لَقَالُوا مَا یَقْبَلُ اَللَّهُ مِنْ أَحَدٍ عَمَلاً[1] = اگر به اعمال و كردار ناپسند و مردود از آسمان و درگاه خدا بنگرند، هرآینه خواهند گفت: خداوند از هیچ کس، عمل و كردارى را نمىپذیرد». یعنی آنقدر مردودیِ اعمال و اعمال به درد نخور زیاد است که اگر انسان میتوانست ببیند، میگفت پس خدا چی را قبول میکند؟
خدا رحمت کند آیتالله بروجردی را. چند نفر از خوبان دورش جمع شده بودند و همه از آقا تعریف میکردند. می گفتند آقا شما مسجد اعظم ساختید و حوزه را چه کردید و چه کردید. یکی می گفت به برکت شما اسلام زنده شد و هر کدام یک چیزی می گفت. اما ایشان به این حرفها اعتنا نکرد و در جواب آنها این جمله را که حدیث است گفت: «خلص العمل فان الناقد بصیر بصیر[2]» یعنی، عمل را خالص بگردان که آن که نقد و صرافی می کند و عمل را در محک می گذارد، خیلی آگاه و بیناست.
معصوم علیهالسلام میفرماید، وقتی با خدا حرف میزنی، حواست باشد که این روحیه را داشته باشی و بگویی: « لا املک لنفسی نفعاً و لا ضرا و لا موتا و لاحیاة و لا نشورا=من مالک هیچ نفع و ضرر و موت و حیاتی و برانگیخته شدنی برای خود نیستم». می گوید: خدایا من که توبه کردم. خوب! توبه کردی، حالا منت داری سر خدا؟ من که دارم نماز می خوانم؛ من که کار خیر می کنم؛ بچه مثبت هستم؛ نه دزدی کردم؛ نه هیزی کردم؛ اینها را که می گویی پس کلی بدهکارتر هستی پس طلبت چیست؟ این دقیقاً مثل این است که یک نفر بیاید و بگوید من که 50 میلیون از تو قرض گرفتم، پس تو وظیفه ات است که به من توجه بیشتری بکنی. این که درست نیست. در حقیقت تو زیر بار او هستی و به او بدهکار هستی. اگر کسی غیر از این نگاه کند، واقعاً توحید ندارد. یعنی نه خودش را شناخته و نه خدا را. پس باید بدانیم که ما هیچ طلبی از خدا نداریم.
نباید هیچ عملِ خیرِ کوچکی را از دست بدهیم
انسان با این فقری که دارد، نباید عمل کوچکی که به دستش میآید را از دست بدهد. بعضی ها نادانند و میگویند: خدایا ما به هیچ بلایی مبتلا نشویم تا کارهای بزرگ کنیم، عبادت و خدمت های بزرگ بکنیم. میگوید: خدایا ما را امتحان نکن.
این شخص فکر نمیکند که در این صورت او تبدیل به یک غول خواهد شد. این شخص به خدا می گوید آن طور که من می گویم من را ربوبیت کن. کمی مریض شدن و سرطان کرفتن و زندان و بدهکاری و در یک جا آبرو گذاشتن، شاید همین ها برای آدم بماند.
خداوند بنده اش را دوست دارد و با بنده اش رفیق است و یکی از اسم های خدا «رفیق» است. رفیق یعنی مدارا کننده. یعنی با آدم رفق دارد و صفا می کند. باید به او گفت: «ای رفیق! با ما رفاقت کن و با ما راه بیا». رفیق با رفیقش راه می آید. بگو: «خدایا! من اصلاً هیچ چیزی نمی دانم. تو هر طور می خواهی با ما رفتار کن. چنان کن سرانجام کار؛ تو خوشنود باشی و ما رستگار».
خدایا هر چه می خواهی بده، ورشکستگی، بدهی، زن، فرزند، طلاق یا مرگ هر چه. ولی عاقبت به خیر شوم. بزرگان ما فرمودند: بالاترین خواسته از خدا در شب قدر، «عاقبت به خیری» است. در دعای افتتاح میگوییم خدایا اولین حاجت من این است که من به جهنم نروم. تو هر طور که صلاح می دانی ما را ربوبیت کن. ما هم شکایت نمیکنیم. هر اتفاقی که افتاد گله نمیکنیم و غر نمیزنیم و رابطه مان را با تو خراب نمیکنیم. خدا هم میگوید، قبول است. پس شاید همان یک کار کوچک به درد خورد و به بقیه یک دفعه دیدی آفت خورد. حمله سمت راست شیطان است که باعث می شود حسنات و خیرات ما را از بین ببرد.
چون انسان کارهای کوچکش را نمیبیند، از حمله شیطان سالم میماند. چون از حافظه خود پاک کرده، منتی هم بر خدا ندارد. خیلی وقتها با خود میگوییم:«آخر این هم شد کار که ما داریم میکنیم؟» این خیلی خوب است، اگر همینطوری نگاه کنید به کارهایتان آفت نمیخورد. آن کاری که ما نمیبینیم، خدا خوب آن را میبیند. ولی آن کاری که ما میبینیم و به چشم مان میآید، شیطان هم آن را نگاه میکند و میگوید، او به این کار خود وابسته است، پس میزنم به این. کاری را که فقط خدا می بیند، خودش هم میتواند نگه دارد. برای همین هم در بعضی از دعاها و زیارت ها میگوییم: خدایا من شهادت هایی میخواهم به تو بدهم، اعتراف هایی میخواهم بکنم که چنین و چنان است و بعد از اینکه اعتراف ها را کردی، میگویی خدایا این اعتراف ها را دست خودت امانت سپردم تا آفت نخورد. تو هم که امانت داری و نمیگذاری شیطان به آن حمله کند. و سپس میگویی، این شهادت را آنجا که احتیاج دارم به من برگردان.
«گشاده رویی»کار خیر کوچکی است که نباید آن را دست کم گرفت
از نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است: « لا تُحَقِّرَنَّ شَیئا مِنَ المَعروفِ، ولَو أن تَلقى أخاكَ ووَجهُكَ مَبسوطٌ إلَیهِ[3]= هیچ كار خوبى را دست كم نگیر ، اگر چه (كارى مانند) برخورد گشاده رویانه با برادرت باشد».
آدم اینها را نمیبیند. یکی آدم خیلی خندانی است. صبح که از خواب بلند میشود، با خنده و انبساط با دیگران برخورد میکند. با خانواده، با همسایه، در محل کار، با اطرافیان و زیردستش با لبخند برخورد میکند. این کار بزرگی است. اتفاقاً کار هر کسی هم نیست. میفرماید حتی شده این مقدار لبخند را هم حفظ کن. همین کارهای کوچک که یاد آدم میرود، پیش خدا بزرگ است و خدا میبیند. یک موقع هم که دستت خالیست، خدا میگوید او این ها را در نامه اش دارد.
از این رو حضرت فرمود: اگر خدا یک عمل را از کسی قبول کند، همان نجاتش میدهد. به امیرالمومنین علیه السلام گفتند، چرا اینقدر حریص هستی در کار خیر؟ گفت: نمی دانم چیزی قبول است یا نه. باید آنقدر انجام دهم که بالاخره یکی اش قبول شود.
به خاطر کار خیرِ بزرگ، کارِ خیرِ کوچک را نادیده نگیریم
امیرالمومنین علیه السلام فرمود: « لا تَستَصغِر شَیئا مِنَ المَعروفِ قَدَرتَ عَلَى اصطِناعِه إیثارا لِما هُوَ أكثَرُ مِنهُ ؛ فإنَّ الیَسیرَ فی حالِ الحاجةِ إلَیهِ أنفَعُ لأِهلِهِ مِن ذلكَ الكَثیرِ فی حالِ الغَناءِ عَنهُ ، واعمَلْ لِكُلِّ یَومٍ بِما فیهِ تَرشُدُ[4] = هیچ كار خوبى را كه بر انجام آن تـوانـای هستى، ناچیز مشمار و به خاطر خـوبى بزرگتر، آن را ترك مكن؛ زیرا خوبى و كمك اندك، در صورتى كه به آن نیاز باشد، سودمندتر از آن خوبى و كمك بسیارى است كه در حال بى نیازى به كسى بشود. براى هر روز، كارى بكن كه به سبب آن، به راه راست در آیى.»
غیر از معصوم کسی نمیتواند این گونه روانشناسانه حرف بزند. گاهی آدمها از نظر روانی اینگونه اند که به خاطر انجام کارهای بزرگ، کارهای کوچک را نادیده میگیرند و میگویند کار کوچک را ول کنیم و به کارهای بزرگ بپردازیم. منظور حضرت این است که می دانید چرا کار کوچک را کوچک می بینید؟ به خاطر این که تو مشغول کار بزرگ هستی. پس کار کوچک را بخاطر اشتغال به کارهای بزرگ، ترک مکن. کارهای کوچک را هم انجام بده.
باید کار خیر موثر انجام دهیم؛ نه به درد نخور
خیلی دیده ایم، افراد و حتی خیرین، مهمانی هایی میدهند و همه آدم هایی که در آن مهمانی دعوت شده اند، آدم های بزرگ و شکم سیرند. هیچ کدام به این شام و این مهمانی احتیاج اساسی ندارند. مثل اکثر نذری هایی که انجام می شود و جز وقت تلف کردن و بودجه تلف کردن اثری ندارد. یا خیلی وقتها افراد، کارهای خیری انجام می دهند که هیچ فایده ای ندارد. مثلاً مقدار زیادی کارت دعا تکثیر و پخش میکنند. از این کارهای دعا در خانه های مردم خیلی زیاد وجود دارد، اما کسی نیاز به اینها ندارد. این را خواهم گفت که ریشه این کارها به کجا بر میگردد و چطور می شود که ما صدقات مان را اینقدر بی سلیقه خرج میکنیم. کسی میگوید: دو میلیون تومان بدهم تقویم چاپ کنم. برای مرده ام کتاب دعا بنویسم. عکس مرده ام را بزنم روی کتاب دعا. بعضیها میگویند در خانه ما آنقدر از این دعا و مفاتیح و کتاب هست که نمیدانیم چه کارش کنیم. بعدش هم مثل یک زباله در مسجدی، حسینیه ای میبرند و میاندازند. اصلاً مگر آدم ها چقدر اینها را میخوانند؟ شما قرآنهای خانه تان را چندبار خوانده اید. گاهی میبینید کسی کلکسیون قرآن دارد. اما سال به سال، هیچ یک باز نمیشود و دارد خاک میخورد. اینها اسراف هم هست، مفاتیح ها همینطور. مهر کربلا هم همینطور. اینهایی که از کربلا می آیند، برای همه مهر میآورند. دیده اید که خانه ها از مُهر کربلا اشباع شده و هر کس هم می آید کیلو کیلو مُهر و تسبیح با خودش می آورد.
شخصی که اینگونه شام و ناهار می دهد و آن را حرام میکند، مثلاً می گوید: فلان سالن را بگیریم و چنین و چنان کنیم و فلان تعداد نفر دعوت کنیم. حضرت می فرماید خدا از ما سوال میکند، این خیراتی که کردی، آیا لزومی داشت؟ گرسنه ای سیر شد؟ عریانی پوشانده شد؟ آبرویی حفظ شد؟ چی شد؟ شما یک مجلسی گرفتید و چند صد میلیون هم هزینه کردید، آخرش چی شد؟
اما گاهی میبینی این صاحبخانه آدم زیرکی است. درست است پولش را حرام کرده، ولی یک دفعه 4 پُرس غذا هم میدهد به فلان جایی که می داند فقیرند. یا چیزی جلوی سگ یا گربه ای می اندازد.
مهمان یکی از دوستان بودیم. یکی از عزیزان در آخر جلسه میگفت: غذاهای نیمه خورده را به من بدهید. یک عده هستند میگویند: این حرف را نگو و باکلاس باش. خودت هم همه غذایت را نخور. بگذار یک مقدار ته بشقابت بماند. اگر همه را بخوری با کلاس نیستی.
در حالی که حضرت میفرماید: طوری این ظرف را پاک کنید که یک دانه برنج هم در آن باقی نماند. تهاش را هم با نان بمالید که چربیاش نماند. یعنی مستحب است که بشقاب پاک پاک شود. یکی از دوستان گفت غذاهای نیمه کاره را بدهید، میخواهم به سگ و گربه ها بدهم. آمدم چند سگ گرسنه دیدم، غذاها را انداختم جلوی شان و دیدم با چه ولعی میخورند و دعای شان را هم شنیدم.
کلام حضرت خیلی لطافت و ظرافت دارد. خوبی و کمک اندک، در صورتی که به آن نیاز باشد، سودمندتر از آن خوبی و کمک بسیاری است که در حال بینیازی به کسی میشود. یک موقع آدم دهها و صدها میلیون تومان هزینه میکند، ولی واقعاً نیازی به آن نیست. آدمهای خاصی هم چنین اشتباهی میکنند. بعداً در روایت داریم که این آدمها آدم های بدبختی هستند و چون بدبختند، میخواهند کار خیری بکنند و پول و سرمایه شان یک جایی هدر میرود که هیچ فایدهای ندارد. شام و ناهار میدهند؛ کتاب چاپ میکنند؛ قرآن و مفاتیح چاپ میکنند که هیچ کدام مصرف مفیدی ندارد. به دست آن که باید برسد، نمیرسد. چون این آدم، یک آدمی است که خدا نمیخواهد از او چیزی را بپذیرد. وقتی هم که میخواهد خدا را نمکگیر کند، خدا نمک گیر نمیشود و کارش هدر میرود. فردی میخواهد امام حسین را نمک گیر کند. اما میبیند که مالش هدر میرود. ولی کس دیگری خیلی زیرک است و دقیقاً به خال میزند. یعنی یک جوری کار خیر انجام میدهد که مورد پسند امام حسین و حضرت زهرا علیهماالسلام می شود. صدای خنده خدا بلند میشود، ملائکه کف میزنند و برایش تکبیر میگویند. آدم میفهمد که صدای تکبیر ملائکه درآمد. اصلاً نمی خواهد کار بزرگ باشد، یک کارِ کوچکِ به جا، سوت و صلوات و کف و سلام و درود و صلوات ملائکه را در پی دارد. اینجاست که معرفت خیلی به داد آدم می رسد.
در آخر حدیث، حضرت یک قاعده کلی میفرماید:« واعمَلْ لِكُلِّ یَومٍ بِما فیهِ تَرشُد= براى هر روز كارى بكن كه به سبب آن، به راه راست در آیى». یعنی هر روز دنبال این باش که یک کاری انجام بدهی که رشدی در آن باشد. پس ما به جای حجم کار، باید کیفیت کار را بالا ببریم. حضرت این مقدمات را چید و حرف به این سنگینی را زد و آخرش ما را به اینجا رساند که در هر روز یک کاری که در آن رشد می کنی را انجام بدهی.
شما هر روز سر نماز میگویید:«اهدناالصراط المستقیم». مگر روی صراط نیستی؟ هستم، ولی ممکن است سقوط کرده باشم و خودم هم نفهمیده باشم. ممکن است یک عمر جهنمی باشم، به حساب اینکه بهشتی هستم. اخسرین اعمال کی ها هستند؟ قرآن فرمود: «الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا[5] = [آنان] كسانى اند كه كوشششان در زندگى دنیا به هدر رفته و خود مى پندارند كه كار خوب انجام مى دهند.»
کسی که با خدا صاف است و با خدا رفاقت دارد و غل و غش ندارد، اگر غرق کثافت و گناه هم باشد و کارهای خیرش را هم خراب کند، خدا بالاخره یک چیزی سر راه این آدم قرار میدهد از همین هایی که دیده نمیشود، یک پیشنهادهایی خدا در طول روز به او میدهد و همانها او را نجات می دهد.
همانطور که حضرت رسول گرامی ص فرمودند:«إِنَّ لِرَبِّكُمْ فِی أَیَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ أَلاَ فَتَعَرَّضُوا لَهَا[6]= در طول عمر شما نسیم لطف و عنایت الهى مكرر میوزد شما فرصت را از دست ندهید و خود را در معرض این الطاف قرار دهید.» یکی از اسمهای خدا «نَفاح» است. آنهایی که توفیقهای مهم و خاصی میخواهند و میگویند خدایا فرصت و موقعیت به ما بده، این ذکر، ذکر مهمی است. خداوند هم رحم زمانی و هم رحم مکانی و رحم استاد برای انسان می گذارد تا او بتواند جبران کند. آدم های زیرک همیشه دنبال این هستند که یک رَحِم زمانی، یک رَحِم مکانی و یک رَحِم شخصیتی پیدا کنند، یک مدتی در این رَحِم خودشان را قرار دهند تا تمام از دست رفته های 20 -30 ساله را جبران کند.
ع ل 160
کلیدواژه ها:
آثار استاد